مسئله نژادپرستی آنقدر گسترده است که حتی طرح بحث مقدماتی آن هم در یکی دو یادداشت وبلاگی نگنجد. همچنین ابعاد چندوجهی مسئله، حصول نتیجهای فراگیر را به طرح زوایای دید چندگانه موکول میکند. به صورت خلاصه، تا زمانی که «نژادپرستی ایرانیان» از دیدگاههایی دیگر نقد، رد یا تایید نشود، نمیتوان به جمعبندی مسئله پرداخت. با این حال من سعی میکنم در حد این وبلاگ و نظراتی که مخاطبانش به بحث افزودهاند موضوع را کمی بازتر کنم. اینجا میخواهم به تفاوت «رفتارنژادپرستانه» با «فرهنگ نژادپرستی» بپردازم.
یادداشت پیشین را بخوانید: «تاملی پیرامون اینکه آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟»
نهادینه شدن واکنشهای اجتماعی
«شرایط ویژه» هر جامعه میتواند در کوتاه مدت رفتارهایی واکنشی در آن پدید آورد که بنابر خط سیر کلی جامعه «معمول» یا «رایج» قلمداد نشوند. برای مثال جنگ یا قحطی، دو نمونه از این شرایط ویژه هستند که نظم معمول جامعه را به هم میزنند. به باور من رفتار متفاوت جامعه در طول دورانی که تحت «انگیزش» قرار گرفته است، نمیتواند نمایانگر تمام عیاری از «هنجار»های آن جامعه باشد. این شرایط خاص واکنشی در مورد تک تک اشخاص هم صادق است و این حقیقتی است که از مرزهای روانشناسی عبور کرده و در علم حقوق هم به نسبت پذیرفته شده است. بدین ترتیب، دستگاه قضایی مدرن، برای یک جرم مشخص در دو شرایط متفاوت احکام مختلفی صادر میکند. در واقع این دستگاه قضایی میپذیرد «احتمالا هر کس دیگری هم که تحت این شرایط ویژه (مثلا یک فشار روانی) قرار میگرفت رفتار به نسبت مشابهی نشان میداد».
برای نهادینه شدن یک «رفتار اجتماعی» و تبدیل آن به یک «فرهنگ» یا «هنجار» ملزوماتی وجود دارد. نخستین و بدیهیترین نیاز، تکرار و تداوم است، که البته کافی نیستند. در کنار تداوم، «رفتار جمعی» برای نهادینه شدن در جامعه نیازمند «تئوریزه» شدن است. یعنی دقیقا به نخبگانی احتیاج دارد که از آن سخن بگویند، ستایشش کنند و حتی برایش دلیل و توجیه بیاورند. پس از این مرحله، این رفتار باید به پشتوانه ادبیات، فرهنگ عامه و هنر تقویت شود تا به یک «گفتمان» بدل شده و در دل جامعه نهادینه شود.
ناهنجاریهای متداول اما غیرنهادینه شده
از هر صدهزار ایرانی سالانه سه نفر به قتل میرسند.(اینجا+) این یعنی 2200 فقره جنایت برای 75 میلیون نفر. اما چه کسی میتواند بگوید «ایرانیها ملتی قاتل هستند، چون سالی دوهزار نفر را میکشند»! قتل، بالاترین درجه ناهنجاریهای اجتماعی است. تجاوز، دزدی، درگیریهای خیابانی، فحاشی و امثال آن، به مراتب در سطح گستردهتری رواج دارند و حقایق غیرقابل انکاری محسوب میشوند، اما چرا هیچ صاحبنظری به سادگی این ناهنجاریها را به یک فرهنگ رایج تعمیم نمیدهد؟ من میگویم دلیلاش آن است که بسیاری از آنها، علیرغم تداوم و گسترش، هنوز نهادینه نشدهاند. این ناهنجاریها ملزومات نهادینه شدن در فرهنگ ما را نداشتهاند. مثلا هیچ نخبهای یافت نمیشود که تلاشی برای توجیه، ترویج یا تقدیس «قتل» انجام بدهد. شما در ادبیات، هنر، امثال و حکم یا فرهنگ عامه هم نمیبینید که جایی از «قتل» یا «دزدی» دفاع شده باشد. در یک مقایسه کاملا متناظر، میتوان به خوبی دید که وقتی برخی شیوههای قتل(مانند عملیات انتحاری) یا دزدی(به سبک رابینهود) توسط برخی نخبگان تئوریزه میشود، بلافاصله به یک فرهنگ بدل میشود که برای همه قابل تشخیص و حتی توافق است. نباید فراموش کرد اینکه بپذیریم برخی ناهنجاریها در فرهنگ یک کشور نهادینه نشدهاند، نه به معنای انکار حقیقت وجود آنهاست و نه تلاشی برای توجیه جامعه.
نژادپرستی، یک فرهنگ یا یک واکنش؟
آلمان هیتلری بارزترین مصداق نژادپرستی در طول تاریخ است. برای ایجاد زمینههای پذیرش نژادپرستی میان آلمانها میتوان به احساس حقارت ملی در خلال جنگ اول و دوم جهانی مراجعه کرد. احساس حقارتی که واکنشهای پرخاشجویانهای را هم به دنبال داشت، با این حال، این احساس حقارت به تنهایی نتوانست آلمانها را به عنوان یک ملت نژادپرست معرفی کند. این حزب نازی بود که با نخبگانی نظیر هیملر و حتی خود شخص هیتلر توانست نژادپرستی را تئوریزه کند. نازیها هوادارن خود را متقاعد کردند که برخی انسانها «از اساس اشتباه به دنیا آمدهاند». آنها اعتقاد نداشتند که فقر، کمبود آموزش و تحصیلات یا عوامل اجتماعی دیگر باعث شده که مثلا لهستانیها مردم بیفرهنگی باشند*. بلکه باور داشتند انسان دارای نژاد «اسلاو» از اساس پست به دنیا میآید و کشتن یهودیها اصلا جنایت نیست چون «ما تنها یک مشت پشه را پاکسازی میکنیم»(هیملر). بدین ترتیب آلمانها سرودهای «آلمان برتر از همه» سرودند، فیلمهایی در تایید لزوم پاکسازی یهودیها ساختند و ادبیاتشان مملو از تقدیس نژادپرستی شد. در این مرحله بود که آنها رسما ملتی نژادپرست خوانده شدند.
درست در همین شرایط و پس از اشغال فرانسه به دست آلمانها، شهروندان فرانسوی عادت کردند که در خفا آلمانیها را «بوش» (Boche) بخوانند، با معنی نژادپرستانهای نظیر «پستفطرت»، با این حال هیچ گاه کسی ملت فرانسه را نژادپرست نخواند. چرا؟ من میگویم به دو دلیل. نخست اینکه جامعه فرانسوی در زمان اشغال آلمانها، تحت یک «انگیزش» قرار گرفته بود و رفتاری «واکنشی» داشت. دوم به این دلیل که این رفتار هیچ گاه تئوریزه نشد و مثلا نخبگان فرانسوی مردم خود را متقاعد نکردند که هر کس آلمانی است از اساس پست یا جنایتکار به دنیا آمده است. طبیعی بود که این رفتارهای نژادپرستانه، پس از رفع «انگیزش» جنگ به مرور کاهش یافت و از بین رفت.
ایرانیها «رفتار نژاد پرستانه» دارند یا «فرهنگ نژادپرستی»
من هنوز از هیچ یک از مدافعان نژادپرست خواندن ایرانیان استدلالی جز مرور چند نمونه «رفتار نژادپرستانه» ندیدهام. من هنوز هیچ نخبه ایرانی را ندیدهام که تلاش هدفمندی در راستای توجیه برتری نژادی ایرانیان (مثلا نسبت به افغانها) داشته باشد و هنوز هیچ اثر هنری یا ادبی هم ندیدهام که بخواهد به پشتوانه توجیهی این ناهنجاریها بدل گردد. در چنین شرایطی من نمیپذیرم که کسی برای جامعه ایرانی یک «فرهنگ نژادپرستی» قایل شود. جامعه ایرانی ممکن است در واکنش به اخباری نظیر تجاوز گروهی افغانها به یک کودک ایرانی(+) «واکنشی نژادپرستانه» نشان دهد و به همه افغانها توهین کند، اما در عین حال و در شرایط دیگری که شاهد درد و رنج یک شهروند افغان باشد واکنشی دلسوزانه و گاه همدلانه نشان میدهد**. (مثلا در این ماجرا+)
بسیار محتمل است که شما در خیابان یک ایرانی را ببینید که به یک افغان توهین میکند، اما به همان میزان غیرمحتمل است که شما در خیابان یک ایرانی را ببینید که یک کودک خردسال افغان را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و از جانب عموم مردم مورد تایید و یا بیتفاوتی قرار گیرد. (به یاد بیاورید که نازیها حتی کودکان یهودی را قتل عام میکردند و یا نظام آپارتاید آفریقای جنوبی حتی به یک کودک سیاهپوست هم رحم نمیکرد) همه این موارد من را متقاعد میکند که همچنان رفتارهای پراکنده «نژادپرستانه» را از جنس دیگر ناهنجاریهایی نظیر قتل، تجاوز یا دزدی قلمداد کنم، اما برای ایرانیان یک «فرهنگ نژادپرستانه» قایل نباشم.
پینوشت:
* اصولا هیتلر خیلی تاکید داشت که قتل عام نوابغ و نخبگان شرق اروپا باید در اولویت قرار گیرد، چرا که این سرزمینها فرهنگ و هنری دارند که باید از بین برود.
* اصولا هیتلر خیلی تاکید داشت که قتل عام نوابغ و نخبگان شرق اروپا باید در اولویت قرار گیرد، چرا که این سرزمینها فرهنگ و هنری دارند که باید از بین برود.
** در مورد واکنشهای شخصی، به یاد بیاورید که شما نیز ممکن است در یک جدال شخصی و در هنگام عصبانیت، فرد مقابل خود را به شیوهای تحقیر کرده باشید. مثلا قد کوتاه، گوش دراز، دماغ کج و یا حتی سر بدون موی او را مورد تمسخر قرار دهید، بدون اینکه به صورت قلبی اعتقاد داشته باشید هیچ کدام از این ویژگیها لزوما چیز بدی است. اینها یک سری واکنش (از جنس ناهنجاری) هستند که در شرایط ویژه بروز مییابند، اما لزوما از ویژگیها یا باورهای شما محسوب نمیشوند.
همان طور که قبلا گفتم ، تعریف "نژادپرستی" که فارسی کلمه "racism"هست معنایی جز توضیحات شما دارد . نژادپرست بودن رابطه مشخصی با نهادهای تقویت کننده نژادپرستی ندارد. در کشور امروزین آلمان یا فرانسه هر گونه اظهارات علنی نژآدپرستانه ، به نوعی جرم محسوب میشود ، اما فضای عمومی آکنده از برخوردهای ریز و درشت نژادپرستانه است .
پاسخحذففرموده اید :"هیچ نخبه ایرانی را ندیدهام که تلاش هدفمندی در راستای توجیه برتری نژادی ایرانیان (مثلا نسبت به افغانها) داشته باشد" . اول انکه علوم انسانی در ایران پیشینه زیادی ندارد و صاحب نظر ویژه ای ، چه در این مورد و چه در موارد دیگر وجود ندارد . یعنی نظریه خاص اجتماعی وجود ندارد .کما اینکه به وفور در برخی از تاریخ نگاری های گذشته و معاصر میتوان ضدیت با فرهنگ مثلا اعراب را به وضوح ملاحظه کرد.
دوران کنونی نیز به دلیل سیطره روحانیت با تاکید بر اسلام و مسلمانی جایگاهی برای ملیت و نژاد مشاهده نمیشود.
در نهایت انکه افکار نژادپرستانه بسته به زمان و مکان جلوه میابد . مسلما یک ایرانی کودک افغانی را در خیابان کتک نمیزند ، اما به همان نسبت شانیت یکسان برای این کودک نسبت به یک کودک ایرانی قایل نیست . کافیست یکبار به دوستی بگویید بچه ات شکل افغانی هاست !تا نتیجه را ببینید .
شما برای بررسی افکار نژادپرستانه به حد اعلی آن یعنی خشونت فیزیکی استناد میکنید در حالی که نژاد پرستی هم مثل تمامی رفتارهای بشری کم و زیاد دارد. نژادپرستی لزوما یک رویکرد گروهی نیست بلکه هر فرد به خودی خود میتواند نژادپرست باشد و کثرت رفتارهای نژادپرستانه در یک ملت ، خواه ناخواه نژادپرستی را در کشور نهادینه میکند.
برای درک بهتر مساله ، اشاره میکنم به بحث حقوق زنان در ایران . فرهنگی که حق یکسان برای زنان ملت خود قایل نیست ، طبیعتا برای بیگانگان فرودست هم شان یکسانی قایل نخواهد بود.
تاکید مجدد میکنم که تعریف نژادپرستی چیز دیگری است و مصادیق آن کاملا مشخص است.