۲/۱۱/۱۳۸۷

خورشيد روز (يازدهم) ارديبهشت ماه 87

درخواست كمك

پيش‌نوشت: شايد به نظر عجيب برسد كه من چرا بايد چنين مطلبي را اينجا مطرح كنم و از دوستان وبلاگ نويس درخواست كنم كه به اين پرسش من پاسخ داده و در اين راه من را راهنمايي كنند. اما اجازه مي‌خواهم فعلا دلايل خود را براي اين اقدام نزد خود نگه دارم و همچنان از دوستان درخواست كنم لطفا به من كمك كنند.

به تازگي براي يكي از دوستان من مشكلي پيش آمده است. اين دوست كه در يكي از بهترين رشته‌‌هاي يكي از دانشگاه‌هاي كشور درس مي‌خواند و اين امر نشان مي‌دهد كه هيچ گونه مشكل هوشي ندارد، چند مدتي است كه گاه و بي‌گاه در يك جا توقف مي‌كند و با صداي بلند و يا آرام با خود صحبت مي‌كند. اين مكالمات انفرادي طي يك شبانه روز چندين بار تكرار مي‌شود و در هر نوبت گويي اين فرد به ناگاه از اطراف خود غافل شده و در دنياي ديگري فرو مي‌رود.

هيچ وقت متوجه نشدم كه آيا مخاطب اين دوست در جريان اين مكالمات يك نفر است و يا با افراد مختلف و متعددي صحبت مي‌كند. عجيب‌تر اينكه اين مكالمات كه در مكان‌هاي كاملا مختلف و متفاوتي صورت مي‌گيرد همواره با حركات عجيب و غريبي هم همراه است. حركاتي كه نه به يك نوع رقص شبيه است و نه به حركات ورزشي.

در نهايت تنها چيزي كه مي‌توانم براي توضيح بيشتر اضافه كنم اين است كه نتيجه اين گفت و گوهاي يك‌نفره گاه به خوشحالي و سرزنده شدن دوست من و گاه به اندوه و تاثر وي منجر مي‌شود و اين اندوه گاه تا بدان‌جا پيش مي‌رود كه به گريه و زاري هم منجر مي‌شود.

من تصور مي‌كنم كه اين بايد يك نوع بيماري رواني باشد، اما نه هيچ گونه شناختي از انواع بيماري رواني دارم و نه هيچ گونه پيشينه‌اي در اين دوست سراغ دارم. از كليه دوستان خواهش مي‌كنم در اين مورد به من كمك كنند و حتي در حد يك راهنمايي ساده برايم پيغام بگذارند.
------------------------------------
پي‌نوشت:
قسمت اول مصاحبه با دكتر باوند در مورد جزاير سه‌گانه منتشر شد

۲/۰۸/۱۳۸۷

دي روز (هشتم) ارديبهشت ماه87

آيا جزاير سه‌گانه ديگر ايراني نيستند؟

نمي‌دانم شما هم به اين نكته توجه كرده‌ بوديد يا نه، اما از همان زمان كودكي به خوبي به ياد دارم كه در تمامي گزارشات هواشناسي كه از اخبار تلويزيون پخش مي‌شد، همواره در كنار نام شهرهاي بزرگ و مهم كشور، گزارش دماي جزاير ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك نيز ذكر مي‌شد.

فكر مي‌كنم همه ما به خوبي مي‌دانيم كه اين اقدام تنها يك پشتوانه سياسي داشت تا تاكيد بر ايراني بودن جزاير سه‌گانه سبب شود اين موضوع هرگز شامل مرور زمان نشود، وگر نه مثلا تنب كوچكي كه اصلا خالي از سكنه است نيازي به هواشناسي ندارد.

چندي پيش از يك از دوست شنيدم كه به تازگي تلويزيون اسامي اين جزاير را از فهرست اخبار هواشناسي خود حذف كرده است. كنجكاو شدم و براي تحقيق در اين مسئله اخبار يكي از شبكه‌ها (يادم نيست كدام بود) را تا انتها تماشا كردم و در نهايت ديدم كه مسئله به واقع همين گونه است.

هرچند در اخبار هواشناسي وضعيت دماي نزديك به 50شهر كشور بر اساس حروف الفبا درج شد، اما نامي از هيچ كدام از جزاير سه‌گانه به ميان نيامد. نمي‌خواهم در اين زمينه شتاب كنم و به همين دليل از دوستان مي‌خواهم اگر فرصتي كردند و اخبار ديگر شبكه‌هاي تلويزيوني را ديدند به اين مسئله دقت كنند و نتيجه را اعلام كنند.

اما اگر اين مسئله واقعيت داشته باشد فكر مي‌كنم اصلا موضوعي اتفاقي نباشد و يك پيام مهم به همراه خواهد داشت. فراموش نكنيم منوچهر متكي، وزير امور خارجه دولت به تازگي در اجلاس اتحاديه كشورهاي عرب شركت كرد و هنگامي كه كشورهاي عضو در بيانيه‌اي متفق‌القول بر مالكيت امارات بر جزاير سه‌گانه تاكيد كردند تنها لبخند مي‌زد.

۲/۰۴/۱۳۸۷

شهريور روز (چهارم) ارديبهشت ماه87

حماقت، جايگزين پيشنهادي استعمار!

در ميان اخبار روزنامه اعتماد به اين مطلب برخوردم: «علماي مسلمان ژئولوژي و شريعت روز شنبه 31 فروردين در همايش بين المللي «مکه؛ مرکز زمين» خواستند از ساعت مکه به عنوان زمان واحد جهاني به جاي گرينويچ لندن بهره مند شوند، چرا که تحقيقات علمي دقيق نشان داده مکه مرکز زمين به شمار مي رود، بنابراين خواستار استفاده از ساعت اسلامي مکه به جاي گرينويچ شدند».

بنده هم اضافه مي‌كنم كه پيش از اين نيز تحقيقات علمي به اثبات رسانده بود كه بر روي كره ماه همچنان شكاف ناشي از ضربت شمشير پيامبر مسلمانان (واقعه شق القمر) باقي مانده است كه البته دانشمندان ناسا اين اطلاعات را كاملا سري و مخفيانه نگه داشته‌اند و فقط به علماي اسلام گفته‌اند!

در ادامه خبر آمده است: «مهر گزارش داد شرکت کنندگان در همايش «مکه؛ مرکز زمين» در قطر با اشاره به اينکه مکه مرکز زمين است و بايد از زمان مکه به عنوان زمان واحد جهاني به جاي گرينويچ لندن استفاده شود، گفتند؛ ساعت گرينويچ بر اساس سيطره استعماري انگليس به عنوان معيار انتخاب شده که بايد ساعت مکه جايگزين آن شود».


بنده هم ضمن تشكر از اين علماي گرانقدر اسلام پيشنهاد مي‌كنم اول تشريف ببرند يك عدد ساعت اسلامي بسازند تا عموم مسلمين جهان ناچار نباشند ننگ استفاده از اين ساخته دست استعمارگران بي‌دين را بر تحمل كنند و سپس ساعت جهاني فعلي را كه ناشي از استعمار است با هر ساعت ديگري كه ناشي از حماقت است جايگزين كنند.

۲/۰۲/۱۳۸۷

بهمن روز (دوم) اردیبهشت ماه87

آوازی که سرسام شد

خانم علی نژاد متاسفانه باز هم سلام؛
«متاسفانه»؛ چون این دومین باری است که اینجا برای شما می نویسم و این بار نیز به مانند بار پیش گله ای در پیش است.

مسیح دوست داشتنی مطبوعات ایران، باز هم بمبی خبری را منفجر کردی و باز هم جنجالی به پا ساختی اما این بار بعید به نظر می رسد که آتش به پا ساخته دامان کسی یا کسانی را بگیرد که این روزها همه مشغول ورچیدن دامان خود هستند!

«آواز دلفین»هایتان را خواندم و نوای زیبایشان را شنیدم اما افسوس که این آواز چه زود سرسام شد! آخر این روزها ظرفیت انسان ها بسیار اندک شده است؛ گروهی ظرفیت نقد شدن را ندارند و گروه دیگری ظرفیت نقد کردن را!

خانم علی نژاد، همه دیدیم -و البته منتظر دیدنش هم بودیم- که یادداشت شما چه زود و چه گسترده مورد هجمه دولتمردان و قلم به دستانشان قرار گرفت؛

خانم علی نژاد، همه دیدیم -و البته منتظر دیدنش هم بودیم- که شیخ مدعی اصلاحات چه زود و چه حقیرانه همه چیز را زیر پا گذاشت و برای تبرئه خود زمین و زمان را متهم ساخت و تمامی بار مسئولیت را بر دوش شما همکارانتان انداخت.

اما مسیح، آنچه را که دیدیم اما نه منتظرش بودیم و نه باورش داشتیم یادداشتی بود که شما برای تبرئه خود نوشتید؛ یادداشتی که پا را از محدوده محافظه کاری و توجیه یک اشتباه برای گریز از مجازات فراتر گذاشته بود و به مدیحه سرایی عاشقانه ای بدل گشته بود.

یادداشتی که از مجنونی افسار گسیخته، اسطوره ای بی بدیل ساخته بود؛ دیوانه ای که به تنهایی ملتی را به ورطه نابودی می کشاند را همچون «مرد تنهای شب» قهرمانی خنجر خورده از نارفیقان معرفی کرده بود و دلقکی را که دوست دارد تنها بازیگر روی سن باشد، گلادیاتوری تنها مانده در میدان نبرد خوانده بود.

مسیح باز مصلوب ما، می دانم و می دانیم که هنوز داغ زخم های بسیاری بر پیکرت باقی مانده است، اما اگر ضربات جلاد استبداد تا این حد سهمگین بوده است که قلمت را به تسخیر خود درآورد پس چرا باز هم به این بازی وارد شدی؟

چطور باید باور کنیم که سوگوار در عزای تنهایی محمود احمدی نژاد همان نویسنده ای است که در آواز دلفین ها رجز خوانده بود «می توان ... از پيشداوري‌ها و متهم شدن به جنگ رواني ‌و سياه‌نمايي‌ها نهراسيد».

خانم علی‌نژاد، احساس نمی کنید که اساسا اگر اینگونه رجز خوانی نکنیم و خوانندگان را به خود امیدوار نکنیم بهتر است تا اینکه آنها را روزی شاد و روز دیگر سرخورده سازیم؟ آیا احساس نمی کنید با این کار نه تنها دردی از دردهای آنان درمان نکرده ایم که حتی آنان را روز به روز ناامیدتر و بدبین تر نیز ساخته ایم؟

خانم علی نژاد، شما بگویید با این روال دیگر از فردا چگونه می توان با مردم صحبت کرد؟ چگونه می توانیم ادعا کنیم که می خواهیم حرف دل آنها را بزنیم؟ چگونه به آنها بقبولانیم که آمده ایم تا برایشان کاری کنیم؟ چرا نباید چشم بر روی ما ببندند که «اینان نه حرفشان اعتباری دارد و نه قولشان دوامی»؟

خانم علی نژاد، استبداد و سانسور را همه ما تجربه کرده ایم و می کنیم، اما علی رغم تمامی احترامی که برایتان قائل هستم، این شیوه افراط و تفریط شما را تنها می توانم شیفتگی برای شهرتی که ظرفیتش هنوز حاصل نشده تعبیر کنم، ای کاش که اشتباه کنم، ای کاش که اشتباه کنم.

۲/۰۱/۱۳۸۷

هرمزد روز (اول) اردیبهشت ماه 87

از ما است که بر ما است!

بحث نام خلیج فارس و عناوین مجعولی نظیر خلیج عربی، خلیج، خلیج دوستی و خلیج اسلامی گاه و بی گاه ولولوه ای در میان ایرانیان و حداقل محافل اینترنتی و وبلاگی فارسی به راه می اندازد. اما آیا می دانستید اولین کسی که تلاش کرد نام خلیج فارس را تغییر دهد و از عنوان دیگری برای نام بردن آن استفاده کرد چه کسی بود؟

دیروز برای گرفتن یک مصاحبه در مورد جزایر سه گانه و ادعاهای امارات به منزل دکتر داوود هرمیداس باوند رفتم. مصاحبه بسیاری خوبی بود که خود من مطالب بسیاری از آن یاد گرفتم و امیدوارم به زودی منتشر شود.

در بخشی از این مصاحبه دکتر باوند اشاره کرد که پس از وقوع انقلاب 57، آیت الله خلخالی به کشور امارات سفر می کند. وی در جریان این سفر نه تنها مدعی می شود که نام خلیج فارس باید به خلیج اسلامی تغییر پیدا کند، بلکه مدعی می شود که جزایر سه گانه ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک نیز باید به صاحبان اصلی آن (یعنی امارات!) بازگردانده شود.

البته در زمینه جزایر سه گانه امارات پیش از آن نیز ادعاهایی را به صورت ضمنی مطرح کرده بود اما ابتکار تغییر نام خلیج فارس حتی در اذهان اعراب نیز نمی گنجید که جناب خلخالی این را نیز به آنها آموزش دادند.

خوشبختانه در آن زمان دکتر سنجابی از وزرای دولت موقت بلافاصله نسبت به این اظهارات واکنش نشان می دهد و ماجرا فیصله پیدا می کند، اما به نظر می رسد با گذشت نزدیک به 30 سال اعراب به خوبی یاد گرفته اند که گستاخی های آنان در مورد جزایر سه گانه ایرانی و عنوان تاریخی و همیشگی خلیج فارس با سکوت رضایت مانند دولت به اصطلاح ایرانی همراه است، پس چرا نباید راهی را که خلخالی پی نهاد ادامه دهند؟

----------------
پی نوشت:
- منوچهر متکی، وزیر امور خارجه دولت نهم در اجلاس اتحادیه عرب حاضر شد و هنگامی که در بیانیه پایانی تمامی این کشورها به اتفاق رای دادند که باید برای بازگرداندن جزایر سه گانه به امارات دست به دامن شورای امنیت شوند تنها لبخند زد.

- در پست قبلی به اشتباه شاعر بیت مشهور را ملک الشعرا خواندم، این در حالی است که ملک الشعرا اولین کسی بوده است که متوجه شده این بیت اصالت ندارد و در واقع شاعر این بیت همچنان گمنام است.

۱/۲۸/۱۳۸۷

زامیاد روز (بیست و هشتم) فروردین ماه 87

یک اشتباه دسته جمعی

این مطلب را با یک پرسش آغاز می کنم: شاعر بیت زیر چه کسی است:

چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

گمان می کنم با من موافق باشید که اگر نه همه ایرانیان، که بیشتر آنها پاسخی جز «فردوسی» نخواهند داشت، پاسخی که من خود نیز هیچ شکی در آن نداشتم، اما مسئله کمی پیچیده است.

گویا یک اشتباه رایج در میان ایرانیان است که این بیت را از سراینده شاهنامه می دانند، همین اشتباه سبب گردیده است که بسیاری از بدخواهان و تنگ نظران نسبت به مسئله ناسیونالیسم ایرانی و میهن پرستی دیرین ایرانیان، این بیت را دست مایه قرار دهند و آن را به نوعی نژاد پرستی افراطی پارسیان (شوونیسم) و حتی خوی وحشیانه و تمایل به خونریزی آنان قلمداد کنند.

هرچند این بیت نیز در واقع تنها ناشی از یک دید احساسی و اغراق آمیز از جانب شاعری میهن پرست دارد، اما نباید فراموش کنیم که فردوسی هیچ گاه اینگونه اسیر احساسات نمی شود و همان گونه که خود پیش گفتار شاهنامه را در ستایش خرد قرار می دهد، هیچ گاه نیز پای را از این دایره فراتر نمی نهد.

به هر حال نتیجه جست و جوی من ابتدا در شاهنامه فردوسی مشخص کرد که نزدیک ترین بیت در شاهنامه به این بیت به قرار زیر است:

نباشد به ایران تن من مباد
چنین دارم از موبد پاک یاد

این بیت در برخی از چاپ های شاهنامه به صورت:

نباشد چو ایران تن من مباد
چنین دارم از موبد پاک یاد

و سپس به:

چو ایران نباشد تن من مباد
چنین دارم از موبد پاک یاد

بدل گشته است. من نتیجه این بحث را در نوشتاری از «ابوالفضل خطیبی» پیدا کردم؛ در این نوشتار به چندین بیت دیگر که سرنوشتی چون بیت اخیر دارند نیز اشاره شده است که خواندن آن را به دوستان توصیه می کنم، خلاصه آنکه بیت معروف ما گویی اثری است از ملک الشعرای بهار که تنها مصرعی از شاهنامه را با مصرعی ابتکاری تکمیل کرده است و اساسا ادامه ای هم برای آن در نظر نگرفته است.

------------------
پی نوشت:

متاسفانه متوجه شده ام که اگر خوانندگان با Intenet explorer وارد وبلاگ شوند واژه های انتهای تمامی خطوط را با مشکل و یا تکراری مشاهده خواهند کرد. پیشنهاد می کنم در صورت امکان از نرم افزار دیگری استفاده کنید تا متن را بدون اشکال مشاهده کنید.

۱/۲۱/۱۳۸۷

رام روز (بیست و یکم) فروردین ماه 87

نوآوری و شکوفایی در اعلام نتایج انتخابات!

مدت ها است که ثبت آمار در کشور ما مسئله ای کاملا بی اهمیت تلقی می شود، این موضوع تا به آنجا پیش می رود که مسئولین محترم کشوری هرگاه به ذهنشان خطور کرد که برای اداره یک کشور باید تعداد افراد آن مشخص باشد تا بتوان برنامه ریزی های دقیقی انجام داد مجبور می شوند که یک به یک به در خانه ها مراجعه کنند و تعداد سکنه هر خانه را بپرسند. امری بسیار بدوی که علاوه بر هزینه های سنگین از دقت بسیار پایینی نیز برخوردار است*.

اما این بی توجهی به آمار تنها شامل جمعیت کشور نمی شود. آمار و نتایج انتخابات های برگزار شده در کشور آنچنان بی اهمیت تلقی می شوند که هیچ کس به خود زحمت نمی دهد آنها را در یک فضای اینترنتی مشخص نگهداری کند. بارها و بارها که به نتایج دقیق یکی از انتخابات های کشور احتیاج پیدا کرده ام به این موضوع برخورده ام که هیچ مرجع مشخصی در این زمینه وجود ندارد. مثلا اگر بخواهید تعداد شرکت کنندگان و یا نتایج نهایی انتخابات شورای شهر دوم تهران و یا نتایج نهایی انتخابات مجلس ششم در کرمان را مشاهده کنید تقریبا حسای شما با کرام الکاتبین است!

شاید به صورت اتفاقی بتوانید سایت یک فرمانداری که نتایج انتخابات حوزه خود را نگه می دارد پیدا کنید، اما به صورت کلی این نتایج هیچ کجا ثبت و یا حداقل منتشر نمی شوند.

در همین راستا به تازگی متوجه شدم سایت رسمی وزارت کشور دست به ابتکار جدیدی زده است. در این سایت و در بخش ویژه ای که برای نمایش نتایج انتخابات هشتمین دوره مجلس در نظر گرفته شده است، اگر به سراغ آمار نهایی انتخابات در حوزه انتخابیه تهران بروید مشاهده می کنید که تعداد آرای 41 نامزد اول این حوزه (که یا انتخاب شده اند و یا به دور دوم رفته اند) منتشر شده است، پس از این تعداد اسامی 49 نامزد دیگر نیز در سایت قرار گرفته است، اما اگر به اسامی این 49 نامزد دیگر دقت کنید متوجه می شوید که نام آنها صرفا بر اساس حروف الفبا مرتب شده است.

با توجه به اعلام چندین باره این مسئله که شمارش آرای تهران نهایی و قطعی شده است هیچ توجیه دیگری برای این مسئله نمی توان پیدا کرد بجز اینکه از نظر مسئولین محترم وزارت کشور آمار رای های افرادی گه در انتخابات پیروز نشده اند چیز زائدی است که دلیلی برای نگهداری آن وجود ندارد. البته از جنبه دیگر نیز شاید بتوان این اقدام را به تلاش این مسئولین برای نوعی نوآوری در صنعت (!) انتخابات تعبیر کرد، به هر حال سال نوآوری و شکوفایی از این مسائل هم دارد!

فایل تصویری لیست نهایی را اینجا ببینید

---------------------------
* هرگاه بحث سرشماری نفوس در کشور مطرح می شود از خود می پرسم مگر هر فردی که به دنیا می آید برای دریافت شناسنامه نام خود را در سازمان ثبت احوال ثبت نمی کند؟ مگر هر فردی که می میرد برای صدور جواز دفن شناسنامه اش باطل و نام وی ثبت نمی شود؟ پس چطور نمی شود از همین آمارها به تعداد جمعیت کشور پی برد؟ لطفا این ابهام ذهن من را برطرف کنید!