کوچه شرکت ما به طرز عجیب و غریبی پر ترافیک است. به همین نسبت هم آمار دعوای بالایی دارد. هرچند وقت یک بار صدای داد و بیداد بلند میشود و چند نفر به جان هم میافتند و یک عده هم دورشان را میگیرند. چند باری کار به پلیس و نیروی انتظامی کشیده است. یک بار هم یک نفر زد و ماشین یکی دیگر را خرد و خاکشیر کرد. خلاصه ماجرایی است برای خودش. ساختمانهای بلند کوچه هم معمولا همه تجاری و متعلق به شرکتها هستند. دعوا که میشود کارمندان به پشت پنجرهها یورش میبرند. از پایین که نگاه کنید منظره جالبی است. از هر پنجره چندین و چند نفر سرشان را بیرون آوردهاند و گه گاه با نیش از بناگوش در رفته دارند کتک کاری و فحش و فحشکاری ملت را تماشا میکنند. قطعا کسی نه به ذهنش میرسد و نه حوصله و وقتش را دارد که برود و در ماجرای درگیریها دخالت خاصی داشته باشد. پس برای چه نگاه میکنند؟ خوب نگاه میکنند دیگر! جالب است. در محیط کسالتبار شرکت و کار تکراری روزانه تنوعی است برای خودش. امروز با خودم فکر میکردم این صحنه ساده و تکراری نباید ما را به یاد چیزی بیندازد؟ مثلا اگر توی کوچه به جای دعوا یک بساط اعدام برپا شوند چند سر از پنجرهها بیرون میآید؟ یا مثلا بگویند فلان مقام مسوول قرار است از کوچه رد شود؟ یا فلان بازیگر مشهور؛ یا اصلا یک زرافه! خداوکیلی شما سرتان را از پنجره بیرون نمیکنید؟
!Na
پاسخحذفتو کشوری زندگی می کنیم که مردمش با نفرت بیشتری به صحنه بوسیدنه دو عاشق نگاه میکنن تا صحنه اعدام...!!!!!!!!!
پاسخحذفاین دوستمون چقدر کامنت زیبایی گذاشته. به نظرم جان کلام را گفته! این ملت هنوز از لحاظ فرهنگی خیلی کار دارد. این ملت شامل ما هم هست. حال اگر در حوزه خاصی خوب و با فرهنگ رفتار کنیم در سایر حوزه ها بی شک جای کار زیاد داریم. وقتی توی مملکتی برای اعدام یک نفر مردم هزار هزار از ساعت 3:30 صبح جمع میشن که جای بهتری برای تماشای جان کندن یک نفر داشته باشند چه انتظاری دارید؟
پاسخحذف