۳/۲۱/۱۳۹۳

معجزه ایجاز

 
«مادرجانِ لاغر، چون ماهی شور هلندی، وارد اتاق کار پدرجانِ چاق و گرد چون خزوک شد و سرفه‌ای کرد. در همان لحظه مستخدمه خانه‌شان از روی زانوان پدرجان پر زد و عجولانه به پشت پرده دوید. مادرجان کمترین توجهی به این موضوع نکرد زیرا حالا دیگر عادت کرده بود به ضعف‌های کوچک پدرجان از دریچه چشم زن فهمیده‌ای بنگرد که شوهرش را درک می‌کند. او روی زانوان پدرجان نشست و گفت: ...».

جناب چخوف، داستان نه چندان قابل اعتنای «پدرجان» را با همین پاراگراف آغاز می‌کند و با سرعتی اعجاب‌آور تصویری تمام و کمال از یک خانواده روسی و روابط میان اعضای‌اش ارایه می‌دهد. تصویری که بلافاصله در ذهن خواننده تکمیل می‌شود و به نظر نمی‌رسد هیچ جای ابهامی باقی بگذارد. شاید هر نویسنده دیگری دست‌کم دو سه صفحه صرف تصویری مشابه کند اما ابدا معلوم نیست نتیجه نهایی چیزی کامل‌تر از همین خلاصه‌گویی چخوف باشد.

آنچه آثار چخوف را تا سطح شاهکارهای ماندگار ادبیات روسیه بالا می‌کشد، نه صرفا دقت نظر و روایت‌های موشکافانه او از زندگی روزمره عادی‌ترین شهروندان روسی است و نه در آن طنز هجوگونه‌اش از وضعیت اجتماع خلاصه می‌شود. چخوف با زبان منحصر به فرد خود است که تکمیل می‌شود و از دیگران فاصله می‌گیرد. ایجازی شگفت‌انگیز که من همیشه حسرت آن را می‌خورم و تنها برای آنکه نشان دهم به صورت عملی در تلاش برای یادگیری‌اش هستم، این یادداشت را همین‌جا به پایان می‌برم.

۳/۱۹/۱۳۹۳

نمایندگانی ناشایست برای ادبیات فارسی


در خدمت بزرگی که مترجمان خوب به ادبیات فارسی کرده‌اند تردیدی نیست، اما ادبیات ما ضربات سنگینی هم از مترجمان ضعیف متحمل شده است. مترجمانی که شاید گمان می‌کنند صرفا نیازمند تسلط بر زبان خارجی هستند چرا که زبان فارسی را از کودکی یاد گرفته‌اند، غافل از آنکه فارس زبان بودن لزوما به معنای تسلط بر زبان فارسی نیست.

اقبال گسترده خوانندگان ایرانی به آثار ترجمه شده، سبب شده تا بزرگترین بخش بازار ادبیات داستانی ما نه دست‌رنج نویسندگان، که محصول کار مترجمان باشد. بدین ترتیب، حتی غلط‌های آشکار مترجمان و یا دست‌کم بدسلیقگی‌های آنان در انتخاب واژگان به مرور به عنوان ملاک‌های ادبیاتی وارد زبان رسمی و اداری کشور شده است. به گمان من، ترکیب گوش‌آزار «می‌باشد» از بارزترین این نمونه‌ها است.

گروهی از ادیبان تاکید دارند که فارسی مصدر «باشیدن» ندارد و «می‌باشد» از اساس غلط است. گروهی هم هستند که گمان می‌کنند «می‌باشد» اگر در معنای «است» به کار نرود می‌تواند درست باشد. حتی من از برخی شنیده‌ام که ادعا می‌کنند این فعل از نظر دستوری ایرادی ندارد، اما حتی این گروه هم می‌پذیرند که ترکیب نازیبایی است و به ویژه وقتی جایگزین ساده، خلاصه و البته رایجی همچون «است» دارد، می‌توان به کلی آن را کنار گذاشت. در هر صورت، من ندیده‌ام که هیچ نویسنده ایرانی قابل ذکری از «می‌باشد» استفاده کند، اما در مقابل حتی در بزرگ‌ترین و معروف‌ترین آثار ترجمه هم به وفور به این فعل برخورده‌ام.

به باور من، یکی از ساده‌ترین انتظاراتی که می‌توان از مطالعه داشت، یادگیری ارتقای زبان خواننده است، حال اگر آثار به ظاهر ادبی، خود به مبلغی برای غلط‌های ادبی بدل شوند، چه سرانجامی می‌توان برای چنین ادبیاتی متصور شد؟ تصویر این یادداشت، بیلبوردی تبلیغاتی در کشور برزیل است که نشان می‌دهد به لطف مترجمان، مردم دیگر ملل جهان نیز نسخه‌هایی نادرست از زبان فارسی را به رسمیت شناخته‌اند.