«البته در چند مورد ماموران که از عملیات خسته بودند مردم به سمتشان گلدان پرتاب کرده بودند که به ستون فقرات یکی از ماموران برخورد کردو آنها نیز عصبانی شدند شیشه تمام خودروهای آن خیابان را شکستند». (+)
این بخشی از سخنان «سردار احمدیمقدم» است در روزی که گویا قصد داشت تا از هریک از انتقاداتی که به نیروی انتظامی وارد میشود بخشی را بپذیرد. اینکه برخی آمارهای نیروی انتظامی درست نیست. برخی برخوردهایشان در طرح امنیت اجتماعی بد بوده است. برخی ماموران «گاف» میدهند و البته، با گذشت نزدیک به چهار سال از انتشار عمومی تصاویری که نشان میداد ماموران نیروی انتظامی به جان شیشههای خودروی مردم افتادهاند بالاخره آنچه را که همه به چشم خودشان دیده بودند گردن بگیرد. با مشاهده این صحبتها چند پرسش در ذهن من ایجاد میشود:
۱- فرمانده نیروی انتظامی که خیلی خوب میداند تصاویر شیشه شکستنهای ماموران را همه دیدهاند، نوبت به انتقاد از خود که میرسد زیرکانه این حقیقت افشا شده را میپذیرد و برایش توجیه «خستگی و تحت فشار بودن ماموران» را میآورد. اما چند تخلف مشابه رخ داده که از آنها تصویری منتشر نشده؟ ماجرای «ساختمان سبحان» چه بود؟ حمله به کوی دانشگاه (در سال ۸۸) را چرا کسی گردن نمیگیرد؟ در بازداشتگاههایی که هیچ ناظر و شاهد و رسانهای نبود چه میگذشت؟
۲- فرمانده نیروی انتظامی تایید میکند که نیروهایش بنابر خستگی جسمانی و فشار روانی کنترل خود را از دست داده و «شیشه تمام خودروهای» یک خیابان را شکستهاند. در درجه نخست میدانیم که ماموران نیروهای نظامی و انتظامی افراد عادی نیستند که در موارد خستگی دست به واکنشهای عصبی بزنند. اصولا نیروهای نظامی برای همین شرایط دشوار آموزش دیدهاند و از آنها انتظار میرود بر خلاف شهروندان عادی، در اینگونه موارد دچار احساسات یا واکنشهای هیجانی و انتقامجویانه نشوند. اگر قرار باشد ماموران نظامی و انتظامی هم هربار تحت فشار قرار گرفتند، به جای آرام کردن اوضاع خودشان به یکی از عوامل تخریب و آشوب بدل شوند (با توجه به اینکه مسلح و قدرتمند هستند) چه بر سر یک کشور میآید؟ آیا بهتر نیست که این نهاد را اصلا تعطیل کنیم و سلاحهایش را از آن بگیریم؟
۳- از این مطلب گذشته، وقتی جناب احمدیمقدم میتواند درک کند که برخی ماموران آموزش دیده خودش، تحت شرایطی خاص واکنشهایی غیرمنطقی انجام داده و «شیشه تمام خودروهای یک خیابان» را شکستهاند، چطور به صورت متقابل نمیتواند درک کند که شهروندان هم میتوانند دقیقا تحت همین شرایط خاص قرار گرفته و واکنشهایی غیرمنطقی انجام دهند که در حالت طبیعی اصلا قصدی برای انجام آن ندارند؟
آیا شهروندی که برای روزهای پیاپی شاهد تخلفات تیم دولت و تبعیضهای آشکار در روند انتخابات و حرکتهای تحریک کننده از جانب رییس دولت در رسانه ملی بوده و باز هم میبیند که مقامات ناظر و قضایی نه تنها هیچ واکنشی به این حجم از قانونشکنی نشان نمیدهند، بلکه اعضای شورای نگهبان خودشان میروند و برای همان فرد تبلیغات میکنند در شرایط عادی قرار دارد؟ چنین شهروندی وقتی میبیند دولت پیامکها را قطع کرده، شب انتخابات به ستادهای انتخاباتی حمله میکند و نیروهای اصلاحطلب را بازداشت کرده و نمایندگانشان را به پای صندوقهای رای یا اتاق تجمیع آرا راه نمیدهد چه احساسی باید داشته باشد؟ وقتی همین شهروند میبیند که چهل میلیون رای را به صبح نرسیده خوانده و جمع زده و نتایجاش را اعلام کردهاند حق ندارد به سلامت و شفافیت روند موجود تردید کرده و به آن اعتراض کند؟
حالا اگر همین فرد با این همه پیشزمینه آشفته کننده در خیابان مورد حمله نیروهای پلیس قرار بگیرد چه میشود؟ اگر با اولین فریادی که در خیابان میزند جواب خود را با باتوم بگیرد چه میشود؟ اگر ببیند نیروهایی که مسوول حفظ نظم و آرامش کشور هستند شهر را در حالت حکومت نظامی فرو برده و حتی به تردد معمول مردم هم حجوم میبرند چه میشود؟ وقتی ببیند دوستان و هموطنانش را میکوبند و بازداشت میکند چه میشود؟ آیا چنین شهروندی کمتر از آن مامور آموزش دیده نیروی انتظامی حق دارد که کنترلش را از دست داده و مثلا شیشه ایستگاه اتوبوس را بشکند؟ آیا این شهروند باید با برچسب «آشوبگر» و «اراذل و اوباش» و «فتنهگر» سرکوب شود و به زندان بیفتد و با گذشت چهار سال هم فرمانده نیروی انتظامی برایش خط و نشان بکشد و با او طوری رفتار شود که گویی ملیتاش باطل شده و دیگر به این سرزمین تعلق ندارد و یک بیگانه نفوذی است؟ آیا وقتی با یک شهروند عادی چنین برخوردی میشود، هزارمرتبه منطقیتر نیست که در برخورد با آن نیروی انتظامی که از اساس پول گرفته و آموزش دیده و وظیفهاش این بوده که نظم برقرار کند و نکرده، از تعابیر «آشوبگران نیروی انتظامی»، «اراذل و اوباش نیروی انتظامی» و در نهایت «فتنه نیروی انتظامی» یاد کنیم؟
پینوشت:
عکس تزیینی و مربوط به طرح جمعآوری معتادان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر