۷/۲۹/۱۳۹۶

در پرهیز از دیو شوم «قومیت‌گرایی»



موضوع این یادداشت قطعا مساله استقلال کردستان عراق نیست؛ چرا که دغدغه و اولیت کار ما همواره ایران و مسائل داخلی آن بوده است و باور داریم که تصمیم‌گیری در باب مسائل داخلی کشورهای دیگر را باید به خودشان واگذاریم. پیش از این، در یادداشت «کار امروز را به فردا نیندازیم» انتقاد و پیشنهاد خود را نسبت به روی‌کرد حکومت مطرح کردیم و یادآور شدیم که در درجه نخست، این وظیفه حکومت است که با از میان برداشتن تمامی اشکال تبعیض و بی‌عدالتی، رضایت حداکثری تمامی شهروندان را فراهم سازد تا اساسا شاهد شکل‌گیری چنین گرایشی نباشیم. اما حتی اگر حکومت در انجام وظایف خود کوتاهی کند، (که به نظر می‌رسد کوتاهی می‌کند) آیا تجزیه‌طلبی و سهم‌خواهی قومی مشروعیت پیدا می‌کند؟

۱۶۰ سال پیش، «برونو بوئر» در مقاله «مساله یهود» استدلال کرد: «اگر یهودیان حاضر به پیوستن در مبارزه‌ای عمومی برای دولتی کاملا آزاد نیستند، چرا آلمانی‌های آزادی‌خواه باید به آن‌ها در مبارزه برای کسب حقوق مدنی کمک کنند»؟ کارل مارکس در انتقاد از موضع بوئر مقاله «درباره مساله یهود» را منتشر کرد. البته مارکس به مقاله بوئر به شدت حمله کرد، اما نه از این بابت که یهودیان را در سهم‌خواهی خود محق می‌دانست؛ بلکه مارکس اساسا یک قدم پا را فراتر نهاد؛ او اساس مرزبندی یهودیان و غیریهودیان را در جامعه‌ای انسانی به چالش کشید و مقاله خود را با این جمله به پایان رسانید که: «رهایی اجتماعی یهودیان، رهایی اجتماع از یهودیت است».

حال پرسش ما این است: «آیا ایرانیان، در مسیر تلاش و مبارزه برای رفع تبعیض، ظلم، استبداد و فساد، باید میان خود مرزبندی‌های قومی و زبانی و مذهبی و جنسیتی قائل شوند»؟ البته نمی‌توان منکر شد که در شرایط ویژه حاکمیت امروزی، تبعیض‌ها و ظلم به صورت یکسان میان شهروندان توزیع نشده. بی‌شک اقلیت‌های مذهبی محرومیت‌های بیشتری را تحمل می‌کنند کما اینکه زنان در برابر مردان از دشواری‌های بیشتری رنج می‌برند؛ اما آیا این دشواری‌ها باید سبب شود که مرزبندی‌های کاذبی که حکومت میان شهروندان کشور ایجاد کرده از جانب خود شهروندان هم رسمیت یافته و به ملاک تقسیم‌بندی بدل شود؟

خوشبختانه در سال‌های اخیر به چشم خود دیدیم که موجی از همگرایی در میان ایرانیان، فارغ از رنگ و قوم و زبان و مذهب شکل گرفت که در مسیر اصلاحات قدم بر می‌داشت. بسیاری از مردان آزادی‌خواه ایرانی به صف منتقدان تبعیض‌های جنسیتی پیوستند؛ حمایت از چهره تاثیرگذاری همچون «مولوی عبدالحمید» و درخواست رفع تبعیض‌های مذهبی به یکی از مطالبات بدنه تحول‌خواه کشور بدل شد و در ماجراهایی همچون خشک شدن دریاچه ارومیه، فشار به کولبران کرد، آلودگی هوای خوزستان و البته بیکاری و فقر مردم بلوچستان، جریان تحول‌خواه ایرانی نشان داد که تا چه اندازه مترقی و ملی می‌اندیشد و رفتار می‌کند. بحث تجزیه‌طلبی قومی اما دهن‌کجی به این اتحاد ملی و رویکرد مترقی انسانی است.

تنوع فرهنگی انسان‌ها، از زبان و مذهب گرفته تا رقص و موسیقی و باورهای عامیانه محترم و حتی ارزشمند است؛ اما بر پایه کدام منطق عقلانی و انسانی، به خود اجازه می‌دهیم بین شهروندان یک کشور بر پایه همین تمایزهای فرهنگی مرزبندی ایجاد کنیم؟ چطور رفتارهای شوونیستی وقتی از حکومت‌ها سر بزند محکوم است اما تکرار همان مرزبندی‌ها از جانب شهروندان پذیرفته شده است؟

کردهای ایرانی، درست به مانند ترک‌ها و بلوچ‌ها و عرب‌ها و البته فارس‌ها، شهروندان برابر در کشور ایران، و یکی از اجزای غیرقابل انفکاک در تشکیل ملت بزرگ و چندفرهنگی ایران هستند. بیش از یک قرن تلاش ایرانیان برای دوری جستن از جامعه‌ای قبیله‌ای و جنگ‌ها و اختلافات «حیدری/نعمتی» ما را به نقطه‌ای رسانده که امروز بتوانیم دوش به دوش هم از جامعه مدنی، حقوق شهروندی و رفع هرگونه تبعیض سخن بگوییم. تداوم این مسیر، تنها با از میان برداشتن ملاک‌هایی میسر است مخل برابری کامل «انسان»ها، در شان، کرامت و حقوق قانونی هستند؛ چه چنین ملاک‌هایی از جانب یک حکومت ایدئولوژیک وضع شود و چه از جانب اقلیت‌هایی تحت تبعیض که حالا می‌خواهند پاسخ تبعیض را با تبعیض بدهند.

به باور ما، آنچه جامعه ایرانی و البته «ملت ایران» خوانده می‌شود، تابلوی رنگارنگ و هزار نقشی است که اتحاد و انسجام آن دقیقا در عین تکثرهای جزیی‌اش زیبا و قابل ستایش است و هرگونه تلاش برای پاره کردن گوشه‌ای از این اثر زیبا و تاریخی، به معنای تهاجم به کلیت زیباشناختی آن است.

پی‌نوشت:

این+ کلیپ تصویری در تلگرام، نمایی است از گرایش هنرمندان ایرانی در کنار هم قرار دادن تنوع فرهنگ‌ها و زبان‌های ایرانی به عنوان یک هارمونی از جامعه ایرانی. بازنمایی زیبایی از تصویر کامل ایران‌زمین به عنوان یک «وحدت در عین کثرت».

۷/۱۱/۱۳۹۶

خاک پاشیدن به سیمای واقعیت



دو سال پیش یادداشتی منتشر کردیم (اینجا+) با عنوان «چهار تصویر از عربستان که در رسانه‌های فارسی نمی‌بینیم». آنجا بر اساس آمارهای رسمی نشان دادیم که غالب ایرانیان در چند مورد تصورات نادرستی از جامعه عربستان دارند. تصور ما این بود که بر پایه روایتی نانوشته، بخشی از ایرانیان عربستان را کشوری عقب‌افتاده(۱)، با مردمانی خشن(۲) و بی‌سواد(۳) و زنانی محصور در خانه(۴) تصور می‌کنند که تنها به مدد دلارهای نفتی توانسته خودش را حفظ کند.(۵)

یادداشت ما دقیقا همین معیارها را نشانه گرفت و نشان داد که اتفاقا بر اساس آمارهای رسمی و جهانی:

۱- شاخصه توسعه انسانی عربستان از ایران بالاتر است.
۲- شاخص خشونت در عربستان به مراتب پایین‌تر از ایران است.
۳- میانگین سواد در عربستان (چه مردان و چه زنان) از ایران بالاتر است.
۴- نرخ مشارکت اقتصادی زنان در عربستان بهتر از ایران است.

در نهایت، و طی یادداشت دیگری نشان دادیم که عربستان یک اقتصاد صنعتی بسیار بزرگ دارد که فقط حجم تولیدات صنعتی آن، به مراتب بیشتر از مجموع تمامی تولیدات نفتی و غیرنفتی ایران است. (اینجا)

واکنش‌هایی از جنس انواع و اقسام توهین‌ها، پرخاش‌ها و حتی اتهاماتی عجیب همچون وطن‌فروشی و مزدوری برای آل‌سعود چندان جای تعجب نداشت، بلکه صرفا تایید می‌کرد که مساله در بی‌اطلاعی ایرانیان از وضعیت عربستان خلاصه نمی‌شود، بلکه بسیاری از هم‌وطنان ما اساسا «نمی‌خواستند» این اطلاعات را داشته باشند، یا به عبارت دیگر، ترجیح می‌دادند جهان را آنگونه تصور کنند که دوست دارند!

در تمام این مدت، چند تصویر ساده و اطلاعات جزیی نیز به کمک این بخش از هم‌وطنان ما می‌آمد. موضوعاتی همچون «ممنوعیت رانندگی برای زنان» در عربستان کمک می‌کرد تا ما بتوانیم همچنان امیدوار و ای بسا مسرور باشیم که «از ما بدتر هم هست»؛ و یا متناسب با ضرباهنگ یک گرایش نژادپرستانه، مدعی شویم: «عرب‌ها عقب‌افتاده‌تر از ایرانیان هستند». حالا اما شیپورهایی نواخته شده که این خواب نوشین را آشفته می‌سازد.

چند خبر سریع و غافل‌گیر کننده، به فاصله‌ای اندک، یکی پس از دیگری منتشر شدند. ابتدا لغو ممنوعیت رانندگی زنان عربستان، سپس مجوز صدور فتوا برای زنان مفتی و در نهایت، پخش موسیقی خواننده شهیر عرب، «ام‌کلثوم» از تلویزیون عربستان. این‌ها یعنی خلع سلاح شدن جریان تقلیل‌گرایی که تلاش می‌کرد پیچیدگی‌های مقایسه دو جامعه بزرگ را در سطح یکی دو سطر خلاصه کند و حکم نهایی را باب میل و اراده از پیش تعیین شده خودش صادر کند. حالا تکلیف چیست؟

بی‌شک، و همان‌طور که در همین مدت کوتاه شاهدش بودیم، گروهی دوباره بسیج می‌شوند تا خاک به سیمای واقعیت بپاشند. اینان به هر دری می‌زنند که حقیقت را پنهان کرده یا مخدوش سازند. روند اصلاحات در یکی از بزرگترین کشورهای منطقه و حتی جهان را صرفا محصول یک اراده شخصی و دستوری جلوه دهند، یا آن را توطئه‌ای فریبنده بخوانند. آسمان به ریسمان ببافند و اگر شده حقوق زنان را به جنگ یمن پیوند بزنند تا همچنان آرامش گورستانی این برکه راکد را حفظ کنند. اسم‌اش هرچه می‌خواهد باشد، اما بی‌شک این یک روی‌کرد اصلاح‌طلبانه نیست، ولو آنکه راویان‌اش سربند اصلاح‌طلبی به سر بسته باشند.

روی‌کرد اصلاح‌طلبانه اما اقتضا می‌کند که از هرگونه بهبودی در هرکجای جهان استقبال کنیم؛ خوشحال باشیم و البته سعی کنیم درس بگیریم؛ پیشرفت گام‌به‌گام عربستان در تمامی این سال‌ها را منکر نشویم و سرمایه‌گذاری بزرگ در بخش‌های آموزش و پرورش و حتی توان‌مندسازی زنان را به چشم ببینیم. شاید آن وقت از خود بپرسیم نتیجه چند دهه شعار استقلال، نگاه به داخل و انواع و اقسام نسخه‌های بومی‌سازی به کجا رسید؟ تمام پیشرفت‌های جهان و برنامه‌های توسعه را به اسم فساد و غرب‌زدگی منکر شدیم و به اسم استقلال ارتباط خود را با پیشرفته‌ترین کشورهای جهان قطع کردیم، چطور به دنبال عاقبتی بجز تبدیل شدن به عقب‌افتاده‌ترین‌ها بودیم؟


ما ایرانیان مثل معروف و قابل تاملی داریم: «چون کبک سر در برف فرو کردن». پس باید بهتر از هرکسی بدانیم که تلاش برای انکار واقعیت، حقیقت جهان را تغییر نخواهد داد. اینان که مدام به گوش ما از مفاخر باستانی و تاریخی و سنتی و دینی لالایی می‌خوانند، اینان که مثل جغدهای شوم از تباهی و روسیاهی و فلاکت همه جهان (از غرب گرفته تا خاورمیانه) برای ما داستان‌سرایی می‌کنند، اینان هیچ کدام دوستان خوبی نیستند. حتی اگر نیت خیر و شرافتمندانه‌ای هم داشته باشند دوستی‌شان مصداق دوستی خاله خرسه است. دوست واقعی آن است که تلخی حقیقت را به کام ما بنشاند بلکه تلگنری باشد که به خود بیاییم.