حدود 200 سال پیش، سپاه ایران پس از شکست گستردهای که از ارتش روسیه خورد، تقریبا متلاشی شد و حتی کارش به جدال داخلی کشید. ایران در آن زمان یک ارتش منظم نداشت. سپاه ایران در واقع مجموعهای بود از نیروهای مسلح قبایل مختلف کشور. همین قبیلهگرایی در میان نظامیان هم یکی از عوامل ضعف بود چرا که گاه اختلافات قومی و قبیلهای در داخل سپاه بروز پیدا میکرد و نظامیان بیش از آنکه مشتاق به نبرد با دشمن (روسیه) باشند، ترجیح میدادند قبیلهای دیگر را مورد حمله قرار دهند. سرانجام ضعف و اختلافات داخلی کشور سبب شد تا دولت ایران شکست را بپذیرد و قرارداد «گلستان» را با روسها امضا کند. بر پایه این قرارداد «داغستان، گرجستان، قره باغ، گنجه، خانات موشکی، شیروان، قوبا، دربند، باکو و بخشهایی از تالش» از ایران جدا شدند. (از اینجا بخوانید+) ضربهای سنگین بود که قطعا میتوان نام «حقارت ملی» را بر آن نهاد.
ایرانیان داغ این شکست را هیچ گاه از یاد نبردند. اساسا بسیاری از تاریخ دانان، جنگ ایران و روس را سرفصل جدیدی در تاریخ کشور ما میدانند. این نخستین باری بود که ایرانیان در زمان قاجار از خواب غفلت پریدند و دریافتند که بر خلاف تصورات خوشباورانه خود، نه تنها مرکز جهان نیستند و نه تنها پادشاه قدر قدرت آنان «قبله عالم» نیست، بلکه کشوری ضعیف و تحقیر شده هستند که حتی نمیتواند از مرزهای خودش دفاع کند. سرزمین ایران هزینه بسیار سنگینی برای پی بردن به این حقیقت پرداخت کرده بود اما گویا هنوز همه بر سر آن توافق نداشتند.
پس از شکست نخست، گروهی به فکر اصلاحات افتادند. به ویژه شاهزاده «عباس میرزا» که فرمانده ارتش ایران در جنگ با روسها بود ایدههای زیادی برای تغییر وضعیت پیشنهاد داد. از تلاش برای تشکیل نخستین ارتش منظم کشور و ساخت کارخانجات اسلحهسازی گرفته تا راهاندازی چاپ سربی و انتشار کتاب و ارسال محصل جهت تحصیل به دانشگاههای اروپا. در برابر، گروهی با اصلاحات عباس میرزا مخالفت کردند. پیشگام این مخالفان روحانیونی بودند که از تشکیل ارتش منظم ناراضی بودند. گروهی از روحانیون لباس نظامیان را لباس مسیحیان میخواندند و میگفتند که شاهزاده قصد دارد ایرانیان را کافر کند. کار به جایی رسید که برخی از صدور حکم ارتداد و قتل عباس میرزا سخن میگفتند. جبهه دیگر مخالفان نیز درباریانی بودند که بنابر سنت دیرینه خود در برابر هر اصلاحاتی مقاومت نشان میدادند، به ویژه که عباس میرزا نظام مالی منظمی برای پرداخت حقوق درباریان تعیین کرده بود.
حکایت عباس میرزا و مخالفینش هر چه که بود، چند سال پس از شکست نخست ایرانیان از روسها بار دیگر افکار عمومی ایرانیان برای بازپس گیری سرزمینهای از دست رفته تحریک شد. روسهای مسیحی به مسلمانان گرجستان ظلم میکردند و ساکنان سرزمینهایی که تا چند سال پیش به ایران تعلق داشت شکایت و مظلمه خود را به دربار ایران میآوردند. کم کم روحانیون نیز به دربار فشار آوردند که اگر برای نجات جان مسلمین اقدام نکند، خودشان راسا فتوای جهاد خواهند داد.
در این مرحله ایرانیان به دو گروه تقسیم شدند. نخست گروهی که اعتقاد داشت برای دفاع از شرافت و میهن پرستی خود باید با روسها وارد جنگ شویم. این گروه اعلام میکردند که نمیتوان جنایات روسها را تحمل کرد. روحانیونی هم که در این گروه قرار داشتند تسلط مسیحی بر مسلمان را حرام اعلام کرده و در نهایت فتوای جهاد دادند. اما گروه دیگری هم بودند که اعتقاد داشتند ایران توان شکست دادن روسیه را ندارد. اصلاحات عباس میرزا با مقاومت شدید مواجه شده بود. اختلافات داخلی به قدری بود که بسیاری از قبایل را نمیشد در یک جبهه به کار گرفت چرا که ممکن بود بار دیگر به جان هم بیفتند. فساد گسترده اداری و بیلیاقتی حاکمیت حتی اداره امور کشور به صورت معمول را هم مختل کرده بود، چه رسد به شرایط جنگی. طبیعی بود که این اقلیت، از جانب اکثریت به خیانت، بیغیرتی، نداشتن حس میهن پرستی و هر اتهام و برچسب دیگری که میتوان حدس زد متهم شود. نتیجه کار گفتن ندارد. شروع دور جدیدی از جنگها که به دور جدیدی از شکستها انجامید و نتیجه نهایی قراردادی ننگینتر از قرارداد نخست به نام «ترکمنچای» بود.
حال پرسش من این است: اگر شما 200 سال زودتر به دنیا میآمدید و در شرایط کشور میان جنگ نخست و جنگ دوم ایران و روس قرار میگرفتید، از کدام گروه حمایت میکردید؟ از نظر شما عملکرد کدام گروه در راستای میهن پرستی بود؟ پاسخهای خود را در افزونه زیر وارد کنید:
ایرانیان داغ این شکست را هیچ گاه از یاد نبردند. اساسا بسیاری از تاریخ دانان، جنگ ایران و روس را سرفصل جدیدی در تاریخ کشور ما میدانند. این نخستین باری بود که ایرانیان در زمان قاجار از خواب غفلت پریدند و دریافتند که بر خلاف تصورات خوشباورانه خود، نه تنها مرکز جهان نیستند و نه تنها پادشاه قدر قدرت آنان «قبله عالم» نیست، بلکه کشوری ضعیف و تحقیر شده هستند که حتی نمیتواند از مرزهای خودش دفاع کند. سرزمین ایران هزینه بسیار سنگینی برای پی بردن به این حقیقت پرداخت کرده بود اما گویا هنوز همه بر سر آن توافق نداشتند.
پس از شکست نخست، گروهی به فکر اصلاحات افتادند. به ویژه شاهزاده «عباس میرزا» که فرمانده ارتش ایران در جنگ با روسها بود ایدههای زیادی برای تغییر وضعیت پیشنهاد داد. از تلاش برای تشکیل نخستین ارتش منظم کشور و ساخت کارخانجات اسلحهسازی گرفته تا راهاندازی چاپ سربی و انتشار کتاب و ارسال محصل جهت تحصیل به دانشگاههای اروپا. در برابر، گروهی با اصلاحات عباس میرزا مخالفت کردند. پیشگام این مخالفان روحانیونی بودند که از تشکیل ارتش منظم ناراضی بودند. گروهی از روحانیون لباس نظامیان را لباس مسیحیان میخواندند و میگفتند که شاهزاده قصد دارد ایرانیان را کافر کند. کار به جایی رسید که برخی از صدور حکم ارتداد و قتل عباس میرزا سخن میگفتند. جبهه دیگر مخالفان نیز درباریانی بودند که بنابر سنت دیرینه خود در برابر هر اصلاحاتی مقاومت نشان میدادند، به ویژه که عباس میرزا نظام مالی منظمی برای پرداخت حقوق درباریان تعیین کرده بود.
حکایت عباس میرزا و مخالفینش هر چه که بود، چند سال پس از شکست نخست ایرانیان از روسها بار دیگر افکار عمومی ایرانیان برای بازپس گیری سرزمینهای از دست رفته تحریک شد. روسهای مسیحی به مسلمانان گرجستان ظلم میکردند و ساکنان سرزمینهایی که تا چند سال پیش به ایران تعلق داشت شکایت و مظلمه خود را به دربار ایران میآوردند. کم کم روحانیون نیز به دربار فشار آوردند که اگر برای نجات جان مسلمین اقدام نکند، خودشان راسا فتوای جهاد خواهند داد.
در این مرحله ایرانیان به دو گروه تقسیم شدند. نخست گروهی که اعتقاد داشت برای دفاع از شرافت و میهن پرستی خود باید با روسها وارد جنگ شویم. این گروه اعلام میکردند که نمیتوان جنایات روسها را تحمل کرد. روحانیونی هم که در این گروه قرار داشتند تسلط مسیحی بر مسلمان را حرام اعلام کرده و در نهایت فتوای جهاد دادند. اما گروه دیگری هم بودند که اعتقاد داشتند ایران توان شکست دادن روسیه را ندارد. اصلاحات عباس میرزا با مقاومت شدید مواجه شده بود. اختلافات داخلی به قدری بود که بسیاری از قبایل را نمیشد در یک جبهه به کار گرفت چرا که ممکن بود بار دیگر به جان هم بیفتند. فساد گسترده اداری و بیلیاقتی حاکمیت حتی اداره امور کشور به صورت معمول را هم مختل کرده بود، چه رسد به شرایط جنگی. طبیعی بود که این اقلیت، از جانب اکثریت به خیانت، بیغیرتی، نداشتن حس میهن پرستی و هر اتهام و برچسب دیگری که میتوان حدس زد متهم شود. نتیجه کار گفتن ندارد. شروع دور جدیدی از جنگها که به دور جدیدی از شکستها انجامید و نتیجه نهایی قراردادی ننگینتر از قرارداد نخست به نام «ترکمنچای» بود.
حال پرسش من این است: اگر شما 200 سال زودتر به دنیا میآمدید و در شرایط کشور میان جنگ نخست و جنگ دوم ایران و روس قرار میگرفتید، از کدام گروه حمایت میکردید؟ از نظر شما عملکرد کدام گروه در راستای میهن پرستی بود؟ پاسخهای خود را در افزونه زیر وارد کنید:
دستهای از روحانیون طالب جنگ تشکیل و کلیه طلاب و طرفداران جنگ را نیز به دنبال آنها و تحت فرماندهی مستقیم شان به جنگ می فرستادم تا در موقعیت های بعدی تجربه کافی بدست روحانیون ،عوام و جنگ طلبهای بعدی بدست بیاید
پاسخحذف