مدتی است در جست و جوی دلایل مطالعه اندک ایرانیان، به تفاوتهای میان شعر و داستان فکر میکنم. کمتر ایرانی را میتوان یافت که دست کم چند بیت از شعرایی نظیر حافظ، سعدی، مولانا و یا فردوسی را از بر نداشته باشد. اساسا فال حافظ و یا نقالی شاهنامه بخشی از فرهنگ این کشور بوده است. با این حال شمار آنان که در تمام طول زندگی خود هیچ گاه یک رمان یا داستان نخوانده باشند احتمالا قابل ملاحظه خواهد بود. با توجه به اینکه ادبیات کهن ایران «شعر محور» بوده است این علاقه ایرانیان به شعر و ادبیات شفاهی قابل درک است اما من گمان میکنم سیستم آموزشی کشور هم دارد به این شیوه سنتی دامن میزند.
پنج ساله دوران ابتدایی را هم که نادیده بگیریم، دانشآموزان ایرانی 6 یا 7 سال تا پیش از دانشگاه درس «ادبیات» میخوانند. باز هم نیاز به یک کار دقیقتر آماری است، اما تا جایی که خاطر من یاری میکند، سیستم آموزش ادبیات ما به شدت حول محوریت شعر طراحی شده بود. به طوری که با پایان این دوره، دانش آموز احتمالا نام اکثر شعرای کشور را شنیده و از هر کدام هم چند قطعه خوانده است، اما در مورد داستان اوضاع چندان تعریفی ندارد. تا آن زمان که من درس میخواندم فقط نام دو شاعر سرشناس کشور در فهرست ممنوعه قرار داشت و جای خالی آثاری از «احمد شاملو» و «فروغ فرخزاد» در کتابهای ادبیات به چشم میخورد. اما در بخش داستان تعداد این جاهای خالی بسیار بیشتر بود. من تقریبا یادم نمیآید که از «صادق هدایت، احمد محمود، ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، عباس معروفی، صادق چوبک و علیاشرف درویشیان» چیزی در کتابهای ادبیات خوانده باشم. (اگر اشتباه میکنم این فهرست را اصلاح کنید) حال به این بزرگان داستان نویسی فارسی حتی میتوان نامهای دیگری هم اضافه کرد: «شهرنوش پارسیپور، رضا قاسمی، نادر ابراهیمی، جمال میرصادقی و ...». (باز هم اگر اشتباه میکنم اصلاح کنید)
چند روز پیش خبری خواندم که یک کشیش روس خواستار توقف تدریس کتابهای «مارکز» و «ناباکوف» در مدارس روسیه شده بود. (اینجا+) در ذهنم جرقه زد آن دانشآموز روس که در دوران مدرسه، علاوه بر «داستایفسکی، چخوف، گوگول، تولستوی، شولوخوف و ناباکوف و ...» با آثار «مارکز» هم آشنا میشود، قطعا پس از به پایان رساندن دوران تحصیل علاقه بسیار بیشتری به پیگیری ادبیات دارد تا آن دانشآموز ایرانی که ادبیات برایش مترادف است با حفظ کردن صنعت «مراعاتالنظیر» یا معنی کردن اشعار خاقانی و سناعی و مناجاتهای خواجه عبدالله انصاری!
بعدنوشت:
اولین اصلاحیه در مورد «صادق چوبک» آمد. گویا از ایشان داستان «عدل» در کتاب فارسی دبیرستان منتشر شده است.
پنج ساله دوران ابتدایی را هم که نادیده بگیریم، دانشآموزان ایرانی 6 یا 7 سال تا پیش از دانشگاه درس «ادبیات» میخوانند. باز هم نیاز به یک کار دقیقتر آماری است، اما تا جایی که خاطر من یاری میکند، سیستم آموزش ادبیات ما به شدت حول محوریت شعر طراحی شده بود. به طوری که با پایان این دوره، دانش آموز احتمالا نام اکثر شعرای کشور را شنیده و از هر کدام هم چند قطعه خوانده است، اما در مورد داستان اوضاع چندان تعریفی ندارد. تا آن زمان که من درس میخواندم فقط نام دو شاعر سرشناس کشور در فهرست ممنوعه قرار داشت و جای خالی آثاری از «احمد شاملو» و «فروغ فرخزاد» در کتابهای ادبیات به چشم میخورد. اما در بخش داستان تعداد این جاهای خالی بسیار بیشتر بود. من تقریبا یادم نمیآید که از «صادق هدایت، احمد محمود، ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، عباس معروفی، صادق چوبک و علیاشرف درویشیان» چیزی در کتابهای ادبیات خوانده باشم. (اگر اشتباه میکنم این فهرست را اصلاح کنید) حال به این بزرگان داستان نویسی فارسی حتی میتوان نامهای دیگری هم اضافه کرد: «شهرنوش پارسیپور، رضا قاسمی، نادر ابراهیمی، جمال میرصادقی و ...». (باز هم اگر اشتباه میکنم اصلاح کنید)
چند روز پیش خبری خواندم که یک کشیش روس خواستار توقف تدریس کتابهای «مارکز» و «ناباکوف» در مدارس روسیه شده بود. (اینجا+) در ذهنم جرقه زد آن دانشآموز روس که در دوران مدرسه، علاوه بر «داستایفسکی، چخوف، گوگول، تولستوی، شولوخوف و ناباکوف و ...» با آثار «مارکز» هم آشنا میشود، قطعا پس از به پایان رساندن دوران تحصیل علاقه بسیار بیشتری به پیگیری ادبیات دارد تا آن دانشآموز ایرانی که ادبیات برایش مترادف است با حفظ کردن صنعت «مراعاتالنظیر» یا معنی کردن اشعار خاقانی و سناعی و مناجاتهای خواجه عبدالله انصاری!
بعدنوشت:
اولین اصلاحیه در مورد «صادق چوبک» آمد. گویا از ایشان داستان «عدل» در کتاب فارسی دبیرستان منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر