یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند. این مطالب «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
فرنام شکیبافر - در واپسین دقایق مهلت ثبتنام نامزدها برای شركت درانتخابات ریاستجمهوری، ورود اكبر هاشمی رفسنجانی، سیاستمدار برجسته و كاركشته كشور و نظام به وزرات كشور و ثبتنام وی معادلات انتخابات پیش رو را دستخوش تغییر و تحولات زیادی نمود و نیز شادی و خرسندی بخش زیادی از تودههای مردم را از هر قشر و طبقهای از این رویداد مبارك در پی داشت. كمتر محفل رسمی و غیررسمی، سیاسی و غیرسیاسی، دانشگاهی و غیردانشگاهی، خانوادگی و عمومی، و ... است كه در این روزها سخن در رابطه با عزم آیتالله مدرن و تكنوكرات برای بازگرداندن كشور به مسیر سازندگی و اصلاحات نقل مجلسش نباشد.
اكنون با ورود آقای هاشمی به كارزار انتخابات عده زیادی از اشخاصی كه پیشتر میلی به شركت در انتخابات پیش رو را نداشتند، تصمیم به حمایت و رأُی دادن به وی را گرفتهاند. از جمله آنها حداقل به رأی و فعالیت نیمی از سبزها نیز میتوان اشاره داشت كه خصوصاً حمایت محمد خاتمی و تقریباً كلیت جریان اصلاحات از اكبر هاشمی رفسنجانی در تصمیمشان مؤثر بوده است. همچنین قسمت قابل اعتنایی از رأی بخشی از جامعه كه در هر صورت در انتخابات شركت میكردهاند نیز اكنون به سمت آقای هاشمی روانه خواهد شد. با این حال اما هنوز كم نیستند اشخاصی كه كاندیداتوری ایشان نیز آنان را ترغیب و اقناع برای شركت در انتخابات نكرده است. طبعاً این بخش از جامعه برای عدم استقبال خود از به صحنه آمدن آقای هاشمی دلایل خود را دارند كه در این مطلب قصد مداقه در باب گزارهها و پیشفرضهای اصلی این طیف و البته تردید، تشكیك و نهایتآ رد و ابطال استدلالهای آنان را دارم.
گزاره اول: كاندیداتوری هاشمی رفسنجانی هماهنگ شده و در راستای گرم كردن تنور انتخابات است.
رد این گزاره چندان دشوار نیست. سادهانگارانه است كه كاندیداتوری آقای هاشمی را برنامهای از پیش تعیین شده و صرفاً جهت افزایش میزان مشاركت در انتخابات به حساب آورد. متأسفانه اما تا حدی این شایعه در میان بخشی از اقشار تغییرخواهی كه نگاهی ساده به سیاست دارند و اعتمادشان در پایینترین میزان خود به ساز و كارهای موجود قرار دارد، كم متداول نیست و آگاهیرسانی به آنها را در این باب باید به مثابه یك وظیفه خطیر تلقی كرد. كسانی كه كمترین اطلاعی از میزان بالای تنشی كه آقای هاشمی با مراكز قدرت جناح حاكم خصوصاً در چهار سال اخیر داشتهاند، دارند، به حتم عدم صحت این گزاره برای آنها بدیهی و روشن است. جدای از این تنها كافی است به حجم حملات و انتقادات به آقای هاشمی پیش از ثبتنام برای جلوگیری از ورود او و سردرگمی و استیصال محافظهكاران پس از ورود او توجه شود تا چنین فرضیهای را به كلی باطل محسوب كرده و در زمره نظریات توطئه دستهبندی كرد.
گزاره دوم: رأی ما اثرگذار نخواهد بود. (خوانده نمیشود)
رد این گزاره ساده نیست و تعداد اشخاص باورمند به این گزاره در میان كسانی كه رغبت به مشاركت در انتخابات را ندارند، میزان قابل توجهی است. این اشخاص تا حدی با توجه به ذهنیت خود نسبت به حوادث چهار سال گذشته حق دارند كه بیاعتماد باشند، اما متأسفانه شرایط و زمینه فعلی انتخابات پیش رو كه امكان و توان تخلف و جابهجایی آراء در آن چندان میسر نیست را مد نظر قرار ندادهاند. اولاً در انتخابات گذشته ریاستجمهوری شرایط فعلی كشور هنوز به وضع بحرانی فعلی نرسیده بود و آنچه به خصوص دو كاندیدای اصلاحطلب و الیت حامی آنها با توجه به قراین پیشبینی و از بابت آنها ابراز نگرانی و احساس خطر كرده بودند، برای حاكمیت و جامعه در حد امروز ملموس نبوده و از همین رو شرایط برای تغییر موازنه قدرت و چرخش مجدد جامعه به سمت اصلاحطلبان به اندازه امروز فراهم نبود. به همین خاطر میزان آراء محمود احمدینژاد اگر نگوییم بیشتر بود، همچنان زیاد و قابل توجه بود و همچنین گذشته از این، اختلافات درونی جناح راست اندك، توان و نفوذ راست افراطی بالا و اراده نهادهای انتصابی برای حفظ وضع موجود و مشروعسازی آن بسیار قاطعتر از امروز بود، اما در حال حاضر شرایط به گونه دیگری است و این انتخابات داستان خود را خواهد داشت و مهندسی انتخابات چه از طریق تخلف پیشا انتخاباتی و خاصه از طریق تخلف در حین و پس از انتخابات بسیار دشوارتر از گذشته است. گرچه ناممكن نیز نیست.
در انتخابات پیش رو حتی در صورت رد صلاحیت كاندیدای حلقه دولت بعید است كمتر از سه بلوك با یكدیگر به رقابت بپردازند. اجماع بر روی یك كاندیدا كه همزمان نمایندگی دولت، جبهه پایداری و اصوگرایان سنتی را بنماید امری بسیار دشوار است. رأیآورترین كاندیدای محافظهكاران شهردار محترم و فنسالار تهران، محمدباقر قالیباف است كه دولت و جبهه پایداری با او زاویه بسیاری دارند و دبیر شورای امنیتی ملی یعنی سعید جلیلی نیز كه امكان اجماع بر روی او وجود دارد (گرچه چنین اجماعی نیز آسان نیست)، چندان رآیآور نبوده و یارای رقابت با آقای هاشمی را چه به لحاظ گفتمانی در سطح الیت و چه شهرت، مقبولیت و محبوبیت مردمی ندارد. خاصه آنكه تصویر مثبتی با توجه به عملكرد خود در مذاكرات با قدرتهای جهانی بر سر مناقشه هستهای بر جای نگذاشته است. نكات یادشده نشان میدهد اختلاف رأی آقای هاشمی با كاندیدای پس از خود احتمالاً معنیدار خواهد بود و لذا مهندسی آن عملی به نظر نمیرسد. از قضا با مشاركت نكردن در انتخابات است كه امكان چنین امری بالاتر خواهد رفت.
گزاره سوم: رأی دادن خیانت به درگذشتگان و هزینهدادگان حركت اعتراضی چهار سال پیش است.
اعتقاد به این گزاره نیز در میان معتقدین به عدم شركت در انتخابات شایع است. نمیتوان این را رد كرد كه هستند بازماندگان درگذشتگان و هزینهدادگانی كه مخالف حضور در انتخابات پیش رو هستند اما از سویی این فراگیر نیست و بسیار هستند از بین این عزیزان كسانی كه با توجه به پا به عرصه گذشتن آقای هاشمی حتی تشویق به حضور در انتخابات نیز میكنند. از جمله و در رأس آنان به اشخاصی نظیر مادر ارجمند سهراب اعرابی و نیز اعضای جبهه مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب (كه اغلب در زمره هزینهدادگان هستند) میتوان اشاره داشت. گذشته از این، اینكه شركت در انتخابات و روی آوردن به آقای هاشمی توسط مردمی كه در جستجوی اندكی تنفس، بهگشت و ثبات هستند، خیانت تلقی شود، امر صحیحی نیست. جنبش، نهضت و گفتمانی زنده میماند كه با نیازهای جامعه و واقعیات اجتماعی فاصله نگیرد.
گذشته از موارد فوقالذكر اگر آرمان درگذشتگان و هزینهدادگان حركت چهار سال پیش را بهبود وضعیت داخلی و خارجی ایران و به تعبیری نیل به دموكراسی و توسعه در عرصههای مختلف تلقی كنیم، تحریم بیفایده انتخابات كه شانس پیروزی دوباره محافظهكاران را افزایش میدهد همراستای این آرمانها قرار میگیرد یا اقدام به نجات ایران با مشاركت در انتخابات به نفع آقای هاشمی كه به لحاظ فكری-عملی برجستهترین و نزدیكترین گزینه موجود در صحنه به دو كاندیدای اصلاحطلب انتخابات پیشین است و به بخشی از مطالبات حركت اعتراضی چهار سال پیش میتواند جامه عمل بپوشاند؟!
گزاره چهارم: شروط و شرایط یك انتخابات استاندارد و عادلانه فراهم نشده است.
اساساً كسانی كه بنا بر چنین استدلالی شركت در انتخابات را صحیح نمیدانند از نكاتی غافلاند. آیا اساساً منطقی است كه از صاحبان قدرت و مناصب استراتژیك در یك كشور انتظار داشت كه داوطلبانه خود را در معرض تهدید از دست دادن قدرتشان قرار دهند (به خصوص كه منبع بخشی اساسی از قدرتشان برآمده از ایدئولوژی و قوای قهری باشد)؟! ثانیاً در طول تاریخ كدام ملتی از طریق انفعال توانسته به سمتی حركت كند كه امكان گردش نخبگان از طریق برگزاری انتخاباتهایی استاندارد و عادلانه را فراهم آورد؟! حركت به سمت برگزاری انتخاباتهایی استاندارد و عادلانه نیازمند دست یافتن به حداقلی از توسعه سیاسی و موازنه قوا است و توسعه سیاسی نیز در غیاب سطحی از توسعهیافتگی اقتصادی و اجتماعی امتناع حدوث دارد. لذا فرا رسیدن روزهایی كه یك ملت شاهد گردش نخبگان به طور مسالمتآمیز و از طریق برگزاری انتخاباتهایی استاندارد و عادلانه (یا آنچه تحت عنوان «انتخابات آزاد» توسط برخی به كار میرود) باشند در غالب پروسهای زمانبر، از طریق ممارست و تجربهاندوزی و من جمله در بستری از رشد و رونق اقتصادی میبایست پیجویی شود. به زعم نگارنده مشاركت در انتخاباتها حتی در سطح تقویت محافظهكاران میانهرو در برابر تندروها و بنیادگرایان (ایدئولوژیزدایی تدریجی) نیز حركت در چنین مسیری است، تا چه رسد به اینكه اكنون یك گزینه نسبتاً حداكثری همچون آقای هاشمی رفسنجانی نیز در صحنه حاضر است و هرگونه تعللی و بهانهجویی میتواند ختم به یك فرصتسوزی بزرگ و تاریخی گردد.
گزاره پنجم: توان بهبود بخشیدن به وضعیت در ایران فعلی از عهده اختیارات رییسجمهور خارج است.
این گزاره نیز چندان صحیح نبوده و گرفتار آفت تقلیلگرایی و غفلت از بعضی ملاحظات است. رییسجمهور گرچه هركه باشد با محدودیتها و خطوط قرمزی روبهرو خواهد بود اما نمیتوان توان و اختیارات او را در سطحی تحدید شده دانست كه امكان اثرگذاری چندانی ندارد. در پارهای از مسائل اجرائی و كاركردی مرتبط با اقتصاد، سیاست داخلی و سیاست خارجی دست رییسجمهور و كابینهاش كاملاً باز است و در مواردی نیز كه محدودیتهایی به لحاظ استراتژیها و رویكردهای كلان وجود دارد، به هر میزان كه رییسجمهور وزن بیشتر و توان چانهزنی بالاتری داشته باشد، خواهد توانست بر روی این موارد نیز منشأ آثاری مثبت شود.
رییسجمهور آینده فارغ از اینكه چه كسی باشد، كافی است تا تكنوكرات و میانهرو باشد تا بتواند از طریق اهرمها و اختیاراتی كه دارد در حوزه اقتصادی (جنبههایی از اقتصاد كه هنوز در كنترل ارگانهای نظامی نیستند)، سیاست خارجی (حداقل در سطح كاستن تنش با كشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ غیر از ایالات متحده و جلوگیری از حاد شدن مناقشه هستهای)، در حوزه علمی، آموزشی، فرهنگی، هنری و دانشگاهی (از طریق وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش و نیز وزارت فرهنگ)، احیای نسبی و تدریجی جامعهمدنی و سالمتر برگزار شدن انتخاباتهای آتی (وزارت كشور)، اتخاذ سیاستهای اجتماعی كارآمد (برای مثال از طریق سازمان تأمین اجتماعی) و ... منشأ آثار نیكی شود.
گذشته از مواردی كه ذكر شد و از هر رییسجمهوری كه میانهرو و تكنوكرات باشد برمیآید، آقای هاشمی تنها شخص حاضر در صحنهای هست كه با توجه به وزن و سابقه سیاسی و توان بالای تعامل و امتیازگیری خود در صورت پیروزی در انتخابات امتیازات ویژه دیگری نیز دارند و میتوانند بر روی مواردی چون مناقشه هستهای، رابطه با ایالات متحده، دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد، و ... از طرق مختلفی چون گفتگو و اقناع، چانهزنی، امتیازدهی و امتیازگیری، حمله و گریز، و ... آثار مثبتی بگذارند. معالوصف این گزاره كه رییسجمهور آتی حتی اگر گزینه حداكثری نظیر آقای هاشمی باشد با فرض پیروزی نیز دولتشان فلج خواهد بود و قادر به صورت دادن كار خاصی جهت بهبود اوضاع نخواهد بود، فرض صحیحی نیست و بیش از اینكه واقعگرایانه باشد، محصول بدبینی بیش از حد، القاء برخی رسانههای خارجی و ناهمسو با منافع ملی ایران و نیز نگاه صفر و صدی به قضایا میباشد.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر