بدون تردید زمانی که میرحسین موسوی فریاد میزد «
موج سبز را به سراسر ایران گسترش دهید»
(اینجا+) تنها به یک جریان انتخاباتی اشاره داشت که برای نفی «دولت رمالی و کفبینی» و احتمالا اصلاح مسیر انقلاب شکل گرفته بود. با این حال کودتای انتخاباتی همه معادلات را بر هم زد. «
موج سبز» با دسیسه انتخاباتی سرکوب نشد، بلکه همچون ققنوس در آتش سوخت تا از خاکسترش «
جنبش سبز» پدیدار شود. جنبشی که آشکارا فربهتر و عمیقتر از موج انتخاباتی پیشین بود.
نخستین نشانههای فراگیری «جنبش سبز» نسبت به «موج سبز» حامیان میرحسین در اتحاد میان رای دهندگان به دو نامزد معترض شکل گرفت. زمانی که هواداران مهدی کروبی نیز به مرور دستبندهای «تغییر» خود را با نمادهای سبز جایگزین کردند. خیلی زود مشخص شد که گروه دیگری از دموکراسیخواهان ایرانی هم به این جنبش پیوستهاند. شهادت
«ندا آقاسلطان» که گویا اساسا در انتخابات شرکت نکرده بود نشانه تلخی بود بر این حقیقت که جنبش سبز در باورمندان به اصلاحات انتخاباتی خلاصه نمیشود. پس از آن بود که گروههای مخالف حاکمیت یکی پس از دیگری حمایت خود را از جنبش سبز اعلام کردند. کار تا بدانجا پیش رفت که حتی مشروطهخواهان، سلطنتطلبان، احزاب چپگرا و حتی گروههای کردی که سابقه مبارزه مسلحانه را در کارنامهشان داشتند حمایت خود از جنبش را اعلام کردند
*. اما زمان زیادی طول نکشید که این جنبش متکثر بر سر ذات و ماهیت خود دچار اختلاف شود.
استوانه محوری موج سبز، بر دوش اصلاحطلبانی بنا شد که گرد میرحسین موسوی جمع شده بودند. حضور اکثریت شهروندان پای صندوقهای رای هم نشان داد که از نظر وزن سیاسی و اجتماعی پایگاه اصلاحطلبان به هیچ وجه با دیگر منتقدین نظام قابل مقایسه نیست. همه این عوامل در کنار شخصیت منحصر به فرد میرحسین دست به دست هم داد تا هسته مرکزی «جنبش سبز» نیز به مانند «موج سبز» گرایش اصلاحطلب، آن هم از نوع انتخاباتی و درون حاکمیتی پیدا کند.
پس از آنکه جنبش موفق نشد تا در خیزش نخستین خود به اهدافش دست پیدا کند، طبیعی بود که گروههای منتقد انگشت اتهام را به سوی اصلاحطلبان بگیرند. «اصلاحناپذیری نظام» فصل مشترک تمامی گروههای منتقد اصلاحات حکومتی است. بدین ترتیب آنان ناکامیهای جنبش را به گردن تمرکز اصلاحطلبان بر روی صندوق رای و یا راهکارهای قانونی اعتراض انداختند. در ظاهر گلایه بیراهی نیست چرا که جنبش پس از حرکتهای خیابانی نخستین، استراتژی مبارزاتی دیگری نداشت و همچنان به چانهزنیهای سیاسی و تغییر توازن قوا در داخل حاکمیت دل خوش کرد. گویی اصلاحطلبان جنبش سبز را مصادره به مطلوب کرده و آن را به موج سبز نخستین فروکاستند، اما من باور دارم که ماجرا شکل دیگری داشت.
تنها نشانه پیوستن گروههای منتقد به موج سبز در اعلام حمایتهای شفاهی آنان و در نهایت حضور حامیانشان در خیابانها خلاصه شد. در واقعه تنها کمکی که این گروهها توانستند به جنبش بکنند گسترش «کمّی» آن بود. این گروهها هرگز نتوانستند با ارایه استراتژی متفاوتی نسبت به نگرش انتخاباتی اصلاحطلبان، فصل جدیدی در گفتمان جنبش ایجاد کرده و گامی در راستای گسترش «کیفی» آن بردارند.
برای حلقه تشکیل دهنده «موج سبز» همچنان «صندوق رای» هم استراتژی است و هم تاکتیک. سیدمحمدخاتمی رهبری قاطع این حلقه را بر عهده دارد و برنامههای این گروه را به صورت شفاف اعلام میکند. بنابر نظرات خاتمی در این استراتژی شرکت در انتخابات به هیچ وجه یک انتخاب قطعی نیست، بلکه صندوق رای ابزاری برای چانهزنیهای سیاسی است. این همان استراتژی آشنایی است که نزدیک به 15 سال است شاهد آن هستیم، اما جنبش سبز، به عنوان پدیدهای متفاوت و فراگیرتر از جریانات اصلاحطلب چه استراتژی متفاوتی دارد؟
حرف من این است که اگر امروز شاهد تقلیل جنبش سبز به استراتژیهای تکراری دو دهه گذشته هستیم، گناهش به گردن اصلاحطلبانی نیست که همچنان بر سر مواضع خود ایستادگی میکنند. مشکل از ضعف آشکار دیگر طیفهای جنبش است که هیچ حرفی برای گفتن نداشتهاند و معدود ظهور تئوریکشان طی دو سال گذشته در رد یا تایید استراتژیهای اصلاحطلبی خلاصه شده است. هیچ کدام از این جریانات تا کنون نتوانستهاند یک استراتژی حداقلی ارایه کنند تا به عنوان آلترناتیو استراتژی اصلاحطلبان در جنبش سبز عمل کند. حرکتی که میتوانست به غنای تئوریک جنبش کمک کند و دست فعالانش را برای انتخاب در لحظات حساس بازتر کند.
هرچه به روزهای حساس انتخابات مجلس نزدیکتر میشویم، دوگانگی استراتژی اصلاحطلبان با دستهای خالی دیگر منتقدین آشکارتر میشود. علیرغم تمامی غرولندهایی که شتاب روزافزونی هم به خود میگیرند، تداوم روند موجود تنها به تایید دوباره این حقیقت تلخ خواهد انجامید که جنبش در برخورد با مسئله انتخابات هیچ گزینه دیگری بجز استراتژی اصلاحطلبان نخواهد داشت. بدین ترتیب باید تاکید کرد که علیرغم برخی موجسواریهای رسانهای
(اینجا+)، سخنان اخیر مهندس موسوی
(اینجا+) نه تنها انکار این استراتژی نخواهد بود، بلکه مهر تایید دیگری است بر خطی که سیدمحمدخاتمی آن را دنبال می کند.
پینوشت:
در این میان تنها گروهی که به تاکید رهبران جنبش سبز از جرگه این جنبش بیرون ماند «سازمان مجاهدین خلق» بود.