یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند. این مطالب «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
کیوان اخوان - شاید غیر از طنز، آن هم طنز تلخ، سیاه و گزنده ترانههای «آرش سبحانی» در «کیوسک»، کمتر متن ادبی توانسته باشد اوضاع این روزهای ما را شرح دهد. آخر صورت و سیرت فاجعه آنقدر هولناک است که خنده را بر لب و تخیل را در مغز میخشکاند. اما تمایز ترانههای کیوسک از کجاست؟ آیا به متن ترانههایش دقت کردهاید؟ آرش سبحانی باهوشتر از آن است که درصدد توصیف واقعه برآید. با دیدی معکوس و به طنز، میتوان بیتی از عماد خراسانی را مصداق اینروزهای ما دانست:
تو امیدی تو نویدی تو بهشتی تو بهار .... به چه تشبیه کنم چهرۀ زیبای تو را (؟!)
واقعا این شرایط را به چه میتوان تشبیه کرد؟ نه! آرش سبحانی با هوشمندی سادهای (که از ویژگیهای نبوغ است) دریافته که هر کوششی برای تشبیه یا خلق استعاره از شرایطِ منطقگریزِ موجود، محکوم به شکست است. آخر مگر نه اینکه هر توصیف و استعارهای خود نیازمند یک چارچوب منطقی است؟
زمانی بیان بیواسطه وقایع در قالب هنر، نهایت بیذوقی و یا حداکثر، ژورنالیسم تلقی میشد اما آن زمان، واقعیت موجود، منطقی را دنبال میکرد یا لااقل این طور تصور میشد. تصویر حکومت قبل از 1357 ایران نیز با در نظر گرفتن تناقضات بنیادی آن، شاید چیزی بهتر از «پیتزای قرمه سبزی*» نبود: حکومت فردی فرهمند و نظر کرده از سوی خداوند که غربیها را بواسطه بینظمیشان (بخوانید آزادی بیان) سرزنش میکرد ولی مشوق و مروج فرهنگ غربی بود. دانشجوهایی در مقیاس بینالمللی تربیت میکرد ولی از دخالتشان در سیاست بیم داشت. این اندیشه که خود سیستم و مخاطبانِ آن میپنداشتند یک ساختار منسجم و هدفمند است، شاید تنها گزارهای باشد که موافقان و مخالفان ارتدکس آن، با هم موافق باشند. و این امر بخوبی جایگاه نظری آن سیستم را در فکر و زبان روشنفکران و نویسندگان و شاعران آن دوره نمایان میکند.
اما در زمان حال تنها ترکیب وصفی قابل قبول برای ترکیبِ خاصِ دینِ ایدئولوژی شده، تقدسِ بخشنامهای (بوروکراتیک)، توتالیتاریسمِ حوزوی، اقتصادِ هیئتی، مهدویتِ نفتی، فورانِ منفعتجوییِ فردی در نقاب توهین به لیبرالیسم و .... ؛ شاید همان «پیتزای قرمه سبزی» باشد. در بقیه ترانه و نیز ترانههای دیگر آنچه اتفاق میافتد، نه استفاده از تشبیه و استعاره (که نارسا خواهد بود) که بیان عین واقعیت است. واقعیت عجیبی که ما از فرط تماس هرروزه و نداشتن فاصله، از ارزیابی آن ناتوانیم. واقعیتی همچون پارادوکس: «پل شیخ فضل الله از روی ستارخان میگذره».
در آخرین آلبوم منتشر شدۀ آرش سبحانی ترانۀ «ممنوعه» به بهترین وجهی موید این نکتۀ ظریف است. بیشتر مصرعهای این ترانه گزارههای خبری و تقریبا تهی از هر نوع تشبیه، توصیف یا استعارهای از وضع موجود است. بخصوص بخشهایی از ترانه که با بلندگو و به عنوان احکام پلیس بیان میشود؛ تیترهای مطبوعاتی، خلاصه احکام، اخبار و دستورات اجتماعی و انتظامی را بدون هیچ کوششی در پررنگتر کردن آن بیان میکند. نتیجه آنچنان عجیب است که بارها هنگام گوش کردن آن با اشخاص مختلف ناگزیر شدهام صحّت آن گزارهها و شان نزول تاریخی آن دستورات را یادآور شوم و در پاسخ چیزی شبیه این را شنیدهام که: «ما داریم کجا زندگی میکنیم؟»
آرش سبحانی در مصاحبههای مختلف بارها تاکید کرده، که شنوندگانش از داخل ایران اخبار و احکامی همانقدر عجیب و غیرمنطقی را به او یادآوری کردهاند که از قلم افتاده است و سر آخر به شوخی پوزش میخواهد که بالاخره زمان ترانه محدود است! (اینجا+)
راز ترانههای آرش سبحانی درک این نکته است: هیچ فانتزی و مجازی نمیتواند از واقعیت زندگی ما سیاهتر یا احمقانهتر باشد. شاید روزگاری بیاید که کسی ترانههای کیوسک را گوش کند و آن را اغراق، سیاهنمایی و مبالغه در توصیف زمانهای بپندارد که مطابق ذوق و سلیقه ترانه سرا نبوده است. در آن روز اگر همچنان کشوری به نام ایران وجود داشت، وظیفه حکم میکند کسی به یاد همگان بیاورد که ترکیبی دم دستی از رذایل اخلاقی کوچک و عادات فرهنگی و تمدنی این جامعۀ همیشه مدعی، با اندیشههای مدرنِ به سرعت بلعیده و درست هضم نشده، چنان فاجعهای را رقم زد که صرفِ بازگو کردن واقعیتهایش از هر تخیل سیاهی فراتر و از هر ریشخندی تلختر بوده است. به امید آن روز؟
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر