در
میانه مجادلات بر سر تحریم، کلیشهی «نه به تحریم خارجی و نه به استبداد داخلی» بیش
از هر زمانی به گوش میرسد و باید اعتراف کرد که به نسبت دیگر همتایاناش ظاهر فریبندهتری
دارد؛ اما به شخصه، دستکم به دو دلیل این دوگانهسازی را کاذب، دروغین و در نتیجه
مصداق آدرس غلط دادن میدانم:
نخست
آنکه پرچم این شعار را کسانی برافراشتهاند که خود بخشی از ساختار قدرت، (حداقل در
بخش انتخابی آن) هستند اما در تمام این سالها نه تنها جلوی رویکرد تقابلگرای
حکومت و جنگافروزیهای منطقهای را نگرفتهاند، بلکه در هر بزنگاهی هشتگ «من هم
سپاهی هستم» به راه انداختند و به نوعی مشوق و ستایشگر نظامیان ماجراجوی فرامرزی شدند.
کمترین کاری که این گروه به صورت عملی میتوانستند در ساختار قدرت انجام دهند،
شفافیت مسیر مالی ۱۰۰میلیارد دلاری بود که در برجام آزاد شد، اما هیچ کس از سرنوشت
نهاییاش خبر ندارد. با چنین کارنامهای، اینجور «هوایی زدن»ها بیشتر رنگ و بوی رد
گم کنی دارد تا دغدغه و اراده برای تغییر.
دوم
آنکه این شعار در دل خود «تحریم خارجی» و «استبداد داخلی» را دو موضوع مستقل از هم
جلوه میدهد که احتمالا باید به صورت مجزا هم بدانها پرداخت. از نگاه من اما، ریشه
چهل سال تقابل با جهان و چهار دهه تحریم مداوم (گاه کمتر و گاه شدیدتر) دقیقا همان
استبداد داخلی و سیاستهای نظامی و اقتصادی غیرشفاف آن است. روایت تقلیلگرایانهای
که همه مشکلات را در جنون شخصی ترامپ خلاصه میکند، هرگز پاسخ نمیدهد که چرا پیش
از ترامپ هم ما با انواع و اقسام تحریمها مواجه بودیم؟ و آیا با رفتن ترامپ مثلا چالش
ما با همسایهها برطرف خواهد شد؟ آیا دست از سودای تشکیل امپراطوری شیعی برخواهیم
داشت؟ آیا کشورهای منطقه میتوانند چنین تهدیدی را تحمل کنند؟
آنان
که سعی میکنند سابقه چهل سال بحرانسازی حکومت را در عارضه گذرایی به اسم ترامپ خلاصه
کنند، در حال فرار از زیر بار مسوولیت خود هستند. نمیخواهند پاسخ بدهند که چطور
به مردم وعده توقف کامل تحریمها و گردش چرخ اقتصادی کشور را دادند، در حالی که به
اعتراف خودشان در سیاستهای منطقهای حکومت کمترین نقشی ندارند؟ وعده دادند با پولهای
برجام مشکلات اقتصادی کشور را حل میکنند در حالی که حتی نمیدانستند چه بخشی از
آن باید صرف جنگهای نیابتی در منطقه شود! یادمان نرفته که جناب ظریف حتی روحاش
هم از ورود رییس جمهور سوریه به ایران خبر نداشت؛ چه کسی است که نداند وزیر خارجه
واقعی کشور همان سردار نظامی بود که با چراغ خاموش و بدون کوچکترین تعهدی به پاسخگویی،
حرف اول و آخر را درباره تمامی سیاستهای منطقهای میزد؟
حالا
اما کفگیرها به ته دیگ خورده، سراب رسیدن به مرزهای مدیترانه یکسره آشفته شده و آن
«جزیره ثبات» به یک آتشفشان در آستانه انفجار بدل شده است. در چنین شرایطی، آنان که
برای پوشیدن لباس سپاهی و گرفتن عکس یادگاری با جنگجویانِ فرامرزی از هم سبقت میگرفتند
ناچارند آدرس غلط بدهند تا کارنامه اعمالشان را به حساب دیگران بگذارند؛ اما حتی
چنگ زدنهای مذبوحانه به فقر مردم و پنهان شدن پشت تعابیری همچون «منافع ملی» نیز نمیتواند
توجیهگر این کارنامه فضاحتبار باشد. سخن گفتن از «منافع ملی» تنها در وضعیت وجود
«دولت دموکراتیک ملی» معنا پیدا میکند که همین جماعت آن را قربانی معنای تحریف شدهای
از «امنیت» کردند که صرفا رنگ و بوی نظامیگری، جنگ، خشونت، سرکوب و یک وحدت
گورستانی داشت.
در
نبود یک دولت دموکراتیک و در بیخبری کامل از تعهداتی که نمایندگان حکومت در
مذاکرات مشکوک و پنهانی به خارجیها میدهند، اگر هم چیزی عاید شود، بیشباهت به وامهایی
نیست که به حساب شاهان قاجار واریز میشد تا خرج اتینای خود در فرنگ کنند. نگرانی
گسترده و هشدارهای مکرر اقتصاددانها از نتایج مذاکرات غیرشفاف دولت کنونی بر سر
دریافت وام پنج میلیاردی دقیقا ناظر بر همین وضعیت است. ما یک دهه تمام است از رسیدن به آن دولت دموکراتیک فاصله میگیریم
چرا که حکومت تمام رویای دموکراتیک ما را قربانی شهوت جنگافروزی و اشتیاق به نظامیگری
خود کرد و اتفاقا در این مورد خاص مستحضر به حمایت همین جماعت مدعی تحریمستیزی
بود.
در
نهایت و با یک حسن ختام نسبتا مناسبتی میتوان گفت، شکاف روزافزون میان تبلیغات «ضدیت
با تحریم» با شهروندان جانبهلبرسیدهای که در خیابانها فریاد میزنند «دشمن ما
همینجاست...»، یادآور آن ابیات شیرین از گلستان سعدی هستند که میگفت:
شنیدم
گوسپندی را بزرگی
رهانید
از دهان و دست گرگی
شبانگه
کارد در حلقش بمالید
روان
گوسپند از وی بنالید
که
از چنگال گرگم در ربودی
چو
دیدم عاقبت خود گرگ بودی