۱۲/۱۸/۱۳۸۶
۱۲/۱۶/۱۳۸۶
مهر روز (شانزدهم) اسفندماه 86
هنر اگر تعهد نخواهد شرافت ميخواهد
مدتها بود كه ديگر به تركيب «هنرمند متعهد» اعتقاد نداشتم؛ با اين تعريف حافظ شيرازي نيز با مداحيهايش از جرگه هنرمندان خارج ميشد. مدتها بود كه ميپذيرفتم اين تنها هنر هنرمند است كه بايد ارزشمند باشد و اين مسئله جداي از شخصيت و عملكرد او است، اما...
سالها است كه عادت كردهايم در زمينههاي مختلف دست به قهرمانپروري بزنيم هر بار در اين راه آنچنان افراط كنيم كه گاه خود اسير قهرمانان پوشالي دستپرورده خود شويم. خاطره حسين رضازاده هنوز از اذهان خارج نشده است؛ قويترين مردم جهان كه بسيار زود در قلب تمامي ايرانيان جا باز كرد و دريغ كه به همان سرعت به عروسكي خيمهشببازي براي بازيهاي كثيف سياسي بدل شد.
اما بازيچه قرار دادن چهرههاي محبوب در ميان مردم براي وجهه بخشي به نظامي سراپا ناموجه، تنها شامل حال ورزشكاران نميشود. شعراي درباري اين روزها آمارشان از شمار خارج شده است و اكنون نيز بار ديگر نوبت به سينماگران رسيده است.
پس از بازيگراني چون داريوش ارجمند، محمدعلي كشاورز، جهانبخش سلطاني و حتي اكبر عبدي، اينك نوبت به آقاي جايزه ايران، كارگردان كم نظير و جهاني، مجيد مجيدي رسيده است تا شرافتش را در بازار مكاره سياست به حراج بگذارد.
هيچ وقت نفهميدم كه اين افراد چرا و با چه انگيزهاي اينگونه آتش به آبرو و وجههاي ميزنند كه ذره ذره و به مدد ساليان سال تلاش كسب كرهاند. آيا بايد باور كنيم كه اين نامها نيز با مشكل مالي مواجه هستند و در طلب سيم و زر خود را حراج كردهاند؟ آيا هنرمند نيز نيازمند مقام و مرتبهاي است كه محتاج رانت و سفارش و عنايت باشد؟
نميدانم، من هيچ كدام را نميدانم، اما يك چيز را خوب ميدانم: آقاي مجيدي، شايد خوشرقصيهاي شما لبخندي گذرا بر كام اربابان قدرت بنشاند، اما اينگونه فحاشيها از اعتبار علمي مردي چون سروش نميكاهد، بلكه تنها لكهاي ننگين و تيره بر روي نامتان خواهد گذارد كه شايد هيچ گاه از اذهان زدوده نشود.
۱۲/۱۲/۱۳۸۶
ماه روز (دوازدهم) اسفندماه 86
خيليها اصلاحطلب نيستند خاتمي عزيز
روز گذشته محمدرضا خاتمي اعلام كرد كه كروبي اصلا اصلاحطلب نيست. هرچند كه گويا امروز اين حرف خود را پس گرفته است، اما من ميخواهم به اين بهانه از بحث مفصل اما تكراري جناب كروبي بگذرم و به سخنان آقاي خاتمي بيافزايم كه: بسياري ديگر از آنان هم كه ادعاي اصلاحطلبي دارند در واقع حتي با الفباي اين گفتمان ناآشنا هستند.
ضمن پوزش از دوستان خودم، اعتقاد دارم در اين شرايط انتقاد بيش از هر كس ديگري شايسته رفتار گروهي است كه خود را جوانان و البته بدنه اصلاحطلبان ميدانند. گروهي كه هرچند در عمل و طي چند سال گذشته براي پيروزي اصلاحطلبان تلاش گستردهاي كردهاند، اما به دليل خامي در عرصه سياست گاه و بيگاه مشكلات عظيمي را براي اين طيف ايجاد كردهاند.
اين انتقاد را بيشتر با تاكيد بر اين ادعا طرح ميكنم كه تنها در شرايطي ميتوانيم به نهادينه شدن فرهنگ دموكراسي در فضاي سياسي اميدوار باشيم كه فعاليت در چهارچوب احزاب را بياموزيم.
حال پرسش من از دوستان خودم كه مدعي طلايهداري بدنه اصلاحات هستند اين است كه در شرايطي كه جمعبندي سران حزب به شركت در انتخابات منتهي شده است، با چه توجيهي همچنان بر طبل تحريم ميكوبند؟ اين گونه رفتار خودسرانه چگونه در چهارچوب كار حزبي توجيهپذير خواهد بود؟
نياز به تاكيد ندارد كه بدنه احزاب نيز بايد در تصميمگيريهاي كلان آنها سهيم باشند، اما نبايد فراموش كنيم كه در نهايت تصميم حزب براي همه اعضا، حداقل در ظاهر لازمالاجرا است و هيچ كس حق ندارد در رسانهها به تبليغ عليه آن بپردازد.
نمونه تاريخي ماحصل اقدامات خودسرانه بدنه اصلاحات را ميتوان در دور دوم انتخابات رياست جمهوري سال 84 ديد. جايي كه سران حزب مشاركت و سازمان مجاهدين به اين نتيجه رسيدند كه در برابر خطر فاشيسم از هاشمي حمايت كنند اما بخش عظيمي از بدنه لجوج كه در اوج جواني خود را متفكراني بيبديل ميپندارند از اين تصميم سر باز زدند و نتيجه همان شد كه هست.
به هر حال فكر ميكنم اگر چهرههاي شاخص و اصيل اصلاحطلب قصد پالايشي در نيروهاي اين جريان را دارند بهتر است پيش از جناب كروبي و وابستگانش سري به بدنه خود بزنند تا يك سوزن به خودشان زده باشند و يك جوالدوز به ديگران.
اشتراک در:
پستها (Atom)