مسئله نارضایتی از برخوردهای بد مامورین انتظامی با شهروندان اصلا موضوع جدیدی نیست. جالب اینجاست که توقف گشتهای ارشاد، نه تنها شعار انتخاباتی دو نامزد اصلاحطلب در جریان انتخابات سال 88 بود، بلکه حتی محمود احمدینژاد هم بارها و بارها، حتی در برنامههای مفصل تلویزیونی مدعی شد که با این طرح مخالف است. بدین ترتیب میتوان مدعی شد که واکنشها به گشت ارشاد از مدتها پیش میتوانست به یک مسئله فراجناحی بدل شود. با این حال درگیریهای بعد از انتخابات توجه افکار عمومی را تا مدتها از این مسئله دور کرد.
1- مطالبات باید عام و فراگیر باشد.
متاسفانه، در بسیاری از موارد که دفاع از حقوق شهروندی، بیشتر شامل حال طیف زنان میشود، پیگیری مطالبات در انحصار گروه مشخصی از فعالین حقوق زنان قرار میگیرد که کارکردهای آنان محدود به فضای رسانهای است. این گروه آنقدر فرمولبندیشده و کلیشهای همه مسایل مربوط به زنان را به هم وصل کرده و همواره نسخههایی تکراری میپیچند که نتیجه کار چیزی بجز دلسردی و بیتوجهی مخاطبین نبوده و احتمالا نخواهد بود. مسئله «آزادی پوشش» و البته «آزادی حجاب»، نخستین و احتمالا کمترین مطالبهای است که این گروه در برخورد با مسئله گشت ارشاد خواستار آن هستند. به باور من، این مطالبات هرچند طبیعی و جزو حقوق اولیه هر انسانی هستند، اما نه تناسبی با وضعیت و جایگاه نیروهای فعال دارند و نه مطالبهای «عام و فراگیر» محسوب میشوند. اگر بخواهیم در ماجرای گشت ارشاد، امکان جلب حمایت همه اقشار جامعه را داشته باشیم و به تاثیرگزاری در نیروهای داخل حکومت امیدوار باشیم قطعا این خواسته دردی از ما دوا نخواهد کرد. به نظر من، صرفا و صرفا باید به همان مطالبه «توقف طرح گشت ارشاد» اکتفا کرد. مطالبهای که نه تنها از جانب منتقدین، بلکه حتی از دهان احمدینژاد هم خارج میشود.
2- چشم پوشی بر ظرفیتهای قانونی غیرممکن است.
من تقریبا اطمینان دارم که تا به حال هیچ یک از گروههای اجتماعی تلاش نکرده است تا از مسیرهای قانونی با مسئله گشتهای ارشاد مخالفت کند. این شیوه از رفتار سبب میشود تا حکومت مخالفت با گشت ارشاد را به نوعی تهاجم به اساس و بنیان خود تلقی کند و به مانند یک توطئه امنیتی با آن برخورد کند. حال آنکه ظرفیتهای قانونی بالایی در داخل حکومت برای مخالفت با این طرح وجود دارد و احتمالا حمایت مقامات مسوول بسیاری را نیز جلب خواهد کرد. به ویژه در سالی که به رقابتهای انتخاباتی ختم میشود و همه گروهها در صدد جلب رضایتها و حمایتهای مردمی هستند.
پیشنهاد مشخص من این است: مسئله باید به صورت همزمان از دو مجرای قانونی طرح و پیگیری شود. نخست یک شکایت رسمی از برخوردهای نیروی انتظامی (گشتهای ارشاد) با شهروندان است. یک وکیل یا گروهی از وکلا میتوانند محوریت این شکایت را بر عهده بگیرند. دیگر شهروندان کافی است شکایتنامهای را امضا کرده و یا تجربههای خود از برخوردهای نیروی انتظامی را به عنوان «شاهد» ثبت کنند. قطعا شکایتی که با امضای صدها و یا هزاران شهروند از نیروی انتظامی به قوه قضائیه ارسال تسلیم شود به خودی خود آنچنان بازتاب خبری خواهد داشت که حتی اگر قوه قضائیه هم در رسیدگی به پرونده تعلل کند، باز هم مقامات نیروی انتظامی را به فکر تجدید نظر بیندازد.
از سوی دیگر، شکایتی مشابه باید از طریق مجلس پیگیری شود. یک دادنامه دیگر باز هم به امضا و شهادت شمار زیادی از شهروندان میتواند به کمیسیون اصل نود مجلس تقدیم شود و توسط تعدادی از نمایندگان نیز پیگیری شود.
3- اعتراض باید کم هزینه و قابل حصول برای اکثریت شهروندان باشد.
چه کسی میتواند اعتراضی سادهتر و کمهزینهتر از مراجعه به مراجع رسمی قضایی پیشنهاد کند؟ به ویژه اینکه حتی اقشار سالمند و یا شهروندانی که به هر دلیل توانایی حضور در دیگر اعتراضات را ندارند به سادگی میتوانند وقت آزاد خود را صرف پیگیری مصرانه این پرونده شکایت در مراجع قضایی و یا راهروهای مجلس کنند.
4- حرکت خیابانی صرفا نمادین است و تنها میتواند پشتوانهای برای دیگر اقدامات باشد.
این مهمترین بخش است که من آن را به انتهای فهرست موکول کردهام. وقتی که شما یک شکایتنامه رسمی (در مجلس و یا قوه قضائیه) داشته باشید، دقیقا میدانید در کجای کار هستید. حالا شما یک محوریت اصلی برای حرکت خود دارید. میتوانید پیشرفت و یا توقف امور را محاسبه کنید. (مثلا اعلام وصول رسمی شکایت از جانب قوه قضائیه خودش یک گام به جلو است)
از سوی دیگر، نه تنها مطالبه، بلکه مسیر، ابتدا و انتهای راه برای همه مشخص و شفاف است. ما میدانیم چه میخواهیم و (توقف طرح گشت ارشاد) میدانیم چطور آن را میخواهیم. (به حکم دادگاه یا با قانون مجلس) حالا کافی است نیرویمان را بر سنگین شدن کفه ترازوی خودمان متمرکز کنیم. پس درست در همان زمان که وکلا و یا نمایندگانمان مشغول پیگیری پرونده هستند میتوانیم از حرکتهای ساده و نمادین استفاده کنیم. اینجا هم من چند پیشنهاد ساده دارم:
مثلا میتوانیم در یک روز مشخص از شهروندان بخواهیم که به گشتهای ارشاد گل بدهند. تصویر خودروها و ماموران گشتهای ارشاد که در میان انبوهی از گلهای تقدیم شده از جانب شهروندان گرفتار شدهاند قطعا موضوع رسانهای جالبی خواهد بود که در رسانههای رسمی نیز قابل طرح است. ضمن اینکه نباید فراموش کرد مامورین این گشتها نیز شهروندانی هستند که به هر حال میتوان روی تغییر نظر و حمایتهای آنان نیز حساب کرد.
در روز دیگری میتوان از شهروندانی که با پوشش «چادر» تردد میکنند (و احتمالا نباید مورد تعرض گشت ارشاد قرار بگیرند) درخواست کرد تا با مامورین این گشتها گفت و گو کنند. چند دقیقه وقت بگذارند و با زبانی دوستانه اعتراض خود را به این شیوه از رفتار و برخوردها نشان بدهند.
قطعا طرحهای مسالمتجویانه دیگری نیز میتوان به این فهرست نهایی اضافه کرد، اما به باور من همه چیز در گروه شکل گیری همان هسته اولیه است: «طرح شکایت قانونی از نیروی انتظامی به دلیل برخوردهای ناشایست با شهروندان».