۷/۰۲/۱۳۹۷

چطور اصلاح‌طلبان، تطهیرگر استبداد شاهنشاهی شدند




 بالا گرفتن موج براندازی اتفاق عجیبی نیست. این زمزمه‌ها سال‌هاست وجود داشته و طبیعی است که با بدتر شدن اوضاع کشور، گسترش هم پیدا کنند. حتی عجیب نیست که بسیاری از براندازان به چهره‌هایی همچون «رضا پهلوی» اقبال نشان دهند. نکته عجیبی اگر وجود دارد، رواج استدلال‌هایی است در تطهیر و حتی تقدیس آخرین پادشاه ایران. بسیاری، رواج این گفتمان را محصول پروژه نوستالژی‌ساز شبکه‌هایی همچون «من‌وتو» می‌دانند اما به باور نگارنده، نقش اصلاح‌طلبان و استدلال‌های غلطی که در این سال‌ها رواج دادند در این انحراف اجتماعی بسیار پررنگ است.

ماجرا، از نخستین زمزمه‌های انتخاباتی آغاز شد که در جریان آن، اصلاح‌طلبان برای تشویق بدنه اجتماعی به مشارکت انتخاباتی، به گفتمان «انتخاب میان بد و بدتر» متوسل شدند. این شیوه از انتخاب ابدا عجیب یا غیرمتعارف نیست. در واقع هر انتخاباتی، حتی در آزادترین کشورهای جهان، برای بخش بزرگی از رای دهندگان‌اش انتخاب میان «بد و بدتر» است؛ اما تاکید زیاد بر این کلیدواژه در اردوگاه اصلاح‌طلبان سه ایراد اساسی داشت:

نخست آنکه آنان نفهمیدند (یا فهمیدند اما نتوانستند انتقال دهند) که انتخاب بین بد و بدتر، تنها در پای صندوق رای معنا دارد و ابدا نمی‌تواند به حوزه حقوق اساسی یا کرامت انسانی تسری پیدا کند. یعنی آدمی که ۱۰۰ نفر را کشته، ابدا بهتر از آدمی نیست که ۱۲۰ نفر را کشته! وقتی شما حتی جنایت را هم کمٌی نقد کنید و روی جان انسان‌ها هم وارد چانه‌زنی شوید، آن وقت همیشه یک «قاتل‌تر»ی وجود دارد که از راه برسد و هر جنایت‌کاری را هم موجه جلوه بدهد!

دوم آنکه اصلاح‌طلبان هیچ مدل و گفتمان ایجابی خاصی تدوین نکردند و هرگز یک پشتوانه اخلاقی و اصولی برای مسیر خود معرفی نکردند. در غیاب این پشتوانه اخلاقی، چنین القا شد که در جهان «بدتر»ها، دست‌ پیدا کردن به «بد»ها خودش می‌تواند یک «الگوی ایده‌آل» باشد. با همین الگو قباحت تمامی مکروهات اخلاقی یکی پس از دیگری فرو ریخت. حتی جنگ‌افروزی و جنایت‌پیشگی در دیگر کشورهای جهان نیز توجیه شد چرا که «آمریکا از ما هم بدتر است». (آیا این شهوت «اقتدار منطقه‌ای» و «عمق استراتژیک» و موشک‌‌پراکنی، خودش به تنهایی تطهیرگر اتهام نظامی‌گری شاه نبود؟) بدین ترتیب، تمام آنچه دست‌مایه محکومیت تاریخی، اخلاقی و انسانی استبداد پادشاهی بود، دود شد و به هوا رفت.

در نهایت، با شکست‌های پیاپی دولت اعتدالی حسن روحانی، توجیه بد و بدتر، از یک «دست‌مایه منطقی در موعد انتخابات»، به ملاکی برای قضاوت تاریخی بدل شد و گروهی از اصلاح‌طلبان در مقابل انبان تهی مانده خود از دستاوردهای امروزی، به این فکر افتادند که دست به دامن تاریخ گذشته شوند: «دولت احمدی‌نژاد از این هم بدتر بود» و البته «دولت خاتمی کمی بهتر بود». طبیعی بود که این توجیهات نابخردانه، بلافاصله به یک منطق غالب در خوانش تاریخ بدل شود و مخاطبانی هم به این فکر بیفتند که: اگر برخی نقاط قوت در کارنامه دولت خاتمی توجیه‌گر وضعیت امروز اصلاح‌طلبان است، چطور انبوهی از نقاط قوت در کارنامه دولت پهلوی نمی‌تواند مشروعیت از دست رفته را به آن باز گرداند؟

بدین ترتیب، ضعف تئوریک اصلاح‌طلبان، نداشتن گفتمان اخلاقی و چهارچوب‌های اصولی سبب شد تا تمام هویت‌شان در یک مقایسه تقلیل‌گرایانه «بد و بدتر» خلاصه شود و البته، در کنار تمامی این عوامل غیرمستقیم، از یاد نبرده‌ایم مجموعه رسانه‌های به ظاهر روشنفکری منتسب به جریان اصلاحات را، که با هدف تخریب رقبای چپ‌گرا، سال‌های سال پیشینه مبارزان ضدسلطنتی را به تروریسم تشبیه کردند. گفتمان «نومحافظه‌کاری» که به ادبیات غالب رسانه‌های جریان روشنفکری بدل شد، باید هم انتظارش را می‌کشیدیم که دیر یا زود مخاطبان به سراغ ناب‌ترین جنس تاریخی این کالا بروند. همینجا بود که سیمای دیکتاتور دست‌نشانده، تا سر حد قهرمانی نوگرا که قربانی ترور و تحجر بوده تطهیر شد.

۶/۲۶/۱۳۹۷

در باب گفتگو با رسانه‌های خارجی




چندی پیش، حجت‌الاسلام دعایی، در مراسم دریافت جایزه قلم زرین سال، خاطره‌ای را از دوران فعالیت انقلابی خود مرور کرد. خاطره‌ای که مربوط به حضور ایشان در رادیو بغداد بود. به روایت آقای دعایی، دولت عراق به واسطه حاج آقا مصطفی خمینی پیغام می‌فرستد که اگر نزدیکان آیت‌الله خمینی بخواهند، یک بخش از رادیو بغداد را در اختیار ایشان قرار می‌دهد تا علیه دشمن مشترک صحبت کنند: پادشاه قانونی ایران! آقای دعایی و جناب مصطفی خمینی می‌پذیرند. پس از مدتی که خود آیت‌الله خمینی هم خبردار می‌شود آقای دعایی را فرا می‌خواند و از ایشان می‌پرسد که در این رادیو چه می‌گویید؟ بعد از توضیحات جناب دعایی، آیت‌الله خمینی دو توصیه می‌کنند: نخست اینکه فحاشی نکنید. دوم اینکه دروغ نگویید. بدین ترتیب، حکایت فعالیت در رادیو بغداد که رسما دشمن خارجی دولت رسمی و قانونی ایران حساب می‌شد، از نظر آیت‌الله خمینی تنها از جانب برخی چهارچوب‌ها و اصول اخلاقی (ادب و صداقت) مشروط و محدود می‌شد.

اما آیا حکایت استفاده از رسانه‌های دول خارجی از جانب نیروی منتقد ایرانی به انقلاب ۵۷ محدود می‌شود؟ می‌دانیم که انقلابیون ۵۷، به ویژه در دوران حضور در پاریس از ظرفیت تمامی رسانه‌های جهان برای تبلیغ علیه شاه استفاده می‌کردند. ولی این سنت، بسیار قدیمی‌تر از تاریخ انقلاب ۵۷ است. در دوران مبارزان نهضت مشروطه، نه تنها نشریات انقلابی در اروپا و هند و باکو منتشر می‌شد، بلکه حتی خود انقلابیون نیز برای تحصن و اعتراض از باغ سفارت انگلستان استفاده می‌کردند و در این راه روشنفکر و روحانی هیچ اختلاف نظری نداشتند. بعدها که ایران در جریان جنگ جهانی اشغال شد و پایتخت زیر سایه حضور ارتش روسیه قرار گرفت، گروهی از سیاست‌مداران میهن‌پرست و آزادی‌خواه به این نتیجه رسیدند که برای نجات استقلال کشور باید پایتخت را از زیر نفوذ روس‌ها در امان بدارند. «دولت در تبعید» عنوان کابینه‌ای بود که این نیروها در کرمانشاه تشکیل دادند. تصویر این یادداشت متعلق به عکس همین کابینه است که اتفاقا سیدحسن مدرس نیز در آن نقش بسیار پررنگی داشت. نکته مهم اینکه بعدها مشخص شد بخش قابل توجهی از هزینه این دولت را عثمانی‌ها تامین می‌کردند که در آن زمان با روس‌ها در جنگ بودند. سیدحسن مدرس نیز در جریان مجالس بعدی از پول گرفتن از دولت عثمانی در زمانی که نیاز بود دفاع کرد.

این مقدمات برای چیست؟ آیا می‌خواهیم به این نتیجه برسیم که اپوزوسیون هر حکومت باید با دولت‌های خارجی و متخاصم وارد همکاری شود؟ یا از آن‌ها پول و کمک بگیرد؟ قطعا خیر. این مقدمات حتی برای توجیه «هرگونه همکاری» هم نیست. اینجا فقط می‌خواهیم یک حقیقتی را مرور کنیم که پیش از این بارها در موردش صحبت کرده‌ایم: شیوه استدلال مستقل در برابر شیوه استدلال وابسته. (یادداشت اصلی در این مورد را از اینجا+ بخوانید)

معروف‌ترین گزاره در شیوه استدلال وابسته این است که: ما یک سری دشمن خارجی داریم. پس مصلحت ملی ما هر آن چیزی است که دشمنان خارجی را خشمگین کند. یعنی مصلحت ما وابسته است به اینکه خارجی‌ها خوشحال بشوند یا نشوند.
شیوه استدلال مستقل اما می‌گوید: ما در امور داخلی خود، به صورت مستقل فکر می‌کنیم و تصمیم  می‌گیریم. ممکن است برخی خارجی خوشحال شوند یا ناراحت. این به ما ربطی ندارد.

در روزهای اخیر، بار دیگر بحث حاضر شدن در رسانه‌های خارجی نظیر بی.بی.سی پررنگ شده است. ما وارد این جدال روزمره نمی‌شویم که چطور همان کسانی مدعی کراهت حضور در رسانه‌های «دشمن» می‌شوند که خودشان فقط از همین طریق رشد کرده‌اند و اسناد پول گرفتن‌شان از دول خارجی بارها منتشر شده. نکته‌ای که برای ما اهمیت دارد، مقاومت در مورد موج‌های کاذبی از «ناسیونالیسم کور» و «دشمن‌محور» است که طبیعتا دست‌مایه سرکوب‌گران قرار خواهد گرفت. انواع و اقسام استدلال‌های این گرایش (از جمله: رخت‌هایمان را جلوی همسایه پهن نمی‌کنیم) همواره فقط در راستای خفقان صدای منتقدان و بستن اندک راه‌های انتقال پیام آن‌ها بوده است.

در نقطه مقابل، ما اعتقاد داریم، سخن گفتن، چه در رسانه‌های رسمی داخلی، چه در رسانه‌های خارجی و چه در شبکه‌های اجتماعی و غیررسمی، تنها و تنها می‌تواند با همان اصول اخلاقی محدود شود: رعایت ادب، انصاف و صداقت.

پی‌نوشت:
یادداشت «آخرین سنگر برای پست‌‌فطرت‌ها» نیز به نوعی در پیوند با همین جدال قرار دارد که مطالعه آن را نیز توصیه می‌کنم.