در واکنش به فرمان محدود کننده ترامپ که بار دیگر نام کشور ما
را در فهرست حامیان تروریست قرار میدهد، موجی از اعتراضات خودجوش در آمریکا به
راه افتاده است. خوشبختانه آزادیخواهان آمریکایی در اعتراض به تصمیمات رییس
جمهورشان سنگ تمام گذاشتهاند. حال پرسش من این است که وظیفه ما ایرانیها چیست؟
آیا ما هم تمام گناه را به گردن افکار فاشیستی ترامپ بیندازیم؟ یا بهتر است ما هم
پیش از زدن جوالدوزی به دیگران حداقل یک سوزن به خودمان بزنیم؟
چندی پیش
کانال تلگرامی «شین» مطلبی مفصل در مورد شرح زندگان و آرا و نظرات «نواب صفوی»
منتشر کرد که به نظرم تلنگر به جایی بود. (اینجا: https://t.me/mmoeeni1/1177) البته
خوشبختانه اکثر کشورهای جهان نواب صفوی را نمیشناسند و احتمالا متوجه نخواهند شد
که نامگذاری خیابانهای ایران به اسم او حمایت از چه شیوه و مرامی قلمداد میشود.
با این حال تابلوهای تهران چهرههای مشهورتر از نوابی را هم در خود جای دادهاند.
* * *
تغلب
واژهای است عربی به معنای «به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی» و همچنین «به قهر و
زور استیلا یافتن بر بلاد». (از فرهنگ دهخدا) در ادبیات جهان اسلام، تشکیل حکومت
با به کار بردن زور و خشونت و بدون توجه به رضایت و پذیرش عمومی جامعه را تغلب مینامند.
در میان اندیشمندان مسلمان، «تغلب» ابتدا در آرای افرادی چون ماوردی و غزالی و
بعدها در نظرات «ابن تیمیه» مورد استفاده قرار گرفت. اما محمد غزالی روایت معروفی
دارد که میگوید «الحق لمن غلب و الحکم لمن غلب، نحن مع من غلب». یعنی «حق با کسی
است که غلبه میکند، حکومت هم از آن کسی از که غلبه میکند، ما هم با/طرفدار کسی
هستیم که غلبه میکند». این اندیشه بعدها بیش از هرکسی توسط «ابن تیمیه» گسترش
یافت که امروزه او را پدر فکری تمامی جریانات «تکفیری» میدانند.
سالها
بعد، این «سید قطب» بود که آرای «ابن تیمیه» را بازخوانی کرد و مبنای عمل قرار
داد. سیدقطب جوامع را به دو دسته کلی «جامعه اسلامی» و «جامعه جاهلی» تقسیم کرد.
جالب اینکه از نظر او، جوامعی که شهروندان تشکیل دهنده آن همه مسلمان باشند لزوما
جامعه اسلامی نیست. به باور سیدقطب تا زمانی که شریعت قانون جامعه نباشد، آن جامعه
اسلامی نیست، حتی اگر افراد آن نماز بخوانند، روزه بگیرند و به حج بروند. با چنین
تعریفی و خوانش خاص این گروه از احکام شریعت، عملا تمامی جوامع اسلامی نیز به
مانند دیگر کشورهای جهان در رده «جامعه جاهلی» قرار گرفتند. سیدقطب هم با اخذ اندیشه
«تغلب» از آرای «ابن تیمیه»، در نهایت به آنجا رسید که علیه تمامی جوامعی که جاهلی
میدانست (و اتفاقا شامل جوامع جهان اسلام میشد) دست به قیام مسلحانه بزند.
«الجهاد»
از معروفترین گروههای تفکیری است که بر پایه نظرات سیدقطب شکل گرفت. «محمد
عبدالسلام فرج» این گروه را در سال ۱۹۷۹ پایهگذاری کرد و با استناد به برخی
فتاوای فقهی ابنتیمیه شروع به تکفیر همه گروههای دیگر کرد. فتواهای مورد استناد،
فتاوایی بودند که ابنتیمیه در زمان حمله تاتارها به کشورهای اسلامی صادر کرده
بود. ابنتیمیه در آنجا استدلال کرده بود که هرچند تاتارها مسلمانی خود را اعلام
کردهاند، اما دین آنها پذیرفته شده نیست و کشتنشان واجب است. تکفیریهای
«الجهاد» همین استدلال را در مورد حکومت مصر به کار بردند و دقیقا با همین استدلال
دستور قتل رهبران مصر را صادر کردند. بدین ترتیب، «خالد اسلامبولی»، بنابر فتوای
«عمر عبدالرحمان» و در تداوم اندیشههای تکفیری ابنتیمیه و سیدقطب انور سادات را
ترور کرد.
حالا سالها
است که برخی کشورهای غربی دولت ما را متهم به دفاع از تروریسم میکند. در مقابل،
ما نه تنها چنین اتهاماتی را مردود میخوانیم، بلکه داعیهدار مقاومت در برابر
گروههای تروریستی و تکفیری هستیم؛ اما درست در همان زمان که با ادعای «جنگ پیشگیرانه
علیه گروههای تکفیری» میلیاردها میلیارد هزینه مالی و جانی و نظامی میکنیم، خیابانهای
پایتخت خود را به نام شناختهشدهترین و بدنامترین تروریستهای تکفیری سند میزنیم.
شاید غربیها به امثال و حکم فارسی آشنایی کافی نداشته باشند که در جواب ما بگویند
« قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟» اما آیا بهتر نیست خودمان پیشدستی
کنیم و به جای این همه جار و جنجال، دامان شهرمان را از چنین لکههای ننگی پاک کنیم؟