جنجال برگزاری
رفراندوم احتمالی در کردستان عراق خیلی زود به محافل خبری و تحلیلی ایران هم کشیده
شده است. بسیاری از نظر دهندگان به خود اجازه میدهند که برای حق انتخاب مردم کشور
همسایه هم تعیین تکلیف کنند. ما چنین قصدی نداریم. نه اخلاقا خود را مجاز به دخالت
در تصمیمات مردمان دیگر نقاط جهان میدانیم و نه این تحولات را دغدغه اصلی خود میدانیم.
ما، این اشاره را فقط زنگ هشداری میدانیم برای ناظر خردمند ایرانی که دغدغه ملی
دارد. با شنیدن نام رفراندوم استقلال در اقلیم کردستان، ناخودآگاه جایی در پس ذهن ایرانیان
احتمال شکلگیری مطالبهای مشابه در مناطق غربی ایران جلوه پیدا میکند و مساله ما
دقیقا همین است.
سه سال
پیش، دولت بریتانیا پذیرفت که اسکاتلندیها برای خود رفراندوم استقلال از بریتانیا
برگزار کنند. نه جنگی، نه دعوایی و نه سرکوبی. بریتانیا، البته پس از سالها
اختلاف نظر، سرانجام حق انتخاب آرام و مسالمتآمیز اسکاتلندیها را به رسمیت
شناخت؛ اما نتیجه بسیار عجیب بود. حداقل میدانیم که برخی روزنامههای افراطی
ایران که پیشاپیش برای برگزاری جشن استقلال اسکاتلند آماده شده بودند ناگهان غافلگیر
شدند. مردم اسکاتلند، پس از چندین ماه گفتوگو میان موافقان و مخالفان در نهایت به
استقلال خود رای منفی دادند تا همچنان اسکاتلند بخشی از خاک بریتانیا باقی بماند.
پرسش ما هم اینجاست: وقتی ما از احتمال همه پرسی استقلال سخن میگوییم بر روی کدام
بخش تمرکز میکنیم؟ صدور مجوز برگزاری این همهپرسی؟ یا نتایج آن؟
متاسفانه
از خلال بحثهای گستردهای که حول همهپرسی استقلال کردستان انجام شده، مشخصا میتوان
محوریت دو موضوع را تشخیص داد:
نخست
اینکه آیا کردها حق دارند برای استقلال خود تصمیم بگیرند یا خیر؟
دوم
اینکه آیا استقلال آنها به «مصلحت ما» هست یا خیر؟
به نظر
میرسد هرچیزی این وسط اهمیت دارد بجز این مساله محوری که «آیا اساسا کردها از
حضور در کشور خود راضی هستند یا نه؟» گویی هیچ کس تردیدی ندارد که برگزاری همهپرسی
بلافاصله با پاسخ مثبت کردها به استقلال مواجه خواهد شد و باز هم برای کسی اهمیت
ندارد که چرا کار به اینجا رسیده؟ چرا مردم اسکاتلند خودشان آزادانه به استقلال
خودشان رای منفی میدهند، اما در کشورهای منطقه ما توافقی نانوشته وجود دارد که
هرکسی اگر فرصت پیدا کند رای به استقلال میدهد؟
پرسش را
میشود کلانتر از بحث استقلال و همهپرسی مطرح کرد. چرا باید در بحث هرگونه
ناهنجاری، به جای اندیشیدن در مقدمات و دلایل و عوامل ایجاد آن، صرفا در آخرین
مرحله بایستیم و در باب چگونگی مواجهه، برخورد یا مجازات بحث کنیم؟ گاهی فرصت از
دست رفته است. مثلا مجرمی مرتکب قتل شده است. طبیعتا وقتی که اتفاق افتاده، دیگر
نمیتوانیم برای پیشگیری بحث کنیم؛ اما وضعیت کنونی شبیه آن است که کودکی به دنیا
آمده و ما از حالا داریم تصمیم میگیریم که وقتی این کودک قتلی مرتکب شد او را چگونه
اعدام کنیم!
قطعا من
درخواست همهپرسی برای استقلال را یک جرم شبیه قتل نمیدانم. سخن گفتن در باب حق
تعیین سرنوشت شهروندان بحث جداگانهای میطلبد. اینجا تنها میتوان پرسید: آنانکه
نگران هستند موج درخواست استقلالطلبی به کردستان ایران کشیده شود، امروز که هنوز
کار از کار نگذشته برای این نگرانی چه کردهاند و چه میکنند؟ چرا نباید شرایط را
به گونهای رقم بزنیم که اگر روزی به اجبار دولت مرکزی هم در کردستان همهپرسی
برگزار شد، همه شهرونداناش به باقی ماندن در دل وطن بزرگ خود رای دهند؟ چرا حتی
پیوستن به این کشور نباید به حسرت و مطالبه کردهای عراق هم بدل شود؟
از
برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و معرفی وزرای کابینه زمان زیادی نگذشته است. دیدیم
که استانهای کردنشین، برای چندمین بار بالاترین رایها را به دولتهای اصلاحطلب
دادند. همین دولت آقای روحانی در هر دو مرحله خود بیشترین حمایتها را از استانهای
کردنشین دریافت کرد؛ اما نتیجه این همه اقبال و حسن نیت چه بود؟ حتی یک وزیر کرد
به کابینه راه پیدا کرد؟ حتی یک وزیر اهل سنت به کابینه راه پیدا کرد؟ آیا کردها
شهروند این مملکت نیستند؟ نباید سهمی در اداره کشور داشته باشند؟ اهل سنت چطور؟ همهاش
به کنار، همین تیراندازی به کولبرها را هم نمیتوانیم متوقف کنیم؟
اگر
ما خودمان به طور مداوم داریم به بخش عمدهای
از شهروندان این کشور القا میکنیم که سهمی در این کشور ندارند، چطور انتظار داریم
آنها تا ابد همچنان خود را دلبسته و وابسته این کشور بدانند؟ چرا همین امروز که
امکان و فرصتاش را داریم قدمی برای همدلی و برقراری عدالت قومی/مذهبی بر نمیداریم
که کار به فردای مخاطرهآمیز کشیده نشود؟