امروز در هر کجای جهان که از «حکومت طالبان» سخن بگویید، کم و بیش همه تصویری یکسان را مجسم میکنند. حکومتی که انسانها را زیر ضرب شلاق میگرفت، زنان را بستهبندی میکرد و سنگسار و قطع دست از احکام متداولش بود. این تصویر حقیقی از ذات «طالبانیسم» بیش از هرچیز ناشی از «صداقت و صراحت» نیروهای طالبان بود. آنانی که دلخواستهای درونی و اهداف نهاییشان را هیچ گاه پنهان نکردند و در ظاهر امر و پیش روی دیدگان جهانیان همان رفتاری را مرتکب میشدند که بدان باور داشتند. با این حال در همسایگی کشوری که قلمرو طالبان محسوب میشود گروه دیگری حکومت میکنند که بسیاری از آنان در نهان و آشکار رویای همان «حکومت طالبانی» را در سر میپرورانند، اما با تزویر و دورویی شرایطی را فراهم میسازند که همچنان در رسانهها دم از «حقوق بشر» بزنند و با کمال وقاحت پیش روی دوربینهای خبری شبکههای جهانی ژست تمدن بگیرند.
نه «سمیه توحیدلو» نخستین کسی بود که به شلاق محکوم شد و نه «پیمان عارف» نخستین کسی است که بدنش زیر ضربات تازیانه تکه تکه میشود. (از اینجا ببینید+) با این حال گویی جامعه رسانهای و خبری ما با یک پدیده نوظهور و شگفتانگیز مواجه شده است. من میگویم این آتشی است که عملکرد مصلحتجویانه خودمان برافروخته است و تا زمانی که بخواهیم در مواجهه با مجازاتی وحشیانه، تنها استخوان لای زخم بگذاریم این آتش روز به روز گسترش مییابد.
حرف من این است: یا مردم ایران با شلاق زدن محکومین موافق هستند و در این عمل همدست حاکمان خود محسوب میشوند و یا مخالفند و ما با حاکمیتی اقتدارگرا مواجهیم که توحش را علیرغم مخالفت شهروندانش اعمال میکند. در هر دو صورت، من با پنهانسازی مخالفم. باید در گام نخست به خودمان و در گام دوم به همه جهانیان نشان دهیم که اینجا با چه پدیدهای مواجه هستیم. باید اصرار کنیم که ابتدا ظرف و محتوا، یا ظاهر و باطن حاکمیت مستقر در این کشور یکسان و شفاف شود تا بعد تکلیف خودمان و دیگران را با آن مشخص کنیم. من نه تنها با شلاق و سنگسار و قطع اعضای بدن، که حتی با مجازات اعدام هم مخالفم، اما عمیقا باور دارم پیش از آنکه بخواهم در مخالفت با چنین قوانینی اقدامی انجام دهم، باید خواستار اجرای این احکام در ملاء عام شوم. اگر گروهی، چه در داخل حاکمیت و چه در میان شهروندان همچنان باور دارند که باید از این احکام دفاع کرد، پس باید هزینه اخلاقی (رسانهای – خبری) آن را هم پرداخت کنند. طالبانیسم تنها زمانی با واکنش درخور مواجه میشود که چهره تمام عیارش برای همه به تصویر کشیده شود، اما ما امروز در مرحلهای هستیم که بجز وابستگان به حاکمیت، گروههای دیگری هم پیدا میشوند که با هزار توجیه و سفسطه، پردهای بر روی جنایاتش بکشند. اینانی که به تصور خود میخواهند استخوان لای زخم بگذارند و یا گمان میکنند که اگر اژدهای خفته حاکمیت را آزرده نسازند احتمالا قربانیان کمتری بر جای خواهند گذاشت، تنها و تنها «قاضی شارح»هایی هستند که در راس سوم مثلث «زر و زور و تزویر» قرار میگیرند و به دیرپایی استبداد خدمت میکنند.
پینوشت:
این موضوع را پیش از این بارها مطرح کردهام و پس از این هم بر آن اصرار خواهم کرد:
علی کریمی را شلاق بزنید
علی کریمی را شلاق بزنید – 2
استخوان لای زخم گذاشتن کافی است، همه را شلاق بزنید
نه «سمیه توحیدلو» نخستین کسی بود که به شلاق محکوم شد و نه «پیمان عارف» نخستین کسی است که بدنش زیر ضربات تازیانه تکه تکه میشود. (از اینجا ببینید+) با این حال گویی جامعه رسانهای و خبری ما با یک پدیده نوظهور و شگفتانگیز مواجه شده است. من میگویم این آتشی است که عملکرد مصلحتجویانه خودمان برافروخته است و تا زمانی که بخواهیم در مواجهه با مجازاتی وحشیانه، تنها استخوان لای زخم بگذاریم این آتش روز به روز گسترش مییابد.
حرف من این است: یا مردم ایران با شلاق زدن محکومین موافق هستند و در این عمل همدست حاکمان خود محسوب میشوند و یا مخالفند و ما با حاکمیتی اقتدارگرا مواجهیم که توحش را علیرغم مخالفت شهروندانش اعمال میکند. در هر دو صورت، من با پنهانسازی مخالفم. باید در گام نخست به خودمان و در گام دوم به همه جهانیان نشان دهیم که اینجا با چه پدیدهای مواجه هستیم. باید اصرار کنیم که ابتدا ظرف و محتوا، یا ظاهر و باطن حاکمیت مستقر در این کشور یکسان و شفاف شود تا بعد تکلیف خودمان و دیگران را با آن مشخص کنیم. من نه تنها با شلاق و سنگسار و قطع اعضای بدن، که حتی با مجازات اعدام هم مخالفم، اما عمیقا باور دارم پیش از آنکه بخواهم در مخالفت با چنین قوانینی اقدامی انجام دهم، باید خواستار اجرای این احکام در ملاء عام شوم. اگر گروهی، چه در داخل حاکمیت و چه در میان شهروندان همچنان باور دارند که باید از این احکام دفاع کرد، پس باید هزینه اخلاقی (رسانهای – خبری) آن را هم پرداخت کنند. طالبانیسم تنها زمانی با واکنش درخور مواجه میشود که چهره تمام عیارش برای همه به تصویر کشیده شود، اما ما امروز در مرحلهای هستیم که بجز وابستگان به حاکمیت، گروههای دیگری هم پیدا میشوند که با هزار توجیه و سفسطه، پردهای بر روی جنایاتش بکشند. اینانی که به تصور خود میخواهند استخوان لای زخم بگذارند و یا گمان میکنند که اگر اژدهای خفته حاکمیت را آزرده نسازند احتمالا قربانیان کمتری بر جای خواهند گذاشت، تنها و تنها «قاضی شارح»هایی هستند که در راس سوم مثلث «زر و زور و تزویر» قرار میگیرند و به دیرپایی استبداد خدمت میکنند.
پینوشت:
این موضوع را پیش از این بارها مطرح کردهام و پس از این هم بر آن اصرار خواهم کرد:
علی کریمی را شلاق بزنید
علی کریمی را شلاق بزنید – 2
استخوان لای زخم گذاشتن کافی است، همه را شلاق بزنید
اگر امام حسین امروز میامد،
پاسخحذفاگر امام حسینم همون بود که این ملاها بما گفتن،
همین ملاها آنقدر شلاقش میزدن که به خیانتش اعتراف کنه و آنوقت او را در سحرگاه در ساعت 5 در دانشگاه اسلامی اوین خفه میکردند یعنی بدار میزدند.
آنوقت اون میشد امام حسین معدوم.
نه امام حسین مظلوم.
بعد هم اون ناقص العقل میآمد و جسم ناقصش و آبروی بر بادرفته اش را نشان میداد و میکفت به نظام ظلم شده.
ای جمهوری اسلامی مطلقه معصوم مظلوم
لااقا یک جرعه آب بخور تا تشنه از دنیا نری!!!!!
امام اول سید علی دودی
پاسخحذفامام دوم آقا مجتبی دودیزاده
امام سوم امام حسین رادان
امام چهارم امام جواد لاریجانی
امام پنجم امام محمد دروازه غاری
امام ششم امام محمود کاذب آرادانی
امام هفتم امام موسی صدر غائب
امام هشتم امام رضا ضامن چاقو
امام نهم امام محمد یخی
امام دهم امام علی تقتقی
امام یازدهم سردار حسن بسیجی
امام دوازدهم هنوز پیداش نکردیم که اسمشو بپرسیم
این است آنجه میدانند و نمیگویند