این روزها بیش از آنکه سخن از محتوا، بازی، داستان و یا خوشساختی فیلمهای روی پرده بازار جدال سینمای ایران را داغ کند، جنجالهای حاشیهای است که نظر مخاطبان را به خود جلب کرده و نقش اصلی را در میزان فروش بازی میکند. از سازندگان «قلادههای طلا» گرفته که برای موجسواری بر فضای ملتهب سیاسی دست به هر کاری میزنند (یک نگاهی به اینجا+ بیندازید) تا فیلمهای «گشت ارشاد» و «زندگی خصوصی» که به مدد خط و نشان کشیدن نیروهای «انصار حزبالله» در کانون توجه قرار گرفتند. به باور من دست کم جنجالهای پیرامون فیلم «زندگی خصوصی» ارتباط چندانی به ظاهر و بهانه اعتراضات «کفنپوشها» ندارد. از نگاه من ماجرا تداوم جدال با «جریان انحرافی» است که این بار به زمین سینما کشیده شده است!
«زندگی خصوصی» داستان روزنامهنگاری است که در روزهای نخستین انقلاب یکی از اعضای گروههای افراطی بوده است. شاید عضوی از اعضای «کمیته»هایی که برای بیش از یک دهه از ابتدای انقلاب نامشان بسیار آشنا بود و در خودسری هیچ سدی پیش روی خود نمیدیدند. وی بعدها (احتمالا در زمان دولت احمدینژاد) با اتهام ارتباط با گروههای فساد اقتصادی از مناصب دولتی خود برکنار میشود. پس از آن تغییر رنگ میدهد و در قامت یک روزنامهنگار اصلاحطلب به انتقاد از دولت میپردازد. این بخش به ظاهر حاشیه داستان فیلم است و داستان اصلی به موضوع ازدواج موقت او و مشکلاتی که این «زن موقت» برایش درست میکند اختصاص دارد، اما من گمان میکنم از اساس دلیل ساخته شدن فیلم همان موضوع حاشیهای است!
فیلم پس از منتشر شدن خبر بزرگترین اختلاس تاریخ کشور ساخته شده است و در چندین مورد به این مسئله اشاره میکند. خود این موضوع نشان میدهد که تصمیم ساخت آن چقدر شتابزده گرفته شده و با چه سرعت خیرهکنندهای فیلم به اکران عمومی رسیده است. این شتابزدگی در جایجای فیلم به چشم میخورد و نتیجه هنریاش یک داستان ضعیف، با منطقی نه چندان قابل پذیرش و شخصیتهایی سطحی است که باورپذیر نیستند. مثلا معلوم نیست شخصیتی چون «پریسا»، یک زن غیرمذهبی و از فرنگ برگشته با ظاهری جذاب که وضع مالی کاملا مساعدی هم دارد، اساسا چرا باید به «ابراهیم» نزدیک شده و اینچنین عاشق و پایبند او شود. (در این مورد میتوانید به پینوشت مراجعه کنید)
به باور من، «زندگی خصوصی» فیلمی بود به سفارش دولت و نزدیکان آن. فیلمی که در آن آشکارا به تندرویهای چپگرایان افراطی در ابتدای انقلاب حمله میشود. در واقع طیف منتسب به دولت تنها گروه سیاسی هستند که با توجه به نداشتن هیچ گونه ریشه و سابقه انقلابی میتوانند با خیال راحت از افراطگریهای دهه نخست حکومت انتقاد کنند. از سوی دیگر، شخصیت «ابراهیم» که در تمامی صحنههای گذشته تا به امروزش به نوعی «مردود» به نمایش درآمده است، تنها در یک صحنه است که کاملا مورد حمایت و موجه به تصویر کشید میشود و آن زمانی است که در برابر چهرهای نظیر «حسین شریعتمداری» قرار میگیرد. در واقع «ابراهیم» میتواند نمایندهای باشد از چپگرایان اصلاحطلب حکومت که گذشته انقلابی و افراطیشان همواره مورد انتقاد طیف دولتی بوده است. (مناظره انتخاباتی و اشاره احمدینژاد به برخوردهای افراطی در زمان موسوی را به یاد بیاورید! صحنههای ابتدایی این فیلم گویا بر پایه همان انتقادها ساخته شدهاند)
از سوی دیگر همین جناح اصلاحطلب، تنها در برابر طیف «حسین شریعتمداری» است که میتواند مورد حمایت دولت قرار گیرد. هیچ شخصیت دیگری به اندازه «حسین شریعتمداری» آشکار و مستقیم در فیلم به تصویر کشیده نشده است، تا جایی که برای برطرف شدن هرگونه ابهامی از زبان ابراهیم دقیقا به «همکار سابق» شریعتمداری که بعدها «وزیر فرهنگ» شد اشاره میشود. (منظور صفارهرندی است که بر سر جریان مشایی با دولت اختلاف پیدا کرد و از کابینه اخراج شد)
بنابر روایت «زندگی خصوصی» در حال حاضر در کشور ما «دعوا فقط بر سر قدرت» است و برچسبهایی نظیر «منافق، مزدور اجنبی یا جریان انحرافی» همه و همه زد و بندهای سیاسی هستند. اصلاحطلبان همان گروههای فشار سابق هستند که امروز رنگ عوض کرده و در پس ظاهر مردمفریبشان (نام روزنامه «مردم امروز» است و لوگوی آن از لوگوی «صبح امروز» اقتباس شده) همچنان مشغول فساد هستند، گروهی هم که «به اسم نظام» و با «پول بیتالمال» مشغول برچسبزنی و فرستادن دیگران به زندان هستند صرفا یک مشت قدرتطلباند که کشور را قبضه کردهاند.
در فیلم هیچ رد پای مستقیمی از خود دولت دیده نمیشود. هرچند داغ بودن مسئله اختلاس نشان میدهد زمان فیلم دقیقا به وضعیت کنونی کشور اختصاص دارد، اما زیرکانه تلاش میشود هیچ تصویر مستقیمی از دولت ارایه نشود و وضعیت دولت تنها از سنگر مقابل به تصویر کشیده شود. جایی که رقبای زخم خورده، فاسد و قدرتطلب مشغول زدن تیترهای جنجالی علیه دولت هستند و البته به صورت مداوم هم یک چشمشان به «بی.بی.سی» است تا «بیگانگان» هم خوراک فراهم شده در مورد اختلاس را دریافت کرده و باز هم به دولت ضربه بزنند.
من گمان میکنم عربدهجوییهای اخیر نیروهای انصار حزبالله بسیار بیش از آنکه ناشی از بالا زدن رگ غیرت این نیروهای همواره غیور باشد، بیشتر به تحریک امثال برادر حسین و یا مخالفان صاحب قدرت دولت است. همین میشود که شهرداری تهران خیلی زود به ندای «انصار حزبالله» لبیک میکند و در پایین کشیدن فیلم از پرده سینماهای تحت پوشش خود پیشگام میشود تا وضعیت چندگانگی حکومت و جدالهای داخلی آن به مستقیمترین شکل ممکن بر پردههای سینما قابل مشاهده باشد. من تماشای «زندگی خصوصی» را به عنوان یک فیلم سینمایی به هیچ وجه توصیه نمیکنم، اما اگر میخواهید فیلم را ببینید به سراغ سینماهایی بروید که دولت هنوز قدرت کنترلشان را از دست نداده باشد!
پینوشت:
دوستان مطبوعاتی احتمالا خاطره ورود خانمی مشابه شخصیت «پریسا» در این فیلم را در دوران اصلاحات به یاد دارند. خانمی که اتفاقا ایشان هم همچون «پریسا»ی فیلم از انگلستان آمده بود. بعدها گروهی از چهرههای شاخص مطبوعات اصلاحطلبان و حتی سیاستمدارانی در حد مشاورین دولت در ماجرای ارتباط با آن خانم گرفتار شدند و با پروندههایی که پیدا کردند همواره زبانشان در برابر دستگاه اطلاعاتی کوتاه بود. شخصیت پریسا در این فیلم من را به یاد آن ماجرا انداخت با این تفاوت که در سینمای ایران نمیشود نشان داد که دستگاه اطلاعاتی ممکن است برای اهداف خود چنین بازیهایی را ترتیب بدهد. پس «پریسا» که از طرف یک چهره به ظاهر «پشت پرده» به ابراهیم معرفی و به او نزدیک میشود، در نیمه کار به حال خود رها میشود و یک شخصیت ناقص را ایجاد میکند.
«زندگی خصوصی» داستان روزنامهنگاری است که در روزهای نخستین انقلاب یکی از اعضای گروههای افراطی بوده است. شاید عضوی از اعضای «کمیته»هایی که برای بیش از یک دهه از ابتدای انقلاب نامشان بسیار آشنا بود و در خودسری هیچ سدی پیش روی خود نمیدیدند. وی بعدها (احتمالا در زمان دولت احمدینژاد) با اتهام ارتباط با گروههای فساد اقتصادی از مناصب دولتی خود برکنار میشود. پس از آن تغییر رنگ میدهد و در قامت یک روزنامهنگار اصلاحطلب به انتقاد از دولت میپردازد. این بخش به ظاهر حاشیه داستان فیلم است و داستان اصلی به موضوع ازدواج موقت او و مشکلاتی که این «زن موقت» برایش درست میکند اختصاص دارد، اما من گمان میکنم از اساس دلیل ساخته شدن فیلم همان موضوع حاشیهای است!
فیلم پس از منتشر شدن خبر بزرگترین اختلاس تاریخ کشور ساخته شده است و در چندین مورد به این مسئله اشاره میکند. خود این موضوع نشان میدهد که تصمیم ساخت آن چقدر شتابزده گرفته شده و با چه سرعت خیرهکنندهای فیلم به اکران عمومی رسیده است. این شتابزدگی در جایجای فیلم به چشم میخورد و نتیجه هنریاش یک داستان ضعیف، با منطقی نه چندان قابل پذیرش و شخصیتهایی سطحی است که باورپذیر نیستند. مثلا معلوم نیست شخصیتی چون «پریسا»، یک زن غیرمذهبی و از فرنگ برگشته با ظاهری جذاب که وضع مالی کاملا مساعدی هم دارد، اساسا چرا باید به «ابراهیم» نزدیک شده و اینچنین عاشق و پایبند او شود. (در این مورد میتوانید به پینوشت مراجعه کنید)
به باور من، «زندگی خصوصی» فیلمی بود به سفارش دولت و نزدیکان آن. فیلمی که در آن آشکارا به تندرویهای چپگرایان افراطی در ابتدای انقلاب حمله میشود. در واقع طیف منتسب به دولت تنها گروه سیاسی هستند که با توجه به نداشتن هیچ گونه ریشه و سابقه انقلابی میتوانند با خیال راحت از افراطگریهای دهه نخست حکومت انتقاد کنند. از سوی دیگر، شخصیت «ابراهیم» که در تمامی صحنههای گذشته تا به امروزش به نوعی «مردود» به نمایش درآمده است، تنها در یک صحنه است که کاملا مورد حمایت و موجه به تصویر کشید میشود و آن زمانی است که در برابر چهرهای نظیر «حسین شریعتمداری» قرار میگیرد. در واقع «ابراهیم» میتواند نمایندهای باشد از چپگرایان اصلاحطلب حکومت که گذشته انقلابی و افراطیشان همواره مورد انتقاد طیف دولتی بوده است. (مناظره انتخاباتی و اشاره احمدینژاد به برخوردهای افراطی در زمان موسوی را به یاد بیاورید! صحنههای ابتدایی این فیلم گویا بر پایه همان انتقادها ساخته شدهاند)
از سوی دیگر همین جناح اصلاحطلب، تنها در برابر طیف «حسین شریعتمداری» است که میتواند مورد حمایت دولت قرار گیرد. هیچ شخصیت دیگری به اندازه «حسین شریعتمداری» آشکار و مستقیم در فیلم به تصویر کشیده نشده است، تا جایی که برای برطرف شدن هرگونه ابهامی از زبان ابراهیم دقیقا به «همکار سابق» شریعتمداری که بعدها «وزیر فرهنگ» شد اشاره میشود. (منظور صفارهرندی است که بر سر جریان مشایی با دولت اختلاف پیدا کرد و از کابینه اخراج شد)
بنابر روایت «زندگی خصوصی» در حال حاضر در کشور ما «دعوا فقط بر سر قدرت» است و برچسبهایی نظیر «منافق، مزدور اجنبی یا جریان انحرافی» همه و همه زد و بندهای سیاسی هستند. اصلاحطلبان همان گروههای فشار سابق هستند که امروز رنگ عوض کرده و در پس ظاهر مردمفریبشان (نام روزنامه «مردم امروز» است و لوگوی آن از لوگوی «صبح امروز» اقتباس شده) همچنان مشغول فساد هستند، گروهی هم که «به اسم نظام» و با «پول بیتالمال» مشغول برچسبزنی و فرستادن دیگران به زندان هستند صرفا یک مشت قدرتطلباند که کشور را قبضه کردهاند.
در فیلم هیچ رد پای مستقیمی از خود دولت دیده نمیشود. هرچند داغ بودن مسئله اختلاس نشان میدهد زمان فیلم دقیقا به وضعیت کنونی کشور اختصاص دارد، اما زیرکانه تلاش میشود هیچ تصویر مستقیمی از دولت ارایه نشود و وضعیت دولت تنها از سنگر مقابل به تصویر کشیده شود. جایی که رقبای زخم خورده، فاسد و قدرتطلب مشغول زدن تیترهای جنجالی علیه دولت هستند و البته به صورت مداوم هم یک چشمشان به «بی.بی.سی» است تا «بیگانگان» هم خوراک فراهم شده در مورد اختلاس را دریافت کرده و باز هم به دولت ضربه بزنند.
من گمان میکنم عربدهجوییهای اخیر نیروهای انصار حزبالله بسیار بیش از آنکه ناشی از بالا زدن رگ غیرت این نیروهای همواره غیور باشد، بیشتر به تحریک امثال برادر حسین و یا مخالفان صاحب قدرت دولت است. همین میشود که شهرداری تهران خیلی زود به ندای «انصار حزبالله» لبیک میکند و در پایین کشیدن فیلم از پرده سینماهای تحت پوشش خود پیشگام میشود تا وضعیت چندگانگی حکومت و جدالهای داخلی آن به مستقیمترین شکل ممکن بر پردههای سینما قابل مشاهده باشد. من تماشای «زندگی خصوصی» را به عنوان یک فیلم سینمایی به هیچ وجه توصیه نمیکنم، اما اگر میخواهید فیلم را ببینید به سراغ سینماهایی بروید که دولت هنوز قدرت کنترلشان را از دست نداده باشد!
پینوشت:
دوستان مطبوعاتی احتمالا خاطره ورود خانمی مشابه شخصیت «پریسا» در این فیلم را در دوران اصلاحات به یاد دارند. خانمی که اتفاقا ایشان هم همچون «پریسا»ی فیلم از انگلستان آمده بود. بعدها گروهی از چهرههای شاخص مطبوعات اصلاحطلبان و حتی سیاستمدارانی در حد مشاورین دولت در ماجرای ارتباط با آن خانم گرفتار شدند و با پروندههایی که پیدا کردند همواره زبانشان در برابر دستگاه اطلاعاتی کوتاه بود. شخصیت پریسا در این فیلم من را به یاد آن ماجرا انداخت با این تفاوت که در سینمای ایران نمیشود نشان داد که دستگاه اطلاعاتی ممکن است برای اهداف خود چنین بازیهایی را ترتیب بدهد. پس «پریسا» که از طرف یک چهره به ظاهر «پشت پرده» به ابراهیم معرفی و به او نزدیک میشود، در نیمه کار به حال خود رها میشود و یک شخصیت ناقص را ایجاد میکند.
در همون چند دقیقه ای که کافه سینما منتشر کرد؛ معلومه که فیلم محکمی نیست، ضعف داره، طبیعی نیست
پاسخحذفبه قول فراستی درنیامده :D
به نظرم "زندگی خصوصی" در واقع به نوعی می خواد رانتی شدن و مافیایی شدن آدم هایی که در راس کارهان رو نشون بده یه جورایی "اکبر" نماینده ی اون آدم هایی هست که "جامعه ی سوداگر" رو با وجود و کارهاشون تشکیل میدن.
پاسخحذفولی در باره ی این که فیلم می خواد شخص خاصی رو تخریب کنه یا نه؛میشه گفت حداقل هدف واحدی دیده نمیشه چون در جایی از ابتدای فیلم به نظر میاد اکبر "جوانفکر" میتونه باشه که در روزنامه ی دولت مینویسه و با شریعتمداری اختلاف سلیقه داره. در جای دیگه "اکبر" میتونه گنجی باشه اونجایی که میره پیش اون "بسیجی خیبر" که چاپخونه داره و دچار تنگی نفس هست؛و اون "بسیجی خیبر" از نفی کردن "امام زمان"توسط "اکبر" انتقاد میکنه.