نشستهایم توی تاکسی و گزارشگر رادیو از معطلی یک ساله پروژهای 100میلیارد تومانی در شهر «بروجرد» خبر میدهد. گویا دعوا سر سه دکل انتقال برق است. مسوولین پروژه میگویند اداره برق قول داده بود دو هفتهای دکلها را جابجا کند اما هنوز خبری نیست. تماس میگیرند با مسوول اداره برق که چنین وعدهای را انکار میکند و میگوید اساسا امکانپذیر نبوده که قولش را بدهیم. بعد جناب فرماندار میآید روی خط و میگوید نشان به آن نشان که در فلان جلسه، فلان قدر آدم نشسته بودیم و من به جناب مسوول اداره برق گفتم قول میدهید و ایشان هم گفت قول میدهیم. گزارش به پایان میرسد، ولی تصویر فرضی آن جلسه مدیران ارشد از ذهن من پاک نمیشود!
فرماندار مملکت نشسته است و مدیر اداره برق هم نشسته است و مسوولین و مدیران دیگر هم حاضر هستند تا در مورد 100میلیارد تومان پروژه تصمیم بگیرند. بعد جناب فرماندار میزند روی پای جناب مدیر برق و میگوید «بالاغیرتا چند وقته تحویل میدهید»؟ جناب مدیر برق هم میگوید «به جان شما دو هفتهای اصلا راه ندارد» (به روایت خودش) و یا میگوید «به خاطر گل روی شما هم که شده به روی چشم. ترتیبش را میدهیم». (به روایت جناب فرماندار) آن طرف میز هم احتمالا دبیر جلسه سرش را برده زیر میز تا با آن یکی مسوول استانی اس.ام.اسهای جدیدشان را به هم نشان دهند. یک نفر دارد خیارش را نمک میزند و آن یکی آقای مدیر دارد پرتقال پوست میکند. یکی هم بیحوصله شده و سرک میکشد که جناب آبدارچی چرا چای نمیآورد؟ خلاصه جلسه به خوبی و خوشی تمام میشود و تکلیف 100 میلیارد پروژه مملکت روشن میشود و نه ثبتی و نه ضبطی و نه صورت جلسهای و نه مهری و نه امضایی و نه مصوبهای و نه دفتری و نه دستکی که ای بسا روزی و روزگاری بدان استناد شود و نیازی نباشد که مسوولین محترم برای خبرنگار رادیو قسم و آیه و برهان و شاهد ردیف کنند.
خلاصه اینکه با این شیوه مدیریت، چه جای تعجب که در فلان جلسه ییلاق و قشلاق استانی هم ظرف چند ساعت هزاران پروژه به تصویب برسد و آب هم از آب تکان نخورد. انصاف بدهید که چرا جهان نباید تشنه و بیتاب چنین مدیریتی باشد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر