دادن نسبت نژادپرستی به ایرانیان مسئله جدیدی نیست. اساسا اتهامی است که در داخل کشور شکل گرفته است و میتوان آن را «نقد یا انتقادی از درون» قلمداد کرد. بدین ترتیب بعید است که کینهتوزی و یا حب و بغض نقش چندانی در شکلگیری این شائبه داشته باشد. اینجا من میخواهم شواهدی در رد یا تایید این ادعا را بررسی کنم و نشان دهم که موافقان ادعای نژادپرستی ایرانیان، شواهد خود را به شیوه نادرستی پی گرفته و به نتایج اشتباهی رسیدهاند.
دلایلی که موافقان نژاد پرستی بدان استناد میکنند:
1- عربستیزی:
ز شیر شتر خودن و سوسمار . . . . . عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزوی . . . . . . تفو باد بر چرخ گردون تفوی
این ابیات، به احتمال قریب به یقین به شاهنامه فردوسی تعلق ندارند و در نسخههای معتبری نظیر «چاپ مسکو» دیده نمیشوند. با این حال در برخی از نسخهها این دو بیت در نامه معروف «رستم فرخزاد» به «سعد ابیوقاص» دیده میشوند. علاوه بر این، ابیات دیگری هم از شاهنامه وجود دارند که گهگاه به عنوان توصیفات خودستایانه ایرانیان بدانها استناد میشود: «هنر نزد ایرانیان است و بس». من میگویم این نشانهها به دو دلیل نمیتوانند بر «نژادپرستی» تاکید داشته باشند:
نخست اینکه شاهنامه اساسا اثری «واکنشی» است. در واقع فردوسی شاهنامه را نه برای نشان دادن برتری ایرانیان به اقوام فرودست و مغلوب، بلکه برای احیای یک ملت شکست خورده و تحقیر شده در برابر فاتحان مغرورش سرود. ملتی که برای چهارصد سال «عجم» (لال) خوانده میشدند تنها بدین دلیل که به زبان اشغالگران کشورشان سخن نمیگفتند. فردوسی شاهنامه را سرود تا عجم را زنده کند بدین پارسی.
دوم اینکه حتی اگر فراموش کنیم «اغراق» اصلیترین صنعت ادبی به کار رفته در شاهنامه است، باز هم نمیتوانیم نادیده بگیریم که در شاهنامه فردوسی، این تنها ایرانیان نیستند که مورد ستایش قرار میگیرند. فردوسی، حتی در مورد دشمنان ایرانزمین هم، متناسب با آنچه «گوهر خرد» میخواند ممکن است دست به ستایشهایی اغراقآمیز بزند. چنین است که «کاووس»، شاه خیرهسر ایرانی را بارها مورد ملامت قرار میدهد، اما «پیران ویسه» از سپاه افراسیاب فردی خردمند و مورد ستایش است. زبان ستایشگر شاهنامه در توصیف زنان غیرایرانی (نظیر منیژه و فرنگیس، دختران افراسیاب) نیز به صورت جداگانه قابل طرح و بررسی است.
از شاهنامه که بگذریم، هیچ شاعر صاحبنام دیگری در فرهنگ ایرانی به چشم نمیخورد که برتری ویژهای به ایرانیان نسبت به سایر ملل داده باشد. از نظر مولوی اساسا «همدلی از همزبانی بهتر است» و ربطی هم به «ترک» و «هندو» بودن ندارد. در فرهنگ دیگر شعرای نامی نظیر حافظ و سعدی نیز «ترک، اعرابی و هندو و ...» به وفور یافت میشوند و هیچ یک نیز برتری خاصی بر دیگری ندارند. اساسا باید گفت که «ناسیونالیسم ایرانی»، با محوریت ستایش از دوره ایران باستان، پدیده مدرنی است که به شعرای دوران مشروطیت تعلق دارد. در این دوره است که برای نخستین بار ایرانیان تعاریف مدرنی از «ملت» ارایه میکنند و گروهی نیز تمامی ضعفها و عقبافتادگیهای ایرانیان را محصول شکست از اعراب و یا ورود دین اسلام میخوانند.
به باور من، حتی اگر بپذیریم امروزه ایرانیان دارای خصلتی «عربستیزی» شدهاند، باز هم تاییدی بر نژاد پرستی آنان نخواهد بود. این میتواند تنها واکنش کینهورزانه یک ملت مغلوب، به عملکرد اشغالگران خود باشد. احساس به نسبت مشابهی نیز میان ایرانیان و «مغول»ها وجود دارد. با این تفاوت که مغولها دیگر کشوری فراموششدهاند و نه همسایگانی بیخ گوشمان که از آخرین جنگ با آنها فقط 20 سال میگذرد و هنوز هم با هم مشکلات مرزی داریم.* زمانی میتوان یک ملت را «نژادپرست» قلمداد کرد، که خود را برترین نژاد یا ملت در تمام جهان بدانند. اگر یک سفیدپوست به سیاهپوست اهل «کنیا» توهین کرد اما به دیگر سیاهپوستان دنیا احترام گذاشت دیگر نمیتوان او را «نژادپرست» خواند، احتمالا باید ریشهیابی شود که او چه مشکل خاصی با نفر اول دارد.
2- تحقیر افغانها
تحقیر مهاجرین افغان به نسبت پدیده ملموستری است و در شهرهایی که میزبان مهاجرین افغان هستند این برخوردها کاملا قابل مشاهده است تا جایی که گاه «افغانی» به عنوان یک توهین به کار میرود. تقریبا اعتمادی میان ایرانیان و افغانها وجود ندارد و برای مثال اگر جایی سرقتی رخ دهد یک شهروند افغان همیشه میتواند متهم ردیف اول باشد. کم نیستند آنان که این دست برخوردها را هم به پای نژادپرستی ایرانیان میگذارند. با این حال باز هم من گمان میکنم که این گروه، بیش از آنکه از شواهد موجود نتیجهای را استنتاج کنند، تصویر واقعیت را متناسب با نتیجه مورد انتظار خود تغییر میدهند.
تحقیر مهاجرین افغان به نسبت پدیده ملموستری است و در شهرهایی که میزبان مهاجرین افغان هستند این برخوردها کاملا قابل مشاهده است تا جایی که گاه «افغانی» به عنوان یک توهین به کار میرود. تقریبا اعتمادی میان ایرانیان و افغانها وجود ندارد و برای مثال اگر جایی سرقتی رخ دهد یک شهروند افغان همیشه میتواند متهم ردیف اول باشد. کم نیستند آنان که این دست برخوردها را هم به پای نژادپرستی ایرانیان میگذارند. با این حال باز هم من گمان میکنم که این گروه، بیش از آنکه از شواهد موجود نتیجهای را استنتاج کنند، تصویر واقعیت را متناسب با نتیجه مورد انتظار خود تغییر میدهند.
برای درک مسئله کافی است مهاجر افغان را با یک توریست فرانسوی، یا یک سوییسی چشمآبی جایگزین کنید. آیا واکنش ایرانیان همچنان تحقیرآمیز است؟ آیا به ناگاه به موجی از اشتیاق و ستایش مواجه نمیشویم؟ حتی کار به خود کمبینی کشیده نمیشود؟ به باور من، برخورد تحقیرآمیز با مهاجرین افغان نمونهای از «نژادپرستی» نیست، بلکه میتواند دو ریشه دیگر داشته باشد. ریشه نخست نوعی واکنش به تحقیر است. بدین معنا که ایرانیان نسبت به بسیاری از کشورها و ملل پیشرفته جهان یا احساس حقارت میکنند و یا به واقع مورد تحقیر قرار گرفتهاند؛ پس در واکنشی مستقیم به این رفتار، ملت تحقیر شده بلافاصله ملل ضعیفتر از خود را مورد تحقیر قرار میدهد. ریشه دوم هم تعمیم نادرست یک جامعه آماری است. برای مثال میتوان حدس زد که فقر در میان مهاجرین افغان گستردهتر از ایرانیان باشد. حال اگر فرض کنیم فقر نسبت مستقیمی با جرم داشته باشد، احتمالا نسبت جرم هم در میان افغانهای مهاجر بیشتر میشود. یک تعمیم غیرعلمی کافی است که شهروند عامی ایرانی، همه افغانها را مجرمهایی بلقوه قلمداد کند.
3- ایرانیها بهتریناند
زمینههای کمی نیست که عامه ایرانیان گمان میکنند در آنها سرآمد جهانیان هستند. برای مثال بسیاری از ایرانیان گمان میکنند که «باهوشترین» مردم جهان هستند. یا مثلا میگویند «بهترین پزشکان جهان ایرانی هستند» یا ادعاهای بیسند دیگری نظیر این. باز هم اگر دقت کنیم، «ادعای بیپایه» یا «تصور نادرست» به هیچ وجه نمیتواند نشانهای از نژادپرستی باشد. من اعتقاد دارم چنین باورهای رایج اما بیپایهای تنها زاییده نبود اطلاعرسانی درست و البته سیاستهای تبلیغاتی مسموم حاکمیت است که اصرار دارد کشور ما را کانون توجه تمامی جهانیان معرفی کند. با این حال همه ما به سادگی میتوانیم اسناد معتبری در مورد بیپایه بودن این ادعاها را به اطرافیان خود نشان دهیم و مشاهده کنیم که هیچ اصرار «نژادپرستانه»ای پشت این ادعاها پنهان نیست. کل ماجرا یک «بیاطلاعی» ساده است.
زمینههای کمی نیست که عامه ایرانیان گمان میکنند در آنها سرآمد جهانیان هستند. برای مثال بسیاری از ایرانیان گمان میکنند که «باهوشترین» مردم جهان هستند. یا مثلا میگویند «بهترین پزشکان جهان ایرانی هستند» یا ادعاهای بیسند دیگری نظیر این. باز هم اگر دقت کنیم، «ادعای بیپایه» یا «تصور نادرست» به هیچ وجه نمیتواند نشانهای از نژادپرستی باشد. من اعتقاد دارم چنین باورهای رایج اما بیپایهای تنها زاییده نبود اطلاعرسانی درست و البته سیاستهای تبلیغاتی مسموم حاکمیت است که اصرار دارد کشور ما را کانون توجه تمامی جهانیان معرفی کند. با این حال همه ما به سادگی میتوانیم اسناد معتبری در مورد بیپایه بودن این ادعاها را به اطرافیان خود نشان دهیم و مشاهده کنیم که هیچ اصرار «نژادپرستانه»ای پشت این ادعاها پنهان نیست. کل ماجرا یک «بیاطلاعی» ساده است.
اما شواهدی بر خود تحقیرگری ایرانیان
اینجا من میخواهم پا را کمی فراتر هم بگذارم و ادعا کنم برخلاف اتهامات رایج، ایرانیان اتفاقا بیش از حد معمول خود را تحقیر میکنند. در واقع تکرار همین ادعای «نژاد پرستی» ایرانیان، خودش انتقادی است که برای مثال من تا به حال ندیدهام هیچ شرق شناسی به آن اشاره کند. از سوی دیگر «ایرانی بازی»، یا «جنس ایرانی»، یا «مدیریت ایرانی» همه و همه ترکیباتی هستند که از دل جامعه ایرانی تولید شدهاند و با بار منفی و تحقیرآمیزشان نشان میدهند که برآیند این جامعه نسبت به خودش دید خوبی ندارد. اینها همه قضاوتهایی هستند که قطعا به هیچ آمار قابل استنادی متکی نشدهاند، بلکه بیشتر به دلیل نوعی سرخوردگی و احساس شکست گسترش یافتهاند.
در نمونه دیگر کافی است یک کالای ایرانی را، با نمونه مشابه خارجی به مشتریان خود پیشنهاد کنید. به فرض یکسان بودن واقعی کیفیت، میتوان پیشبینی کرد که فروش کالای خارجی به مراتب بیشتر خواهد بود. یعنی ایرانیها نه تنها تعصب خاصی بر تولیدات و محصولات خود ندارند، بلکه حتی «خارجی» بودن را یک ارزش قلمداد میکنند و این قطعا خصوصیت یک ملت «نژادپرست» نیست.
پینوشت:
* در این مورد جالب است که هیچ کس احساس نگرانی همیشگی ایرانیان نسبت به انگلیسها را «نژادپرستی» قلمداد نمیکند. در این مورد همه توافق دارند که باید مسئله را در احساس ترس ناشی از توطئههای معاصر انگلستان ریشهیابی کرد.
نژاد پرست نبودن یک استاندارد مدرن اخلاقی دنیای امروز است که در سالهای قبل مفهوم چندانی نداشته. به همین دلیل نمیشود از مثلا فردوسی به دلیل گفتار نژادپرستانه انتقاد کرد چرا که در نظر مردمان شریف آن زمان این رفتار ناپسند نبوده است.
پاسخحذفنژادپرستی ایرانی از این جهت دردناک است که در نظام آموزشی/تربیتی/فرهنگی امروز جامعه ایرانی کسی تبعیض و تحقیر افغان ها و اعراب و پاکستانی ها و هندی ها و چینی و ... را بد نمیداند. مثل هر پدیده مدرن دیگری برابری نگاه نژادی هم باید به مردم آموزش داده شود. توجیح راه چاره نیست آرمان جان!
با بازگشت به ریشهی واژهی نژادپرستی حرف شما کاملا متین است. اما طبیعتا معنای کلی واژگان طی زمان دستخوش تغییرات میشوند. به علاوهی اینکه ریشهیابی کلمات در زبانهای مختلف تفاوت عمده دارند. گاه صرفا کلمهای چون نژادپرستی در زبانی، تنها در قالب ترجمان به وجود آمده که طبعا ریشهی اصیلی برای آن نمیتوان متصور بود.
پاسخحذفدر ادامه علاقمند به طرح سوالی از شما هستم: آیا کشورهای شرق اروپایی در زمان کنونی با تفاسیر شما نژادپرست هستند یا تنها واکنشی به تحقیر نشان میدهند؟
این جواب را در نظر بگیرید: کشورهای شرق اروپایی کشورهایی هستند که بعد از جنگ جهانی دوم اغلب در عرصههای جهانی و پیشرفت در قیاس با کشورهای غرب اروپا عقبماندهتر محسوب میشوند(به دلایلش کاری نداریم) و طبق آمار میزان رضایت زندگی و رفاه اقتصادیشان در مقامی پایینتر از غرب اروپاییها قرار میگیرند. آنها در مسابقهای با کشوری چون انگلیس یا فرانسه در عرصهی فوتبال بازیکنان سیاهپوست این دو کشور را مورد تحقیر نژادی قرار میدهند. میتوان دلیلی برای این رفتار تراشید: آنها چون در مقابل فرانسه یا انگلیس عقبماندهتر هستند، بازیکن سیاهپوست آن کشورها را تحقیر میکنند. شاید تنها برای واکنشی ناشی از تحقیر. واکنشی خودفریبانه که تنها بوسیلهی آن نشان دهند در زمینهای، توانایی تحقیر فرد مقابل را دارند و در کل مشابه همان استدلال شما در مورد مساله برخورد ایرانیها با افغانها.
کلیتر نیز بحث را ادامه دهیم. آیا از نظر شما صرف تحقیر نژاد دیگری، مصداق نژادپرستی نیست؟
در نهایت، لازم به ذکر میدانم که بسیار تحت تاثیر استدلالات شما قرار گرفتم و اساسا نگاه صادقانهتان را همیشه ستودهام. اما از نظرم بحث نیازمند بررسی جدیتر است.
نژادپرستي يك وسيله است براي ابراز حس حسادت...شايد هميشه به خودي خود يك صفت نباشه...اما همين كه اين حس وجود داره يعني از نظر آموزشي اين مشكل وجود داره
پاسخحذفتعریف نژادپرستی چیز دیگه ای هست و با توضیحات شما منطبق نیست . لازم نیست برای نژادپرست بودن خودمون رو بالاترین بدونیم، طبقه بندی آدمها بر اساس نژاد و ملیت و مذهب و برتری دادن به یک گروه نسبت به گروه دیگه کفایت میکنه برای نژاد پرست بودن. همین که معمولا نژاد عرب یا افغان نزد ما ایرانی ها پایین تر از اروپایی ها طبقه بندی میشه برای نژادپرستی ما کفایت میکنه . دامنه تعریف تمایلات نژادپرستی در دنیای امروز بسیار گسترده است وشامل کوچکترین تبعیض مرتبط با نژاد و مذهب و خواهد شد . در اینکه ما ملت نژآدپرستی هستیم دلایل بسیار وجود داره که شما کلا به طریق دیگه ای به مساله پرداختید و به نوعی سعی کردید کلا صورت مساله را پاک کنید
پاسخحذفدر ضمن شعر فردوسی هم به صورت بیت کامل معنای دیگری دارد . " نگیرند شیر ژیان را به خس/ هنر نزد ایرانیان است و بس " داستان این شعر که معمولا بی توجه به کل آن تنها یک مصرع آن مورد استفاده قرار میگیرد ، چیز دیگری ایست . مراد از" بس " در اینجا یعنی بسیار و در تعبیری دیگر یعنی کفایت کردن . یعنی ایرانیان بسیار هنر دارند و یا اینکه داشتن هنر برای ایرانیان در تقابل با شیر ژیان بسنده است. در واقع کلمه بس به دلیل محدودیات های زبان شعر به این شکل استفاده شده.
rasist بودن دسته بندی مردم بر طبق نژاد اونها و معیار قرار دادن نژاد در قضاوته. از این لحاظ شاید نژادپرستی به اون خوبی معنا رو منتقل نکنه. اینکه یک افغانی رو پایین تر از خودمون بدونیم و یک آلمانی رو بالاتر نژادپرستانه است، چون قضاوت برمبنای نژاد صورت گرفته و بس. در ضمن مثل هر ناهنجاری دیگه ای، نژاد پرست بودن یک ملت میتونه ریشه های تاریخی داشته باشه که می تونید به اونها بپردازید، ولی این ریشه یابی نمی تونه به عنوان توجیه استفاده بشه.
پاسخحذفبا تشکر
دسته بندی خوبی بود
پاسخحذفنژادپرستی در واقع همان تبعیض بر اساس نژاد/فرهنگ/پیشینه اقتصادی اجتماعی است (ن.ک. به ویکپیدیا). از همین رو مثال مورد استناد شما در مورد افغانیان در ایران مصداق نژاد پرستی است.
پاسخحذفThe UN does not define "racism", however it does define "racial discrimination": According to the United Nations Convention on the Elimination of All Forms of Racial Discrimination,
پاسخحذف...
the term "racial discrimination" shall mean any distinction, exclusion, restriction, or preference based on race, colour, descent, or national or ethnic origin that has the purpose or effect of nullifying or impairing the recognition, enjoyment or exercise, on an equal footing, of human rights and fundamental freedoms in the political, economic, social, cultural or any other field of public life.
...
from UN International Convention on the Elimination of All of Racial Discrimination, New York 7 March 1966
امید جان
پاسخحذفدر پاسخ به پرسش نخست شما در مورد کشورهای شرق اروپا حرفی ندارم. اساسا اطلاعی از فرهنگ این کشورها ندارم. اما پاسخ به پرسش دوم شاید به پرسش اول هم کمک کند.
نه. صرف یک تحقیر نژادی، نشانگر نژادپرست بودن نیست. شما قطعا در زندگی خود پیش آمده است که دروغ بگویید، اما ممکن است فرد «دروغ گویی» شناخته نشوید. برای شهرت یافتن به دروغ گویی یک سری ملزومات دیگر هم لازم است. مثلا تداوم. در مورد نژاد پرستی ملزومات گسترده تری هم وجود دارد. راستش آنقدر این کامنت را در جاهای مختلف تکرار کرده ام که حالا برایم قطعی شده که در یک پست مجزا به آن خواهم پرداخت، اما تا آن زمان بگویم که برای ایجاد فرهنگ نژادپرستی، به مانند هر فرهنگ دیگری، شما علاوه بر برخی رفتارهای نژادپرستانه، نیازمند ملزومات هستید: نخبگانی که نژاد پرستی را تئوریزه کنند. فرهنگ، ادبیات و هنری که آن را پشتیبانی کنند. عرفی که گسترده شود و بسیاری نظایر آن. در ایران ما این ملزومات را نداریم و صرفا با برخی رفتارهای نژادپرستانه مواجه هستیم که یک ناهنجاری طبیعی در هر جامعه ای است. در همین کشور ما قتل هم داریم. دزدی هم داریم. تجاوز به عنف هم داریم. اما هیچ کس نمی تواند بگوید ایرانی ها ملت قاتلی هستند چون سالی 800 قتل در ایران رخ می دهد!
الزاما این شرط را درست نمیبینم: نخبگانی که نژاد پرستی را تئوریزه کنند.
پاسخحذفبحث بسیار طولانی میطلبد این قسمت. اما کافی است مقالاتی در باب نژادپرستی پستمدرن را ورق بزنید تا متوجه آنچه میگویم بشوید. ایرانیان دچار نژادپرستی مدرن، آنگونه که نژاد خویش را برتر بدانند(چون بعضی از آلمانیهای فاصلهی ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۵) نیستند. من این صحبت شما را قبول دارم(البته با جمیع استدلالهایی که شما کردید در زمینهی مدرن قضیه هم موافق نیستم که در ادامه عرض خواهم کرد) اما نژادپرستی پستمدرن که یکی از مباحث داغ کرسیهای اندیشهی غرب است حکایت دیگری دارد. آنجا دیگر مفهوم برتری نژادی مطرح نیست و افراد نژادپرست خیال نمیکنند که نژاد برتری هستند. صحبت من این است: استدلالهایی که شما در نوشتهتان اقامه کردید، مخصوصا در زمینهی افغانها، صرفا توجیهگر نژادپرست نبودن ایرانیان از دید مدرن قضیه میتواند باشد. نمیگویم ایرانیان نژادپرستانی پستمدرن هستند زیرا بحث اینگونه نژادپرستی اینقدر در کرسیهای فلسفی-سیاسی نو است که دنبال کردن آن برای دستیابی به منطقی صحیح کار سختی است. تنها میگویم استدلالات شما رسایی کافی را دارا نیست. ۲ لینک خوب برایتان سراغ دارم(البته مطمئن نیستم نخوانده باشید):
http://her.hepg.org/content/3346055q431g2u03/
http://www.gradnet.de/papers/pomo2.papers/vogt00.htm
پاسخی که به سوال دوم من دادید در راستای این بود که سوال را کمی تحریف نمودید. احتمالا اشتباه از رساندن بنده بوده است. پرسیده بودم صرف تحقیر نژادی دیگر، نه صرف یک تحقیر نژادی. بر کثرت آن هم تاکید داشتم. یعنی افراد جامعهای نژاد دیگری را به کثرت تحقیر کنند. مثالش میتواند برخورد ایرانیان در مقابل افغانها باشد.
حال جامعهای فرضی را در نظر بگیرید به نام الف. مردم الف مردمی سفیدپوست هستند که جایگاه مناسبی در دنیا ندارند و مدام تحقیر میشوند. در جوار مردم الف، مردم ب زندگی میکنند. مردم ب سیاهپوست هستند اما قدرتمند. حال اگر مردم الف در مواجهه با مردم ب آنها را با واژهای چون میمون خطاب کنند، نباید به جامعهی الف گفت نژادپرست؟ و اگر نباید گفت آیا این نوع رفتار به نژادپرستی منجر نمیشود؟
مثال تحقیری که شما آوردید را تاریخی میکنم. بسیاری معتقدند جامعهی آلمان که به واسطهی فلاسفه، ادیبان و دانشمندانش به خود میبالید و ریشههای ایدهآلیسم هگلی در آن نفوظ کرده بود به سبب تحقیرهای قرن ۱۹ مقابل فرانسه و شکست جنگ جهانی اول بود که رویکردی نژادپرستانه پیدا کرده بود. بسیاری از تحلیلگران ریشهی نژادپرستی آلمان را نیز واکنشی به تحقیر میدانند. اساسا با اصطلاحی چون واکنش به تحقیر نمیتوانید در معنای مدرن نیز شائبهی نژادپرستی را از میان بردارید.
متاسفانه استدلال چند خط پایانی شما و قیاستان را درست دریافت نمیکنم. از نظر من هم حرف شما در آن سطور صحیح است اما پاسخی بر سوالات من نیست.
نهایتا امیدوارم سوءبرداشتی از نظرات بنده نکنید. دقت کنید هیچگونه موضعگیری از اینجانب انجام نشده است. صرفا طرح سوال و نکتههاییست. متاسفانه هنوز موضعی ابرازشدنی ندارم! با توجه به تشابهات فکریمان در پایهی قضیه(یعنی اینکه اطلاق نژادپرستی ارضای شرایط بسیار میطلبد) بسیار علاقمند به مباحثهای شخصی با شما در این زمینه میباشم.
متشکر از پاسخ شما...
با استدلال جنابعالی در مورد اینکه صرف یک تحقیر نژادی، نشانگر نژادپرست بودن نیست بسیار مخالفام. از اینرو که تحقیر افراد به هر نحو مخصوصا به واسطه عوامل زیستی نشانه تحقیر نژادی است و موجب تجاوز به حقوق انسانی دیگران می گردد.
پاسخحذف