۴/۰۸/۱۳۸۸

سحر نزدیک است

من پیروزی می بینم. باورتان می شود؟ نه دیوانه شده ام و نه قصد دارم بیهوده امید واهی بدهم؛ اما من یک پیروزی باور نکردنی می بینم. درست در شرایطی که کم و بیش زمزمه های ناامیدی از گوشه و کنار به گوش می رسد، درست در شرایطی که کم کم در برابر پرسش های «چه خبر؟» و «آیا همه چیز تمام شده است؟» ناچار به سکوتی دردناک می شدم، نور امیدی می بینم که بسیار بیشتر از روزنه ای لرزان است. من پیروزی می بینم.


****

تحلیل ارایه کردن برای اظهار نظرهایی که بیش از استدلال و منطق بر حسی گنگ بنا شده کمی سخت است. با این حال تصور می کنم سیدعلی خامنه ای به طور کامل از مواضع پیشین خود عقب نشینی کرده است. خامنه ای با سخنرانی در نماز جمعه، نه تنها نتوانست اعتراضات مردمی را پایان ببخشد، که آنها را آتشین کرد و در عین حال جهت اعتراضات را از سوی احمدی نژاد به سمت خود تغییر داد. نتیجه آنکه در کمتر از چند روز رهبر کشور، مرکز حملات همه جانبه مردم، روشنفکران، سیاست مداران داخلی و خارجی، و در آخرین نمونه علمای قم قرار گرفت. حملاتی که بدون تردید خامنه ای آنها را پیش بینی نمی کرد و تازه پس از وقوع بود که متوجه شد در برابر آنها هیچ حفاظی ندارد؛ مسئله این بود که جناب رهبر متوجه نشد که تمامی اطرافیانش را به دست خود و یا با حماقت ها و کینه ورزی های احمدی نژاد رانده است و اکنون که روز مبادا است دیگر هیچ کس در کنارش باقی نمانده. به قول شاعر:

چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

اما قفل سکوت هاشمی رفسنجانی بالاخره شکسته شد. هاشمی از قم بازگشته و من اعتقاد دارم وی با دستان پر هم بازگشته. سخنرانی آیت الله جوادی آملی، در خطبه های نماز جمعه این هفته قم–درحالی که اصلا وی امام جمعه نیست- یکی از بارزترین نشانه های پیروزی هاشمی در سفر معنادارش به قم بود. بلافاصله پس از حملات کم سابقه یک مرجع سرشناس به شخص رهبری، روز شنبه آقای خامنه ای لحن سخنان خود را تغییر داده و تلاش کرد موضع خود را از سپر مدافع دولت به یک ناظر بی طرف تغییر دهد. به دنبال آن نیز قفل سکوت هاشمی شکسته می شود و ضمن حمایت از رهبری، بر لزوم حل و فصل اختلافات تاکید می کند.

فعلا نمی خواهم (و شاید هم نمی توانم) چیز بیشتری بگویم. اما در کوتاه مدت پیش بینی می کنم که اولا:
* شورای نگهبان با پایان یافتن مهلت پنج روزه خود هم نتایج انتخابات را تایید نخواهد کرد.
* ترکیب هیاتی که شورای نگهبان انتخاب کرده است تعدیل خواهد شد.
* احتمال واگذاری مسوولیت تصمیم گیری نهایی در مورد انتخابات بر عهده مجمع تشخیص مصلحت نظام بسیار محتمل تر از هر گزینه دیگری است.

پی نوشت:

هر اتفاقی که بیفتد دو نکته برایم مسلم است:
1- حتی با رییس جمهور شدن احمدی نژاد هم تردید ندارم که کودتای 22خرداد شکست خورده است.
2- هرچند قاطعیت و مردانگی موسوی، حمایت های کروبی و درایت هاشمی بسیار کارساز و ضروری بودند، بزرگترین عامل شکست کودتا مقاومت جانانه و افتخارآفرین مردم بود.
من با این نامه مخملباف کاملا موافق هستم.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۴/۰۵/۱۳۸۸

دوراهی موسوی، دوراهی جنبش ما است

بیانیه شماره پنج میرحسین موسوی برایم بسیار پرمعنا بود؛ همان زمان به نظرم رسید که در این بیانیه نکته ای وجود دارد که می تواند ساعت ها و روزها در مورد آن سخن گفت؛ می توان آن را واکاوی کرد و عصاره 30 سال عمر جمهوری اسلامی را در آن یافت؛ افسوس که شتاب حوادث چنین فرصتی را برای آنان که در داخل کشور زندگی می کنند فراهم نساخت و نخواهد ساخت؛ با این حال امروز تحلیلی از «فرج سرکوهی» در مورد این بیانیه خواندم که بسیار برایم دلنشین بود؛ هرچند در بخشی از این تحلیل بی سبب سخن به درازا کشیده شده، اما گمان می کنم جناب سرکوهی به خوبی به بتن ماجرا پی برده و آن را تشریح کرده است.

گمان می کنم در حال حاضر دو راه پیش روی موسوی وجود دارد. آرامش نسبی چند روز اخیر به هیچ وجه برای من نشان دهنده فروکش کردن خشم و اعتراض عمومی نیست؛ اساسا خشمی که من می بینم دیگر به هیچ وجه قابل فروکش کردن نیست؛ تنها احتمال دارد برای مدتی به لایه های زیرین و ناپیدا کشانده شود؛ اما بدون تردید مجددا شعله ور خواهد شد و هرچه زمان این شعله ور شدن مجدد به درازا کشیده شود، شدت و طوفندگی آن نیز افزایش خواهد یافت. با این توصیف موسوی اگر بخواهد در کوتاه مدت تکلیف خود، و مردم را با نظام مشخص کند می تواند ظرف یکی دو روز آینده و پیش از آنکه شورای نگهبان نتیجه نهایی بررسی های خود را اعلام کند، صراحتا این شورا و تمامی مسوولین نظام را تهدید کند که در صورت تایید نتایج انتخابات، علاوه بر مردم تهران از مردم تبریز خواهد خواست که به خیابان ها سرازیر شوند.

شاید این پیشنهاد (نام بردن از مردم تبریز) بیش از حد جزیی به نظر برسد؛ اما دست کم من تردیدی ندارم که کاملا موثر خواهد بود و دامنه اعتراضات را چنان وسعتی خواهد بخشید که دیگر سرکوب آن، هرچند هم خونین که باشد امکان پذیر نخواهد بود. این پیشنهاد در شرایطی توجیه پیدا خواهد کرد که موسوی عزم نهایی خود را برای سرنگونی کامل دولت کودتا، ولو با پرداخت هزینه ای سنگین (کشته شدن صدها و هزاران هم وطن و حتی خود میرحسین موسوی) جزم کرده باشد. (گرفتن این تصمیم برای موسوی به معنای پذیرش حقیقت بزرگی است که جناب سرکوهی در نامه خود به تفصیل در باره آن سخن گفته است).

در حالت دیگر و به عنوان راهکار دیگری که پیش پای موسوی (من این شخص را رهبر جنبشی می دانم که خودش هسته اصلی و انگیزه مشترک راه اندازی آن نبوده است) قرار دارد، وی می تواند مبارزه طولانی مدت را در دستور کار خود قرار دهد. به این معنی که به جای سرنگونی دولت کودتا، وادار ساختن نظام به باز کردن مجدد راه های دموکراتیک تغییر را در دستور قرار دهد. در چنین حالتی وی می تواند دست کم یک برنامه سه ساله را در دستور کار قرار دهد تا امیدوار باشد در انتخابات مجلس نهم، فشارهای جنبش، نظام را به برگزاری یک انتخابات نیمه دموکراتیک و سالم وادار سازد. البته در چنین شرایطی لزوما راه های انتخاباتی تنها راه احقاق حقوق و مطالبات مردمی نخواهد بود و مقاومت ملی می تواند نظام را وادار به پذیرش خواست های مردمی، ولو از سوی دولت کودتا و مجلس فرمایشی سازد.

این راه کار همان مقدار که زمان بر و فرسایشی خواهد بود می تواند کم هزینه تر نیز باشد. با این حال به برنامه ریزی دقیق تری نیازمند است که آن را بسیار پیچیده می سازد. در صورتی که قرار بر پی گیری چنین راهکاری باشد، موسوی باید دیدگاه توده ای و یکسان نگر به هواداران خود را کنار گذاشته، و با تحلیل مناسب از طبقات مختلف توده چندین میلیونی حامیانش، به طرح مطالبات مشخص هر یک از آنها بپردازد. (این نکته را نیز تحت تاثیر تحلیل فرج سرکوهی بیان می کنم) تاکید بر روی مطالبات کارگران و سازمان دهی اعتراضات این طبقه به یک صورت و پی گیری و طرح مطالبات طبقه متوسط به بالای جامعه به صورتی دیگر، نمونه ای از شیوه های ادامه جنبش اعتراضی به صورت پیگیر و آرام خواهد بود.

متاسفانه و یا خوشبختانه (قضاوت سخت است) تصمیم گیری در انتخاب هر یک از این دو شیوه، و اساسا تصمیم گیری در مورد پی گیری اعتراضات و یا دست شستن از آنها در شرایط کنونی تنها و تنها به یک شخص و دقیقا یک شخص باز می گردد. حتی گمان نمی کنم که موسوی در چنین شرایطی توانایی مشورت با دیگر روشنفکران را داشته باشد. نتیجه اینکه احتمال اشتباه در تصمیم گیری های نهایی قطعا بالا خواهد بود و اگر متهم به خرافه گرایی نشویم باید گفت در چنین شرایطی عاقبت همه ما تا حدودی به بخت و اقبال گره خورده است.

تنها نکته ای که از نظر من قطعی می نماید این است که اگر موسوی، به هر دلیلی دست از پی گیری قاطعانه اعتراضات بردارد، بلافاصله جایگاه خود در میان مردم را از دست خواهد داد. با توجه به اینکه وی را می توان آخرین امید برای حفظ وحدت مخالفان جمهوری اسلامی دانست، در صورت وقوع چنین اتفاقی در ابتدا با موجی از سرخوردگی و ناامیدی در میان مخالفان حکومت مواجه خواهیم شد. اما این سرخوردگی ها خیلی زود به مجموعه ای از اعتراضات پراکنده، بی شکل و بدون سازمان بدل خواهد شد که می تواند حتی کار را به مبارزه مسلحانه نیز بکشاند و آشوب های ناشی از آن کشور را دچار چنان هرج و مرجی خواهد ساخت که چیزی کم از یک جنگ داخلی نداشته باشد. پیدایش چنین شرایطی بدترین سرانجام برای جنبش اعتراضی مردم خواهد بود اما باز هم من گمان نمی کنم که ادامه کار دولت کودتا را به چنین هرج و مرجی ترجیح دهم.

پی نوشت:
بیانیه های شماره هفت و شماره هشت موسوی هم منتشر شدند. این بیانیه ها را پس از نوشتن متن بالا دیدم و فعلا نظری ندارم؛ تنها از لحن قاطع آنها لذت بردم.
علی رغم اینکه جمعیت بسیار زیادی از نیروهای بسیجی، از جوانان 15-16 ساله گرفته تا پیرمردهای 70 ساله، مسلح و مجهز شده و به صف سرکوب گران پیوسته اند، مشاهدات چند روز اخیر من حکایت از کمبود نیروی شدید سرکوب گران است. تردید ندارم که این مقدار نیرو در کنترل دو تجمع همزمان در دو نقطه شهر هم عاجز است، چه رسد به دو اعتراض گسترده و هم زمان در دو شهر کشور. واقعا اگر شهرستان ها به اندازه تهران مقاومت می کردند تا همین جای کار نیز اوضاع بسیار بهتری داشتیم.
دلم می خواهد از تیاتر بنویسم؛ از کتاب؛ دلم می خواهد فال حافظی که پسرک به دستم داد را بنویسم؛ دلم می خواهد خیلی چیزها بنویسم؛ اما در این شرایط شرم دارد.
«حرف حساب» تاکید دارد که: وقت نا امیدی نیست.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۳/۳۰/۱۳۸۸

صحبت های امروز آقای خامنه ای را شنیدم؛ هم من و هم بسیاری دیگر از هم وطنان امروز ساعت ها وقت صرف کردیم تا به سخنان ایشان گوش دهیم؛ به نوبه خود از ایشان دعوت می کنم تا برای شنیدم سخنان من و دیگر هم وطنان هم رای من فردا، شنبه، راس ساعت چهار بعد از ظهر در میدان انقلاب حاضر باشند و یا به سمت میدان آزادی راه پیمایی کنند.

زیاده عرضی نیست؛ یا حسین!

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۳/۲۷/۱۳۸۸

لطفا از پشت خنجر نزنید

تصوری دارید که یک روز در صف یک ارتش قرار بگیرید و به محض اینکه با شنیدن فریاد حمله به سمت دشمن یورش بردید ناگهان متوجه شوید که از پشت سر فریاد «فرار کنید» می شنوید؟ امروز برای دومین بار ظرف دو روز گذشته این احساس را درک کردم. امروز برای دومین بار ظرف دو روز، درست در شرایطی که هرکس برای قدم گذاشتن در خیابان و پیوستن به صفوف معترضین هزار بار با خود کلنجار می رود و تمام آمار و اخبار و تصاویر کشته شدگان و زخمی های درگیری را مرور می کند، عده ای به ظاهر خیرخواه شروع به پخش اخبار منفی کرده بودند تا مردم را از رفتن به راه پیمایی باز دارند.

من با ترسیدن هیچ مشکلی ندارم؛ برعکس؛ اعتقاد دارم تنها یک دروغگوی بزرگ می تواند مدعی شود که «نمی ترسد». اما من با کسانی مشکل دارم که تلاش می کنند برای ترس های خود هزار و یک توجیه ایدئولوژیک و منطقی ببافند؛ من با کسانی مشکل دارم که ساعت ها از موضع عالم برتر و دانای کل برای شما هزار چرند و مزخرف را سر هم می کنند و با تهوع آمیزترین استدلال های بی پایه می خواهند ثابت کنند که «الیوم تقیه واجب است»؛ اما در پس دیدگان رسوایشان هیچ چیز بجز وحشتی خفت بار وجود ندارد.

من هیچ مشکلی ندارم که کسی از پیوستن به صفوف معترضین سر باز بزند، همان طور که خودم بارها از شدت درگیری ها ترسیده ام و تلاش کردم از مناطق پر آشوب فاصله بگیرم؛ اما من با کسانی که به دور نگه داشتن خودشان کفایت نمی کنند و تمام تلاششان را برای باز داشتن و یا دست کم مردد ساختن دیگران نیز به کار می برند مشکل دارم.
امروز درست در ساعاتی که باید برای پیوستن به راه پیمایی حرکت می کردیم سیلی از تماس ها و اخبار و توصیه های حکیمانه و پیام های غیبی و اطلاعات مخفی روانه شد که هیچ یک تازگی نداشت و همگی رنگ پریده و دستمال شده گذشته را داشتند که: «امروز حکم تیر صادر شده است» یا «امروز قرار است انتقام حرکت دیروز را بگیرند» و «امروز بسیج قرار است خون به پا کند» و «امروز قرار است در ظاهر مردم را به جان مردم بیندازند» و خلاصه همه این کلام شکیل که «تله مرگ» گسترده شده است.

نمی خواهم بیشتر از این ادامه بدهم؛ تنها اگر در شرایطش قرار داشته باشید درک خواهید کرد؛ فقط دو نکته؛ اول اینکه به کوری چشم هر آنکس که نتوانست و نخواست که ببیند راهپیمایی امروز (که ما از ولی عصر و درست از مرکز هواداران احمدی نژاد تا مقابل صدا و سیما با آن همراه شدیم) چشم گیرتر از هر روز دیگر برگزار شد و خون هم از دماغ کسی نیامد.

دوم اینکه از تمامی دوستان خارج از کشور، و یا آنانکه ترجیح می دهند از اتاق خوابشان مبارزه را ادامه دهند عاجزانه تمنا دارم که به هیچ وجه تلاش نکنند نقش مغز متفکر جنبش را بازی کنند و با راهبری های متفکرانه خود هر روز طرح و نقشه جدیدی بریزند. منعکس کردن اخبار تجمعات و راه پیمایی های برگزار شده لطف بزرگی است که در این شرایط این دوستان می توانند انجام دهند.

پی نوشت:
عصبانی بودن شاخ و دم ندارد
برای اینکه به شخص خاصی اشاره نشود، در مورد مسئله «تله مرگ» به هیچ مطلبی لینک ندادم
از این عکس خیلی خوشم آمد؛ صحنه های مشابه کم ندیدم؛ واقعا بعضی مواقع به غیرت و شجاعت برخی خانم ها حسادت می کنم.
برخورد نیروی انتظامی فوق العاده و باور نکردنی است. برای اولین بار در کل عمرم از دیدنشان خوشحال می شوم و احساس امنیت می کنم؛ امروز و در میدان ونک یک بسیجی را هم گرفتند و ملت را از شرش خلاص کردند.
این آهنگ این روزها خیلی می چسبه
آیت الله منتظری هم عزای عمومی اعلام کرده است. این روزها سیاه پوش شده ام.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۳/۲۵/۱۳۸۸

پیروزی نزدیک است

حتی زمانی که گارد تا بن دندان مسلح را در برابر می بینم
حتی زمانی که مزدوران عربده کش سوار بر موتور به سویم حمله می کنند
حتی زمانی که می شنوم سپاه تصمیمش را گرفته که تا آخر کودتای خود را پیش ببرد
حتی زمانی که تصور می کنم پیروزی ما یعنی: احمدی نژاد بپذیرد که تقلب کرده و دروغ گفته
حتی زمانی که می اندیشم خامنه ای چطور باید مهر تایید خود را از انتخابات پس بگیرد؟
حتی زمانی که بی مایه ترین مدعیان همیشگی مدام تکرار می کنند: آخرش که چه؟ هیچ فایده ای ندارد
باز هم لحظه ای در پیروزی تردید ندارم.

باور کنید اتفاق عجیبی در حال وقوع است؛ اتفاقات عجیب کم نیست، همان گونه که کودتاها کم نبوده اند؛ اما این اتفاق چیز دیگری است؛ شکست یک کودتای تمام عیار، آن هم نه با دخالت نظامی، که با مقاومت خودجوش و باور نکردنی مردم!

تردید ندارم در زمانه ای زندگی می کنم که بعدها با افتخار وقایعش را برای آیندگان شرح خواهم داد. شما هم همراه شوید؛ به موج خروشان مردم بپیوندید تا با خوش رنگ ترین قلم های سبز نامتان را در صف حماسه آفرینان تاریخ ایران زمین ثبت کنند.

پی نوشت:
کمتر می نویسم؛ ترجیح می دهم وقتم را صرف تجمع های خیابانی کنم.
میرحسین بسیار قاطع تر از چیزی است تصور می کردم؛ چهارمین بیانیه وی هم منتشر شده است
«یک کانادایی» آدرس منزل میرحسین را منتشر کرده؛ ایده بسیار جالبی بود.

۳/۲۱/۱۳۸۸

پیش بینی

این احتمالا آخرین نوشته من پیش از انتشار آمار دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری است؛ پس دوست دارم هرچه که به ذهنم می رسد را کنار هم بگذارم و از پراکندگی هایش نترسم تا شاید به زودی بتوانم میان تصورات خود و آنچه در حقیقت به وقوع می پیوندد مقایسه مناسبی داشته باشم.

نوشته بودم که خون می بینم؛ چند روزی است که تا دیروقت در خیابان ها به سر می برم؛ شور و شوق مردم باور نکردنی و خارج از حد تصور است؛ با این حال هرگاه حامیان محمود احمدی نژاد در برابر حامیان میرحسین موسوی قرار می گیرند، نفرت و انزجار دو گروه از یکدیگر نیز باور نکردنی است. گویا حامیان احمدی نژاد تمامی طرفداران موسوی را به چشم پیاده نظام و حتی شاید شریک در دزدی های کسانی می بینند که احمدی نژاد تلاش کرد با بردن نام آنها عملکرد ضعیف دولت خود در چهار سال گذشته را تحت الشعاع قرار دهد. در برابر حامیان موسوی نیز رای دهندگان به احمدی نژاد را مسوولین فاجعه ای می دانند که در صورت پیروزی احتمالی وی گریبان تمامی مردم را خواهد گرفت.

نه می توانم باور کنم که نام احمدی نژاد به عنوان پیروز انتخابات اعلام شود و صدها هزار هوادار اصلاحات به خیابان ها نریزند؛ و نه می توانم تصور کنم که احمدی نژاد بازنده انتخابات اعلام شود و با آرامش و بدون درگیری از کاخ ریاست جمهوری خارج شود. اصلاح طلبان به پشتوانه جمعیت های میلیونی که دست کم طی دو سه روز اخیر در خیابان ها حاضر شده اند حاضر نیستند در برابر تقلب های احتمالی و پیروزی احمدی نژاد عقب بنشینند و در مقابل احمدی نژاد علاوه بر اتکا به هوادارانش، به بخش عمده ای از نیرو های شبهه نظامی و تشکیلات سازمان یافته ای تکیه کرده است که در صورت لزوم هیچ ابایی از متوسل شدن به خشونت ندارند.

هاشمی رفسنجانی یکی از گزینه هایی بود که می توانست این گره کور را به خوبی باز کند؛ گمان می کنم نامه هاشمی به خامنه ای، هرچند بسیار تند و تیز و حاوی تهدیدهای تلویحی بسیاری بود اما تنها راهی بود که وی در این شرایط پیش رو داشت. این نامه رهبر را آچمز کرده و ناچار به موضع گیری صریح در برابر احمدی نژاد ساخته است. همان گونه که در نامه هاشمی هم به آن اشاره شده در صورتی که رهبر در برابر احمدی نژاد برخورد قاطعی از خود نشان ندهد در واقع خود را با جمعیت ملیونی مخالفان وی روبه رو ساخته است؛ اتفاقا من گمان می کنم هاشمی برای انتشار چنین نامه ای کاملا در انتظار فضایی مناسب بود تا وی و مخالفان احمدی نژاد را از موضع ضعف خارج کند؛ فضایی که راه پیمایی خیره کننده مردم در خیابان ولیعصر به خوبی ایجاد کرد و هاشمی هم از آن بهره برد.

در چنین شرایطی یا خامنه ای متقاعد خواهد شد که کار احمدی نژاد نه تنها در میان سران نظام، که حتی در میان توده مردم نیز تمام است، که در چنین صورتی فرمان خروج نظامیان از روند انتخابات و جلوگیری از تخلف گسترده در جریان شمارش آرا را صادر خواهد کرد. برخی اخبار نظیر دیدار هاشمی رفسنجانی با خامنه ای چنین مسئله ای را تایید می کند. با این حال اگر خامنه ای همچنان بخواهد از احمدی نژاد حمایت کند، وقوع یک درگیری احتمالا خونین غیرقابل اجتناب می نماید. به ویژه اینکه با خط و نشانی که هاشمی و احمدی نژاد برای همدیگر کشیده اند از این پس باید یکی از این دو از عرصه سیاسی کشور حذف شوند و حذف رییس مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام –اگر ناممکن نباشد- بسیار پر هزینه خواهد بود. برخی اخبار نیز نظیر پاسخی که آیت الله یزدی به نامه هاشمی داده می تواند تایید کند که رهبر همچنان نمی خواهد روی کاملا خوشی به مخالفان احمدی نژاد نشان دهد.

به اعتقاد من طبیعی است که خامنه ای تا این حد در چنین شرایطی محافظه کاری پیشه کند. در هر یک از طرفین دعوا گروهی وجود دارد که به محض قطعی شدن سقوط خود می تواند نوک پیکان حمله اش را به سوی شخص اول نظام تغییر دهد. در چنین شرایطی تشخیص اینکه کدام گروه در واقع پیروز انتخابات و دارای پشتوانه مردمی بیشتری خواهد بود برای رهبر بسیار حیاتی است و هیچ گونه ریسکی در این زمینه پذیرفتنی نیست.

اما در مورد نتایج نهایی انتخابات، من با جمعیت و شور و حالی که در این چند روز دیده ام می توانم خبر پیروزی موسوی در دور اول را باور و تایید کنم. با این حال اگر من جای سران نظام بودم اجازه نمی دادم کسی در دور اول پیروز این انتخابات باشد؛ چه احمدی نژاد و چه موسوی، هر یک که در دور اول بتوانند پیروز شوند قدرت بسیاری کسب خواهند کرد که می تواند جایگاه متزلزل شده راس نظام را بیشتر تهدید کند. با این حال کشیده شدن انتخابات به دور دوم نیز می تواند احتمال تداوم آشوب های خیابانی را بالا ببرد و فضایی را در شهرهای کشور ایجاد کند که قابل کنترل نباشد.

در نهایت و اگر بخواهم نظر نهایی خود را به دور از گمانه زنی ها و حالت بندی های بی شمار اعلام و در بوته آزمایش بگذارم گمان می کنم که:

1- در این انتخابات حضور کم نظیر و بسیار گسترده ای از مردم ثبت خواهد شد که می تواند با عبور از مرز 75درصد واجدین شرایط اعلام شده (جمعیتی در حدود 35 میلیون نفر) یک رکورد تاریخی را به ثبت برساند.
2- میرحسین موسوی می تواند با کسب 18 تا 20 میلیون رای در دور اول انتخابات کار را تمام کرده و رییس جمهور ایران شود.
3- آرای مهدی کروبی به سختی از مرز 5میلیون رای عبور خواهد کرد.
4- محسن رضایی می تواند نزدیک به 1.5 میلیون رای را به خود اختصاص دهد.
5- و در نهایت محمود احمدی نژاد آرای اندکی بین 10 تا 12 میلیون رای را به خود اختصاص می دهد.

پی نوشت:
البته یادم نمی رود که چهار سال پیش در چنین روزهایی گمان می کردم که دکتر معین در دور اول انتخابات پیروز خواهد شد!
پرونده تحصیلی زهرا ره نورد مورد بررسی قرار گرفته و بی اشکال اعلام شده است.
عباس پالیزدار طی نامه ای از هاشمی عذرخواهی کرده است.
کروبی با مجریان انتخابات اتمام حجت کرد.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۳/۱۹/۱۳۸۸

من خون می بینم

من خون می بینم؛ من جنگ و درگیری می بینم؛ من آشوب و هرج و مرج می بینم؛ امیدوارم چشمانم اشتباه کند اما من یک فاجعه بزرگ می بینم.

من گمان می کنم شاید ظرف سه روز و در نهایت ظرف 10 روز آتش زیر خاکستر کشور شعله ور می شود؛ خیابان ها صحنه جدال و درگیری می شود؛ مردان مسلح در خیابان ها به راه خواهند افتاد و سنگ فرش شهر بار دیگر به خون رنگین خواهد شد.

کاش من اشتباه کنم؛ اما من یک پایان تلخ می بینم؛ یک پایان محتوم که دیگر هیچ کس نمی تواند از وقوعش جلوگیری کند.

من تنها می توانم دعا کنم؛ من دعا می کنم که نظامیان به پادگان ها برگردند؛ ارتش و سپاه در برابر مردم قرار نگیرند؛ نیروی انتظامی بی طرفی خود را حفظ کند و عقلانیت در سطوح بالای نظام بر جنون و شهوت پیروز شود.

پی نوشت:
یاد شعری از پابلو نرودا افتادم که یادم نیست!
یکی می گفت من یاد 32 افتادم؛ نمی دانم درآینده راجع به چنین روزهایی چه برداشت و قضاوتی خواهیم داشت، فقط برای ثبت در تاریخ می نویسم که باور کنید کار دیگری نمی توانیم انجام دهیم؛ راه گریزی باقی نمانده.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۳/۱۵/۱۳۸۸

اخلاق؛ مسئله این بود

من درون خیابان ها بودم؛ دو روز تمام؛ از چند ساعت پیش از آغازه مناظره موسوی با احمدی نژاد تا چند ساعت پس از پایان مناظره موسوی با محسن رضایی. من از انقلاب و ولی عصر و ونک و تجریش گرفته، تا آزادی و یافت آباد و میدان حر می چرخیدم، مردم را می دیدم و با آنها حرف می زدم؛ من چیزی دیدم که شاید دیگر در زندگی ام تکرار نشود.

جامعه تحقیر شده؛ جامعه سرخورده؛ جامعه فقرزده و جامعه ناامید ایرانی، سال ها است که در انتظار تحولی عظیم به هر ندای متفاوتی روی می آورد؛ ناامید و در عین حال امیدوار از سویی به سوی دگر روانه می شود تا شاید راهی بیابد برای برون رفت از شرایطی که همه چیزش نامطلوب است اما کمتر کسی می داند ریشه آن چیست؟

چهار سال پیش و پس از سردرگمی آشکار عمومی در دور اول انتخابات ریاست جمهوری، به نظر اکثریت توده مردم تصمیمش را گرفت و اشرافی گری و فساد اقتصادی را به عنوان ریشه تمامی مشکلات خود هدف قرار داد؛ نتیجه پیروزی محمود احمدی نژاد بود با نقابی از ساده زیستی و عدالت طلبی. با این حال ظرف چهار سال نه تنها آشفتگی های جامعه کاهش پیدا نکرد، بلکه شکاف عظیمی که میان روشنفکران و توده مردم بر سر انتخاب احمدی نژاد یا هاشمی ایجاد شد پریشانی جامعه را دوچندان کرد.

شاید پس از آنکه سیدمحمد خاتمی به سود میرحسین موسوی عرصه انتخابات را ترک کرد، بسیاری تصور می کردند که دیگر هیچ موج فراگیری عرصه جامعه را در بر نخواهد گرفت؛ من هم یک نفر از همین بسیار بودم؛ اما یک مناظره تاریخی همه چیز را تغییر داد؛ پاسخ پرسشی که همه ما به دنبالش می گشتیم ناگاه و از غیرقابل پیش بینی ترین طریق ممکن در پیش چشمان ما قرار گرفت: این جامعه نیازمند اخلاق است!

جدال احمدی نژاد با موسوی جدال فقیر و غنی نبود؛ حتی جدال فساد اقتصادی و منجی عادل هم نبود (آنچنان که احمدی نژاد تلاش می کرد باشد). جدال خواسته و یا ناخواسته به جدال اخلاق و بی اخلاقی تبدیل شد و ایرانی خسته و آشفته ناگهان گوهر گم شده خود را در باتلاقی از بی اخلاقی ها پیدا کرد. موسوی در برابر احمدی نژاد هرچه نبود، بدون تردید سمبلی از اخلاق و منش آرمانی ایرانی بود؛ همان که صدها و هزاران سال است در ادبیات و فرهنگ و اساطیر این کشور ترسیم شده؛ همان که از دشمنش نیز به زشتی یاد نمی کند؛ همان که خشمش را فرو می برد اما دهانش را به ناسزا و ناروا آلوده نمی کند؛ همان که برای رهایی به هر ریسمان آلوده ای چنگ نمی زند.

اخلاق موسوی چیزی فراتر و یا متفاوت از اخلاق خاتمی نیست و نبود؛ اما آنچه اینبار چنین منشی را متفاوت جلوه داد تقابل با سنبلی بود از تمامی بی اخلاقی هایی که ایرانی می شناسد؛ دروغ، ناسزا، ناروا و تمسخر و از همه بدتر، تجاوز به حریم خصوصی و خانواده دیگران؛ در برابر چنین تصویر سیاهی، سپیدی اخلاق موسوی درخششی دوچندان گرفت و این سرآغاز خوبی بود برای یک حرکت سیل آسا.

با تمام شدن مناظره موسوی و احمدی نژاد به دنبال برداشت مردم از نتیجه آن دو روز در خیابان ها گشتم و دیدم نه تنها این پیام به تمامی توده های مردم رسیده است، که حتی بسیاری در زوایای آن نیز نکاتی دیده اند که دست کم از دیده من پنهان بود. این بار شمال و جنوب شهر دو چهره متفاوت از خود ندارد؛ این بار گروه روشنفکران در صفی جدا از سپاه توده مردم قرار ندارند؛ این بار انتخاب اخلاق در برابر بی اخلاقی خواسته تمامی جامعه شده است؛ این یعنی پیروزی تردید ناپذیر است.

پی نوشت:
سعی می کنم مجددا به صورت روزانه بنویسم؛ هرچند ترجیح می دهم وقتم را در خیابان ها بگذرانم تا در فضای مجازی.
من در انتظار پیروزی موسوی در مرحله اول انتخابات هستم؛ ضمن اینکه برای مهدی کروبی نهایتا می توانم 10 درصد کل آرا را متصور شوم.
موسوی دیگر کف خواسته های من نیست؛ این مرد انتخاب آگاهانه و آزادانه من است.
در مورد برنامه های اقتصادی و مناظره با رضایی هم حتما خواهم نوشت؛ به نظرم بی نظیر بود.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید