به باورم خلاصه کردن «سیمین دانشور» به «سووشون» بیانصافی است، اما من گمان میکنم این اثر جاودان به تنهایی برای ثبت نام خانم دانشور در تاریخ ادبیات ایران کفایت میکند. شاید به همین منوال بتوان گفت دو خط پایانی این رمان هم به تنهایی عصاره و چکیدهای است از روح حاکم بر فضای کلی داستان و روزنه امیدی که در اوج تیرهروزیها زنده نگه میدارد. به گرامیداشت یاد و خاطره «سیمین دانشور» پیشنهاد میکنم اگر «سووشون» را نخواندهاید حتما بخوانید، اگر خواندهاید یک بار هم با این اجرای ماندگار «فاطمه بیدمشکی» آن را گوش کنید(+)، و در هر صورت نامه پایانی «مکهاون» را هرگز از یاد نبرید:
«گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید، و درختهایی در شهرت، و بسیار درختان در سرزمینات و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی، سحر را ندیدی؟»
«گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید، و درختهایی در شهرت، و بسیار درختان در سرزمینات و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی، سحر را ندیدی؟»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر