متن زیر ترجمهای است از سرود عربی «أنا الشعب ماشي». این ترجمه توسط صفحه فیسبوکی «یادگار خون سرو؛ هنر و ادبیات ایستادگی» انجام شده است. دوستان گرداننده صفحه لطف کرده و این ترجمه را برای انتشار در «جشنواره هنر مجمع دیوانگان» در اختیار من قرار دادند. (طرح به کاریکاتوری از «علی فرزات» کاریکاتوریست سوری تعلق دارد)
آواز: الشيخ امام
تنظیم جدید : عبد الحليم ابو حلتم
ترجمه به فارسی: م.ا
«من مردمم، به پا خواستهام و راهم را میشناسم
مبارزهام، سلاحم و باورم، دوستان من هستند
از شب عبور میکنم با چشم آرزوهایم
من مردمم، به پا خواستهام و راهم را میشناسم
من مردمم، زندگانیام بینهایت است
صحرا سبز میشود و ظالم را خاموش میکند
حقیقت ، مانند پرچم، از فراز تفنگها افراشته میشود
و داستانم، پای رفتنم و رفیقم خواهد شد
من مردمم، مهم نیست اگر در زندانم
و سگهای هارشان مرا میدرند
با آتش ایستادهام، و آتش روشنایی راه من است
سگها و زندانها را از سر راهم خواهم زدود
من مردمم، و خورشید مانند گلی در دستانم است
و شعلههای آن مانند اسبی در رگانم میتازد
پسرانم، دشمنانم را از پای درمیآورند
و چه کسی را یارای آن است که بر سر راهم قرار گیرد؟
من مردمم،به پا خواستهام و راهم را میشناسم».
«أنا الشعب ماشي و عارف طريقي
كفاحي سلاحي و عزمي صديقـي
أخوض الليالي و بعيون أمالي
أحدد مكان الصباح الحقيقي
أنا الشعب ماشي و عارف طريقي
أنا الشعب كفي تقيد الحياة
تخضر صحاري تبيد الطغاة
تعلي الحقايق رايات في البنادق
ويصبح تاريخي منارتي ورفيقي
أنا الشعب ماشي وعارف طريقي
أنا الشعب مهما يقيموا السجون
ومهما كلابهم تحاول تخون
حيطلع ناري وأدمر بناري
بحور الكلاب والسجون من طريقي
أنا الشعب ماشي وعارف طريقي
أنا الشعب والشمس وردة في كمي
ونار النهار خيل بترمح في ددمي
وتقضي ولادي على كل عادي
ومين اللي يقدر يوقف في طريقي
أنا الشعب ماشي وعارف طريقي»
پینوشت:
شما هم با ارسال یادداشتی در هر یک از زمینههای مربوط به هنر، در جشنواره هنر «مجمع دیوانگان» شرکت کنید.
«أنا الشعب ماشي - من مردم بپاخاستهام»
سرود: احمد فؤاد نجمآواز: الشيخ امام
تنظیم جدید : عبد الحليم ابو حلتم
ترجمه به فارسی: م.ا
«من مردمم، به پا خواستهام و راهم را میشناسم
مبارزهام، سلاحم و باورم، دوستان من هستند
از شب عبور میکنم با چشم آرزوهایم
من مردمم، به پا خواستهام و راهم را میشناسم
من مردمم، زندگانیام بینهایت است
صحرا سبز میشود و ظالم را خاموش میکند
حقیقت ، مانند پرچم، از فراز تفنگها افراشته میشود
و داستانم، پای رفتنم و رفیقم خواهد شد
من مردمم، مهم نیست اگر در زندانم
و سگهای هارشان مرا میدرند
با آتش ایستادهام، و آتش روشنایی راه من است
سگها و زندانها را از سر راهم خواهم زدود
من مردمم، و خورشید مانند گلی در دستانم است
و شعلههای آن مانند اسبی در رگانم میتازد
پسرانم، دشمنانم را از پای درمیآورند
و چه کسی را یارای آن است که بر سر راهم قرار گیرد؟
من مردمم،به پا خواستهام و راهم را میشناسم».
«أنا الشعب ماشي و عارف طريقي
كفاحي سلاحي و عزمي صديقـي
أخوض الليالي و بعيون أمالي
أحدد مكان الصباح الحقيقي
أنا الشعب ماشي و عارف طريقي
أنا الشعب كفي تقيد الحياة
تخضر صحاري تبيد الطغاة
تعلي الحقايق رايات في البنادق
ويصبح تاريخي منارتي ورفيقي
أنا الشعب ماشي وعارف طريقي
أنا الشعب مهما يقيموا السجون
ومهما كلابهم تحاول تخون
حيطلع ناري وأدمر بناري
بحور الكلاب والسجون من طريقي
أنا الشعب ماشي وعارف طريقي
أنا الشعب والشمس وردة في كمي
ونار النهار خيل بترمح في ددمي
وتقضي ولادي على كل عادي
ومين اللي يقدر يوقف في طريقي
أنا الشعب ماشي وعارف طريقي»
پینوشت:
شما هم با ارسال یادداشتی در هر یک از زمینههای مربوط به هنر، در جشنواره هنر «مجمع دیوانگان» شرکت کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر