۱۱/۱۱/۱۳۹۴

سیاستِ عقل معاش



طی یک هفته گذشته، سیمای جدیدی از دولت و سیاست در برابر چشمان ایرانیان به تصویر کشیده شد که کمتر سابقه داشت. ابتدا رییس جمهور چین به همراه یک هواپیما پر از مدیران تجاری وارد ایران شد. سپس، رییس جمهور کشورمان به ایتالیا و فرانسه سفر کرد و دوش به دوش مقامات سیاسی، با ابرکمپانی‌های اروپایی دیدار و مذاکره کرد. هر روز خبری از یک توافق اقتصادی به گوش می‌رسد و همه جا بحث کار، خرید، تجارت و سرمایه‌گذاری است. این تصویر معمولی نیست که ایرانیان از سیاست‌مداران‌شان در ذهن داشته باشند.

در مدارس ما، کتاب‌های تاریخ، «شاه‌نامه‌»هایی هستند که خلاصه می‌شوند در جنگ‌ها و کشورگشایی‌های پادشاهان. نقاط مثبت‌اش هزاران سال پیش است که فلان سردار ایرانی بر همتایان غربی و شرقی غلبه کرده و نقاط تاریک‌اش شکست و غارت کشور. تاریخ که در مرور کشورگشایی خلاصه شود، چه جای تعجب که سیاست نیز معنای علم جنگ و جدال به خود بگیرد.

سیاست‌مدار ایرانی، به صورت معمول در حال جدال است. ابتدا جدال در داخل با «آن‌ها» و «برخی» که همواره مشغول دسیسه هستند. سپس جدال با خارج، با غرب، استکبار، امپریالیسم، اسراییل، آمریکا، انگلستان، آل سعود و خلاصه همه و همه. او ظالمان را محکوم می‌کند. از حقوق مستضعفان دفاع می‌کند. در دهان این یکی مشت می‌کوبد و به آن یکی پاسخ کوبنده می‌دهد. دم از عزت و اقتدار می‌زند و ترجمه همه این‌ها برای شهروند ایرانی یعنی مصیبت بیشتر، سفت بستن کمربندها، تحمل تحریم، تورم، بیکاری، رکود و از همه بدتر، سایه شوم جنگ.

از سوی دیگر، «فعالیت سیاسی» نیز امری صرفا معطوف به این جدال بی‌پایان قدرت است که همچون خود سیاست، هیچ ارتباطی به معاش و زندگی عادی شهروندان ندارد. ایرانیان یا «سیاسی» هستند و یا «اهل زندگی». آنکه سیاسی است «کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌دهد» و باید از زندگی روزمره دست بشورد. سیاست هیچ پی‌وندی با روزمرگی‌های زندگی ندارد. سیاست‌مداران در جهانی انتزاعی مشغول جدال‌های خود هستند و زندگی زیر پوست شهر به گونه‌ای دیگر در جریان است. تصویر جدید اما به کلی روایت متفاوتی در برابر چشمان ما قرار داده است.

هفته گذشته، شاید برای نخستین بار پس از یک دهه، و ای بسا برای نخستین بار پس از ده‌های طولانی، یکی از ارشدترین مقامات سیاسی کشور در قامت یک «ابر تاجر» در صدر فهرست اخبار قرار گرفت. برای نخستین بار، رییس جمهور کشور با تعدادی از ارشدترین مقامات کشورهای بزرگ جهان، از چین گرفته تا ایتالیا و فرانسه دیدار کرد، بدون آنکه حرفی از جنگ باشد. حرفی از محکومیت، حرفی از مشت و دهان. این بار همه چیز حول محور اقتصاد گذشت. بحث بر سر پول بود؛ خرید فن‌آوری‌های جدید، سرمایه‌گذاری، اشتغال، رفاه، زندگی.

در پیشرفته‌ترین کشورهای دموکراتیک جهان، اصلی‌ترین شاخص قضاوت کارنامه سیاست‌مداران، تاثیر آن بر زندگی و معاش روزمره مردم است. افزایش قدرت اقتصادی، افزایش اشتغال، کاهش فقر، کاهش فاصله‌های طبقاتی. هر آن تصمیم و سیاست دیگری صرفا در پی‌وند مستقیم با این فاکتورهای اساسی اهمیت پیدا می‌کند. البته که وقتی اولویت نخست «اقتصاد» برآورده شد، فهرست مطالبات بعدی نیز از راه خواهد رسید.

زندگی روزمره ایرانیان نیز ابدا تفاوت ماهوی با دیگر مردم جهان ندارد. اینجا نیز اکثریت مردم اولویت نخست خود را در معاش روزمره جست و جو می‌کنند. تفاوتی اگر هست، بازتاب عینی این مطالبه اصلی در عرصه سیاست کشور است که برای سالیان سال مخدوش شده بود و جای خود را به شعارهایی دهان‌پرکن و پر طنین همچون «عزت و اقتدار» داده بود که در نهایت نتیجه ملموسی برای شهروندان به همراه نداشت.


به باور من، تصویر جدیدی که در عرصه سیاست خود مشاهده می‌کنیم، در درجه نخست بازتاب اراده‌ای ملی و عقلانیتی جمعی است که در جریان انتخابات سال ۹۲ به توقف یک روند ناهنجار رای داد و خواستار بازگشت تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی به مسیر عقلانی و اقتصادی بود. در درجه دوم، این اتفاق می‌تواند عرف سیاست‌ورزی کشور را به کلی دگرگون سازد. مشروط بر آنکه نخبگان سیاسی نیز پیام آشکار آن را دریابند و مسیر سیاست‌ورزی خود را در راستای این اولویت اصلی و منطقی عرصه سیاست بازتعریف کنند.

آخرین معدن طلای جهان


منبع: نیویورکر goo.gl/B5TXpQ
مترجم: امیرعلی نصراله‌زاده +Amir A N : پس از چهار دهه انزوا به عنوان کشوری منفور، تنها در یک مدت ده روزه ایران توانست به صحنه‌ تجارت جهانی در شرق و غرب بازگردد. روز شنبه، ایران با تبلیغات و شکوه فراوان، میزبان رییس جمهور چین و هیئتی متشکل از سه معاون اول، شش وزیر کابینه و یک هواپیما پر از مدیران تجاری بود. دو کشور اعلام کردند برنامه‌هایی دارند که جاده ابریشم را این بار با قطارهای سریع‌السیر زنده خواهد کرد. همچنین توافق شد که میزان تجارت در دهه پیش رو به سقف ۶۰۰میلیارد دلار برسد. رییس‌جمهور چین در اولین سفرش به خاورمیانه گفت که توافق هسته‌ای فصل جدیدی در روابط دو کشور به وجود آورده است. «چین و ایران دو کشور مهم در حال توسعه هستند که باید به همکاری‌های منطقه‌ای و جهانی خود ادامه دهند». رهبر بزرگترین کشور آتئیست دنیا در اتفاقی نادر، موفق به دیدار بالاترین مقام مذهبی ایران شد.

سپس، در روز دوشنبه، رییس جمهور ایران، برای چهار روز گفتگو با همتایان ایتالیایی و فرانسوی خود و همچنین پاپ فرانسیس وارد خاک اروپا شد. روحانی در توییتر خود نوشت، «وارد رم شدیم. امیدوارم که بتوانیم روابط دوجانبه خود را عمیق‌تر کنیم و برای ارتباطی سازنده از فرصت‌ها نهایت استفاده را ببریم». در کاخ ریاست جمهوری فرانسه، روحانی با گارد افتخاری مورد استقبال قرار گرفت و سرود ملی ایران در کشوری نواخته شد که تا کمتر از دو هفته پیش، هرگونه رابطه تجاری با ایران را اقدامی مجرمانه می‌شناخت.

برخلاف رفتار تهران در نقض مداوم حقوق بشر، آزمایش‌های موشکی و برقراری ارتباط با گروه‌های افراطی، ایران جایزه‌ای بزرگ برای اروپا و بازارهای ضعیف آن است. دولت ایران پیش از این از برنامه‌هایی برای خرید بیش از ۱۰۰ فروند هواپیمای مسافربری از شرکت ایرباس خبر داده بود. این قرارداد که به ارزش ده میلیارد دلار تخمین زده می‌شود، آغاز به‌روز رسانی یکی از قدیمی‌ترین ناوگان‌های هوایی دنیا است. بیشتر هواپیماهای ایران پیش از انقلاب سال ۱۹۷۹ خریداری شده‌اند. تهران مدعی است که به بیش از ۴۰۰ هواپیمای مسافربری دیگر در چند سال آینده نیاز دارد.

مسابقه بزرگ برای آنچه که یک سفیر غربی در تهران آن را «آخرین معدن طلا روی زمین» توصیف کرده، شروع شده است. با ۸۰ میلیون جمعیت، ایران بزرگترین اقتصادی است که بعد از فروپاشی شوروی، به بازارهای جهانی بازگشته و به صورت فوری نیازمند نوسازی زیرساخت‌های فرتوت خود است. برخلاف شرق اروپا، جیب ایران بعد از دسترسی به یکصد میلیارد دلار درآمد نفتی مسدود شده خود پر از پول نقد است.

کشورهایی که به مدتی طولانی به رویارویی با ایران و تحریم آن پرداخته بودند، اکنون به مراوده با آن روی خوش نشان می‌دهند. بریتانیا بعد از فتوای سال ۱۹۸۹ آیت‌الله خمینی در محکومیت سلمان رشدی به مدت یک دهه رابطه‌ای پر تنش با ایران داشت. در سال ۲۰۰۷، پانزده ملوان بریتانیایی در خلیج فارس به اتهام ورود به آب‌های ایران توسط سپاه پاسداران دستگیر و به مدت دو هفته نگه‌داری شدند. در سال ۲۰۱۱ پس از غارت سفارت انگلیس توسط گروه‌های فشار، لندن مجبور شد سفارت خود در تهران را تعطیل کند. در دهه گذشته، بریتانیا پی‌وسته پشتیبان تحریم‌های بین المللی علیه ایران بوده است، اما هفته پیش لندن به بازگشت تهران به جامعه جهانی چراغ سبز نشان داد.

وزیر خارجه بریتانیا، «فیلیپ هموند» در روز اجرایی شدن توافق هسته‌ای گفت «امیدوارم شرکت‌های بریتانیایی از فرصت بدست آمده از برداشته شدن تحریم‌های ایران، استفاده کنند. آینده به اندازه نقطه عطفی که امروز به آن رسیدیم، حائز اهمیت است.»

بازگشت ایران پتانسیل تغییر در تعادل قدرت و سود در خاورمیانه و به ویژه میان روحانیون شیعه و خاندان‌های رقیب سنی در خلیج را دارا است. بازار تشنه اما هوشمند مشتریان ایرانی، از ترکیب بازار کشورهای عربی جذاب‌تر است. در ۱۸ماه گذشته، همزمان با پیشرفت سانت به سانت دیپلماسی، ده‌ها هیات نمایندگی خارجی برای کاوش در پتانسیل بازرگانی ایران به تهران رفته‌اند. آن‌ها هم‌اکنون می‌توانند قراردادهاشان را قانونا امضا کنند.

بازگشت ایران بر بازارهای نفتی هم تاثیر می‌گذارد. تنها یک روز پس از برداشته شدن تحریم‌ها، شرکت ملی نفت ایران اعلام کرد در مدت کوتاهی تولید خود را ۵۰۰ هزار بشکه در روز افزایش می‌دهد و تا پایان سال این افزایش را به یک میلیون بشکه می‌رساند. تقریبا ۴۰میلیون بشکه از نفت ایران هم اکنون به صورت شناور روی ناوها آماده فروش هستند. ورود فرآورده‌های نفتی ایران به بازار، با وجود سقوط قیمت‌ها منبع درآمدی برای ایران، و به صورت بالقوه خسارتی برای خاندان سلطنتی عربستان صعودی است که پیش از این نیز مجبور به استفاده از ذخایر مالی خود برای جبران کاهش قیمت نفت شده بود.

ایران هم اکنون آزاد است که این ظرفیت‌ها را در سیاست نیز به بازی بگیرد. کمیته اتحادیه اروپا که بازوی اجرایی این اتحادیه است، این هفته اعلام کرد که مشغول بررسی رابطه با ایران در بخش حامل‌های انرژی است. اروپا تقریبا یک سوم گاز و نفت خود را از روسیه دریافت می‌کند که مسکو از آن به عنوان وزنه‌ای در روابط دیپلماتیک خود، مشخصا در مورد اوکراین، استفاده می‌کند. بخاطر این وابستگی به روسیه، اتحادیه اروپا پس از اشغال منطقه کریمه در اوکراین در سال ۲۰۱۴ بر سر اعمال مجازات تنبیهی دچار چند دستگی شد. یک تیم اروپایی ماه آینده در همین رابطه به تهران سفر خواهد کرد.

روحانی یک روز بعد از برداشته شدن تحریم‌ها به مجلس گفت: «سیاست دولت ایران در دوران پسا تحریم بر روی جذب سرمایه‌گذاری خارجی، توسعه صادرات غیر نفتی و استفاده بهتر از منابع مالی متمرکز خواهد بود». تهران امیدوار است که بتواند به جذب سرمایه خارجی تا سقف ۵۰ میلیارد دلار سالانه در پنج سال آینده برسد.

بازگشت ایران برای تمام کشورهای دنیا غیر از ایالات متحده نشانگر فرصتی تازه است. دو کشور با وجود دیپلماسی سنگین بین جواد ظریف و جان کری در دو سال گذشته و فرصت‌های آینده بر سر سوریه، هیچ نشانی از برقراری روابط دیپلماتیک نشان نمی‌دهند. ایالات متحده هنوز بیشتر تحریم‌های بازرگانی و سرمایه‌گذاری را به خاطر نقض مفاد حقوق بشر و حمایت از سازمان‌های تروریستی حفظ کرده است. رهبران ارشد سپاه پاسداران، قوه قضاییه و محافل اطلاعاتی نیز شخصا تحت تحریم قرار دارند.

کاخ سفید در سال ۲۰۱۰ بعد از اعمال تحریم‌های مربوط به نقض حقوق بشر گفت: «ایالات متحده همواره در کنار کسانی که می‌خواهند صداشان در ایران شنیده شود، می‌ایستد. ما صدایی برای خواسته‌های جهانی خواهیم بود و گوشزد کردن حقوق مردم به دولت ایران را ادامه خواهیم داد». واشنگتن هنوز از این تصمیم منصرف نشده است. در عین حال دولت اوباما در این ماه فروش هواپیمای آمریکایی به ایران را از فهرست تحریم‌ها خارج کرد و تهران برای خریدن چندین بوئینگ سیگنال‌هایی فرستاده است.

اما تفاوت بزرگی بین پول گرفتن از تهران و سرمایه‌گذاری در آینده آن وجود دارد. جمهوری اسلامی هنوز بخاطر رفتارهای گذشته و اعمال امروز با موانع بسیاری روبرو است. شرکت‌های غربی که از بازگشت تحریم‌ها در صورت تقلب ایران نگران‌اند. ایران باید خود را آن‌ها اثبات کند. تهران همزمان با تلاش‌های دیپلماتیک شش قدرت جهانی برای رسیدن به توافق نهایی به صورتی کامل مفاد توافقی مقدماتی را به مدت دو سال به اجرا در آورد و خیلی زودتر از موعد پیش‌بینی شده، قسمت‌هایی از برنامه هسته‌ای خود را متوقف کرد و به عقب بازگرداند. اما سال‌ها زمان می‌برد تا اعتبار ساخته شود. پس از آن ملاحظات عملی و فیزیکی بازگشت شرکت‌ها به ایران وجود دارد، جایی که خارجی‌ها با ملیت‌های گوناگون به زندان انداخته شده‌اند و سفارت عربستان توسط گروه‌های فشار به آتش کشیده شد.

بانک‌های بزرگ آشکارا نگران هستند. تعدادی از آن‌ها به خاطر نقض تحریم‌های ایران مجبور به پرداخت میلیون‌ها دلار جریمه به قانون‌گذاران آمریکایی شدند. آن‌ها نگران وجهه عمومی خود هستند. همچنین، شرکت‌های چند ملیتی در صورتیکه تجارت ایشان در ایالات متحده با خطر روبرو شود وارد ایران نخواهند شد. طبق قانون جدید روادید آمریکا، بازدید از ایران ورود به آمریکا را سخت‌تر خواهد کرد. شرکت‌های خارجی همچنین با چالش‌های دیگری از جمله مسیریابی در اقتصادی پیچیده، فاسد و به شدت محتاج اصلاحات در قوانین تجاری، یارانه‌های عمومی و بازار کارِ ایران روبرو هستند.


بنابرین، برای مدتی، ایران قادر خواهد بود بخشی از مسیر بازگشتش به جامعه جهانی را بخرد. شیفتگی به ثروت ایران تازه شروع شده است. اشتیاق جهانی به از سرگیری روابط با جمهوری اسلامی موجب بالا رفتن اعتماد عمومی در ایران شده است. روز قبل از اجرای برجام، بورس سهام تهران رکورد رشد بیش از هزار واحد را شکست. با این حال، مجاب نمودن سرمایه‌گذاران برای انتقال میلیاردها دلار به ایران به منظور دست یافتن به رشد اقتصادی هشت درصدی مورد نظر ایران (که تقریبا صفر بود) و تبدیل شدن به یکی از بیست اقتصاد دنیا مشکل‌تر خواهد بود. جمهوری اسلامی هنوز دولتی انقلابی با میراثی از تردیدها و خطرات است.

۱۱/۰۸/۱۳۹۴

حافظه تاریخی


شعر «قصیده‌ برای انسان ماه بهمن» را احمد شاملو با امضای «بهمن ۱۳۲۹» (معادل ۱۹۵۱ میلادی) منتشر کرده بود. در بخشی از شعر، اشاره‌ای هم به ویتنام می‌شود:

«... و به‌سرعتِ انفجارِ خون در نبض
                                    گام برمی‌دارد
و راه می‌رود بر تاریخ، بر چین
بر ایران و یونان
انسان انسان انسان انسان… انسان‌ها…
و که می‌دود چون خون، شتابان
در رگِ تاریخ، در رگِ ویتنام، در رگِ آبادان...»

مساله این است که جنگ‌های ویتنام، حد فاصل سال‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ در جریان بود. مشخص نیست چرا چهار سال پیش از آغاز جنگ‌ها، یک شاعر ایرانی باید چنین اهمیتی برای ویتنام قائل شود؟ ویتنام چه ویژگی خاصی آن زمان داشته که نامش در کنار ایران و یونان قرار گرفته است؟ بسیار بعید است در عصری که رسانه‌ها بسیار ابتدایی و ارتباطات جهانی بسیار اندک بوده‌اند، اساسا پیش از وقوع آن جنگ‌های معروف، ایرانیان کوچکترین توجهی به ویتنام داشته باشند.


معنای این پرسش را «محمد قائد»، در بخشی از گفت‌وگوی اخیر خود با روزنامه شرق حل کرده است. جایی که در توضیح عبارت «ما حافظه تاریخی نداریم» می‌گوید: «احمد شاملو، یکی از کسانی که در رواج این جمله ‌قصار نقش داشت و گمانم آن را ساخت. بیش از طرح نظریه‌ای آب‌بندی‌شده که روی آن فکر شده باشد. منظورش تحقیر و سرزنش خلق‌الله بود که به نظر او پایشان مدام در چاله می‌رود. خودش سال ۵۷ قطعه‌ای چاپ کرد با عنوان «انسان ماه بهمن» که تاریخ بهمن ۱۳۲۹ زیر آن و کلماتی از قبیل «ویت‌نام» (با همین املا، به‌سیاق یخ‌چال و دانش‌جو)، اندونزی و «آدولف رضاخان» در متن آن دیده می‌شد، و در دهه۶۰ شعرهایی به تاریخ سی سال پیش‌تر». (+)

به نظر می‌رسد که احمد شاملو، نه تنها اعتقاد داشت که ایرانیان حافظه تارخی ندارند، بلکه حسابی هم روی این باور خود حساب باز کرده بود.

۱۱/۰۷/۱۳۹۴

در باب نسبت مشروعیت با مشارکت انتخاباتی



علی‌رغم تصور معمول رسانه‌ای، مشروعیت در قاموس علم سیاست، هیچ ارتباطی با توانایی تبلیغاتی نظام حکومتی ندارد. هر نظامی، ولو نامشروع‌ترین حکومت‌ها، طبیعتا در باب محبوبیت و نفوذ گسترده خود تبلیغات فراوانی می‌کند. اما «مشروعیت» یک ترم علمی است. ترمی که کارکردهای مشخص داشته و  سنجش آن محقق علم سیاست را برای پیش‌بینی وقایع آینده یاری می‌کند.

در این باره، توماس دال می‌نویسد: «رهبران نظام‌های سیاسی می‌کوشند اطمینان یابند که هرگاه در برخورد با کشاکش‌ها ابزارهای حکوتی به کار برده شود، تصمیمات گرفته شده را همه می‌پذیرند، نه فقط به خاطر ترس از خشونت، مجازات یا اجبار، بلکه با این باور که پذیرش تصمیمات از نظر اخلاقی درست و بحق است. بنابر یکی از موارد کاربرد واژه مشروعیت، گفته می‌شود وقتی حکومت مشروعیت دارد که مردم تحت فرمان اعتقاد راستین داشته باشند بر اینکه ساختار عملکردها اقدامات تصمیات سیاست‌ها مقامات رهبران یا حکومت از شایستگی درستکاری یا خیر اخلاقی برخوردار باشند».*

بدین ترتیب، فارغ از آنکه حکومت چه تصویری از خود نمایش می‌دهد، و فارغ از آنکه دیگران (چه شهروندان داخلی و چه ناظران بین‌المللی) تا چه میزان ادعای حکومت در باب نفوذ و محبوبیت خود باور می‌کنند، عامل مشروعیت، به مانند نارضایتی، تاثیر خود را در لایه‌های اجتماعی می‌گذارد. حکومت نامشروع، همچون گویی قرار گرفته در وضعیت نامتعادل، هر لحظه ممکن است تعادل خود را از دست بدهد و درست در شرایطی که هیچ کس فکرش را نمی‌کند سقوط کند. در برابر، حکومت مشروع، از سخت‌ترین حملات و یا بحران‌ها سربلند و مصون خارج می‌شود.

در کشور ما، مثال جنگ هشت‌ساله، مصداق آشکاری از برخورد یک حکومت مشروع با یک بحران فراگیر است. نظام برآمده از دل انقلاب، با حمایت گسترده‌ترین لایه‌های اجتماعی همراه بود. وقتی خانواده‌ها با میل و افتخار فرزندانشان را روانه جنگ کنند، دیگر نه قدرت دشمن، نه کمبود تجهیزات، نه آشفتگی داخلی و نه بحران کارآمدی، هیچ کدام یک مشکل لاینحل به حساب نمی‌آیند. مقایسه کنید با سرنوشت صدام حسین، که در برابر حمله نظامی آمریکا کمتر از یک ماه دوام آورد و اساسا پیش از آنکه جنگ به بخش‌های عمده‌ای از کشورش کشیده شود مجبور به فرار شد.

تنها حکومتی مشروع است که شهروندان آن را از جنس خود بدانند و در برابرش از دوگانه «ما و آن‌ها» استفاده نکنند. به بیان ساده‌تر، «راضی» باشند. «رضایت» فرآیند ظریفی است که با تبلیغات نمی‌توان ماهیت آن را تغییر داد. یکی از راه‌کارهای ایجاد این «رضایت»، مشارکت شهروندان در فعالیت‌های سیاسی/اجتماعی است. انتخابات یکی از راه‌های این مشارکت است. اما نه تنها یگانه شکل بروز آن نیست، بلکه گاه اساسا کارکرد ایجاد رضایت و مشروعیت خود را از دست می‌دهد. یعنی اگر حکومت همه راه‌های مشارکت اجتماعی را بر روی مردم ببندد، احتمالا به صورت هم‌زمان حضور انتخاباتی را افزایش داده اما مشروعیت خود را کاهش می‌دهد. مردم در هر صورت می‌خواهند راهی برای نقش‌آفرینی پیدا کنند اما نارضایتی بن‌بست راه‌های دیگر و یا محدود شدن انتخابات را از یاد نخواهند برد.

گاه افزایش چشم‌گیر مشارکت انتخاباتی، نشان از یک بحران نارضایتی دارد. در انتخابات سال ۲۰۱۰ اوکراین، درصد مشارکت به ۷۰ درصد رسید. اتفاقات بعدی و سقوط کشور تا سر حد جنگ داخلی هشدارهای انتخابات را تایید کرد. همان سال، فقط ۵۳درصد شهروندان در انتخابات ریاست جمهوری اتریش و فقط ۴۱درصد در انتخابات پارلمانی آمریکا رای دادند. یک سال قبلش، در ایران ۸۵درصد مردم پای صندوق‌های رای رفتند، اما بلافاصله پس از انتخابات، حکومت در معرض پچیده‌ترین بحران تاریخ خود قرار گرفت.

گاه نیز افزایش مشارکت انتخاباتی، نشان از یک حساسیت ویژه در موضوعی مقطعی دارد که لزوما با مشروعیت کل حکومت در ارتباط نیست. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ فرانسه درصد مشارکت به رقم خیره کننده ۸۰درصد رسید. بدین ترتیب، صرف مشارکت انتخاباتی، نه لزوما نشان دهنده مشروعیت حکومت است و نه تزلزل مشروعیت آن. اما می‌دانیم که حضور بیش از اندازه (۷۰درصد به بالا) شهروندان در انتخابات، به صورت معمول نشان دهنده یک نارضایتی یا بحران موقت است که حساسیت کلی جامعه را تحریک کرده.

* Robert A. Dahl, Modern Poletical Analysis 5th ed. (N.J., Englewood Cliffs: Prentice – Hall, 1991) P.60.


کانال مجمع دیوانگان https://telegram.me/divanesara

۱۱/۰۵/۱۳۹۴

۶- ضدیت با هرگونه تبعیض



نخستین ضرورت در نوسازی و توسعه سیاسی، شکل‌گیری «دولت/ملت» است. یک سویه این دوگانه را دولت‌های مدرن تشکیل می‌دهند و سویه دیگر نیز جامعه‌ای است که باید از قالب توده بی‌شکلی از جمعیت خارج شده و در قامت «ملت» بازسازی شود. دست‌یابی به یک «ملت» مستلزم کنار گذاشتن روحیه قبیله‌ای و البته باور به پدیده‌ای مدرن با عنوان «خیر جمعی» است. تمامی این تفاسیر، در تبدیل شدن انسان سنتی به «شهروند» تبلور می‌یابد.

شهروند محصول تجددگرایی و در عین حال عامل و محرک آن است. شهروند مکلف است و متعهد. در عین حال قانون‌مند است و حق‌مدار. تشکیل دهندگان جوامع سنتی، انسان‌هایی بودند که بنابر توصیف وضعیت‌شان (نظیر ارباب، رعیت، دهقان، دبیر، اشراف و ...) نقش و شانی در ساخت جامعه سنتی ایفا می‌کردند. در مقابل شهروندان، واحدهای جدید تشکیل جامعه هستند. عناصری که در عین حفظ تمایزهای فردی و استقلال شخصی، از حیث حقوق و تکالیف اجتماعی کاملا برابر به شمار می‌آیند. شیوه تربیت شهروند و سخن گفتن در مورد وظایف او بیشتر موضوع علم جامعه‌شناسی و یا هدف بحث روشنفکران است؛ اما علم سیاست نیز در برخورد با شهروند شرح وظایفی دارد که بیشتر در حوزه «حقوق شهروندی» بروز می‌یابد.

سیاستی که میان شهروندان جامعه تمایز قایل شود یک شیوه مدرن نیست. پس یکی از ویژگی‌های سیاست‌مدار اصلاح‌طلب باید تلاش برای تغییر این وضعیت باشد. رفع هرگونه تمایز میان شهروندان، یعنی کنار گذاشتن انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و البته مذهبی. یعنی باور عمیق بر اینکه همه انسان‌ها دارای حق، عزت و کرامت برابری هستند و در برابر قانون، یکسان حاضر خواهند شد. هر قانون و یا روشی که اصل برابری انسان‌ها را مخدوش کرده و با تبعیض در حقوق، شهروندان را به درجه یک و درجه دو بدل کند، بر خلاف تحقق «دولت / ملت» و در نتیجه در راستای مخالف حرکت اصلاح‌طلبی است.


ملاک مخالفت با تبعیض و حرکت در راستای احیای حقوق برابر شهروندی، خود به دو ملاک دیگر اصلاح‌طلبی منجر خواهد شد که در بخش‌های بعدی بدان خواهیم پرداخت.

۱۱/۰۴/۱۳۹۴

رویای اصلاح‌طلبی در جامعه کوتاه مدت


مبدا جنبش اصلاحات را بسیاری انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس پنجم می‌دانند. در هر صورت، حد فاصل سال‌های ۷۶ تا ۸۰، اصلاح‌طلبان در ۴ انتخابات پیاپی توانستند قاطعانه به پیروزی دست‌یابند. (ریاست‌جمهوری ۷۶ و ۸۰، مجلس ۷۸ و شورای شهر ۷۷) بی‌راه نیست که این بازه زمانی را اقبال عمومی به اصلاحات انتخاباتی بنامیم. یک بازه حدودا ۵ ساله تا انتخابات شورای شهر دوم. در این مدت، تولید ناخالص ملی ۵۰ درصد رشد یافت. میزان رشد اقتصادی از حدود ۲درصد در سال ۷۶ تا بیش از ۸درصد در سال ۸۰ ارتقا پیدا کرد و تورم از ۲۰درصد در سال ۷۶ تا نزدیک به ۱۰درصد در سال ۸۰ کاهش یافت. در زمینه سیاسی، قتل‌های زنجیره‌ای که از سال‌ها پیش آغاز شده بود متوقف و عوامل آن از وزارت اطلاعات ریشه‌کن شدند. مطبوعات نیز یک دوران شبه‌طلایی را تجربه کردند اما از قرار معلوم، توقعات رای دهندگان از آرایی که به صندوق انداخته بودند بسیار بیش از این دستاوردها بود. در دومین دوره شوراهای شهر و روستا که به «آزادترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی» شهرت یافت، به ناگاه اهالی پایتخت از حاضر شدن پای صندوق خودداری کردند. از برآیند آرای ۱۳درصد واجدین حق رای، شورای شهری سر کار آمد که برون‌دادش محمود احمدی‌نژاد بود. از آن پس، اصلاح‌طلبان برای بیش از یک دهه در هیچ انتخاباتی پیروز نشدند.

* * *

«ایران، جامعه کوتاه مدت»، عنوانی است که «دکتر همایون کاتوزیان» بر نظریه خود در مرور تاریخ ایران‌زمین گذاشته است. جامعه‌ای سرشار از التهاب، ناامنی و بی‌ثباتی. در سرزمین «اصبحت امیراً و امسیت اسیراً» (صبحگاهان امیر بودم و شامگاهان، اسیر) طبیعتا هیچ برنامه طولانی مدتی معنا نداشته است. حتی ساده‌ترین شهروندان نیز نمی‌توانستند برای زندگانی خود و فرزندان‌شان برنامه‌های بلندمدتی طراحی کنند، چه رسد به حکومت‌هایی که یکی پس از دیگری از راه می‌رسیدند و در فرصتی کوتاه ریشه‌کن می‌شدند. این خصیصه «کوتاه مدتی»، به مرور از وضعیت اجتماعی کشور فراتر رفته و به یکی از ویژگی‌های روان‌شناسی جمعی ایرانیان بدل شد. بدین ترتیب، وقتی سرانجام نظام خودکامه سقوط کرد و مجلس ملی تاسیس شد، نشانه‌های آشکار این کوتاه مدتی در تصمیمات نمایندگان مردم بروز و ظهور یافت.

حد فاصل انقلاب مشروطه تا سقوط قاجاریه، (از ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۴) مجلس شورای ملی در مجموع ۳۵ صدراعظم انتخاب کرد. با میانگین کمتر از ۶ ماه برای هر صدراعظم اصلا معلوم نبود مجالس توقع چه معجزه‌ای از نخست‌وزیران داشتند؟ عجیب نبود که مردم از این آشفته‌بازار خسته شوند و در طلب «نظم» به استبداد رضاشاهی اقبال نشان دهند. رضاشاه در دوران ۱۷ ساله سلطنت خود، از ۹ نخست‌وزیر استفاده کرد و از این جهت به صورت میانگین به هر کدام ۲ سال فرصت داد. با سقوط رضاشاه، فضای به نسبت دموکراتیکی در کشور ایجاد شد که حد فاصل شهریور ۲۰ تا کودتای سال ۳۲ به طول انجامید. این بار نیز مجلس شورای ملی ۱۷ نخست‌وزیر تعیین کرد. باز هم میانگین دوره هرکدام به زیر یک سال سقوط کرد. به زبان ساده‌تر، ایرانیان حتی حاضر نبودند به کسانی که خود انتخاب می‌کردند فرصت کافی برای ایجاد تغییر بدهند.

* * *

در کشوری که دو انقلاب بزرگ را طی ۷۰ سال تجربه کرده و در همین مدت چندین کودتا، جنگ، اشغال نظامی و تغییر رژیم را از سر گذرانده، سهم پی‌وستگی در سیاست اصلاح‌طلبی تنها چیزی حدود ۵ سال تداوم بود. پس از ۵ سال، عملا اکثریت جامعه از حمایت فعال خود از جریان اصلاحات دست برداشتند و نتیجه آن سراشیبی اصلاحات و البته افول آشکار تمامی شاخص‌های کشور بود. با این حال، در تمام این دوران، منتقدان اصلاحات بخش عمده‌ای از بار شکست‌ها را به دوش این جریان انداخته‌اند. باز هم مشخص نیست اصلاح‌طلبان طی یک مدت ۵ ساله دقیقا قرار بود چه معجزه‌ای انجام دهند؟

در جریان انتخابات سال ۹۲، یک عقلانیت جمعی در میان ایرانیان به اقبال انتخاباتی و پیروزی جریانی نزدیک به اصلاحات منجر شد. اقبالی که نه تنها وضعیت داخلی را از یک بن‌بست عجیب رهانید، بلکه ظرف کمتر از دو سال به دستاوردی خیره کننده در عرصه روابط بین‌الملل انجامید. با این حال، تنها با گذشت ۲ سال از اقبال پیشین، عوارض «جامعه کوتاه مدت» بار دیگر بروز یافته است. با نخستین نشانه‌های مقاومت از جانب هسته قدرت، عده‌ای مجددا بر طبل تحریم انتخابات می‌کوبند. یعنی این بار حتی نمی‌خواهند برای یک بازه ۵ ساله هم به این استراتژی کم‌هزینه فرصت بدهند. مشخص نیست چرا ملتی با این حجم از شتاب‌زدگی، نداشتن پشتکار و تزلزل در انتخاب رویه، باید خودش را شایسته تغییراتی عمیق و پایدار بداند.


(منبع داده‌های اقتصادی بانک جهانی+ است)

۱۰/۲۹/۱۳۹۴

زندانی گذشته



جناب ظریف، در گفت ‌و گوی دیشب خود با صدا و سیما، ناخودآگاه از تعبیر جالبی استفاده کردند که بسیار به دل من نشست. هرچند گویا خود جناب وزیر از به کار بردن این تعبیر پشیمان شد و سعی کرد جمله ناتمام را به گونه دیگری تغییر دهد، اما حقیقت نهفته در آن به قدری عمیق و آشنا بود که از ذهن من زدوده نخواهد شد: «زندانی گذشته».

به نظر می‌رسید منظور جناب ظریف از به کار بردن این تعبیر که «ما دیگر زندانی گذشته نیستیم» این بود که بخش عمده‌ای از دشواری‌‌های پیش روی دولت و مذاکره کنندگان محصول اشتباهات دولت پیشین بود که تحریم‌های شدید و قطع‌نامه‌های شورای امنیت را به دنبال آورده بود. با این حال، من گمان می‌کنم، فارغ از مقایسه دو دولت و وضعیت بسیار مصداقی و خاص یک تیم مذاکره کننده، نه تنها تمامی دولت‌های ما، نه تنها تمامی احزاب و گروه‌های سیاسی ما، بلکه تک تک شهروندان این سرزمین، سال‌های سال است که «زندانی گذشته» هستند.

* *‌ *

سال‌ها پیش و در دوران دانشجویی، دوستان بسیار عزیزی داشتم که در حوزه سیاست از دل‌بستگان «حزب توده ایران» بودند. هر گاه بحث‌مان از دایره دوستی خارج می‌شد و به سیاست و ماجرای کودتای ۲۸ مرداد می‌رسید، ناخودآگاه به سمت جایگاه دو دشمن سوق داده می‌شدیم. بنده از این طرف در انتقاد از برخی اقدامات حزب در تخریب مصدق و دوستان از آن طرف در انتقاد از برخی اقدامات مصدق و طرفداران‌ش در حمله به تجمعات توده‌ای‌ها. خلاصه بحث ما گاه بالا می‌گرفت و دوستانی بسیار نزدیک و صمیمی در رده دشمن متخاصم در می‌آمدند. برای چه؟ بر سر چه؟ اتفاقاتی که ده‌ها سال پیش از تولد هر یک از ما رخ داده بود؟ اعمالی که نه ما و نه حتی پدران‌مان هیچ نقشی در آن نداشتیم و نتیجه مباحث ما نیز هیچ تغییری در پیامدهایش هم ایجاد نمی‌کرد؟ همان زمان نیز گه‌گاه به ذهن‌ام می‌رسید که ما «زندانی گذشته» هستیم.

* * *

در بازخوانی وقایع ایران باستان، گروهی چنان مسحور پیشینه باستانی کشور می‌شوند و چنان در افسوس شکست‌هایی همچون قادسیه و نهاوند فرو می‌روند که ناخودآگاه اسیر نوعی «نژادپرستی» می‌شوند. عرب‌ستیزی پیشه می‌کنند و از هرآنچه رنگ و بوی عربی داشته باشد کینه و نفرت به دل می‌گیرند. گروه دیگری به صورت متقابل هرگونه تعلق خاطر به پیشینه باستانی کشور را در چهارچوب اسلام‌ستیزی تفسیر می‌کنند و باز هم یک جدال دیگر. باز هم اسارت در گذشته‌ای هزاران ساله که تمام شده و رفته است اما گویا نمی‌خواهیم دست از سرش بر داریم، یا سایه شوم آن نمی‌خواهد که از سر ما کم شود.

* * *

زندانی گذشته بودن، صرفا یک پدیده ایرانی نیست. برای مثال بخش عمده‌ای از جامعه آلمانی نیز همچنان شرمسار اقدامات هیتلر و جامعه نیم قرن پیش آلمان است. با این حال بعید است که هیچ ملت و دولتی به اندازه ایرانیان این چنین آشکار و مصمم از اسارت خود در گذشته پاسداری کنند. خساراتی که هندی‌ها از استعمار انگلستان متقبل شدند و انبوه کشته شدگان‌شان در جریان جنبش استقلال با هیچ کشور دیگری قابل قیاس نیست. اما امروز کمتر نشانی از کین‌توزی و انتقام‌جویی در میان هندی‌ها مشاهده می‌شود. شعارشان شاید «ببخش و فراموش کن» باشد. شاید هم «فراموش نکن، اما ببخش». ولی ما رویه دیگری داریم. حتی ارشدترین مقامات حکومتی ما ذره‌بین به دست می‌گیرند تا رد پای «خباثت» انگلستان را در تاریخ کشور پیدا کنند تا از آن دست‌مایه‌ای برای تئوریزه کردن عداوتی دنباله‌دار بسازند. ما چنان پای در گذشته داریم که آتش کین‌توزی و انتقام‌جویی‌مان فروکش نمی‌کند. پس هیچ گونه «ببخش»ی در کار نخواهد بود.


سال‌هاست در برخورد با هر سیاست‌مداری که از راه می‌رسد، گروهی چماق تاریخ به دست می‌گیرند. می‌خواهند تک تک مواضع و نظرات او را در دوران انقلاب، در دهه شصت، در جریان فلان واقعه تاریخی و بهمان اتفاق ناخوش‌آیند بررسی کنند. ظاهر امر شاید ادعای «تجربه تاریخی» و پندآموزی از گذشته باشد. اما عملا درافتادن به دام «انتقام‌جویی» است. گرایشی لجوجانه برای زنده نگه داشتن هر اتفاقی که دیگر گذشته است. تا جایی که به نظر می‌رسد برخی از ما چنان بر این انتقام‌جویی تاریخی خود مصر هستیم که حتی حاضر هستیم امروز خود و فردای فرزندان‌مان را قربانی این کینه‌های تاریخی کنیم. چرا که ما هنوز «زندانی گذشته» هستیم.

۱۰/۲۷/۱۳۹۴

۵- مصونیت عرصه سیاست از حضور نظامیان



می‌گویند در زمان جمهوری روم قانونی وجود داشته که هیچ سردار پیروزی حق نداشته است پس از انجام ماموریت، با سپاه خود به روم باز گردد. «جولیوس سزار» این قانون را زیرپا گذاشت. جمهوری از میان رفت و جای خودش را به امپراطوری داد. سال‌ها پیش از آن، در جمهوری‌های آتن، اساسا هیچ ارتش منسجم و مستقلی وجود نداشت. شهروندان آزاد (همانانی که حق رای داشتند) در صورت ضرورت حق داشتند که سلاح به دست گرفته و به جنگ بروند. در برابر از مزایای جنگ (غنیمت و برده) بهره‌مند شوند. همان‌زمان، در امپراطوری پارسیان نخستین نطفه‌های ارتش منسجم و دایمی بسته شده بود. پادشاهان، بر خلاف حاکمان یونان، همواره به ارتش خود متکی باقی ماندند. بدین ترتیب، در ۲۵۰۰ سال تاریخ استبدادی ایران‌زمین، سرنوشت تغییر حکومت‌ها صرفا به شکست ارتش‌ها وابسته شد.

* * *

نخستین و احتمالا ساده‌ترین توجیه برای ضرورت فاصله‌گرفتن نظامیان از عرصه سیاست، ضرورت توزیع قوا در جهان سیاست است. ضرورتی که آشکارا در تضاد با انسجام ارتش قرار دارد. سیاست، عرصه توازن قوا است. اگر این توازن به صورتی یک جانبه بر هم بخورد، قطعا نیروی برتر تمام عرصه را قبضه خواهد کرد. بهترین حالت، توزیع متوازن قوای سیاسی میان نیروهایی است که هیچ یک قادر به حذف دیگری نباشند. از این جهت، ضرورت این توزیع ما را بدان‌سو رهنمون می‌کند که اساسا جنس ابزارهای اقتدار سیاسی باید از جنس «توزیع‌پذیر» باشد. قدرت نظامی فاقد این ویژگی است.

دومین دلیل، در تغییر جنس مشروعیت حکومت است. نخستین ساختارهای سیاسی در تاریخ بشر صرفا بر پایه «زور» بنا شدند. «زور» در عصر جدید به تنهایی توجیه و دوامی ندارد. پس یکی از کارکردهای اصلاحات، بازسازی ساختار سیاسی بر پایه مولفه‌های مدرن مشروعیت است. یعنی ایجاد دست‌مایه‌هایی از «اقتدار» که بر پایه «زور» بنا نشده باشند. به بیان دیگر، جهت‌گیری اصلاحات سیاسی، باید در راستای جایگزین کردن «اقتدار» به جای «قدرت» باشد. تفاوت‌های «اقتدار» و «قدرت» را می‌توان به صورت خلاصه اینگونه برشمرد:

۱- اقتدار همیشه مشروع و قانونی است اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد.
۲- اقتدار مبتنی بر رضایت است، اما قدرت اغلب مبتنی بر زور است.
۳- اقتدار بنابر سرشت خود دموکراتیک‌تر از قدرت است.

در واقع، «اقتدار نشان می‌دهد که انسان برای قبولاندن هدف‌های خود چه توانایی‌هایی دارد، در حالی که قدرت توانایی انسان برای تغییر رفتار دیگران است».* ماکس وبر اعتقاد داشت «قدرت فقط وقتی موثر است که مشروع باشد». قدرت مشروع همان «اقتدار» است.

* * *

آن زمان که مجلس ملی تصمیم گرفت «سردار سپه» را با حفظ سمت به نخست وزیری منصوب کند، دکتر محمد مصدق در نطقی مخالف استدلال کرد که علی‌رغم دستاوردهای قابل تقدیر ایشان در سمت وزارت جنگ، واگذاری سمت نخست‌وزیری به یک نظامی تمامی دستاوردهای مشروطیت ما را بر باد می‌دهد. طبیعتا مصدق در آن موضع خود تنها بود و شد آنچه که می‌دانیم شد. از آن پس، چه در دوران استبداد رضاشاهی، چه در کودتای محمدرضاشاه چه پس از انقلاب و زمانی که سپاه وارد عرصه شد و به خودش اجازه داد بارها و بارها رییس دولت را تهدید کرده و به او فشار وارد کند، ما به اندازه کافی تجربه تاریخی برای مشاهده نتایج دخالت نظامیان در سیاست را داریم. با این حال، تجربیات جهانی هم از پینوشه در شیلی گرفته تا ارتش‌های مصر، ترکیه و پاکستان، همه و همه شواهدی هستند مبنی بر فرجام بد ورود نظامیان به عرصه سیاست. بدین ترتیب، در هرکجا جهان، یکی از اصلی‌ترین ملاک‌های سیاست‌مداران اصلاح‌طلب باید تلاش برای مصونیت عرصه سیاست از دخالت نظامیان باشد.

پی‌نوشت:

* ارجاعات متن برگرفته از کتاب «بنیادهای علم سیاست» نوشته «عبدالرحمن عالم» است که «نشر نی» منتشر کرده.

کانال «مجمع دیوانگان»: https://telegram.me/divanesara


۱۰/۲۶/۱۳۹۴

۶ دلیل برای جایگزینی دشمنی آمریکا با عربستان



در حکومت‌های ایدئولوژیک نیاز به «دشمن» از ضروریات بقا به حساب می‌آید. این ضرورت ممکن است از شکلی به شکل دیگر تغییر کند، اما تصور ایدئولوژی بدون دشمن غیرممکن است. گذار از دوران اضطرار، یعنی تغییر موضوع سیاست به ملزومات و ضروریات زندگی روزمره. یعنی تدبیر معاش و این دقیقا پاشنه آشیل ایدئولوژی است. حکومتی که به زندگی روزمره مشغول شود وارد عرصه‌هایی خواهد شد که رقابت، عقلانیت، تدبیر و مصلحت معیارهای سنجش آن به حساب می‌آیند. اینجا دیگر جایی برای شعارزدگی و ماجراجویی نیست. تنها زیر سایه شوم ترس مداوم از دشمن است که هر کمبود و نارسایی را می‌توان بی‌اهمیت جلوه داد.

طی سه دهه نخست انقلاب این دشمن برای ما آمریکا بوده است. حال اما، پس از نرمش قهرمانانه و به دنبال رای رفراندوم‌گونه‌ای که ایرانیان در سال ۹۲ به مذاکره و توافق با «شیطان بزرگ» دادند، به نظر می‌رسد رفته رفته شاهد ظهور یک دشمن جدید هستیم. دشمنی آمریکا دیگر کارایی گذشته را ندارد. حالا عربستان است که از راه رسیده و امکانی را فراهم ساخته تا با هزینه‌هایی به مراتب کمتر، دیوار دشمن تراشی رنگ و جلایی تازه بیابد. گزینه جدید، به چندین و چند دلیل نسبت به دشمن پیشین مزیت دارد:

۱- توجیهات منطقی
دولت آمریکا، دست‌کم در دوره اوباما، بسیار  کم اشتباه ظاهر شده است. سال‌ها است که برای تقبیح رفتار آمریکایی‌ها ناچاریم به نمونه‌های دوری چون جنگ ویتنام یا کودتای ۲۸ مرداد ارجاع دهیم. جنگ عراق احتمالا آخرین اشتباه بزرگ آمریکایی‌ها بوده که آن هم برای ما فقط سود بود. حاکمان از راه رسیده عربستان اما آنقدر در تصمیمات منطقه‌ای اشتباه می‌کنند و چنان کارنامه سیاهی در دموکراسی و حقوق بشر دارند که توجیه دشمنی با آن‌ها بسیار ساده است.

۲- پشتوانه تئوریک
نزدیک به سه دهه طول کشید تا هژمونی گفتمان چپ، (در معنای غرب‌ستیزی‌اش) در جامعه نخبگان و روشنفکران ما کمرنگ شد. آمریکا ستیزی همچون تجسد امپریالیسم‌ستیزی در جامعه نخبگان ما از «پشتوانه تئوریک» کافی برخوردار بود. حالا اما اکثریت جامعه نخبگان ما از عادی‌سازی روابط با جهان غرب و البته آمریکا استقبال می‌کنند. در نقطه مقابل، هرقدر در ضرورت جهانی‌سازی و پیوند با جهان غرب بنیان‌های تئوریک تولید، انباشت و ته‌نشین شده، گفتمان تنش‌زدایی در منطقه نورس، نحیف و فاقد ابعاد تئوریک و کانون‌های گفتمانی است. می‌توان حدس زد که شمار قابل توجهی از نخبگان خاموش از تنش‌های ایجاد شده در منطقه راضی نیستند، اما در برابر دستاورد عادی‌سازی روابط با غرب سکوت را ترجیح داده‌اند. گروه دیگر شهامت ایستادگی در برابر سیل اقبال عمومی از نظامی‌گری در منطقه را ندارند. آن عده هم که قصد اعتراض دارند نمی‌توانند حول یک گفتمان منسجم متحد شوند. سال‌ها جدال با ابدقدرت‌های جهان سبب شده تا حتی نخبگان و روشنفکران ما نیز از تدبیر کافی برای چگونگی مواجهه با خرده بازیگران منطقه‌ای بی‌بهره باشند.

۳- توان رقابت نظامی
اگر ارضای روانی و کودکانه با داستان‌های نفوذ سردار آریایی به دالان‌های پنتاگون را نادیده بگیریم، عقلا و نیمه عقلای قوم می‌دانند که وضعیت توازن قوای ما با دشمن قبلی به چه صورت است. در برابر دشمن جدید اما به احتمال فراوان توان پایداری نظامی داریم و حتی می‌توانیم به پیروزی هم خوش‌بین باشیم. این امید به قدرت نظامی، روحیه پیاده‌نظام ایدئولوژیک را بالا نگه می‌دارد.

۴- بستر تنفر
ایجاد نفرت از آمریکایی‌ها، اگر هم مقدور باشد نیازمند هزینه‌های گزاف تبلیغاتی است. در مورد اعراب، ریشه‌های تاریخی، فرهنگی و حتی گرایش‌های نژادپرستانه فراوانی وجود دارد که یک بستر مناسب برای نفرت پراکنی را آماده ساخته است. در این مورد، گروه‌های بسیاری بدون نواختن حکومت هم آماده به رقص هستند!

۵- منافع اقتصادی
کسی فراموش نمی‌کند که «نرمش قهرمانانه» محصول «تحریم‌های وحشیانه» بود. امروز دیگر اکثر قریب به اتفاق ایرانیان می‌دانند که با قدرت اول اقتصاد جهان نباید شوخی کرد. اما عربستان به صورت مستقیم یک شریک تجاری به حساب نمی‌آید. دست‌کم نه آنقدر که نتوانیم قیدش را بزنیم.

۶- نفوذ فرهنگی
دست‌آخر اینکه وقتی فرزندان ایرانی از خردسالی با تماشای کارتون ابرقهرمانان آمریکایی بزرگ می‌شوند، اهل هنر برای اعلام نتیجه اسکار گوش به زنگ می‌ایستند و تحصیل‌کردگان مملکت رویای دریافت بورسیه تحصیلی از آمریکا را دارند، کسی که از دشمنی با فرهنگ آمریکایی سخن بگوید بیشتر خودش را مضحکه و بدنام کرده است. در مقابل، تنها نفوذ فرهنگی اعراب در کشور ما دین اسلام بود که آن هم به مدد نسخه شیعی به یک شکاف بدل شد. سال‌هاست که دیگر ما دو کشور مسلمان با کعبه و کتابی واحد نیستیم. ما دولتی شیعی هستیم و آن‌ها «وهابی» که هر دو، دیگری را مستحق مرگ می‌دانیم.


(کانال «مجمع دیوانگان» را دنبال کنید: https://telegram.me/divanesara)

۱۰/۲۳/۱۳۹۴

رابین‌هود کوتوله


محمد افخمی: چند روز پیش، بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر مکزیک و احتمالا جهان بازداشت شد. این سومین بار است که «خواکین گوزمن» ملقب به کوتوله (ال‌چاپو) دست‌گیر می‌شود. او بار نخست ۱۴سال پیش از زندان فرار کرد و بار دوم ژوییه سال ۲۰۱۵. فرار دوم از مخوف‌ترین زندان مکزیک، با کندن تونلی یک و نیم کیلومتری میسر شد. تونلی با تهویه، سیستم روشنایی و مناسب برای موتورسیکلت. دولت ایالات متحده این بار ۵میلیون دلار برای بازداشت گوزمن جایزه تعیین کرده بود. بازداشتی که در نهایت در یک عملیات مشترک توسط اداره مبارزه با مواد مخدر ایالات متحده، پلیس فدرال مکزیک و نیروی دریایی مکزیک اتفاق افتاد.

با وجود انبوه اتهاماتی که متوجه ال‌چاپو شده، او در میان بسیاری از مردم مکزیک شخصیت محبوبی دارد. این محبوبیت تا حد زیادی مرهون کمک‌های او به فقرا و حتی کمک‌هایش در ساخت ورزشگاه و بیمارستان در محله‌های فقیرتر مکزیک است. برای بسیاری از مردم آمریکای مرکزی که امیدشان را از سیاست‌مداران‌ بریده‌اند، ال‌چاپو سیمای رابین‌هودی است که هرچند ضرر می‌رساند، اما به مردم کمک هم می‌کند. در اکتبر ۲۰۱۵، «شان پن»، بازیگر و کارگردان شناخته شده آمریکا موفق به ملاقاتی مخفیانه با ال‌چاپو و مصاحبه با او شد. این مصاحبه که پس از بازداشت ال‌چاپو در نشریه «رولینگ ‌استونز» چاپ شده، تنها گفتگوی مستند موجود با این قاچاقچی است. شان پن در مقاله بلندی که در مقدمه این مصاحبه منتشر کرده به تفصیل جریان چگونگی ملاقات را شرح داده و توضیح داده یک توییت از جانب «کیت کاستیلو»، بازیگر معروف مکزیکی در حمایت از گوزمن باعث علاقه این قاچاقچی به او شده است. گوزمن که پس از فرارش به دنبال ساخت فیلمی درباره زندگی‌اش بوده از طریق ارتباط وکیل‌ش با کاستیلو تلاش کرده با سینماگران هالیوود ارتباط برقرار کند. این ارتباط در نهایت به آشنایی شان با گوزمن منتهی شده. «شان پن» در ادامه، ماجرای سفرش به مکزیک و رسیدن به مخفی‌گاه گوزمن را توضیح داده است. این که یک شب با کیت مهمان ال‌چاپو بوده‌اند و در پایان آن شب ال‌چاپو موافقت کرده که هشت روز دیگر با شان پن دیداری مجدد برای مصاحبه داشته باشد. دیداری که البته هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتد. چرا که به مجرد بازگشت شان پن به لس آنجلس، حلقه محاصره ال‌چاپو تنگ‌تر می‌شود و ال‌چاپو دیگر مکانی ثابت برای میزبانی شان پن پیدا نمی‌کند. اما ال‌چاپو به وعده خود وفادار می‌ماند و در یک فیلم ۱۷ دقیقه‌ای به بخشی از سوالاتی که شان پن از طریق کیت در اختیارش گذاشته پاسخ می‌گوید. آنچه در ذیل می‌آید متن کامل این پرسش و پاسخ است:


 - کودکی‌ات چگونه گذشت؟
- چیزی که از شش سالگی‌ام تا امروز به یاد دارم این است که پدر و مادرم بسیار متین و بسیار فقیر بودند. به یاد دارم که مادرم برای حمایت از خانواده نان می‌پخت و من نان‌ها را می‌فروختم. پرتقال و نوشابه و شکلات هم می‌فروختم. مادرم خیلی سخت کار می‌کرد. ذرت و لوبیا می‌کاشتیم. من از گاوهای مادربزرگم مراقبت می‌کردم و هیزم خرد می‌کردم.

- و چطور درگیر تجارت مواد مخدر شدی؟
- خب، از وقتی پانزده سالم بود و بعد از آن، من در حاشیه شهر «بادیراگاتو» بودم. در مزرعه‌ای به اسم لاتونا بزرگ شدم و در آن منطقه حتی امروز هم فرصت شغلی وجود ندارد. تنها راه به دست آوردن پولی که بشود با آن غذا خرید و و زنده ماند این بود که خشخاش و ماریجوانا بکارید. در همان سن و سال من شروع کردم به کاشتن این‌ها و  فروختن‌شان. چیزی که می‌توانم به شما بگویم همین است.

- چطور آنجا را ترک کردی؟ چطور تجارتت گسترش یافت؟
- هجده سالم بود که از مزرعه‌ام به کولیاکان و از آنا به گوادالاهارا رفتم ولی هیچ وقت سرزدن به مزرعه‌ام را ترک نکردم. حتی تا امروز. چون مادرم، شکر خدا، هنوز زنده است و در مزرعه‌مان لاتونا زندگی می‌کند و خلاصه اوضاع به این منوال بوده است.

- زندگی خانوادگی‌ات از آن موقع تا به حال چطور عوض شده است؟
- خیلی خوب عوض شده! بچه‌هام، برادرهام، خواهرزاده و برادرزاده‌هام همه با هم خیلی خوب کنار می‌آییم. خیلی طبیعی و خیلی خوب.

- و حالا این که آزاد هستی، چه تاثیری رویت داشته؟
- خب، تاثیر آزاد بودن همین است که خوشحالم. چون آزادی واقعا زیباست و فشارهایی که هست، راستش برای من طبیعی است. من این چند سال اخیر مجبور بوده‌ام در  بعضی شهرها مراقب باشم ولی احساس نمی‌کنم که این مساله لطمه‌ای به سلامت یا ذهنم وارد کرده است. حس خوبی دارم.

- راست می‌گویند که مواد مخدر انسانیت را نابود می‌کند و به انسان‌ها لطمه می‌زند؟
- بله خب این حقیقت است که مواد مخدر آدم‌ها را نابود می‌کند. متاسفانه همانطور که گفتم جایی که من در آن بزرگ شدم برای زنده ماندن راه دیگری وجود نداشت و هنوز هم راه دیگری وجود ندارد. در نظام اقتصادی ما راهی برای کار کردن و در آوردن پول کافی برای چرخاندن زندگی وجود ندارد.

- به نظرت این که  تو در قبال میزان بالای اعتیاد در جهان مسوولی حقیقت دارد؟
- نه این اشتباه است. چون روزی که من وجود نداشته باشم هم مصرف مواد به هیچ وجه کم نمی‌شود. قاچاق مواد کم شود؟ اشتباه است.

- آیا وقتی زندان بودی، میزان تجارتت بیشتر شد؟
- چیزی که من می‌دانم و می‌توانم بگویم این است که چیزی عوض نشده. نه چیزی کم شده و نه چیزی زیاد.

- و خشونتی که همراه این نوع فعالیت است؟
- تا حدی این مساله زاده این است که برخی افراد از ابتدا با یک سری مشکل و مساله رشد کرده‌اند. برخی هم هستند که حسادت می‌ورزند و برعلیه کسی اطلاعاتی دارند و این باعث به وجود آمدن خشونت می‌شود.

- آیا خودت را فرد خشنی می‌دانی؟
- نخیر قربان

- آیا خودت را متمایل به خشونت محسوب می‌کنی یا معتقدی که از آن به عنوان آخرین راه حل استفاده می‌کنی؟
- ببین. من فقط از خودم دفاع می‌کنم و همین. ولی آیا من دردسر درست می‌کنم؟ هیچ وقت.

- نظرت درباره اوضاع مکزیک چیست؟ چشم‌انداز مکزیک را چطور می‌بینی؟
- خب قاچاق مواد همین الان هم بخشی از فرهنگ ماست که از اجدادمان به ما رسیده و نه فقط در مکزیک. این یک مساله جهانی است.

- آیا فعالیت و سازمان خودت را یک نوع کارتل حساب می‌کنی؟
- نخیر قربان. به هیچ وجه. چون اینجا افرادی هستند که زندگی‌شان را وقف این فعالیت کرده‌اند و این‌ها به من وابسته نیستند.

- از زمانی که تو وارد این تجارت شدی تا امروز، چه تغییراتی در آن به وجود آمده؟
- تغییرات خیلی بزرگی. امروز چندین نوع مواد مخدر وجود دارد و آن زمان ما فقط ماریجوانا و خشخاش را می‌شناختیم.

- مردم امروز نسبت به آن زمان چه تغییری کرده‌اند؟
- تغییرات خیلی بزرگی. چون هر روز روستاها بزرگ و بزرگتر می‌شوند و آدم‌های شبیه ما بیشتر می‌شوند و تنوع فکر بیشتر می‌شود.

- چشم‌انداز تجارت‌تان چطور است؟ فکر می‌کنی روزی از بین می‌رود یا بزرگتر می‌شود؟
- نه؛ از بین نمی‌رود، چون هرچه زمان می‌گذرد ما مردم بیشتری می‌شویم و این هیچ وقت تمام نمی‌شود.

- آیا فکر می‌کنی فعالیت‌های تروریستی در خاورمیانه تاثیری در آینده قاچاق مواد مخدر دارند؟
- نخیر قربان. هیچ چیزی را عوض نمی‌کنند.

- تو روزهای آخر پابلو اسکوبار را دیده‌ای. به نظرت روزهای آخر تو در این تجارت چطور خواهد بود؟
- من می‌‌دانم که یک روز می‌میرم. امیدوارم که به دلایل طبیعی باشد.

- دولت ایالات متحده فکر می‌کند که دولت مکزیک تمایلی به بازداشت تو ندارد و به دنبال کشتن توست. نظر خودت چیست؟
- نه من فکر می‌کنم که اگر پیدایم کنند، دستگیرم می‌کنند. مسلم است.

- به نظرت فعالیت‌هایت روی مکزیک چه تاثیری دارد؟ فکر می‌کنی تاثیر بزرگی دارد؟
- نه به هیچ وجه. به هیچ وجه.

- چرا؟
- چون قاچاق مواد فقط به یک نفر متکی نیست. به خیلی آدم‌ها متکی است

- به نظرت در این بین چه کسی مقصر است؟ کسانی که مواد را می‌فروشند یا کسانی که مصرف می‌کنند و برای آن تقاضا ایجاد می‌کنند؟ چه رابطه‌ای بین تولید، عرضه و مصرف وجود دارد؟
- اگر مصرفی نبود، فروشی هم نبود. این که مصرف روز به روز بیشتر می‌شود واقعیت دارد، پس فروش هم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود.

- به ما می‌گویند که آووکادو برای شما خوب است. لیمو برای شما خوب است، گوآنابابا برای شما خوب است. ولی هیچ وقت نمی‌بینم که کسی برای مواد مخدر تبلیغ کند. آیا تو کاری برای تهییج مردم نسبت به مصرف مواد انجام داده‌ای؟
- اصلا و ابدا. این کلی توجه جلب می‌کند. مردم، یک جورهایی خودشان می‌خواهند بدانند مواد چه حسی به آدم می‌دهد یا چه طعمی دارد و بعد اعتیاد بیشتر می‌شود.

- هیچ رویایی داری؟ اصلا رویا می‌بینی؟
- هرچه طبیعی باشد. ولی رویا دیدن روزانه؟ نه.

- ولی اکثر مردم رویایی دارند. امیدی برای زندگی‌ات داری؟
- من می‌خواهم روزهایی که خدا به من داده است را با خانواده‌ام زندگی کنم.

- و اگر می‌توانستی دنیا را عوض کنی، این کار را می‌کردی؟
- من همینطور که دنیا هست خوشحالم.

- رابطه‌ات با مادرت چطور است؟
- رابطه‌ام؟ عالی! خیلی خوب.

- اساسش احترام است؟
- بله قربان. احترام، وابستگی و عشق.

- آینده پسرها و دخترهایت را چطور می‌بینی؟
- خیلی خوب! خوب با هم کنار می‌آیند و خانواده محکمی هستند.

- زندگی خودت چطور؟ زندگی خودت از وقتی از زندان فرار کردی چه تغییری کرده؟
- مملو از خوشحالی شده. چون من آزادی دارم.

- هیچ وقت مخدر مصرف کرده‌ای؟
- نخیر قربان. خیلی سال پیش امتحانشان کردم. ولی اعتیاد؟ نه.

- چند سال پیش؟
- من در حداقل ۲۰ سال اخیر هیچ مخدری مصرف نکرده‌ام.

- آیا این که فرارت ممکن است خانواده‌ات را به خطر بیندازد نگرانت نکرد؟
- چرا قربان، کرد.

- و این فرار اخیرت به قیمت جان کسی تمام شد؟
- من هیچ وقت به آسیب زدن به کسی فکر نکرده‌ام. تنها کاری که کردم این بود که از خدا کمک خواستم و اوضاع درست شد. همه چیز عالی بود و الان من اینجا هستم. خدا را شکر.

- شاید بد نباشد ذکر کنیم که دوباری که از زندان فرار کردی، هیچ خشونتی اتفاق نیفتاد.
- در مورد من، نیازی به خشونت نبود. در موارد دیگر، شرایط به صورت دیگری رقم می‌خورد ولی اینجا نه ما به هیچ خشونتی متوسل نشدیم.

- با توجه به چیز‌هایی که در موردت نوشته می‌شود و آنچه در تلویزیون دیده می‌شود و چیزهایی که درباره تو در مکزیک گفته می‌شود، دوست داری چه پیغامی به مردم مکزیک بدهی؟
- خب می‌توانم بگویم که طبیعی است که مردم درباره من احساسات متضادی داشته باشند چون برخی مرا می‌شناسند و برخی نمی‌شناسند. به همین خاطر می‌گویم طبیعی است. چون آن‌هایی که من را نمی‌شناسند تردید‌های خودشان را دارند که مثلا من آدم خوبی هستم یا نیستم.

- و اگر از تو بخواهم که خودت را از بیرون تعریف کنی. فرض کنیم که خودت نیستی و کسی هستی که خودت را بهتر از هرکسی در جهان می‌شناسی، خودت را  چطور تعریف می‌کنی؟
- خب  من اگر می‌شناختمش از نظر من کسی است که به هیچ وجه به دنبال دردسر نیست. به هیچ وجه.