من از دیگر نقاط جهان خبر ندارم، اما اصطلاح «فیلمهای جشنواره پسند» یا «کارگردان جشنواره پسند» در کشور ما اصطلاح آشنایی است. دست کم تجربه من از این اصطلاح، اشاره به نسلی از فیلمهای ساخته شده در ایران است که گویی از ابتدا تنها با معیار مورد نظر داوران جشنوارههای اروپایی تولید شدهاند. چه این تصور درست باشد چه نباشد، این فیلمها غالبا یا در خود ایران اکران نمیشدند (و مثلا مجوز نمیگرفتند) یا اگر هم اکران میشدند مورد اقبال عمومی قرار نمیگرفتند*.
از سوی دیگر من گمان میکنم این فیلمها حتی نمیتوانستند نمایندگان شایستهای برای نمایش یک تصویر از داخل جامعه ایرانی باشند. هرچند نمیتوان منکر ابعاد هنری، نگاه تیزبین، دقت و عمق نظر سازندگان این فیلمها بود و باز هم نمیتوان انکار کرد که به هر حال دستمایههای آنها دغدغهها و مسایلی از داخل همین جامعه بوده است، با این حال من گمان میکنم یک جور رعایت نشدن اولویتهای جامعه ایرانی در این سبک سینما، به نوعی آدرس اشتباه به مخاطب اروپایی میداد. نتیجه این بود که فارغ از محتوای فیلم، هر مخاطبی میتوانست با سنجش میزان اقبال فیلم در داخل کشور، تخمینی برای احتمال موفقیت آن در جشنوارههای جهانی به دست آورد.
در نقطه مقابل، بخش عمدهای آثار جاودانه سینمای ایران، اساسا قابلیت برقراری ارتباط با جامعه جهانی را نداشت. برای مثال من نمیدانم سینمای زندهیاد «علی حاتمی» پس از انتقال به زبانهای دیگر به چه شکلی درمیآید و یا زبان «حاتمیکیا» را یک غربی به چه شکلی تعبیر میکند و اساسا چالش پیش روی «حمید هامون» قابل تشریح است یا نه؟
با این دیدگاه، من گمان میکنم که هنرمندان ما، به عنوان بخش نخبه جامعه ایرانی، حامل و نمایانگر یک ضعف مزمن در دل این جامعه بودند: «ما نمیتوانستیم به زبان جهانی سخن بگوییم». گویی ما جزیرهای متروک در دل جامعه بشری بودیم که هیچ پیوند معنادار و گستردهای با آن نداشتیم. بدین ترتیب هنرمند ایرانی نیز باید انتخاب میکرد که در اثر خود میخواهد به زبان جامعه خودش سخن بگوید و مخاطب داخلی را جذب کند، یا میخواهد به سراغ جوایز جشنوارههای جهانی برود؟ این دوگانه آزارنده سالها ادامه داشت تا اینکه «اصغرفرهادی» از راه رسید.
«درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین»، از هر نظر فیلمهایی «مخاطبپسند» به حساب میآیند. اقبال مردمی و فروش بالای هر دوی این فیلمها بهترین گواه بر این مدعاست. هر دو فیلم این قابلیت را دارند که در جمعهای خانوادگی تحسین شوند و در عین حال ستایش اکثر منتقدین و مخاطبین خاص را هم برانگیزند. پس تا به همینجای کار، فرهادی توانسته است معنای جدیدی به سینمای «عامهپسند» بدهد و آن را از اتهام معمول «ابتذال و سطحینگری» برهاند.
در گام بعدی، همین فیلمها در جشنوارههای جهانی مورد اقبالی کمسابقه (و در مورد «جدای...» بیسابقه) قرار میگیرند. بدین ترتیب مشخص میشود که فرهادی، نه تنها توانسته است به زبان مشترک «منتقد» و «مخاطب عام» جامعه ایرانی سخن بگوید، که اتفاقا پلی ارتباطی میان جامعه ما و جامعه جهانی برقرار کرده است. او حالا توانسته است بر روی چالشهایی در زندگی ایرانیان انگشت بگذارد که به همان میزان برای شهروند اروپایی، آمریکایی و یا حتی مشرق زمین هم بحثبرانگیز و مورد توجه است. این چالشهای جدید دیگر مرز نمیشناسند. دیگر دغدغه اختصاصی ایرانی سده چهارده نیستند، بلکه بحران «انسان هزاره سوم» به شمار میآیند. به شخصه شگفتزده میشوم که داوران و منتقدین برجستهترین جشنوارههای جهانی فیلم دقیقا همان انتخابی را دارند که مادر خودم، به عنوان یک مخاطب کاملا عام و غیرحرفهای سینما دارد. این رویداد از نگاه من ابدا یک تصادف نیست.
جامعه ایرانی، پس از 30 سال گفتمان حکومتی «نه شرقی، نه غربی» و دوگانه «ما و آنها»**، امروز به مرحلهای رسیده است که تلاش میکند به صورتی مستقل از دستگاه تبلیغات حکومتی با جهان بیرون وارد تعامل شود. این جامعه در جدالهای بینالمللی خود را با دستگاه دیپلماسی حکومتی هماهنگ نمیکند، بلکه تلاش میکند زبان رایج در منطق جهانی را درک کرده و به همان زبان واکنش نشان دهد. حال میخواهد در مصر و تونس و لیبی و بحرین با حاکمیت خود همراه باشد، یا در مورد سوریه در برابر آن قرار گیرد. برای نسل جدید، روایت والاستریت به همان شکلی که واقعا در جریان است جذابیت دارد و ریشه اعتراضات مردمی در اروپا به همان شیوه که در مجلات معتبر جهانی موشکافی میشود مورد بحث قرار میگیرد.
از نگاه من، اصغر فرهادی پدیدآورنده این نگرش جدید در جامعه ایرانی نیست، اما عمیقا اعتقاد دارم او با «جدایی نادر از سیمین» نماینده بسیار مناسبی برای به تصویر کشیدن این نقطه عطف تاریخی است.
پانویس:
* این مورد به این فهرست دقت کنید:
خرس نقره برلین: «طبیعت بیجان»(سهراب شهید ثالث)، «باغ سنگی»(پرویز کیمیاوی)، «آفساید»(جعفر پناهی)، رضاناجی در فیلم «آواز گنجشکها»(مجید مجیدی)
نخل طلای کن: «طعم گیلاس» - عباس کیارستمی
جشنواره ونیز: «دایره» - جعفر پناهی
** و چه به موقع «محسن نامجو» برایمان خواند که: «اونا با ما دشمنن؛ ما خوبیم اونا انن؛ این غربیهای الکی، این شرقیهای الکی» (آلبوم الکی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر