5 درصد اعلام کردند که اگر 200 سال زودتر به دنیا میآمدند بلافاصله وارد جنگ میشدند
89 درصد اعلام کردند که اساسا تقصیر شکست اول هم بیشتر بر گردن فساد حکومت بود، پس به جای جنگ مشغول اصلاح حکومت میشدند
6 درصد هم نظرات دیگری داشتند که به صورت کامنت ارسال کردند و در پی نوشت همین مطلب منتشر میشوند
با تذکرهای بسیاری که دریافت کردم گمان میکنم که طراحی گزینهها چندان گویا نبوده و احتمالا بسیاری از مخاطبان منظور من را به درستی متوجه نشدهاند. من در یادداشت پیشین هم تاکید کرده بودم که برای پاسخ به این پرسش، «فرض کنید که 200 سال زودتر به دنیا آمدهاید». یعنی دست کم اطلاع خود از نتیجه شکست جنگ دوم را نادیده بگیرید. دلیل چنین درخواستی، دقیقا مقصود من از نگارش این متن است، اما از آنجا که به نظر میرسد این مسئله را به خوبی مطرح نکردهام، در درجه نخست از مخاطبین پوزش میخواهم و در درجه دوم به آمار به دست آمده چندان استناد نمیکنم.
اما دلیل طرح این بحث برای من، مجادله بر سر «حافظه تاریخی» ایرانیان است. کم نشنیدهایم که میگویند «ایرانیان حافظه تاریخی ندارند» . مدتی پیش بار دیگر این بحث مطرح شد و من همان جا اعلام کردم که برای بررسی این مسئله یک سلسله طرح بحث را آغاز میکنم. حرف من این است که اتفاقا ایرانیان «اطلاعات تاریخی» خیلی خوبی دارند. یعنی حتی در میان عوام و آنانی که تحصیلات چشم گیری ندارند، شما به صورت گسترده مشاهده میکنید که از تاریخ کشور آگاه هستند. کمتر ایرانی است که نتواند تعداد بسیاری از پادشاهان تاریخ کشور، از کوروش و داریوش و انوشیروان گرفته، تا شاه عباس و نادر و کریم خان و آقا محمدخان و ناصرالدین شاه و ... را نام ببرد. ایرانیان حتی جنگهای تاریخی خود را هم به یاد دارند. میدانند که از اسکندر و مغولها و اعراب شکست خوردهاند و کشورشان غارت شده است. میدانند که «گلستان» و «ترکمنچای» ننگین بود، میدانند که شاه عباس پرتقالیها را شکست داد، میدانند که امیر کبیر میخواست اصلاحات کند اما گرفتار توطئه دربار شد و ... همه اینها را در هر مجلسی و از زبان هر کسی میتوانید بشنوید. پس چرا این قدر متهم کردن ایرانیان به نداشتن «حافظه تاریخی» شایع گسترده است؟ من میگویم که اختلاف بر سر تعریف «حافظه تاریخی» و آنچه من «تجربه اندوزی» مینامم است.
تاریخ، به عنوان یک سری رویدادهای پشت سر هم که در کتابهای درسی ردیف میشوند علم خاصی نیست. یک جور شرح ماوقع است که حتی در روایت آن هم گاه دخل و تصرف میشود. حتی اگر روایت صادقانه و عینی باشد، باز هم به خودی خود به درد نمیخورد. این شیوه نادرستی است که سیستم آموزشی ما برای آموزش تاریخ انتخاب کرده و طبیعتا به شهروندانش هم انتقال یافته است. یعنی گروهی که میدانند نادرشاه در چه سالی به هندوستان حمله کرد و یا اینکه صفویه چند پادشاه داشت گمان میکنند که «به علم تاریخ» دست یافتهاند. این گروه، حتی زمانی که دیگران را به نداشتن حافظه تاریخی متهم میکنند، برای جبران این نقیصه بار دیگر به مرور فهرستوار این دانش خود میپردازند، اما عملا چیزی تغییر نمیکند. (گویا مجله شهروند امروز چند پرسش تاریخی پرسیده بود و از درصد پایین اطلاع مخاطبین نتیجه گرفته بود که حافظه تاریخی ایرانیان ضعیف است. احتمالا راه حلی که از این نتیجهگیری به دست میآید این است که دوباره فهرستی از رویدادهای تاریخی را به مغز بچههایمان فرو کنیم)
به باور من، تجربه اندوزی از تاریخ تنها زمانی امکانپذیر میشود که ما بتوانیم در گام نخست، با نگاهی بیطرف و بدون قضاوت روی دادهای تاریخی را «درک» کنیم. بر روی این «درک» کردن تاکید ویژهای دارم چرا که گمان میکنم راز اصلی در همین مسئله نهفته است. برای مثال، اگر نود درصد ما گمان کنیم در صورتی که200 سال زودتر به دنیا میآمدیم در صف اصلاح طلبان قرار میگرفتیم، حتما مردم و شرایط آن زمان را «درک» نکردهایم. یعنی ما با نگاه امروز در مورد دانستههای دیروز آنان قضاوت میکنیم. ما قاجاریان (هم حکومت و هم مردمش) را به ناکاردانی متهم میکنیم، اما نادیده میگیریم که این ناکاردانی، حتی اگر اتهام درستی باشد، در هر صورت برگرفته از خرد جمعی مردم ایران در یک دوره از تاریخ است. حکومت قاجار یک دموکراسی مدرن نبود که برای اعلام جنگ یک رای گیری برگزار کند، اما از خلال متون باقی مانده در مییابیم که شور و شوق مردم به جنگ حتی از درباریان هم بیشتر بوده تا جایی که احتمالا جنگ دوم را مردم به فتحعلی شاه تحمیل کردند. یعنی معنای «میهن پرستی» آن زمان در میان ایرانیان وارد شدن در جنگ بوده است. درست به همین دلیل است که امروز هم هیچ کس جنگ جویان نبرد «چالدران» را به این دلیل که با شمشیر به مقابله با توپخانه رفتند به «حماقت» محکوم نمیکند، چون آن زمان معنای «میهنپرستی» همان بوده است، اما امروز که ما نتایج فاجعهبار آن جنگها را در تاریخ کشور خود میبینیم، باید برای حفظ مصلحت ملی خود تعریف دیگری از «میهن پرستی» ارایه کنیم که لزوما با مرگ خودمان و نابودی کشورمان یکسان نباشد.
من میگویم باید مردم آن زمان را درک کنیم، به این معنی که بپذیریم آنها هم انسانهایی دارای فهم، درک، شعور، احساسات، اعتقادات مذهبی و قومی، منفعت سنجیهای شخصی و حتی حب و بغضهای ما بودند. تفاوت ما با آنها به صورت خلاصه میتواند این باشد که ما میدانیم جنگ دوم به شکست انجامید، اما آنها نمیدانستند. تا زمانی که ما گذشتگان خود را «درک» نکنیم، نمیتوانیم از تکرار اشتباهات آنان پرهیز کنیم. دقیقا به این دلیل که «درک» نکردن آنان، یعنی محکوم کردنشان به «نادانی» و بالا کشیدن خودمان در سطح «دانای کل». من میگویم وارد شدن به جنگ دوم با روسیه یک اشتباه تاریخی بود، نه به این دلیل که ایرانیان مردمان نادانی بودند، بلکه به این دلیل که چنین تجربهای نداشتند. حال از این مسئله نتیجه میگیرم که دفعه بعد باید حواسم جمع باشد، چون اگر این بار من هم همان اشتباه را بکنم، گناه من که این تجربه را دارم اساسا با گناه هم وطنم در دوره قاجار قابل مقایسه نیست.
حرف آخر اینکه، هربار شنیدید یک نفر، در واکنش به یادآوری یک تجربه تاریخی بلافاصله بحث را با یک تک جمله «این بار فرق میکند» تخطئه کرد، مطمئن باشید که او از آن دست افرادی است که گذشتگان را «احمق» و خودش را «تافته جدا بافته» قلمداد میکند. چنین فردی نمیتواند درک کند که آن گذشتگان هم در زمان وقوع اشتباهاتشان خود را آخرین نسل و داناتر از تمامی پیشینیان قلمداد میکردهاند و حتما با خود میگفتند «این بار فرق میکند» .
اگر گمان میکنید بحث بیش از حد انتزاعی شد و هیچ پیام ملموسی نداشت، بگذارید رک و راست بگویم: وقتی میگوییم باید از جنگ پرهیز کرد، به این معنی نیست که فقط زور ارتش قاجار به ارتش روسیه نمیرسید، پس نباید جنگ میکرد، اما چون مثلا زور دلاوران سپاه ممکن است به ارتش آمریکا برسد و ما هم خیلی جان فشانتر از قاجاریهای ترسو هستیم پس این بار شانس پیروزی داریم. از نظر من، قاجاریانی که در زمانه خود به هر دلیل، از جمله با توجیه «دفاع از حق میهنی و مقابله با زورگویی روسیه» وارد جنگ با آن کشور شدند و دو قرارداد «گلستان و ترکمنچای» را در تاریخ این کشور ثبت کردند، هزار بار رو سفیدتر از آنانی هستند که امروز گمان میکنند «این بار فرق میکند» و موشکهای ما خیلی دور میرود و برادرانمان هم خیلی مخلصتر هستند و ایمانمان هم خیلی بیشتر است پس میتوانیم برای خیلیها خط و نشان بکشیم.
پی نوشت:
پاسخهای دوستانی که دو گزینه را انتخاب نکردند و نظرشان را در گزینه سوم وارد کردند.
- در دویست سال پیش هم کم و بیش امکان مذاکره با سایر کشورهای قوی جهت همپیمانی وجود داشت. در مقابل کشورهای قویتر به لحاظ نظامی نمیشه فقط به توان داخلی اتکا کرد. باید بلافاصله رای زنی با دولی چون پروس و فرانسه آغاز میشد
- اگر میدانستم دلیل شکست نخست فساد حکومت قاجار بوده و ما باز هم شکست میخوریم و ابتدا باید اصلاحات را انجام دهیم، که گزینه 2! ولی اگر به عنوان یک فرد عامی قبل از زمان جنگ دوم، که تاریخ این جنگها را نخوانده طبیعتا! و اطلاع از نتیجه ندارد، از احوال هموطنانم باخبر میشدم، خوب گزینه یک.
- اصولا وقتی کنار گوشمان دشمنمان دارد برایمان تکلیف تعیین میکند، جنگ با دشمنی که فرسخها آنسوتر است، اصلا مضحک به نظر میرسد
- با توجه به اینکه قبل از وقوع جنگ من اطلاعی از نتیجه ندارم احتمالا تمام تلاشم را برای همراهی با عباس میرزا انجام میدهم تا از وقوع جنگ جلوگیری شود اما اگر موفق نشدیم احتمالا همراه با عباس میرزا در جنگ شرکت کنم مگر اینکه ببینم کاری مفیدتر برای مملکت از دستم برمی آید
- قضاوت کردن برای حادثه بعد از دویست سال کار راحتیه. چرا دور میرین. همین ۳۰ سال پیش بنی صدر رو به خاطر داشتن چنین موضعی از صدر به ذیل نکشیدند؟ قبل از وقوع جنگ چقدر میشه از میزان قدرت یا ضعف برآورد دقیقی داشت اونم در چنین شرایطی که دستگاهها نظم دقیق و قابل اتکایی ندارن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر