قدیمیها میگفتند «مرد است و حرفاش». یعنی انتظار میرفت هر کلامی که از دهان فرد خارج میشود پشتوانهای داشته باشد به اندازه اعتبار و شخصیت راوی، اما کدام ما تا کنون بدعهدی و پیمانشکنی را تجربه نکردهایم؟ در مورد یک خیانت بزرگ صحبت نمیکنم. یک قرار دوستانه که قولش را دادهایم اما حاضر نشدهایم. وعدهای که به دوستی دادهایم اما پشت گوش انداختهایم یا کاری که قرار بوده برای کسی انجام بدهیم اما ندیده گرفتهایم. پیمانهای سادهای هستند، اما به هر حال نقض آنها نوعی «بد عهدی» است. من در مورد دلایل این بدعهدیها صحبت نمیکنم، آنچه مدتی است فکر من را به خودش جلب کرده، معیار ما برای مقاومت در برابر بدعهدی است!
* * *
اگر شما یک قرار کاری داشته باشید، مثلا قرار یک مصاحبه شغلی، احتمال بدعهدی شما به صفر میل میکند. اینجا در نهایت ممکن است کار به اندکی تاخیر و وقتنشناسی ختم شود. اگر قول و قرار شما با اقوام و بستگان باشد احتمالا پایبندی شما کمی بیشتر میشود. در مورد دوستان نزدیک هم وضعیت کمابیش مشابهی برقرار است، اما هرچه فاصله میگیریم، و مثلا به قول و قرار با شخصی میرسیم که از دایره دوستان خارج است، پایبندیها ضعیف و ضعیفتر میشود تا اینکه به صورت معمول در برابر یک فرد غریبه که احتمال دارد هیچ وقت دیگر با او برخورد نکنیم میزان پایبندیها ممکن است کمتر و کمتر شود. این روندی است که نظر من را از مدتی پیش به خود جلب کرده و باعث شده در مورد «دلیل پایبندی به قول و قرار» در بین انسانهایی که میشناسم بیشتر فکر کنم.
به گمان من، افرادی که پایبندی آنها به قرارهایشان متناسب با نسبت آشنایی با طرف مقابل تغییر میکند، دارای یک ضعف عمیق در میزان استقلال شخصیت و ارزش و اعتباری هستند که خودشان برای این شخصیت خودشان قایلاند. در واقع میتوان گفت پایبندی این افراد به عهد و پیمانی که میبندند، نه برگرفته از ارزشی است که به قول و حرف خود میدهند، بلکه صرفا در گرو ترس از قضاوت اطرافیان و برای حفظ ظاهری است که بر خلاف واقعیت درونی خود برای دیگران به نمایش میگذارند. پیش از توضیح بیشتر، اجازه بدهید یک مثال عینی بزنم.
فرض کنید شما پس از سالها به صورت اتفاقی به یکی از دوستان دوران دبیرستان یا دانشگاه برخورد میکنید. طبیعتا رابطه چندانی با هم ندارید اما بنابر یک عادت معمول ممکن است از همدیگر دعوت کنید که مثلا آخر هفته یک ملاقات مفصل داشته باشید. فعلا آخر هفته شما خالی است و قرار و مدار را تنظیم میکنید. یک روز که میگذرد احساس میکنید این فرد نقش چندانی در زندگی شما ندارد و شاید اساسا حوصله نداشته باشید که آخر هفته خود را برای او خراب کنید. در همین وقت یکی از دوستان صمیمی شما تماس میگیرد و برای همان زمان شما را به مجلس دیگری دعوت میکند. شما چه میکنید؟ این دعوت را به خاطر قرار قبلی رد میکنید؟ یا اینکه با دوست قدیمی تماس میگیرید و میگویید متاسفانه یک کار ضروری پیش آمده و نمیتوانید در موعد مقرر به دیدار او بروید؟ باز هم کمی جلوتر برویم. فردای همین روز، یکی از بستگان شما (مثلا دایی) تماس میگیرد و اعلام میکند که اگر شما وقت آزاد داشته باشید مایل است که آخر هفته (همان وقت قبلی) به میهمانی شما بیاید. باز همان پرسش قبلی: شما کدام قرار را حفظ میکنید؟ دایی؟ دوست صمیمی؟ یا دوست قدیمی؟
اگر دقت کنید، در اغلب موارد، ملاک تصمیمگیری افراد تعهد به قول و قراری که گذاشتهاند نیست بلکه جلب نظر و رضایت «نزدیکترین» افراد ملاک عمل قرار میگیرد. اگر قرار بود تعهد فرد ملاک عمل باشد، پس از اولین قولی که داده بود، باید قرار گذاشته شده خودش را به دیگران توضیح میداد و سعی میکرد با آنها بر روی قرار دیگری به توافق برسد. اتفاقی که اگر تقدم و تاخر این ملاقاتها را وارونه کنیم قطعا رخ میداد. مثلا فرد به دوستانش میگفت «متاسفانه برای آخر هفته به یکی از بستگانم قول دادهام و نمیتوانم قرار دیگری بگذارم». اینجا همان جایی است که مساله دچار تناقض میشود: «ظاهر این ادعای فریبنده از جنس تعهد به یک قول و قرار قبلی است، اما واقعیت امر این است که ملاک عمل فرد، نه تعهد او به قول و قرارهایش، بلکه صرفا تلاش او برای کسب حداکثر رضایت در نزدیکترین افراد است».
* * *
از نگاه من، افرادی که به جای تکیه بر ارزش و اعتبار قول و قرارهایشان، ملاک تصمیمگیری را جلب رضایت در نزدیکترین افراد قرار میدهند، بیش از هرچیز از یک ضعف استقلال شخصیت برخوردار هستند. این گروه نمیتوانند افرادی دارای «غرور» باشند که برای حرف و شخصیت خود اعتباری مستقل و قابل اتکا قایل باشند. برای فرد دارای غرور، رضایت یک احساس درونی است که از اثبات مداوم ارزشمندی وجودش حاصل میشود. فرد با غرور هرقدر خودش به شخصیت و هویت خودش بیشتر ارزش و اعتبار بدهد، بیشتر از درون خود احساس رضایت میکند. اما فردی که فاقد چنین غروری است و در درون خود برای شان و شخصیت خود چنین اعتباری قایل نیست، صرفا به ظاهر سازی در میان اطرافیان (با اولویت نزدیکان) اکتفا میکند. وضعیتی که من را به طرز عجیبی به یاد پنهان کردن زبالهها در زیر فرش میاندازد!
در جامعه سنتی و در شرایطی که ارتباط شهروندان محدود به دایره کوچکی از دوستان و بستگان است، چنین مسایلی معمولا مطرح نیست و آشکار نمیشود. اما از زمانی که سختافزارهای جدیدی همچون شبکههای اجتماعی روابط ما را به دنیای بیپایانی از انسانهای جدید گسترش داده، بحث میزان پایبندی افراد به قول و قرارهایشان هم گسترش چشمگیری یافته است. به صورت اخلاقی اگر بخواهیم نگاه کنیم، تفاوتی نمیکند که شما امروز با یکی از دوستان صمیمیتان قراری داشته باشید یا یک فرد غریبه که هرگز او را ندیدهاید. در هر صورت اگر شما بدقولی کنید به یک اندازه عملی «غیراخلاقی» انجام دادهاید. اما آشکارا میتوانید احساس کنید که حتی میزان تعهدات اخلاقی ما با میزان آشنایی که با طرف مقابل داریم تغییر میکند. در این صورت میتوان گفت که فرد بدون غرور، حتی در پایبندی به اخلاقیات هم صرفا در همان سطح حفظ ظاهر باقی میماند و جایی که تصور کند «گندش در نمیآید» همچنان آشغالها را زیر فرش پنهان میکند!
پینوشت:
برای یک سنگ عیار مناسب پیشنهاد میکنم ایدهآل یک انسان دارای غرور و شخصیت قابل احترام را به این شیوه فرض کنید که قولی که میدهد برایش به مانند ساعت بلیط پرواز به خارج از کشور است! احتمالا حتی اگر صمیمیترین بستگان شما هم بخواهند از دورترین راهها به امید استقبال شما به منزلتان بیایند، شما بی هیچ اغماضی پوزش میخواهید که «متاسفانه آن روز و آن ساعت من یک بلیط پرواز به خارج از کشور دارم»! فکر میکنید اعتبار دیگر قولهایتان بتواند به این حد برسد؟
این متن عالی بود و بیشتر از کلمه غرور برای شخصیت از نظر من استواری شخصیت را در ب میگیرد.
پاسخحذف