رفیق.ش- نه مصالحه میکنند و نه کوتاه میآیند. وقتی همه به آنها فشار میآورند باز هم اثری از تردید در چهرههاشان نیست. انگار اگر همه هم کاخ ریاست جمهوری را خانه عنکبوت بدانند باز هم دولتیها برای خود پشتوانهای محکم خریدهاند که هنوز میتوانند به آن دلخوش کنند. مایه دلخوشی آنها هرچه باشد انگیزه و روحیه غیرعادی برایشان خریده است. رقبا هر ضربهای وارد میآورند دولتیها به روی خود نمیآورند. انگار که رقیب نفسهای آخرا را میکشد و آنها هم لابد دارند با آرامش حرمت رقیب در حال احتضار را نگاه میدارند. با این حساب دو سوال اساسی پیش میآید: نخست اینکه انگیزه دولتیها در این بازی چیست؟ و دیگر اینکه این بازی تا کی ادامه خواهد یافت؟ شرایط آنقدر پیچیده است که نباید در پی یافتن پاسخ صریح باشیم اما میتوان با طرح همه اما و اگرهای ممکن این سوالات را دور زد و به نوعی محاصره نمود.
اگر هیچ اتفاق خارقالعادهای پیش رو نباشد، حتی به فرض حفظ کرسی وکیلالدولهها در مجلس نهم، باز هم در انتخابات ریاستجمهوری بعدی ستاره احمدینژاد افول و ایدئولوژی دولتش سقوط خواهد کرد. شاید حاکمیت از آن پس با روی کار آمدن خانهزادها مشی ترمیمی در پیش بگیرد. شاید هم سورپرایز دیگری در حد احمدینژاد به مردم معرفی کند و باز هم فرار به جلو در دستور کار قرار گیرد. در هر حال در این افق از یک نظر نتیجه یکسان است. خانههای امن احمدینژاد و احمدینژادیها با بولدوزر صاف خواهند شد. در این حالت حاد حتی ممکن است نام احمدینژاد مانند مهدی هاشمی یا سران فتنه یا «نخبه بیبصیرت» در ترکیبی کنایی همچون «باند احمدینژاد» بر سر زبان سیاسیون بیافتد. البته همه اینها در شرایطی است که اتفاق محیرالعقولی در کمین ماههای پیش رو نباشد. احمدینژاد و یارانش این را خوب میفهمند و اگر تا کنون خونسردی خود را حفظ نمودهاند یا بر پایه سنت مالوف سیاست ایرانی صورت خود را با سیلی سرخ کرده و لاف میزنند یا واقعا منتظر اتفاق خاصی هستند. در این سناریو بازی پیشرو تا وقوع همان اتفاق خاص ادامه خواهد یافت.
جناح احمدینژاد برد چشمگیری در انتخابات مجلس به دست نیاورد. رییس جمهور حتی اگر پیش از این انتظار پیروزی قاطع در انتخابات را داشت از هماکنون باید دنبال قله افتخار و سورپرایز دیگری بگردد اما آیا واقعا جناح رییس جمهور میتوانست رد صلاحیت نامزدهای انتخاباتیاش و سد نظارت در انتخابات مجلس را پیشبینی کند؟ اگر فرض را بر عقلانیت حداقلی جناح دولت قرار دهیم دیگر نمیتوانیم انتخابات مجلس را صحنهای بدانیم که آبستن سورپرایز دولتی مورد اشاره بوده است. دولت حداکثر میتوانسته کرسی وکیلالدولهها را حفظ کند تا در راه رسیدن به موعد سورپرایز تنور را همچنان داغ نگه دارد اما در انتخابات مجلس نهم واقعا چه اتفاقی افتاد؟
در زمان نگارش این یادداشت هنوز اطلاعات جامعی از آرایش نیروها در مجلس آتی در دسترس نیست اما بیمناسبت نیست که با تکیه بر نتایج انتخابات تهران کمی به ماوقع کشمکش دولتیها نزدیک شویم. در دور اول انتخابات تنها پنج نامزد از تهران موفق به ورود به مجلس شدند. یک نماینده از فهرست جبهه متحد اصولگرایان، یک نفر از جبهه پایداری و سه نفر مشترک بین دو فهرست. در بین 25 نفر بعدی نیز 13 نفر از جبهه متحد، 9 نفر از جبهه پایداری و 2 نفر مشترک بین دو فهرست وجود دارند. هرچند در این فهرست 25نفره موقعیت مساعدتری برای اعضای جبهه پایداری دیده میشود. (در بین 5کاندیدای اولی که به دور دوم راه یافتند، 3نفر از جبهه پایداری و تنها یک نفر از جبهه متحد حضور دارند. در بین 10 نفر بعدی نسبت 5به 4به سود جبهه متحد است)
از سوی دیگر زنگ خطر برای چهرههای شاخص راست سنتی به صدا درآمده است. یکی از نمادهای مسلم راست سنتی (محمدرضا باهنر) در لیست تهران در جایگاه 26ام قرار گرفت و دو نمونه دیگر از این دست (محمدنبی حبیبی و اسدالله بادامچیان) علیرغم راهیابی به دور دوم جایی در لیست 30نفره اول نداشتند. در واقع در نقطه مقابل حسینیان، رسایی و کوچکزاده که مثلث تندروهای طرفدار دولت را تشکیل میدادند موقعیتی بسیار بهتر از همتایان راست سنتی دارند. فراتر از این مدتی است که دولتیها موفق شدهاند این مردان نسبتا گمنام را به عنوان چرههای دست اول سیاست جا بزنند و همزمان قاطعیت این مردان آهنین را به رخ محافظهکاران میانهرو همچون لاریجانی و باهنر بکشند. اگر فرض کنیم اصولگرایان سنتی نتیجهای متفاوت در شهرستانهای کوچک و بزرگ را هم مایه امیدواری خود قرار دهند آنگاه باز این سوال مطرح میشود که بدون اتکا به چهرههای شاخص چگونه خواهند توانست از ریزش آرا پس از تشکیل مجلس نهم جلوگیری کنند؟ آنها خود به خوبی آگاهاند که نمایندگان راست سنتی در شهرستانها میتوانند همچون شمشیر دولبهای باشند که در روزهای حساس به سود دشمنان میچرخند.
اگر جناح دولتی به مدد استراتژی تهاجمیاش بتواند وزنه سیاست عمومی را به نفع خود وارد عمل کند و همزمان نظر مساعد یا نسبتا مساعد راس نظام را با یک چرخش استادانه از سایه هراس مشایی به حاشیه امن و امان مصباح یزدی فراهم کند آنگاه شاید راست سنتی ناامیدانه به یاد روزهایی بیافتد که از سر ناچاری پذیرفت لشکری سست ایمان در هیکل اسب تروا وارد مجلس شوند. این شاید تنها سورپرایزی باشد که دولتیها هنوز میتوانند به آن امید داشته باشند و تا آن روز هم قطعا امیدوارانه به یارگیریهای خود که مثل همیشه مبتنی بر فرادستی اقتصادی خواهد بود ادامه خواهند داد. آنها حتی از مدتی پیش این بازی را شروع کردهاند! مدتهاست که مشایی از ویترین رسانهها پایین آمده است و هواداران دولت در مجلس استادانه پشت آیتالله مصباح یزدی پناه گرفتهاند. نمیتوان تردید کرد که حداقل در کوتاه مدت سنگر امنی بدست آوردهاند.
در کانون سیاسی کشور (تهران) پس از آنکه با یک مانور تبلیغاتی انفصال مطهری، کاتوزیان و عباسپور از راست سنتی میسر شد، میزان الحراره دولتیها در مجلس (مثل حسینیان، رسایی و کوچکزاده) ترجیح دادند در فهرست جداگانهای تحت عنوان جبهه پایداری به استقبال انتخابات مجلس بروند. به موازات آنها مرتضی آقاتهرانی، حلقه مفقوده بین دولت و مصباح در راس این فهرست قرار گرفت تا عزم راسخ نوآمدگان اصولگرا به اصولگرایان سنتی نشان داده شود. شمشیر از رو بستن جبهه پایداری هم مقدمه یارگیریهای بعدی بوده است و خاموش شدن چراغ مشایی، مقدمه مصالحههای بعدی. آنها هنوز خط و نشان میکشند چون این خط و نشانها را لازمه فرادستی در پای میز مصالحه میدانند. امروز خط و نشان میکشند تا اگر در آینده کار به مصالحه جامعی رسید در موقعیتی فرادست بتوانند امتیاز بیشتری طلب کنند. اما علیرغم همه این خط و نشانها در قرار دادن نام حداد عادل در ابتدای فهرست انتخاباتی خود گشاده دستی از خود نشان میدهند؛ یعنی میخواهند نشان دهند که به اصول لایههای بالاتر سیاست همچنان پایبند هستند و این نشان میدهد که مقدمات ضیافت مصالحه از هماکنون فراهم است، هرچند همزمان خیلی شفاف میگویند که سنتیها به این ضیافت دعوت نخواهند شد.
برگ برنده آنها برای برقراری چنین ضیافتی آن است که نشان دهند دانه درشتهایی مثل لاریجانی و قالیباف دیگر مانند ناطق نوری مهره سوخته محسوب میشوند. ناگفته نماند که هراسی که جناح دولتی از خود ایجاد کرده و بدنامی و تکروی شخص احمدینژاد هنوز شانس قابل توجهی برای بازیابی قدرت در اختیار سنتیها و مهره سوختهها فراهم میآورد.
پینوشت:
مجمع دیوانگان مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
اگر هیچ اتفاق خارقالعادهای پیش رو نباشد، حتی به فرض حفظ کرسی وکیلالدولهها در مجلس نهم، باز هم در انتخابات ریاستجمهوری بعدی ستاره احمدینژاد افول و ایدئولوژی دولتش سقوط خواهد کرد. شاید حاکمیت از آن پس با روی کار آمدن خانهزادها مشی ترمیمی در پیش بگیرد. شاید هم سورپرایز دیگری در حد احمدینژاد به مردم معرفی کند و باز هم فرار به جلو در دستور کار قرار گیرد. در هر حال در این افق از یک نظر نتیجه یکسان است. خانههای امن احمدینژاد و احمدینژادیها با بولدوزر صاف خواهند شد. در این حالت حاد حتی ممکن است نام احمدینژاد مانند مهدی هاشمی یا سران فتنه یا «نخبه بیبصیرت» در ترکیبی کنایی همچون «باند احمدینژاد» بر سر زبان سیاسیون بیافتد. البته همه اینها در شرایطی است که اتفاق محیرالعقولی در کمین ماههای پیش رو نباشد. احمدینژاد و یارانش این را خوب میفهمند و اگر تا کنون خونسردی خود را حفظ نمودهاند یا بر پایه سنت مالوف سیاست ایرانی صورت خود را با سیلی سرخ کرده و لاف میزنند یا واقعا منتظر اتفاق خاصی هستند. در این سناریو بازی پیشرو تا وقوع همان اتفاق خاص ادامه خواهد یافت.
جناح احمدینژاد برد چشمگیری در انتخابات مجلس به دست نیاورد. رییس جمهور حتی اگر پیش از این انتظار پیروزی قاطع در انتخابات را داشت از هماکنون باید دنبال قله افتخار و سورپرایز دیگری بگردد اما آیا واقعا جناح رییس جمهور میتوانست رد صلاحیت نامزدهای انتخاباتیاش و سد نظارت در انتخابات مجلس را پیشبینی کند؟ اگر فرض را بر عقلانیت حداقلی جناح دولت قرار دهیم دیگر نمیتوانیم انتخابات مجلس را صحنهای بدانیم که آبستن سورپرایز دولتی مورد اشاره بوده است. دولت حداکثر میتوانسته کرسی وکیلالدولهها را حفظ کند تا در راه رسیدن به موعد سورپرایز تنور را همچنان داغ نگه دارد اما در انتخابات مجلس نهم واقعا چه اتفاقی افتاد؟
در زمان نگارش این یادداشت هنوز اطلاعات جامعی از آرایش نیروها در مجلس آتی در دسترس نیست اما بیمناسبت نیست که با تکیه بر نتایج انتخابات تهران کمی به ماوقع کشمکش دولتیها نزدیک شویم. در دور اول انتخابات تنها پنج نامزد از تهران موفق به ورود به مجلس شدند. یک نماینده از فهرست جبهه متحد اصولگرایان، یک نفر از جبهه پایداری و سه نفر مشترک بین دو فهرست. در بین 25 نفر بعدی نیز 13 نفر از جبهه متحد، 9 نفر از جبهه پایداری و 2 نفر مشترک بین دو فهرست وجود دارند. هرچند در این فهرست 25نفره موقعیت مساعدتری برای اعضای جبهه پایداری دیده میشود. (در بین 5کاندیدای اولی که به دور دوم راه یافتند، 3نفر از جبهه پایداری و تنها یک نفر از جبهه متحد حضور دارند. در بین 10 نفر بعدی نسبت 5به 4به سود جبهه متحد است)
از سوی دیگر زنگ خطر برای چهرههای شاخص راست سنتی به صدا درآمده است. یکی از نمادهای مسلم راست سنتی (محمدرضا باهنر) در لیست تهران در جایگاه 26ام قرار گرفت و دو نمونه دیگر از این دست (محمدنبی حبیبی و اسدالله بادامچیان) علیرغم راهیابی به دور دوم جایی در لیست 30نفره اول نداشتند. در واقع در نقطه مقابل حسینیان، رسایی و کوچکزاده که مثلث تندروهای طرفدار دولت را تشکیل میدادند موقعیتی بسیار بهتر از همتایان راست سنتی دارند. فراتر از این مدتی است که دولتیها موفق شدهاند این مردان نسبتا گمنام را به عنوان چرههای دست اول سیاست جا بزنند و همزمان قاطعیت این مردان آهنین را به رخ محافظهکاران میانهرو همچون لاریجانی و باهنر بکشند. اگر فرض کنیم اصولگرایان سنتی نتیجهای متفاوت در شهرستانهای کوچک و بزرگ را هم مایه امیدواری خود قرار دهند آنگاه باز این سوال مطرح میشود که بدون اتکا به چهرههای شاخص چگونه خواهند توانست از ریزش آرا پس از تشکیل مجلس نهم جلوگیری کنند؟ آنها خود به خوبی آگاهاند که نمایندگان راست سنتی در شهرستانها میتوانند همچون شمشیر دولبهای باشند که در روزهای حساس به سود دشمنان میچرخند.
اگر جناح دولتی به مدد استراتژی تهاجمیاش بتواند وزنه سیاست عمومی را به نفع خود وارد عمل کند و همزمان نظر مساعد یا نسبتا مساعد راس نظام را با یک چرخش استادانه از سایه هراس مشایی به حاشیه امن و امان مصباح یزدی فراهم کند آنگاه شاید راست سنتی ناامیدانه به یاد روزهایی بیافتد که از سر ناچاری پذیرفت لشکری سست ایمان در هیکل اسب تروا وارد مجلس شوند. این شاید تنها سورپرایزی باشد که دولتیها هنوز میتوانند به آن امید داشته باشند و تا آن روز هم قطعا امیدوارانه به یارگیریهای خود که مثل همیشه مبتنی بر فرادستی اقتصادی خواهد بود ادامه خواهند داد. آنها حتی از مدتی پیش این بازی را شروع کردهاند! مدتهاست که مشایی از ویترین رسانهها پایین آمده است و هواداران دولت در مجلس استادانه پشت آیتالله مصباح یزدی پناه گرفتهاند. نمیتوان تردید کرد که حداقل در کوتاه مدت سنگر امنی بدست آوردهاند.
در کانون سیاسی کشور (تهران) پس از آنکه با یک مانور تبلیغاتی انفصال مطهری، کاتوزیان و عباسپور از راست سنتی میسر شد، میزان الحراره دولتیها در مجلس (مثل حسینیان، رسایی و کوچکزاده) ترجیح دادند در فهرست جداگانهای تحت عنوان جبهه پایداری به استقبال انتخابات مجلس بروند. به موازات آنها مرتضی آقاتهرانی، حلقه مفقوده بین دولت و مصباح در راس این فهرست قرار گرفت تا عزم راسخ نوآمدگان اصولگرا به اصولگرایان سنتی نشان داده شود. شمشیر از رو بستن جبهه پایداری هم مقدمه یارگیریهای بعدی بوده است و خاموش شدن چراغ مشایی، مقدمه مصالحههای بعدی. آنها هنوز خط و نشان میکشند چون این خط و نشانها را لازمه فرادستی در پای میز مصالحه میدانند. امروز خط و نشان میکشند تا اگر در آینده کار به مصالحه جامعی رسید در موقعیتی فرادست بتوانند امتیاز بیشتری طلب کنند. اما علیرغم همه این خط و نشانها در قرار دادن نام حداد عادل در ابتدای فهرست انتخاباتی خود گشاده دستی از خود نشان میدهند؛ یعنی میخواهند نشان دهند که به اصول لایههای بالاتر سیاست همچنان پایبند هستند و این نشان میدهد که مقدمات ضیافت مصالحه از هماکنون فراهم است، هرچند همزمان خیلی شفاف میگویند که سنتیها به این ضیافت دعوت نخواهند شد.
برگ برنده آنها برای برقراری چنین ضیافتی آن است که نشان دهند دانه درشتهایی مثل لاریجانی و قالیباف دیگر مانند ناطق نوری مهره سوخته محسوب میشوند. ناگفته نماند که هراسی که جناح دولتی از خود ایجاد کرده و بدنامی و تکروی شخص احمدینژاد هنوز شانس قابل توجهی برای بازیابی قدرت در اختیار سنتیها و مهره سوختهها فراهم میآورد.
پینوشت:
مجمع دیوانگان مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر