فردا 29 اسفند است. روز نفت. روز «ملیشدن صنعت نفت» و شاید «روز سیاه نفت»! نفت در کشور ما آنچنان با نام «دکتر محمد مصدق» پیوند خورده که گویی هیچ جایی برای تحلیل و یا بازخوانی کارنامه دولت ملی در ورای تلاش برای حفاظت از دستاوردهای جنبش ملی شدن صنعت نفت باقی نمانده است. با این حال من گمان میکنم که با گذشت بیش از نیم قرن پس از کودتای 28 مرداد جامعه ایرانی و دست کم نخبگان آن نیاز دارند تا بار دیگر به مرور پرونده دولت ملی و اولویتهای اجتماعی آن مراجعه کنند و البته این بار دست از سر مقصریابی برای کودتای 28 مرداد بردارند. به گمان من در جریان بازخوانی پرونده ملی شدن صنعت نفت چند محور کلی هست که میتوانند در قالب طرح پرسش، سرفصلهایی برای تحقیق و گفت و گو شوند:
1- آیا ملیشدن صنعت نفت در دهه 30 شمسی اولویت نخست جامعه ایرانی بود؟
2- آیا با گذشت تنها یک دهه از فروپاشی استبداد رضاشاهی، آن هم نه به دست جنبشهای داخلی، که با دخالت ارتش خارجی، تثبیت دموکراسی نمیتوانست اولویت نخست جنبشهای ملی قرار گیرد؟
3- آیا ملیگرایی آرمانی و ایدهآلی در دهه سی در نهایت به سود منافع ملی، استقلال ملی و حتی احساسات ملی تمام شد یا به زیان آن؟
4- آیا میتوان تمامی تقصیر فرجام سیاه دولت ملی را به گردن زیادهخواهی جهان استعماری و اشتباه یا «خیانت» معدود جریانات داخلی گذاشت؟
اینها همه پرسشهایی است که پرداختن به هر یک حتی در قالب «مثنوی هفتاد من کاغذ» هم به سرانجامی شفاف و قابل توافق نخواهد انجامید. با این حال من گمان میکنم دست کم اکنون که جریان دموکراسیخواهی ملی در سرخوردگی دوباره از کودتایی دیگر علیه خواست عمومی جامعه قرار گرفته باید بدانها بازگشت تا ریشههای این تباهی تاریخی را واقعبینانهتر بازخوانی کنیم. در کنار این موارد، محور دیگری نیز وجود دارد که از نظر من در شرایط کنونی جامعه ایرانی اهمیت ویژهای دارد و آن عواقب کودتای 28 مرداد در نگاه تاریخی ایرانیان به جهان بیرون است.
به باور من، فارغ از ریشهیابی علل و عوامل کودتا، یکی از تاثیرات غیرقابل انکار آن بر روحیه جمعی و تاریخی ایرانیان تشدید فرهنگ «بیگانههراسی» و «بیگانهستیزی» بود. نه تنها توده مردم، که حتی نخبگان ایرانی نیز پس از آن هیچ گاه نتوانستند روابط خود با جهان بیرون را بر پایه تعادلی منطقی از معادلات «هزینه-فایده» یا «منافع دوجانبه» بنا کنند. دو قطبی «شیفتگی افراطی و خودباختگی در برابر غرب» و «بیگانه ستیزی افراطی» پس از کودتای 28 مرداد آنچنان تشدید شد که هنوز هم سایه سنگین خود را بر روابط و نگرشهای موجود در فضای سیاسی و روشنفکری ما حفظ کرده است. هنوز هم همه باید یا به اردوگاه سفیدها (میهنپرستانه بیگانهستیز) تعلق داشته باشند یا داغ مزدوری سیاهها (عوامل خودباخته و خودفروخته به اجنبی) را بر پیشانی تحمل کنند و یا تا پایان عمر ناامیدانه تلاش کنند که از این اتهامات و برچسبها فاصله بگیرند.
نفت، این سرمایه زیرزمینی در تاریخ کشور ما نقشی عجیب و غیرقابل توصیف ایفا کرده است. شاید برای آنانی که از این سرمایه طبیعی محروم هستند نفت همچنان «طلای سیاه» باشد، اما دست کم در ایرانزمین کم نیستند آنانی که این ثروت را یک «نفرین سیاه» قلمداد میکنند.
1- آیا ملیشدن صنعت نفت در دهه 30 شمسی اولویت نخست جامعه ایرانی بود؟
2- آیا با گذشت تنها یک دهه از فروپاشی استبداد رضاشاهی، آن هم نه به دست جنبشهای داخلی، که با دخالت ارتش خارجی، تثبیت دموکراسی نمیتوانست اولویت نخست جنبشهای ملی قرار گیرد؟
3- آیا ملیگرایی آرمانی و ایدهآلی در دهه سی در نهایت به سود منافع ملی، استقلال ملی و حتی احساسات ملی تمام شد یا به زیان آن؟
4- آیا میتوان تمامی تقصیر فرجام سیاه دولت ملی را به گردن زیادهخواهی جهان استعماری و اشتباه یا «خیانت» معدود جریانات داخلی گذاشت؟
اینها همه پرسشهایی است که پرداختن به هر یک حتی در قالب «مثنوی هفتاد من کاغذ» هم به سرانجامی شفاف و قابل توافق نخواهد انجامید. با این حال من گمان میکنم دست کم اکنون که جریان دموکراسیخواهی ملی در سرخوردگی دوباره از کودتایی دیگر علیه خواست عمومی جامعه قرار گرفته باید بدانها بازگشت تا ریشههای این تباهی تاریخی را واقعبینانهتر بازخوانی کنیم. در کنار این موارد، محور دیگری نیز وجود دارد که از نظر من در شرایط کنونی جامعه ایرانی اهمیت ویژهای دارد و آن عواقب کودتای 28 مرداد در نگاه تاریخی ایرانیان به جهان بیرون است.
به باور من، فارغ از ریشهیابی علل و عوامل کودتا، یکی از تاثیرات غیرقابل انکار آن بر روحیه جمعی و تاریخی ایرانیان تشدید فرهنگ «بیگانههراسی» و «بیگانهستیزی» بود. نه تنها توده مردم، که حتی نخبگان ایرانی نیز پس از آن هیچ گاه نتوانستند روابط خود با جهان بیرون را بر پایه تعادلی منطقی از معادلات «هزینه-فایده» یا «منافع دوجانبه» بنا کنند. دو قطبی «شیفتگی افراطی و خودباختگی در برابر غرب» و «بیگانه ستیزی افراطی» پس از کودتای 28 مرداد آنچنان تشدید شد که هنوز هم سایه سنگین خود را بر روابط و نگرشهای موجود در فضای سیاسی و روشنفکری ما حفظ کرده است. هنوز هم همه باید یا به اردوگاه سفیدها (میهنپرستانه بیگانهستیز) تعلق داشته باشند یا داغ مزدوری سیاهها (عوامل خودباخته و خودفروخته به اجنبی) را بر پیشانی تحمل کنند و یا تا پایان عمر ناامیدانه تلاش کنند که از این اتهامات و برچسبها فاصله بگیرند.
نفت، این سرمایه زیرزمینی در تاریخ کشور ما نقشی عجیب و غیرقابل توصیف ایفا کرده است. شاید برای آنانی که از این سرمایه طبیعی محروم هستند نفت همچنان «طلای سیاه» باشد، اما دست کم در ایرانزمین کم نیستند آنانی که این ثروت را یک «نفرین سیاه» قلمداد میکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر