۲/۰۸/۱۳۸۸

آنهایی که «بی خدا» بازی می کنند

برنامه نود دیشب هم به مانند چند وقت اخیر سرشار بود از یک موضوع تکراری که کم کم برای من حال به هم زن می شود؛ این روزها همه در فوتبال ما کانال های ارتباطی مخفی با «خدا» برقرار کرده اند و همه به جای فوتبال مشغول ارایه نظریات جدید مذهبی و ایده های عجیب و غریب و من درآوردی هستند؛ عده ای با خدا لابی می کنند و عده ای یک شبه نظر کرده الاهی می شوند و خلاصه این روزها دیگر «کار کار انگلیس ها» نیست، «کار کار خدا است»! تکرار پاسخ های کسالت آور «خواست خدا بود» و یا «هرچه بود تقدیر الاهی بود» از زبان بازیکنان ذوب آهن آنقدر عذابم داد که می خواستم هرچه از دهنم درمی آید بنویسم(چه فعلی!) اما به نظرم رسید متن زیر مختصر و مفید همه حرف ها را زده است:

(مایلی کهن پس از دیدار با استقلال) گفت: «در گل ما به استقلال دست خدا مشخص بود؛ بابا شما چه جوری این چیزها را نمی بینید؟». یاد مصاحبه فرگوسن می افتم: «فینال جام حذفی اسکاتلند بود؛ با سلتیک بازی داشتیم؛ در دقیقه 89 آبردین 1-0 جلو بود. روی نیمکت آبردین از خدا خواستم این بازی زودتر تمام شوم تا قهرمان شویم. توی چند دقیقه دو گل خوردیم و سلتیک جام را گرفت. برگشتم هواداران سلتیک را دیدم و به خودم گفتم: خوب، الکس، اینها هم خدا دارند و حتما هم زمان با تو داشتند برای قهرمانی تیمشان دعا می کردند؛ از آن روز به بعد دیگر وسط هیچ مسابقه ای منتظر کمک خدا نبودم».


برگرفته از یادداشت «گنده باقالی به دیوار»
نوشته فرزاد حبیب اللهی
هفته نامه «مردم و جامعه»
شماره 55؛ شنبه 5 اردیبهشت ماه

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۲/۰۷/۱۳۸۸

به نام انسان؛ به نام آزادی

امروز کروبی میهمان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شریف بود؛ در مورد جلسه هیچ چیز نمی خواهم بگویم؛ اگر بخواهم کل جلسه جناب کروبی را در یک جمله «صد رحمت به احمدی نژاد» خلاصه کنم به بی انصافی و یا احتمالا جانبداری افراطی از موسوی متهم می شوم. (سخنان منتشر شده در رسانه ها چیزی متفاوت از اتفاقاتی است که از نزدیک می توانستید مشاهده کنید)

فقط دلم می خواهد یک جمله در مورد حمایت انجمن شریف از دانشجویان دربند بگویم و باقی را خودتان در تصویر ببینید؛ حمایتی که علی رغم تمامی فشارهای کمر شکن و با وجود صدور حکم تعلیق برای چندین تن از اعضای شورای مرکزی و عمومی انجمن شریف صورت گرفت:

«انجمن شریف آبروی جنبش دانشجویی را خرید»

پی نوشت:
با تشکر ویژه از دوستی که یک شبه این پوستر زیبا را طراحی کرد.
امروز یک نفر دیگر به تعلیقی های انجمن شریف افزوده شد.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

اصلاح طلبی های احمدی نژاد

تابستان پارسال و زمانی که «محمد نوری زاد» (کارگردان سینما و از حامیان محمود احمدی نژاد) در دفاع از رحیم مشایی در وبلاگ خود نوشت: «برهمگان واضح و مبرهن است که ماندن یا رفتن مشایی مطلقا دراندازه ای نیست که به یک مرجع تقلید ( باهمه احترامی که برایشان قائلیم ) ارتباط قانونی داشته باشد . مگراین که برای آنان ، جایگاهی فراتراز قانون قائل شویم»(از «فردا» بخوانید) به نظرم رسید اتفاق عجیبی در عرصه سیاسی کشور رخ داده است. یکی از مدرن ترین شعارهایی که سکولاریسم به دنبال نهادینه کردن آن در عرصه سیاسی و حتی اجتماعی کشورها است به ناگاه از زبان نزدیکان دولت نهم خارج شده و مورد تاکید قرار گرفته بود. متاسفانه اصلاح طلبان در آن جنجال ترجیح دادند به جای دقیق شدن از اصل موضوع، حمله کردن به دولت را در اولویت قرار دهند و آتش بیار معرکه دولت و مراجع شوند. دریغ که جنجال های سیاسی مانع از آن شد که به درستی درک کنیم آنچه نزدیکان احمدی نژاد خواسته یا ناخواسته مطرح کرده و بر آن پای می فشارند همان دستاوردی است که از صدر مشروطه روشنفکران کشور در نهادینه کردنش کوشید اند اما هنوز که هنوزه برای ما به مانند یک رویای دست نیافتنی است.

درگیری های اخیر دولت با مسوولین سازمان حج و زیارت برای من یک بار دیگر خاطرات آن موضوع را زنده کرد. محمود احمدی نژاد تصمیم گرفته است که این سازمان را که مسوولین آن به صورت مستقیم از جانب رهبری منصوب می شوند و به هیچ نهاد انتخابی در کشور پاسخ گو نیستند به یکی از زیر مجموعه های سازمان گردشگری بدل سازد. به این ترتیب یکی از بزرگترین نهادهای کشور که گردش مالی نجومی اش در اذهان نمی گنجد از سایه خارج شده و به مجموعه تحت نظارت دولت خواهد پیوست. این اقدام را از هر منظری که نگاه کنیم باید یک گام بلند «اصلاح طلبانه» بخوانیم و مورد تقدیر قرار دهیم. شاید در نگاه اول اقدام دولت در همان راستای زیاده خواهی ها و گسترش طلبی های محمود احمدی نژاد و تمایل روزافزون او به کنترل نهادهای «میلیارددلاری» کشور باشد؛ اما اگر کمی به عمق ماجرا نگاه کنیم می توانیم با عبور از یک مصداق شخصی و گذرا به دستاوردی ملی و پیشرو برسیم؛ دستاوردی که کسب آن نیازمند شجاعت درگیری با نهادهای تحت نظارت رهبری بود و در ظاهر از عهده کسی جز «محمود احمدی نژاد»(!) بر نمی آمد.

پی نوشت:
متاسفانه به نظر می رسد باز هم قرار است کوبیدن احمدی نژاد در اولویت قرار گیرد!
«اصلاح طلبی دولا دولا»، یادداشتی نسبتا همسو –هرچند با ادبیاتی متفاوت- است که در زمان انتشار سخنان نوری زاد نوشته شده است.
در هنگام جستجوی وبلاگ جناب نوری زاد متوجه شدم وبلاگی که نوری زاد نوشته جنجالی اش را در آن منتشر کرد هک شده است و ایشان به ناچار وبلاگ جدیدی راه اندازی کرده اند.
«داستان موسیقی و همچنان مراجع» و «شرعی درجه یک و شرعی درجه چند» از وبلاگ جناب نوری زاد نشان می دهد که ایشان همچنان بر سر مواضع قبلی خود هستند.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۲/۰۶/۱۳۸۸

این «من» تهی شده

کاش کارگری بودم که اگر نیروی کارش را به هیچ می فروشد، دست کم سرش را بالا می گیرد؛
اما من روزنامه نگارم؛ قلمم را به پوچ می فروشم و شرمگین تاریخم.




تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۲/۰۲/۱۳۸۸

نامه آموزشی استاد

محکومیت رکسانا صابری موجی از نامه نگاری های عجیب و غریب را در کشور به دنبال داشته است. پس از آنکه محمود احمدی نژاد نامه ای برای رعایت «قسط و عدالت» در پرونده صابری و حسین درخشان به دادستانی نوشت، رییس قوه قضائیه هم بیکار نماند و دستور مشابهی صادر کرد. (این هم از عجایب روزگار ما است که رییس قوه قضائیه هم برای برقراری ارتباط با زیردستان خود در رسانه ها اعلامیه صاد می کند!) اما در میان این نامه های فرمایشی و ملال آور، نامه متفاوتی نیز نوشته شده است؛ نامه ای به قلم دکتر صادق زیبا کلام.

دکتر زیباکلام که برای بیان دیدگاه هایش هیچ معذوریتی ندارد و از صدا و سیمای جمهوری اسلامی گرفته تا تلویزیون صدای آمریکا برای خود تریبون بیان عقیده می سازد، به تازگی و در شرایطی که خود مدعی است نتوانسته از طریق یکی از روزنامه های «دگراندیش»، آخرین دیدگاه هایش در مورد بازداشت رکسانا صابری را منتقل کند، برای خود تریبون جدیدی ایجاد کرده و اقدام به انتشار نامه سرگشاده ای خطاب به رییس قوه قضائیه نموده است.

نامه زیباکلام در مورد بازداشت صابری تفاوت های چشم گیری با دیگر نامه های نوشته شده دارد؛ تفاوت هایی که از یک روشنفکر انتظار می رود و زیباکلام نیز به خوبی همه را رعایت کرده است. جناب استاد، در بررسی این موضوع از اسارت در بند مصداق خاص (و البته روی بورس) رکسانا صابری رها شده و به سراغ اصل و ریشه مطلب رفته است. وی مجموع بازداشت های چند سال اخیر به اتهاماتی نظیر جاسوسی»، «همکاری با بیگانگان»، «تلاش در جهت براندازی نظام» و «ایجاد انقلاب مخملی» را به چالش کشیده، شجاعانه به پرونده «زهرا کاظمی» اشاره و از آن انتقاد کرده است. نامه زیباکلام از دیدگاه من، مجموعه ای کامل و آموزشی از شیوه برخورد یک روشنفکر با رخ دادهای عملی در فضای سیاسی کشور است. ژرف اندیشی و نگاه ریشه ای به مشکلات، طرح موضوع و راه کار مناسب با بیانی آرام و غیر جنجالی و از همه مهم تر، شجاعت در ورود به عرصه عمل و بیان حقایقی در محدوده خطوط قرمز را مهم ترین ویژگی های نامه زیباکلام می دانم.

پی نوشت:
نامه سرگشاده بهمن قبادی و نامه عبدالفتاح سلطانی به هاشمی شاهرودی را نیز ببینید.
تحلیل زیباکلام از سفراحمدی نژاد به ژنو نیز خواندنی است.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

روزگار من



دیروزم: دنیا به آخر می رسد؟ نمی رسد؟ می رسد؟ نمی رسد؟ ...

امروزم: دنیا به آخر رسیده؟ نرسیده؟ رسیده؟ نرسیده؟ رسیده؟...




تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۳۱/۱۳۸۸

120 سال به عقب

120 سال پیش میرزا حسن خان رشدیه پس از سفر به بیروت و استانبول سوغات گرانبهایی برای سرزمین مادریش به همراه آورد. رشدیه در بازگشت به زادگاهش در تبریز برای اولین بار مدارسی با نظام آموزشی مدرن تاسیس کرد تا دانش آموزان از شر نظام سنتی و ناکارآمد مکتب خانه ها رها شوند و بتوانند خواندن و نوشتن را به سرعت یاد بگیرند. وی از تبریز تا تهران بارها و بارها مدارس مختلفی با نظام آموزشی جدید تاسیس کرد که سرعت پیشرفت دانش آموزان در آنها حیرت و تحسین همگان را برانگیخته بود. استقبال روزافزون مردم به این مدارس و دوری آنها از نظام سنتی که روحانیون متولی و صاحب امتیاز آن بودند سبب شد تا رشدیه و مدارسش بارها مورد حمله و ضرب و شتم طلاب و روحانیون قرار بگیرند؛ مدارس رشدیه بارها به آتش کشیده بود اما نطفه ای که او کاشت هیچ گاه از بین نرفت و سرانجام نظام آموزش مدرن در ایران پا گرفت.

120 سال پس از آنکه روحانیون نتوانستند با تکفیر و چوب و چماق مدارس نوین را به مکتب خانه های سنتی باز گردانند، وزیر آموزش و پرورش دولت مهرورز، طی تفاهم نامه ای 4200 مدرسه در سطح ابتدایی را از سیستم آموزشی خارج کرده و در اختیار حوزه علمیه قم قرار داده است. هدف از این اقدام ابتکاری دولت ایجاد «مدارس پیش حوزه ای» اعلام شده است. پس از اسلامی شدن دانشگاه ها، این اسلامی شدن مراکز آموزشی آخرین چیزی بود که می توانست به ذهن خطور کند. به نظر می رسد بازگشت به 120 سال پیش، جدیدترین دستاورد دولت نهم برای کشور است.

پی نوشت:
گزارش همشهری از: کمبود فضای آموزشی در ایران.
در مورد تاریخچه ایجاد مدارس جدید در ایران از اینجا بخوانید.
فیلم نظرات آیت الله خامنه ای در مورد اسلامی شدن دانشگاه را از اینجا دانلود کنید.
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۳۰/۱۳۸۸

استثنائاً کمی عدالت!

احمدی نژاد در نامه ای به دادستان تهران، خواستار رعایت قسط و عدالت در رسیدگی به اتهامات «رکسانا صابری» و «حسین درخشان» شده است. هیچ تفسیری نمی خواهم بکنم که این گونه اقدامات نمایشی است و احتمال دارد فردا هم هردو را عفو کنند و بگذارند پای رییس جمهور و یا عفو هم نکنند و احمدی نژاد بگوید من تلاش خودم را کردم و یا هر تفسیر دیگر؛ اما اگر یک ناظر بی طرف بدون هیچ پیش زمینه ذهنی با چنین خبری مواجه شود تنها یک نتیجه گیری می تواند داشته باشد: «دستگاه قضایی ایران جایی است که عادت به رعایت عدالت ندارد؛ تنها در مواردی که یکی از مسوولین –مثلا رییس جمهور- به دلیلی صلاح بداند می تواند سفارشی بکند تا یک پرونده خاص به عنوان استثنا با عدالت مورد بررسی قرار بگیرد». همین.

پی نوشت:
رکسانا صابری به جرم جاسوسی به هشت سال زندان محکوم شده اما دادگاه رسیدگی به اتهامات حسین درخشان هنوز برگزار نشده است.
نمی خواستم بحث انتخاباتی شود؛ اما این دقیقا همان منشی است که بزرگترین افتخار کروبی محسوب می شود.

اسم زهرا بنی یعقوب را شنیده اید؟ را هم از محمد معینی بخوانید.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است!

دیروز که این کاریکاتور زیبا را بر روی صفحه اول نشریه چلچراغ دیدم بلافاصله دست به جیب شدم و در این بحران اقتصادی 700 تومان فدای ابتکار زیبای بزرگمهر حسین پور کردم. خواستم مطلبی بنویسم و از این کاریکاتور و مقاله «همینی که هست» نشریه تعریف کنم که چشمم به شاهکار جدید جناب مایلی کهن افتاد! نامه گهرباری که گویا سرگشاده و خطاب به ملت ایران نوشته اند و کادر فنی استقلال، به ویژه امیر قلعه نویی را به باد فحش گرفته اند. دوستان زیادی نوشته اند اما من واقعا نمی دانم چه می توان گفت؛ شاید بهتر هم باشد چیزی نگوییم؛ بنشینیم کنار و یک بار هم که شده با بی خیالی به این دعواها نگاه کنیم و بخندیم؛ خودمانیم، اگر دو نقر قرار باشد در این زمینه حریف همدیگر شوند همین محمدمایلی کهن و امیرقلعه نویی هستند. به قول شاعر: «ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است».

پی نوشت:
برای اینکه خیلی هم ساکت نبوده باشیم از وبلاگ راز سر به مهر، جمهور و شاتوت بخوانید.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۹/۱۳۸۸

تحزب به سبک ایرانی

نهادینه کردن فرهنگ «تحزب»، یکی از بزرگترین شعارهای اصلاح طلبان طی ده سال گذشته بوده است؛ شعاری که به مدد حملات گاه و بی گاه اصولگرایان به فعالیت های حزبی، تا حدودی در انحصار جناح اصلاح طلب باقی مانده و به یکی از شاخصه های آن تبدیل شده است و حتی ادعا می شود «تحزب در جناح راست نیز دستاورد اصلاحات بوده». با این حال جدال های انتخاباتی دهمین دوره ریاست جمهوری کشور، عیار بسیاری از مدعیان این فرهنگ را به خوبی مشخص کرد.

بحث حمایت احزاب اصلاح طلب از نامزدی موسوی و یا کروبی در انتخابات مدتی است که پایان یافته و تقریبا تمامی احزاب موضع خود را در این مورد اعلام کرده اند. با این حال موضع گیری های شخصی اعضای این احزاب اصلاح طلب هنوز پایان نیافته است! در شرایطی که خبر قطعی حمایت حزب کارگزاران از نامزدی میرحسین موسوی بارها و بارها اعلام شده است، هنوز هم چهره های شاخص این حزب نظیر غلامحسین کرباسچی (دبیرکل حزب کارگزاران) و محمد علی نجفی بر حمایت از کروبی اصرار می ورزند. در نمونه ای دیگر، در شرایطی که مجمع روحانیون مبارز رسما حمایت خود از موسوی را اعلام کرد، محمد علی ابطحی مصرانه بر حمایت از کروبی تاکید می کند و حتی انتقاداتی که در این زمینه به وی وارد می شود را ناشی از «توسعه نیافتگی سیاسی مخالفان»و نداشتن ظرفیت پذیرش نظرات متفاوت می خواند!

کاش فرصت می شد تا از تک تک این حضرات بپرسیم: معنای آن فرهنگ تحزبی که ملاک اصلاح طلبی و پیشرفت می دانستید چه بود؟ آیا این ظرفیت پذیرش نظرات مخالف تنها باید شامل حال مخالفان شما شود؟ گویا از نظر این «بزرگان اصلاح طلب»(!) حزب تنها تا زمانی می تواند مفید باشد که نظرات شخصی آقایان را تایید کند؛ در غیر این صورت به سادگی می توان از کنار آن گذشت و ساز خود را کوک کرد!

پی نوشت:
* جالب است که امثال جناب ابطحی که برخلاف نظر مجمع روحانیون به اردوگاه کروبی پیوسته اند همچنان مدعی می شوند: «معرفي کروبي گامي در جهت نهادينه کردن تحزب است»!
* باز گلی به گوشه جمال دوستان مشارکتی که وقتی اعلام کردند از موسوی حمایت می کنند دیگر درگیری های داخلی را کنار گذاشتند و آبروداری کردند.
* «چرا اصلاح طلبان از کروبی حمایت نمی کنند» را از «محمدرضا یزدان پناه» بخوانید.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

30 (سی)

شوخ طبعی دست اندرکاران نمایش «30» از همان طراحی پوستر آغاز می شود و به چشم می خورد؛ البته تا لحظه ورود به سالن نمایش این مسئله را نخواهید فهمید. «30» نگاهی متفاوت و سراسر طنز گونه به مشکلات دختران دارد؛ مشکلاتی که از فشارهای اجتماعی و خانوادگی ناشی از دیدگاه های سنتی ریشه می گیرد؛ هیچ نکته جدیدی در این نمایش بیان نشده است، اما هنر بزرگ آن را می توان در همین مسئله دانست که معظلاتی را که بارها و بارها بر زبان رانده شده و حتی به صورت کلیشه هایی خسته کننده درآمده اند یکی یکی برای شما مرور می کند و شما نه تنها از این تکرار مکررات خسته نمی شوید، بلکه در سراسر نمایش از شیوه اجرا و زبان ویژه داستان بر سر شوق می آیید و با بازیگران همراهی می کنید. طنز «30» و خنده هایی که بر لبان شما می نشاند، از جنسی کاملا متفاوت از شوخی های کوچه بازاری است که البته این روزها باز هم خریداران بسیاری پیدا کرده!

نمایش کاملا یکدست اجرا می شود و می توان گفت تمامی اجزای آن به بهترین وجه ممکن در کنار یکدیگر قرار گرفته اند؛ حتی می توانید مسوولان تغییر دکور، در وقفه های کوتاه میان پرده را نیز بخشی از خود اجرا تلقی کنید و به عملکرد آنها در نور کم سالن نیز دقت کرده و لذت ببرید. تغییر چهره هایی که سبب می شوند چهار بازیگر نمایش جمعا 12 نقش را به اجرا درآورند نیز جالب توجه و دلنشین است و دست آخر، ایده های خلاقانه ای که در تناسب کامل با ریتم خاص کمیک نمایش انتخاب شده اند، از طراحی صحنه و گریم گرفته تا نمایش تفکرات یک شخصیت توسط تابلوهایی که بر فراز سرش بلند می شود، همه و همه نشان از پختگی کامل ایده نمایش دز اذهان مجریان آن دارد.
به هنگام خروج از سالن، وقتی توانستید دل از خداحافظی ابتکاری بازیگران بکنید، یک بار دیگر در پوستر نمایش دقت کنید. این بار تایید خواهید کرد که زیاد هم فریب نخورده اید!

پی نوشت:
سالن اصلی تالار مولوی، ساعت 17:30 دقیقه؛ عجله کنید، گمان می کنم فرصت زیادی باقی نمانده.
گویا نمایش بیشترین جوایز جشنواره تیاتر دانشجویی را به خود اختصاص داده است.
برخی هم معتقدند که «سی» نگاهی سطحی به مشکلات دختران داشته است.
روز به روز تردیدم در این مورد که اجراهای دانشجویی موجود به مراتب بهتر از اجراهای اصلی در مجموعه تیاتر شهر هستند کمتر می شود؛ گمان می کنم به زودی در این مورد تفسیر خودم را بنویسم.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۸/۱۳۸۸

رویاهای خلیج فارس

«اخراجی ها» را ندیده ام و احتمالا هم نخواهم دید؛ با این حال روز گذشته احساس کردم در سالن سینما نشسته ام و خنده های بی دلیل تماشاگران اخراجی ها، از شوخی های بی معنی و به معنای واقعی کلمه مبتذل فیلم آزارم می دهد؛ «رویاهای خلیج فارس» در تالار اصلی تیاتر شهر فضای مشابهی را شبیه سازی کرده بود! نمایشی شلوغ و 120 دقیقه ای که گمان می کنم حتی بسیاری از خود بازیگران نیز دست آخر نفهمیدند قرار است چه پیامی برای مخاطب داشته باشد، و حتی بدتر، اصلا قرار است پیامی داشته باشد یا خیر.

رویاهای خلیج فارس به مانند بسیاری از آثاری که از ذهنی سطحی برمی آید و بیش از هر هدفی به قصد فروش تولید می شود مجموعه ای بود از تمام آنچه که به نظر می رسد مخاطب این روزها می پسندد. اجرای موسیقی دلنشین بندری با رقص های مخصوص (که همه ما دوست داریم)؛ قر کمرهای بابا کرمی که مخاطب عام از آن لذت می برد و حتی می تواند تصور کند که با تماشای این دوران باسن چقدر ساختار شکنی کرده است؛ شوخی های کوچه بازاری، (از همان نمونه هایی که گویا در اخراجی ها به وفور یافت می شود) عشق و عاشقی و ازدواج؛ و دست آخر، کلیشه ای ترین مضمون جدیدی که گویا بنابر سفارشی خاص در بسیاری از آثار گنجانده شده است: «لزوم اتحاد در برابر دشمنان خارجی که برای به تاراج بردن مال و ناموس این کشور مشغول فتنه انگیزی هستند». حال به چنین آش شله قلمکاری لزوم توسل به «حب علی» و ترویج فرهنگ «انتظار با چشمان باز»، برای ظهور «منجی سبزپوش»ی که «خواهد آمد» را اضافه کنید تا مطمئن شوید هیچ چیزی از «رویاهای خلیج فارس» را از دست نداده اید.

پی نوشت:
نمایش اجرای یکنواخت و متناسبی داشت که از یک تیم باتجربه و ورزیده انتظار می رفت؛ حیف از این محتوا.
چقدر این ایده پخش تصاویر سینمایی در هنگام اجرا لوس شده است.
نمایش یک وبلاگ اختصاصی برای پوشش اخبار خود دارد.
گاهی احساس می کنم «داریم جر می خوریم»! به فضای وب که وارد می شوی موجی از نفرت و انزجار از مسعود ده نمکی و آثار بی محتوایش را می بینی و در خیابان که راه می روی صف های باورنکردنی در انتظار تماشای اخراجی ها را؛ نشسته ای و از مضامین متعفن یک نمایش زجر می کشی و در همان هنگام موج هلهله و شادی دیگران را می شنوی؛ با سرعتی باورنکردنی از هم فاصله می گیریم.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۷/۱۳۸۸

برای نوشتن اجازه نمی گیرم

گویا دامنه عملیات های اینترنتی سپاه به مجلس هم کشیده شده است. پس از فیلتر شدن سایت های اینترنتی در مجلس و منع نمایندگان از دست رسی آزاد به اطلاعات؛ این وکیل الدوله های فرمایشی به جای اعتراض لایحه جدیدی را به تصویب رسانده اند که بر مبنای آن تمام «پایگاه های اطلاع رسانی اینترنتی» نیز باید برای فعالیت های خود از وزارت ارشاد مجوز بگیرند. اینکه دامنه این «پایگاه های اطلاع رسانی اینترنتی» تا کجا است همچنان گنگ باقی گذاشته شده تا دولت حتی بتواند به تفسیر خود آن را تا وبلاگ های شخصی نیز گسترش دهد. این آشکارترین اقدام قانونی علیه آزادی بیان در فضای مجازی است تا خفقانی که در جامعه حقیقی ما پدید آمده بود اینک به دنیای مجازیمان هم کشیده شود. گمان می کنم سکوت و پذیرش این قانون چیزی کمتر از پذیرش فرمان زنده به گور شدنمان نیست؛ من این را نمی پذیرم:

* من اینجا اعلام می کنم که در وبلاگ شخصی خود هرچه که دلم بخواهد، هر اعتقاد و انتقادی که در ذهنم وجود دارد می نویسم و برا ی آن از کسی اجازه نخواهم گرفت
* من به نظام ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارم و ضمن رعایت قانون هرچه در توان دارم برای نقد آن خواهم کوشید و خواهم نوشت
* من به عملکرد سیدعلی خامنه ای به عنوان رهبری نظام انتقاد دارم و هرگاه اشتباهی را مشاهده کنم اعتراضم را پنهان نخواهم کرد
* من بقای دولت احمدی نژاد را حرکت کشور به سمت نابودی می دانم و در راستای برکناری این دولت هرچه در توان دارم انجام خواهم داد
* من اعتقادات شخصی و مذهبی خاص خودم را دارم و هرگاه احساس کنم نیازی به انتشار آنها دارم هیچ گونه خط قرمز و ممیزی را در اندیشه هایم نخواهم پذیرفت

و دست آخر باز هم تکرار می کنم، من همان گونه که برای نفس کشیدن از کسی اجازه نخواهم گرفت، برای اندیشیدن، حرف زدن و نوشتن نیز از کسی اجازه نخواهم گرفت.

پی نوشت:
از دیگر دوستان وبلاگ نویسی که در داخل کشور زندگی می کنند نیز دعوت می کنم تا نسبت به این مصوبه مجلس اعتراض کنند. از سامان، شروین، مجتبی سمیع نژاد، محمد معینی، سمیه توحیدلو، مهدی محسنی و ....
فعالان حقوق بشر نسبت به اعدام دل آرا دارابی اظهار نگرانی می کنند؛ از احمد باطبی، مجتبی سمیع نژاد و میترا خلعتبری بخوانید.


تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۵/۱۳۸۸

تحکیم حق دارد اما...

گویا اعضای دفتر تحکیم نشانه هایی از احتمال حمایت از مهدی کروبی بروز داده اند. برای این ابراز تمایل کاملا به این دوستان حق می دهم. سال ها است که تحکیم زیر فشار نهادهای حکومتی، به ویژه ارگان های اطلاعاتی و امنیتی قرار دارد اما کمتر شده است که اصلاح طلبان، چه در زمان حضور در قدرت و چه در زمان خانه نشینی حمایتی هرچند لفظی از فعالان جنبش دانشجویی داشته باشند. فشارهای دولت نهم از چندی پیش و به بهانه صدور اطلاعیه دفتر تحکیم وحدت در مورد وقایع غزه بر فعالین دانشجویی شدت بیشتری گرفته است. هنوز دانشجویان امیرکبیری در زندان به سر می برند و شاید هیچ کس از تعداد دقیق دانشجویان زندانی و یا محروم از تحصیل خبری نداشته باشد. در چنین شرایطی است که مهدی کروبی بخشی از تمرکز انتخاباتی خود را معطوف به حمایت از دانشجویان بازداشتی کرده است.

هرقدر هم عملکرد کروبی تبلیغاتی باشد، در شرایط کنونی برای دانشجویان زندانی و خانواده های آنان اقدامی کاملا حیاتی است، اقدامی که کروبی آن را عملا آغاز کرده، اما هیچ یک از دیگر اصلاح طلبان حتی حاضر نشده اند در لفظ و کلام از آن حمایت کنند. با چنین شرایطی حمایت قاطع از نامزدی مهدی کروبی را طبیعی ترین واکنش فعالان دانشجویی، و مصداق بارز طرح مطالبات صنفی می دانم؛ با این حال هنگامی که پای دفتر تحکیم وحدت به میان کشیده می شود تردیدهایی هم وجود دارد. شاید بهتر باشد که اعضای دفتر تحکیم، بیشتر با طرح مصادیق و مطالبات خود، حمایت از نامزدهای ریاست جمهوری را مطالبه محور ادامه دهند چرا که در صورت صراحت بیش از حد در حمایت از یک نامزد و پیروزی احتمالی وی، در آینده نزدیک تداوم منش همیشگی تحکیم، یعنی موضع دوری از حاکمیت و نقد قدرت می تواند به شدت مورد تهدید قرار گیرد.

پی نوشت:
دانشجویان صنعتی بابل در چهارمین روز تحصن و اعتصاب غذا به سر می برند.
از دانشجویان پلی تکنیک حمایت کنید.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

بچه کشی

نمی دانم چرا همیشه تصور می کردم مفهوم واقعی یک تیاتر، نمایشی است تک و یا حداکثر دو نفره و تنها مبتنی بر دیالوگ. تماشای نمایش هایی با بازی چندین و چند بازیگر و یا با تکیه بیشتر بر بازی های بی کلام هم می تواند لطف خودش را داشته باشد، با این حال هیچ گاه پس از تماشای این دست نمایش ها احساس نمی کردم عطشم به دیدن تیاتر کاهش پیدا کرده باشد؛ اما امروز روز دیگری بود!

«بچه کشی»، روایت نسبتا ساده ای بود از ذهن مغشوش زنی که در تمام زندگی خود را همرنگ خواست های مداوم اطرافیانش کرده و هنوز از زیر سایه سنگین پدر بیرون نیامده در پس شخصیت شوهرش گم شده است. کسی که هیچ گاه نتوانسته «برای خودش زندگی کند» و حتی نتوانسته مفهوم خوشبختی را برای خودش تعریف کند، دست آخر تصمیمی می گیرد که تنها به خودش مربوط است؛ تصمیمی بدون مشورت و یا دخالت دنیای «دیگرانی» که مدام سعی در تقلید آنها داشته است.

هرچند روایت ساده و حتی کمی ناپخته بود، اما بازی زیبا و اجرای خیره کننده خاطره خوبی در ذهن من باقی گذاشت؛ شاید تحت تاثیر دیدگاه سنتی خودم به نمایش بود که اینچنین شیفته این اجرای تک نفره شدم؛ اما به هر حال گمان می کنم یکی از بهترین نمایش های زندگی ام را امروز تجربه کردم.

پی نوشت:
عکس تزیینی است، عکسی از اجرای نمایش پیدا نکردم.
تا دوم اردیبهشت، تالار کوچک مولوی ساعت 19، با «بچه کشی» در انتظار شما است.
داستان «بچه کشی»، اثر «پیتر تورینی» را از اینجا بخوانید.
اعتیاد که شاخ و دم ندارد؛ حتما نباید که دود کند!
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۴/۱۳۸۸

کشتی شیطان

شعار، شعار، شعار و شعار؛ این تمام چیزی است که «کشتی شیطان» در تکواژهای پراکنده در میان سکوت سنگین و فضای تاریک و مه آلودش به شما تحمیل می کند. نیازی نیست ذهنی سیاست زده داشته باشید تا از سیر نمایش به مصداق سخنرانی کسالت بار و تکراری یکی از سران حکومت خسته شوید؛ این شعارها آنقدر برای تمامی ما تکرار شده اند که در لحظاتی از نمایش به راحتی بتوانید ادامه داستان و حتی دیالوگ ها را حدس بزنید.

«بی بی صنم»، نماد حاکمیت مطلق «جزیره بی آب و علفی» است که باید وطن باشد؛ فرزند از دست رفته اش، «اسماعیل» نماد نادیده ای است از امید به تغییر یا آبادانی و یا ارتباط این جزیره با جهان بیرون؛ شاید تمثیلی از یک انقلاب رهایی بخش که اکنون به دست «غریبه سوار بر کشتی شیطان» از پا درآمده؛ یا شاید روابط سازنده ای با جهان خارج که باز هم از جانب راکبان کشتی شیطان برای همیشه قطع شده است. «جواهر»، با نامی که به طرزی زننده گویا و صریح است روشنفکر تحصیل کرده و دارای علمی است که توسط همسرش، اسماعیل، به این جزیره آورده شده است. (و اگر اسماعیل را انقلاب فرض کنیم گویی که پیش از وقوع آن نه علمی در این جزیره وجود داشته و نه روشنفکری!) این تنها عنصر دانای جزیره و تنها کسی که دست کم به لطف دانشش از جهان بیرون اطلاع دارد قصد دارد تا به وسوسه «غریبه سوار بر کشتی شیطان» جزیره را ترک کند. تلاش او برای آموزش سواد به «مروارید» و «مرجان» بی فایده بوده است چرا که این دختران «بی بی صنم» و این نمادهای توده عامی مردم نسبت به ارتباط او با «غریبه سوار بر کشتی شیطان» تردید دارند و از او بی زار هستند و مضحک تر آنکه به غیر از این روشنفکر دارای علم اما بی تعهد، همه، حتی توده عامی مردم نیز می دانند که اسماعیل را همان غریبه های سوار بر کشتی شیطان از پای درآورده اند تا هم او را از جزیره بگیرند و هم جواهر را از آنجا بربایند. سرانجام در کودکانه ترین پایان شعاری ممکن، «بی بی صنم» به «جواهر» آزادی می بخشد؛ جواهر با دریافت آزادی دست رد بر سینه راکبان کشتی شیطان می زند؛ با اقبال دختران بی بی مواجه می شود و کار آموزش و بازسازی جزیره را از داخل شروع می کند.

این تمام آن چیزی است که جناب «پسیانی» در جدیدترین دستاوردش برای ما به ارمغان آورده است؛ نه ابتکاری، نه بازی چشم گیری و نه حتی بیان زیبایی، همه چیز متناسب با محتوای شعارزده طراحی شده تا شرح حال همیشگی مان همچنان صادق بماند: «همه چیزمان به همه چیزمان می آید»! اجراهایمان با محتوای نمایش؛ محتوای نمایشمان با روشنفکر غیرخلاق؛ روشنفکر غیرخلاقمان با توده خواب زده و دست آخر توده خواب زده مان با جامعه مرداب گونه.

پی نوشت:
طاقت نیاوردم؛ نمایش که تمام شد خودم را به جناب پسیانی رساندم: «خسته نباشید جناب پسیانی»، «ممنونم، شما هم همین طور»؛ «قربان یک دفعه اسمش را می گذاشتید "مرگ بر شیطان بزرگ" و خلاص»!؛ «انشاءالله برای کار بعدی» و پوزخندی که نفهمیدم از عصبانیت بود یا تمسخر!
ایده «نشان دادن درون یک نفر با بازی یک نفر دیگر» می توانست ایده جالبی باشد؛ اما در باره «جواهر» و «روح طغیان گر درونش» به خوبی اجرا نشد.
دست کم تنها خاطره خوب من از این اجرا، اولین تجربه تماشای یک نمایش بدون صداهای مزاحم تماشاگران بی ملاحظه بود!
نمی دانم اول خواندن یک نمایشنامه و سپس تماشای اجرای آن جذاب تر است یا برعکس؟ گمان می کنم تا چند روز دیگر بتوانم قضاوت کنم؛ نمایش نامه «کشتی شیطان» را بعد از تماشای اجرا می خوانم و «علی بابا و چهل دزد بغداد» را بعد از خواندن می بینم؛ نتیجه را حتما خواهم نوشت.
کشتی شیطان در «فستیوال بین المللی ادینبورگ» هم اجرا شده بود.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

این فردوسی پور تک بعدی!

گاهی اوقات شرایط خاص زمانی و مکانی می توانند فرد را در جایگاهی قرار دهند که دایره نفوذش بسیار بیش از توانایی ها، استعدادها و در یک کلام استحقاق وی باشد. در چنین شرایطی اگر فرد خود پیش از دیگران نتواند برای خود مرزبندی های مشخصی تعیین کند، احتمال دارد آثار مخرب نظرات و آرای غیرتخصصی اش در حوزه هایی که اساسا به وی ارتباطی ندارد دامان جامعه اش را بگیرد؛ برای من عادل فردوسی پور یکی از چنین افرادی است.

گذشته از اینکه در شهرت و محبوبیت فردوسی پور، توانایی، استعداد و ذکاوت شخصی اش به عنوان یک گزارشگر و مجری فوتبالی بیشتر نقش داشته است و یا شرایط ویژه اجتماعی، سیاسی و حتی ورزشی کشور ما، جناب عادل خان امروز به چهره ای بدل شده است که برای حمایت از وی کمپین های چند میلیونی تشکیل می شود. در استحقاق فردوسی پور برای چنین شهرت و محبوبیتی در زمینه فوتبال کشور بنده که تردیدی ندارم؛ اما امان از زمانی که وی، علی رغم ظاهر مدرنی که در مسائل فوتبالی دارد، در مسایل اجتماعی اظهار نظر می کند و اتفاقا نظراتی کاملا واپس گرایانه و حتی متحجرانه را مطرح می سازد.

حملات فردوسی پور به علی انصاریان و علی منصوریان به دلیل مدل موهایش را مدت ها بود که فراموش کرده بودیم؛ با این حال برخورد غیرقابل انتظار وی با نقش داشتن رییس کمیته بانوان فدراسیون فوتبال کشور در انتخاب سرمربی تیم ملی، بار دیگر این زنگ خطر را به صدا در آورد که سوپرمن عرصه رسانه های فوتبالی ما، در زمینه های اجتماعی اندیشه های خطرناکی دارد که اگر با ضریب نفوذ و مقبولیتش جمع شوند تاثیرات گسترده و مخربی در سطح جامعه برجای خواهند گذاشت.

پس از تعویض سرمربی تیم ملی و در برنامه نود هفته گذشته تا حدودی طبیعی بود که فردوسی پور، برای حمله به مسوولین فدراسیون از هر ابزاری بخواهد استفاده کند و به هر گزینه ای، حتی نقش داشتن یک زن در انتخاب سرمربی تیم ملی نیز انتقاد کند؛ اما هنوز نمی دانم قضاوت مخاطبان برنامه نود و هواداران احتمالی عادل خان در این ماجرا چه بود؟ تنها می توانم امیدوار باشم در این یک مورد افکار عمومی نه تنها حق را به جانب فردوسی پور نداند، بلکه به دلیل اتخاذ لحن نسبتا توهین آمیزش در مورد زنان وی را محکوم کند.

پی نوشت:
اگر شما هم یک خواهر فوتبالیست داشتید که در هنگام تماشای برنامه ناگهان فریادش به هوا بلند می شد شاید پستی شبیه این می نوشتید!
متاسفانه رییس کمیته بانوان فدراسیون، به جای دادن یک پاسخ ریشه ای بیشتر سعی کرده است از سوابق و تخصص خودش دفاع کند.
کمانگیر مطلب خوبی در مورد لزوم دقت ما، بر تاثیرات احتمالی نوشته ها و گفته هایمان نوشته است؛ کاش می توانستم خواندن آن را به جناب فردوسی پور پیشنهاد کنم.
موضع گیری جدید شورای نگهبان در مورد حضور زنان در انتخابات هم چندان بی ربط به موضوع نیست.
و از هرچه بگذریم، سخن رفسنجانی خوشتر است!

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۲/۱۳۸۸

فروهرها را چه کسی کشته است؟

انتشار اطلاعات جدید از پرونده گروه تروریستی «ارگنکون» ترکیه، ابعاد جدیدی از پیوستگی قتل های سیاسی در منطقه را فاش می کند که تنها می توانم بگویم تن آدمی را به لرزه در می آورد. آیا به همین سادگی می توان تصور کرد که گروه های مافیایی روسیه، با عناصر افراطی وزارت اطلاعات ایران و یک گروه تروریستی در ترکیه همدست شوند و مخالفان خود را در این کشورها به صورت همزمان به قتل برسانند؟ خبرجدیدی که سایت خبری آفتاب امروز منتشر کرده است نشان می دهد که گروه متلاشی شده ارگنکون ترکیه در قتل داریوش و پروانه فروهر دست داشته اند!

ارگنکون یک گروه ناسیونالیست افراطی در ترکیه است که برای حفظ و تداوم آرمان های «آتاتورک» تلاش می کند. این آرمان ها به دو دسته مذهبی و ملی تقسیم می شوند و نتیجه این دو، برخورد با گروه های مذهبی جهت حفظ نظام لاییک ترکیه و برخورد با اقلیت های قومیتی (نظیر کردها) برای حفظ برتری نژاد ترک است. اعضای این گروه چند ماه پیش و در پی برنامه ریزی جهت کودتای نظامی علیه دولت اسلام گرای ترکیه بازداشت شدند و در پرونده آنها چندین اتهام ترور نیز قرار گرفت؛ اما شاید هیچ کس نمی توانست تصور کند که دامنه این اتهامات به خارج از مرزهای ترکیه و حتی افرادی خارج از اتباع این کشور کشیده شود.

تنها نکته ای که با مطالعه این خبر می توانم به آن برسم این است که افراطیون سرتاسر جهان، فارغ از اینکه دارای چه ملیت و یا چه هدفی هستند، فارغ از اینکه برای برقراری نظام لاییک تلاش می کنند یا نظام اسلامی می توانند با یکدیگر متحد شوند و فعالین صلح طلب و آزادی خواه را، (چه داریوش فروهر در ایران و چه عبدلله اوجالان در ترکیه) مورد حمله قرار دهند. به نظر افراط گرایی خود به یک زبان مشترک بدل شده که می تواند عده ای را گرد هم جمع کند.

پی نوشت:
فیلم مستندی در مورد پرونده قتل های زنجیره ای را از اینجا ببینید.
گرگ ها در دام افتادند و کودتای ژنرال های ترک خنثی شد، دو مطلبی هستند که در زمان بازداشت اعضای ارگنکون در روزنامه مردمسالاری نوشتم.
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۱/۱۳۸۸

اعدام، یک سیاست شکست خورده

سازمان عفو بین الملل چندی پیش گزارش سالانه خود را از وضعیت اعدام در سراسر جهان اعلام کرد. (از دویچه وله بخوانید) بنابراین گزارش هرچند تعداد کشورهای اجرای کننده مجازات اعدام از 52 کشور به 25 کشور کاهش پیدا کرده، اما مجموع تعداد اعدام ها از 1252 مورد در سال 2007 میلادی به 2390 مورد در سال 2008 افزایش یافته است. در این فهرست نیز بار دیگر کشور چین با دست کم مورد 1718 اعدام در صدر فهرست کشورهای اجرا کننده اعدام قرار دارد و رتبه دوم به ایران اختصاص دارد.

صرف نظر از مباحث تئوری در مخالفت و یا موافقت با این مجازات، صرف بررسی آمار ارائه شده از اجرای این حکم به خوبی نشان می دهد که سیاست اجرای اعدام برای جلوگیری از افزایش جنایات کاملا شکست خورده است. برای درک این مسئله می توان به صورت مشخص به آمار اعدام در کشور ایران دقت کرد که از 317مورد در سال 2007 به 346مورد در سال 2008 افزایش یافته و این تعداد تقریبا یک رشد 10 درصدی را نشان می دهد. از آنجا که کشور ما هیچ گاه رشد جمعیت 10درصدی را تجربه نکرده است این آمار نشان می دهد که نسبت وقوع جنایات به کل جمعیت کشور در حال افزایش است و مجازات اعدام در بازدارندگی از این مسئله کاملا شکست خورده است. با همین استدلال می توان وضعیت مشابهی را در دیگر کشورهای مجری اعدام مشاهده کرد که نشان می دهد این مسئله مختص ایران نیست.

شاید درک همین حقیقت ساده است که سبب تمایل روز افزون کشورهای جهان به سوی ترک مجازات اعدام شده؛ تا جایی که در حال حاضر 138 کشور جهان دست از اجرای مجازات اعدام کشیده اند و این آمار سال به سال در حال افزایش است. با این حال بحث در مورد حذف یا ادامه اجرای مجازات اعدام در کشور ما همچنان یکی از خطوط قرمز محسوب می شود که به نظر من دلیل آن این است که مخالفان و موافقان این مجازات هیچ یک نتوانسته اند مرزبندی مشخصی میان بحث بر سر یک مسئله جامعه شناختی با موضوعات و اختلافات سیاسی ایجاد کنند.

پی نوشت:
دست کم 8 تن از اعدام شدگان در ایران در سنین کمتر از 18 سال مرتکب جرم شده بودند.
رشد جمعیت کشور در حال حاضر حدود 1.61 درصد است.
سردار احمدی مقدم نیز در مصاحبه جنجالی اخیر خود افزایش جنایات در کشور را تایید کرد.
در مورد دلایل افزایش جنایات در کشورهای مجری اعدام به زودی خواهم نوشت، در حال حاضر می توانم مطلب «اعدام خشونت را بازتولید می کند» را توصیه کنم.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۲۰/۱۳۸۸

شوی مضحک جهاد اینترنتی

جنجال خبری بر سر دستگیری تعدادی از فعالین اینترنتی با عنوان «شبکه مضلین» آنقدر به کام صدا و سیما خوش آمده، که گویا به این زودی ها قصد ندارد ماجرا را مختومه اعلام کند. متاسفانه یا خوشبختانه حتی یکی از این برنامه های تلویزیون در این باره را ندیده ام و تنها می توانم به شنیده هایی نظیر یادداشت کاملیا انتخابی فرد اکتفا کنم؛ اما امروز که دیگر طاقت نیاوردم و سعی کردم با مراجعه به سایت اینترنتی گرداب -که گویا مرکز این عملیات اینترنتی نیروهای امنیتی است- از نزدیک ماجرا را پیگیری کنم به نکات بسیار جالبی برخورد کردم.

اولین نکته «تلاش فعالین بازداشت شده جهت ضربه زدن به اسلام و نظام اسلامی» بود که مدام از رسانه های حکومتی بر روی آن تاکید می شود. با این حال وقتی من به فهرست 90 سایتی که به بیان گردانندگان این پروژه منهدم شده اند مراجعه کردم حتی یک سایت با مطالب مذهبی و یا سیاسی هم پیدا نکردم. اکثر این سایت ها در زمینه پورن فعالیت می کردند و هرچند این مسئله «غیر شرعی» و «غیراسلامی» است، اما من که گمان نمی کنم آنطور که برخی اخبار سعی در القای آن دارند گردانندگان یک سایت پورن فعالیت خود را با هدف مبارزه با اسلام آغاز کرده باشند.

جدا از این مباحث، سماجت امروز من به حصول نتایج جالبی انجامید. اول اینکه فهرست 90 سایتی که منهدم شده اند در واقع کمتر از نصف این تعداد است و دوستان برای گسترده نشان دادن عملیات خود دامین های مختلف یک سایت را به عنوان سایت های مختلف عرضه کرده اند. برای مثال چهار دامین برای سایت «Avizoon» و دو دامین برای سایت «Biasafa» وجود دارد.

مطلب دیگر محتوای برخی از این سایت های منهدم شده است. سایت هایی که نه تنها محتویات ضد مذهب و یا سیاسی، که حتی مطالب پورنو نیز نداشته اند. خنده دارترین نمونه از این دست، وب سایت یک شرکت فروشنده «آب شیرین کن» در شهر اهواز است. نام وبسایت این شرکت با آدرس «Tavan-shop.com» را می توانید در فهرست سایت های منهدم شده مشاهده کنید؛ اما اگر کمی سماجت به خرج بدهید و با سرچ این دامین در گوگل، به سراغ صفحه «ذخیره شده» (cashe) آن بروید، مشاهده می کنید که این سایت همانگونه که از نامش پیدا است متعلق به یک فروشگاه رسمی و قانونی در داخل کشور است. باز هم اگر تردیدی وجود دارد می توانید به مانند بنده با شماره تماسی که در این صفحه وجود دارد تماس بگیرید و باز هم به مانند بنده با صاحب این فروشگاه بر سر انواع مختلف «آب شیرین کن» بحث کنید!

به عنوان دو نمونه دیگر می توان به سایت «dlfinder.com» که یک وبسایت دانلود نرم افزارهای کامپیوتری بوده (و من اصلا در ایرانی بودن آن شک دارم) و یا سایت «Imageuc.com» که یک وبسایت جهت بارگذاری و اشتراک عکس بوده است اشاره کرد که به دست سربازان گمنام امام زمان منهدم شده اند. (بایگانی هر دوی این سایت ها را می توانید در سایت http://web.archive.org ببینید).

نمی دانم که قرار است این شوی مسخره چه زمانی به اتمام برسد؛ اما بیش از آن نمی توانم تصور کنم که اگر جای یک جوان بیست و سه چهار ساله بودم که برای مثال چند داستان س+ک+س+ی در یک سایت اینترنتی منتشر کرده و اکنون جدا از بی آبرو شدن در سطح جامعه، حتی جان خود را هم در خطر می بیند چه احساسی داشتم؟

پی نوشت:
سپاه باز هم بیانیه صادر کرده است.
مجتبی سمیع نژاد اعتقاد دارد هدف از این پروژه ها بی اعتمادی به اینترنت است.
دیروز سالگرد خودکشی صادق هدایت بود؛ عیدانه مجمع دیوانگان را به نوعی گرامی داشت صادق بپندارید و این نقد بوف کور و البته مباحثه انتهای آن را از دست ندهید.


تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۱۸/۱۳۸۸

عیدانه، با کمی تاخیر!

الوعده وفا! گفته بودم که در تعطیلات نوروزی، رادیو مجمع دیوانگان در حال آماده کردن داستان بوف کور، شاهکار جاویدان صادق هدایت است. داستان تقریبا تکمیل شده و در حال حاضر سه قسمت از چهار قسمت آن در رادیو مجمع دیوانگان در دست رس قرار دارد. البته همان طور که در توضیحات بخش اول داستان هم تاکید کردم متاسفانه آغاز داستان (همان بخش اول) از کیفیت اجرایی و ضبط پایینی برخوردار است که باید به حساب کم تجربگی اینجانب بگذارید. این مشکل به مرور در بخش های بعدی بهبود پیدا کرده و روایت را قابل تحمل تر ساخته است! به هر حال برای شنیدن «بوف کور» به روایت «آرمان» می توانید به رادیو مجمع دیوانگان مراجعه کنید و یا از رادیوی کوچکی که از این پس در قسمت کناری همین وبلاگ قرار خواهد داشت استفاده کنید.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

چه می کند این میرحسین موسوی!

گمان می کردم داغ ترین خبرهای امروز باید به انتخاب محمد مایلی کهن به سرمربی گری تیم ملی و حضورش در برنامه نود مربوط باشد، اما میرحسین موسوی سرانجام اثبات کرد که قابلیت هایی غیرقابل پیش بینی دارد! گمان نمی کنم کسی وجود داشته باشد که اخبار مربوط به انتخابات کشور را پی گیری کند و در برابر مصاحبه مطبوعاتی موسوی غافل گیر نشده باشد؛ آنقدر نکته مثبت در این مصاحبه وجود داشت که واقعا نمی دانم باید به کدام یک از آنها اشاره ویژه کنم:

جمع آوری گشت های ارشاد
استقبال از پیام نوروزی اوباما
تایید هولوکاست و تاسف به خاطر کشته شدن انسان ها با هر مذهب و عقیده
تاکید شدید بر لزوم آزاد سازی شبکه های رادیویی و تلویزیونی
انتقاد از وضعیت آزادی های نشر و بیان
تاکید بر بی اعتقادی به نظارت استصوابی و تلاش برای تغییر آن
دفاع از حق آزادی بیان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند
و حتی استقبال از نرم های بین المللی و آرای مردم در مسئله فلسطین.

اما اگر در نهایت بخواهم یکی را از میان تمامی این موارد مستثنی کنم ذکر شجاعانه و حتی پرمعنای این جمله است: «افراد را به خودی و غیرخودی تبدیل نمی کنم». قطعا فراموش نکرده ایم که آیت الله خامنه ای در یک نطق مفصل در نماز جمعه تهران مسئله «خودی و غیرخودی» را بنیاد نهادند و از آن پس این ادبیات در میان جناح اقتدارگرا تا چه حد جا افتاد و به کار گرفته شد. حال اینکه موسوی صراحتا و دقیقا با همان ادبیات از چنین نگاهی انتقاد و با آن مخالفت می کند برای من پیام امیدوار کننده است.

شاید این یکی دیگر خوش بینی بیش از حد باشد، اما احساس می کنم آنجا که جناب موسوی تاکید کرده بود: «پیرامون حضور در انتخابات با کسی مشورت نکردم؛ البته مقام معظم رهبری به من وقت دادند که خدمت ایشان خواهم رسید. فکر نمی‌‌کنم کار خلافی کرده باشم» دیگر حجت را تمام کرد که قرار نیست در آینده نیز به کسی اجازه دخالت در دولت خودش را بدهد.

به نظر می رسد که بعد از مدت ها از اردوگاه نخست وزیر سابق نشانه های خوبی به چشم خورده است؛ شاید باید باور کنیم که انتظارها به پایان رسیده است.

پی نوشت:
گمان می کنم این چراغ سبزها برای جلب آرای مشارکت و سازمان مجاهدین باشند.

من هم موافقم که باید خطرات فیس بوک را جدی بگیریم.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۱۷/۱۳۸۸

به یاد میرزاده عشقی

هرچه ما دلمان می خواهد یک جوری با این جناب میرحسین و دار و دسته اش کنار بیاییم گویا خودشان میل دارند «دوری و دوستی» را رعایت کنند!

امروز و در سایت خبری «قلم نیوز» چشمم به این خبر برخورد کرد؛ چند روزی است که از مرگ همسر آیت الله خمینی می گذرد و به نظر نزدیکان جناب میرحسین تنها کسانی هستند که قصد ندارند دست از یادآوری این مسئله بدارند؛ گویا مسابقه «چه کسی بیشتر خط امامی است»؟ برای نزدیکان جناب میرحسین پایانی ندارد. این مسئله به خودی خود اهمیت چندان ندارد که ما پیه رای دادن به خط امام و اسلام ناب محمدی را پیش از این هم به تن خود مالیده بودیم؛ اما شما را به خدا بگویید در مورد این جمله چه قضاوتی می توانید داشته باشید:

بنده حقیر که هیچ قضاوتی ندارم؛ فقط نمی دانم چرا به ناگاه دلم برای مرحوم میرزاده عشقی تنگ شد؛ چقدر کشور ما به شعرایی چون او مدیون است و چقدر جای خالیشان این روزها احساس می شود. شعرایی که بتوانند در برابر ادعای پدری رضاخان بر ملت ایران بسرایند:

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
بر چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید

پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
بر چنین ملت و روح پدرش باید رید

پی نوشت:

چند روز پیش در وبلاگ علیرضا رضایی مطلبی طنزی خواندم که دلم می خواهد بدانم با خواندن این خبر دیگر جناب رضایی رویش می شود نام خودش را طنز نویس بگذازد؟!!

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

رویای اصلاحات غیر دولتی

نمی دانم «خاتمی رییس جمهور» را بیشتر ترجیح می دهم یا «خاتمی رهبر جنبش اصلاحات»؟ البته این پرسش با پذیرش این پیش فرض مطرح می شود که امکان ترکیب این دو گزینه را منتفی بدانیم که خودش جای بحث دارد؛ با این حال فعلا که دستمان از خاتمی رییس جمهور کوتاه شده بهتر است به گزینه دوم بیشتر فکر کنیم.

هرچند کناره گیری خاتمی از رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری کشور آه از نهاد بسیاری از اصلاح طلبان برآورد، اما به نظر می رسد همین مسئله تصویر جدیدی از سیمای خاتمی را ترسیم خواهد کرد. تصویری در قامت یک رهبر ملی که از دایره بازی های سیاسی خارج شده و جایی در فرای جنجال های روزمره و درگیری های جناحی در فکر تحولی عظیم می گردد. نطفه چنین تصوری از نقش جدید خاتمی را من در بیانیه دلایل انصراف وی از فعالیت های انتخاباتی می دانم؛ جایی که گفته بود: «من نماینده اصلاحات هستم و این فکر در جامعه اکثریت دارد و نهادینه شده». این نشانه اولیه را سفر به استرالیا و سپس به ترکیه به شدت تقویت کرد.

در حال حاضر هم در داخل کشور شرایط به گونه ای رقم خورده است که بسیاری در تلاش هستند شعار «میرحسین رییس جمهور؛ خاتمی رهبر اصلاحات» (یک نمونه دیگر) را جا بیاندازند و هم در خارج از کشور دست های بسیاری علاقمند به فشردن دست خاتمی هستند تا دریچه ای متفاوت به داخل مرزهای بسته ایران بیابند. اگر خاتمی هم به واقع برای گام نهادن در چنین مسیری مصمم است شاید فشردن دست های اوباما در ترکیه یک آغاز شگفت انگیز باشد.

پی نوشت:
حتی فکر کردن به شکل گیری یک جنبش اصلاحات غیردولتی در ایران آنقدر شگفت انگیز است که از خود بی خودم می کند! (بی جنبه!!!)

دلم برای کروبی می سوزد؛ گویا بدجوری تاوان حملات گذشته خود به اصلاح طلبان را می دهد.

ماجرای حمایت موسوی از رادیو و تلویزیون خصوصی را من که جدی نگرفتم؛ اساسا این مسئله در حیطه اختیارات دولت و یا حتی مجلس نیست؛ به هر حال عمادالدین باقی و محمد ابطحی در این زمینه مطلب نوشته اند.
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱/۱۵/۱۳۸۸

از موسوی گریزی نیست

بالاخره به نظر می رسد بازی نامزدی اصلاح طلبان به روزهای پایانی خود نزدیک می شود. هرچند سازمان مجاهدین حمایت خود را از میرحسین تکذیب کرده است و مشارکت هم توانست اندکی بیشتر دندان بر روی جگر گذاشته و اعلام نظر نهایی را به آینده موکول کرده است؛ اما از لحن هر دو گروه بر می آید که در نهایت راه گریزی از موسوی وجود ندارد.

اطرافیان سینه چاک کروبی هم تنها تا زمانی که خاتمی در عرصه حضور داشت حنجره های خود را پاره می کردند؛ گویا جناب کرباسچی هم که واکس زدن کفش کروبی برایش افتخار محسوب می شد دیگر قصد بازارگرمی های گذشته را ندارد و مجددا به خاطر آورده است که باید بر روی کار حزبی و اندیشه گروهی تاکید کرد! کناره گیری قطعی قالیباف هم می تواند آخرین پیامی باشد که اثبات می کند آیت الله خامنه ای تصمیم گرفته انتخابات را با دوگانه موسوی-احمدی نژاد برگزار کند تا «ز هر طرف که شود کشته سود اسلام» حاصل گردد. مفت چنگشان؛ گردن ما هم از مو باریک تر است؛ برای خلاص شدن از شر احمدی نژاد از رای دادن به «اسلام ناب محمدی» و «خط امام» هم ابایی نداریم.

پی نوشت:
به قول سمیه توحیدلو، ما که در نهایت مجبوریم به موسوی رای بدهیم، کاش دست کم ایشان لطف کنند و کمی لحنشان را تغییر دهند تا دلمان خوش شود!



تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید