پس از پیروزی قاطع و یکجانبه در
جنگهای معروفِ شش روزه، ارتش اسراییل توانست برای سالهای سال تصویر یک ارتش استثنایی
از خود خلق کند. بسیاری چنان محو این تصویر افسانهای شدند که حتی آن را «ارتش
شکستناپذیر» خواندند. سایه سنگین ارعاب ارتش شکستناپذیر دستکم تا سال ۲۰۰۶ ادامه
پیدا کرد. زمانی که یک حماقت همه چیز را بر باد داد. سالها پس از عقبنشینی یک جانبه
از جنوب لبنان، ارتش اسراییل دوباره ریسک ورود به خاک این کشور را پذیرفت. داعیه دفاع
از امنیت ملی و استراتژی تهاجم پیشگیرانه همان اشتباه مرگباری بود که حزبالله انتظارش
را میکشید. خاک لبنان، از هر نظر زمین بازی حزبالله بود. هرچند در نهایت هزینههای
وارد شده به طرفین قابل مقایسه نبود (حدود ۱۵۰ کشته از اسراییل در برابر حدود ۱۵۰۰
لبنانی) اما آنکه چیز بیشتری برای از دست دادن داشت به بازنده بزرگتر تبدیل شد. کمترین
نتیجه کار، پایان مفتضحانه یک افسانه ۴۰ ساله بود. «ارتش شکستناپذیر»، بدون کسب هیچ
دستاوردی، در اذهان عمومی به ارتش شکست خورده بدل شد و همان میزان که روحیهاش را از
دست داد، به دشمناناش شجاعت و روحیه را بازگرداند.
* * *
با گذشت ۲۵ سال از پایان جنگ هشتساله،
کمترین افتخار ارتش ایران آن بود که یک تنه توانست در برابر بزرگترین ارتش زمینی
منطقه مقاوت کند. آن هم در شرایطی که نه تنها کشورهای غربی مستقیم و غیرمستقیم از دولت
عراق حمایت میکردند، بلکه اکثر قریب به اتفاق کشورهای عربی منطقه، با اعزام پول، سلاح
و حتی نیرو در کنار صدام قرار گرفته بودند. بدین ترتیب، شکست پروژه اشغال ایران، فقط
شکست صدام و ارتش عراق نبود. دستکم تصویری که از پایان جنگ بر جای ماند آن بود که
مجموع قدرت نظامی تمامی کشورهای عربی منطقه نیز نمیتواند ارتش ایران را از پای درآورد.
این تصویر اقتدارآمیز برای ربع قرن به کابوس بسیاری از کشورهای منطقه بدل شد و آنان
را وادار ساخت که با هزینه کرد سالانه میلیاردها دلار به بزرگترین خریداران اسلحه
در جهان بدل شوند، اما همچنان از خوف قدرت نظامی ایران در امان نمانند. حالا اما، باز
هم تاریخ ورق خورده است.
دو هفته پیش، خبر رسمی اعزام «تیپ
۶۵ نیروهای ویژه هوابرد» (نوهد) به سوریه منتشر شد. بدین ترتیب، پنج سال پس از خیزش
شهروندان سوری علیه دیکتاتوری اسد، سرانجام دخالت نظامی ایران در این کشور از شکل غیررسمی
حضور مستشاران سپاهی و مزدبگیران افغان، به شکل حضور رسمی ارتش کشور تغییر یافت. آن
هم ارتشی که تجربیات خاص خودش را از جنگ هشت ساله به همراه داشت.
حتی یک مرور غیرحرفهای بر تاریخچه
شکستها و پیروزیهای جنگ هشتساله به خوبی نشان میدهد که ارتش ما تنها در شرایط دفاغ
در خاک خودی دست بالا را داشته است. به صورت متقابل، هرگاه پا را از مرزها بیرون گذاشتیم
با شکستهای سنگین و تلفات بالا مواجه شدیم. بی هیچ تردیدی، تکتکفرماندهان ارتش این
تجربیات را از لحظه به لحظه جنگ هشتساله به یادگار دارند، اما به نظر میرسد سیاستگذاران
استراتژی «هلال شیعی» و علاقمندان به تشکیل «عمق استراتژیک در منطقه» خود را بینیاز
از به کار بستن چنین تجربیاتی قلمداد کردهاند.
کلاهسبزهای ارتش ایران طی کمتر
از ۱۰ روز گرفتار چند حمله و کمین شدهاند. شمار کشدهشدگان را منابع مختلف به صورتهای
متفاوت اعلام کردهاند اما نخستین پیامد روانی و رسانهای این تلفات موجی از شادی و
هلهله بوده است از جانب تمام آنانی که ۲۵ سال تمام زیر سایه سنگین ارتش ایران کمر خم
کرده بودند. حالا خیلیها میتوانند با خیال راحت بنشینند و فرو رفتن زبدهترین نیرهای
نظامی ما را در باتلاقی بیسرانجام نظاره کنند. ارتشی که تسلیم قدرت هیچ دشمنی نشده
بود، حالا باید تاوان سوداگریهای یک سیاست نامبارک را نه فقط با خون، که با آبروی
خودش بپردازد.
میگویند زمانی امیرالمونین وارد
دیاری شد و مردم در پیشوازش سجده کرده و به خاک افتادند. در برابر این کارشان،
امیر فرمود: «چه معصیت بیلذتی»! حالا باید دید با این اوصاف، حکایت وضعیت ما چه توصیفی
دارد؟ مایی که میلیونها دلار از ثروت کشور را همراه با جان سربازان و جواناناش و
آبرو و اعتبار ارتش مقتدرش فدا کردهایم، تنها برای دفاع از دیکتاتوری سفاک که دستاش
تا مرفق به خون هموطناناش آغشته است. این همه هزینه کردهایم تا روز به روز در میان
کشورهای منطقه منفورتر، منزویتر و در پیشگاه تاریخ روسیاهتر شویم.