۳/۰۷/۱۳۹۲

رویای برزیلی ارزانی شما، من از این به بعد ایتالیایی بازی می‌کنم


اصل حرف همین است
اصلاحات یک سرمایه است. همان‌طور که جنبش سبز یک سرمایه است. آخرین انتخاباتی که اصلاح‌طلبان در آن پیروز شدند به ریاست‌جمهوری سال ۸۰ باز می‌گردد. پس از آن دو دوره انتخابات شورای شهر، سه دوره انتخابات مجلس و دو دوره انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد که اصلاح‌طلبان در تمامی این ۷ دوره انتخابات یا شکست خوردند و یا به هر طریق ممکن حذف شدند. جنبش سبز نیز آخرین بار در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۸۹ توانست خودی نشان دهد. پس از آن نه تنها نتوانست به اهداف اولیه‌اش (ابطال انتخابات و بازپس گیری آرای دزدیده شده) برسد، بلکه حتی رهبران خودش را هم در حصر دید. داغ سنگین نزدیک به ۱۰۰ شهید و هزاران همراه در بند بر پیشانی جنبش باقی ماند. پرسش من این است: «پس از این همه شکستی که بر پیکره اصلاحات و جنبش سبز تحمیل شده، آیا عقلانی‌تر نیست که کمی بیشتر محتاط باشیم؟ می‌دانید که پرطرف‌دارترین تیم‌های جهان هم با تداوم در شکست هواداران و همراهان خود را مایوس کرده و به مرور از دست می‌دهند؟»

حقیقت این است که شما بازی بلد نیستید
فعلا بجز «سیاست‌ورزی انتخاباتی» گزینه‌ای نمی‌شناسیم. بلد نیستیم. ضعیف هستیم. نمی‌توانیم. این‌ها را که دیگر باید پذیرفته باشیم. اما این به چه معناست؟ دقیق‌تر بگویم، آیا اینکه ما بازی دیگری بلد نیستیم، به این معناست که ما واقعا سیاست‌ورزی انتخاباتی را بلد هستیم؟ من بعید می‌دانم.

طی هفت دوره انتخابات گذشته، اصلاح‌طلبان یا با بازی رد صلاحیت آچمز شده‌اند یا مجبور شده‌اند با گزینه‌های دسته چندم خود وارد رقابت شوند و یا در برابر تقلب و کودتای انتخاباتی درمانده‌اند. گروهی هم در طول این مدت مدام بر طبل تحریم کوبیده‌اند اما هفت دوره انتخابات گذشته نشان داده که تحریمی‌ها هم بجز شاد کردن دل خودشان تا کنون ره به جایی نبرده‌اند و دستاوردی برای کشور به همراه نداشته‌اند. حال باید پرسید «وقتی شما هفت انتخابات پیاپی را باخته‌اید و در برابر این شکست‌های مداوم نه تنها هیچ دستاورد و چشم‌انداز دیگری پدید نیاورده‌اید، بلکه تازه به جایی رسیده‌اید که باز هم در انتخابات هشتم صرفا با رد صلاحیت یک گزینه دچار سردرگمی مطلق می‌شوید، فقط یک توصیف در مورد شما صادق است: شما حتی سیاست‌ورزی انتخاباتی را هم بلد نیستید»!

حریفت را مسخره نکن و دست‌کم نگیر
سیطره غالبی است در فضای رسانه‌ای و حتی در اذهان اصلاح‌طلبان و منتقدان نظام که پیروزی‌های اصولگرایان را صرفا و صرفا محصول رانت‌خواری آنان از قدرت شخص رهبر نظام قلمداد می‌کند. تصور کاملا بی‌پایه‌ای نیست، اما من گمان می‌کنم ابدا گویای تمام حقیقت نیست. واقعیت این است که اصول‌گرایان، بخش عمده‌ای از پیروزی‌های خود را مدیون زیرکی خود بودند. سیاست‌ورزی انتخاباتی را بسیار بهتر از ما بلد بودند و نتیجه‌اش را هم بارها و بارها گرفته‌اند. اجازه بدهید یک مرور کوچک داشته باشیم و چند نکته آموزنده را تذکر بدهیم:

۱- پیروزی‌های چشم‌گیر خاتمی در ظاهر قاطع‌ترین پیروزی‌های اصلاح‌طلبان بودند. اما جناح محافظه‌کار با این شکست‌ها چه کرد؟ ساده بگویم: از آن یک پیروزی حداقلی ساخت. اصولگرایان بلافاصله به خاتمی نزدیک شدند و علی‌رغم شکست قاطعی که خورده بودند توانستند از او برای کابینه سهم‌خواهی کنند. (در سطح وزیران، حسین مظفر، محمد سعیدی‌کیا، محمد رحمتی و طهماست مظاهری از مجموعه وزیران خاتمی بودند که بعدها سر از دولت محمود احمدی‌‌نژاد درآوردند) نکته: اصول‌گرایان در عمل سیاست را حیثیتی نکرده و در صورت لزوم با رقیب خود هم سازش می‌کنند.

۲- معروف است که علی لاریجانی از نخستین کسانی بوده که پیروزی میرحسین موسوی را در انتخابات سال ۸۸ به او تبریک گفته است. قطعا کم نیستند اصول‌گرایانی که در آن انتخابات به موسوی رای دادند، اما بعدها از کودتای انتخاباتی حمایت کردند. نکته: حتی پیروزی موسوی هم باعث نمی‌شد که اصولگرایان خود را بازنده بخوانند. آن‌ها آمادگی داشتند که در صورت لزوم نامزد ما را به سود خودشان مصادره کنند.

۳- تا پیش از پیروزی در انتخابات شورای شهر دوم، اصول‌گرایان در چهار انتخابات پیاپی با نام «محافظه‌کاران» شکست خورده بودند تا سرانجام در انتخابات شورای دوم با عناوین جدیدی همچون «رایحه خوش خدمت» و بعدها «اصول‌گرایان» موفق به یک پیروزی حداقلی شدند. از آن پس این عنوان را حفظ کردند. نکته: اصول‌گرایان توانایی نقد گذشته و حتی به روز رسانی خود را دارند و در بند اسامی یا چهره‌ها نیستند.

۴- در انتخابات سال ۸۴، اصلاح‌طلبان علت شکست خود را در تعدد نامزدها عنوان می‌کنند اما اشاره نمی‌کنند که اصول‌گرایان هم در همان انتخابات با سه کاندید وارد عرصه شده بودند. نکته: «تنوع کاندید همیشه منفی نیست. مهم این است که شما بتوانید با این برگ‌ها مختلف به خوبی بازی کنید و در لحظه حساس تمرکز خود را به سرعت از یک گزینه به گزینه دیگر تغییر دهید.

همه این موارد یعنی: «اصول‌گرایان می‌توانند تغییر تاکتیک بدهند تا بازنده نباشند».

کلیشه‌ها را بریز توی فاضلات!
اواخر دولت دوم خاتمی تصور رایج در جو رسانه‌ای اصلاحات این بود که مشکل مردم ما تضاد «آزادی بیان» با «حکم حکومتی» است. وقتی آن افتضاح شکست بالا آمد، همه به این فکر افتادند که «نتوانستیم دموکراسی را به نان شب ترجمه کنیم». خیلی‌ها با نگاه به تبلیغات احمدی‌نژادی، فهمیدند که برای مردم نان شب از هرچیز واجب‌تر است اما این شعار را تنها در کارکرد یک «کلیشه» دریافتند. یعنی حتی همراهی و دلسوزی با «اقشار فرودست» هم فقط به صورت یک کلیشه به ادبیات اصلاح‌طلبان راه پیدا کرد و دم خروس جایی بیرون می‌زند که باز هم هیجان انتخاباتی بالا بگیرد. هاشمی که آمد حرف نخبگان و توده مردم به طرز عجیبی یکی شد تا جایی که آمار رای داشت رکورد تاریخی می‌شکست. اما بعد از هاشمی معلوم می‌شود که همراهی شعارهای اصلاحات با توده مردم چقدر واقعی است و چقدر از سر کلیشه. آیا به نظر شما، روی‌کرد توده مردم به همان سمتی دارد می‌رود که اصلاح‌طلبان پس از رد صلاحیت هاشمی می‌روند؟

تغییرات خوب اما ناکافی
بی‌تعارف بگویم، حمایت از هاشمی رفسنجانی، دست‌کم پس از ثبت‌نامش بی‌سابقه بود. امسال بحث آزارنده و تمسخر‌های تنزه‌طلبانه تحریم کم‌تر از هر سال بود. جماعتی هم که سرخوشانه حتی برای خاتمی هم شرط تعیین می‌کردند صرفا به گزینه‌هایی نادر در فضای مجازی محدود بودند. خیزش توده جامعه به گونه‌ای بود که حتی این احتمال می‌رفت که هاشمی بیش از ۷۰ درصد آرای انتخاباتی را به خودش اختصاص دهد. این یعنی اصلاح‌طلبان نیز در چند جنبه به بلوغ رسیدند:

نخست آنکه تقریبا لزوم «اجماع» را درک کردند و اگر نباشند گروه‌های کوچکی که با بی‌اخلاقی و سودجویی تلاش کنند آبروی اصلاحات را به حساب شخصی خودشان واریز کنند، (+) احتمالا این اجماع تا پایان انتخابات هم حفظ خواهد شد. نکته دوم آنکه مفهوم سیاست را تا حد خوبی از آرمان‌گرایی و تسویه حساب شخصی تهی کرده‌اند. پس می‌توانند حتی بر روی هاشمی رفسنجانی هم به توافق برسند. اما آیا این تغییرات کافی است؟ اگر بود که با این اغتشاش و سردرگمی مواجه نبودیم. در واقع پیش‌رفت‌های اصلاح‌طلبان هرچند خوب بود، اما هنوز تا تبحر در «سیاست ورزی انتخاباتی» فاصله دارد. در انتخابات امسال هم بار دیگر اصلاح‌طلبان همه تخم مرغ‌های خود را در سبد یک نفر گذاشتند و پس از رد صلاحیت او دچار بهت و درماندگی شده‌اند، تا جایی که بجز ابراز افسوس و شگفتی از رد صلاحیت هاشمی هنوز هیچ صدایی از آن‌ها به گوش نرسیده است. فقط این خود مردم هستند که با صورت فردی و با ابتکارات شخصی دارند بین نامزدها یک گزینه (مثلا روحانی) را انتخاب می‌کنند. شاید اتفاق بدی نباشد اما: به این نمی‌گویند سیاست‌ورزی، این «باری به هر جهت» بودن است.

اصل اولیه سیاست‌ورزی، تعیین «فلسفه عمل» است
اگر از اهالی فوتبال نباشید، شاید برایتان عجیب باشد که بدانید استراتژی‌های فوتبالی، بر اساس یک «فلسفه مشخص» تعیین می‌شوند. یعنی استراتژیست‌های بزرگ فوتبال ابتدا یک فلسفه برای خود تعیین می‌کنند و سپس بر اساس آن فلسفه تاکتیک‌های فوتبالی طراحی می‌کنند. برای مثال، تفاوت فوتبال «برزیلی» با فوتبالی «ایتالیایی» در تاکتیک‌های این دو تیم خلاصه نمی‌شود، بلکه از اساس فلسفه فوتبال برزیلی با فوتبال ایتالیایی تفاوت دارد. فلسفه فوتبال ایتالیایی خیلی ساده است: «تیمی که گل نخورد، هیچ وقت نمی‌بازد»! اما برزیلی‌ها به این فکر می‌کنند که «تیمی که بیشتر گل بزند برنده است».

ایرانی‌ها، احتمالا بنابر یک سری ویژگی‌های فرهنگی، ناخودآگاه به سمت فلسفه فوتبال برزیلی گرایش دارند. یعنی با هر تیمی که بازی می‌کنند دوست دارند برنده باشند، ولو آنکه آن تیم «آلمان» باشد. ایرانی‌ها بازی کردن برای نباختن را نوعی پذیرش حقارت قلمداد می‌کنند. پس حتی وقتی به چشم خودشان می‌بینند که اوضاع تیم ملی خوب نیست و بازیکنان بزرگی هم در اختیار ندارد، هم‌چنان جایی در اعماق وجودشان به یک «حماسه ملبورن» امیدوار هستند. البته حماسه ملبورن هم گاهی رخ می‌دهد، اما کارنامه نهایی را اگر مرور کنیم باید بگوییم اوضاع ما خوب نیست!

وقتی حتی «فوتبال» هم پیش از تعیین تاکتیک به مشخص کردن «فلسفه» احتیاج دارد، چطور می‌توان تصور کرد که یک کنش عظیم اجتماعی و سیاسی به چنین فلسفه‌ای احتیاج نداشته باشد؟ اما فلسفه سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان در ایران چه بوده؟ از من اگر بپرسید می‌گویم سیاست‌ورزی ایرانی هم بی‌شباهت به فوتبالش نیست. همه همیشه پیروزی می‌خواهند. فوتبال برزیلی دوست دارند و به «حماسه ۲ خرداد» همچون «حماسه ملبورن» امیدوار هستند. اما چند سال است که چنین حماسه‌ای تکرار نشده و یا نتیجه موفقی نداشته؟ تقریبا دوازده سال!

رویاهای رومانتیک برزیلی
میرحسین موسوی در حصر است. سیدمحمد خاتمی اصلا امکان نامزد شدن نداشت. هاشمی نامزد و سپس رد صلاحیت شد. به نظرتان اردوگاه اصلاحات چند بازیکن قابل اتکای دیگر در اختیار دارد؟ آیا احساس نمی‌کنید هر تیمی هم که باشد، وقتی کاپیتان و مهاجمان اصلی‌اش را از آن بگیرید، احتمالا شانسی برای پیروزی ندارد و دست به عصا رفتار می‌کند؟

این روزها عده زیادی سردرگم هستند که چه راهی پیش روی اصلاح‌طلبان است که بتوانند در این انتخابات پیروز شوند؟ آیا باید بر روی یکی از نامزدها اجماع کنند؟ آیا باید همه با هم تحریم کنند و به دنبال کنش خیابانی باشند؟ بخش قابل توجهی از این گمانه‌زنی‌ها طبیعتا به بن‌بست می‌رسد و افراد درمانده و ناامید اعلام شکست می‌کنند. اما من می‌گویم دلیل اینکه این دوستان به جایی نمی‌رسند و یا گمانه‌زنی‌هایشان از سطح رویاپردازی خارج نمی‌شود این است که از اساس «فلسفه» درستی برای بازی در نظر نگرفته‌اند.

به نظر من، مشکل اصلی این است که این دوستان می‌خواهند حتما برزیلی بازی کنند و این فلسفه‌ای است که در آن یا پیروز مطلق هستی یا بازنده مطلق. می‌خواهند حتما با حضور گسترده مردم یک نامزد با شعار اصلاحات رای بالایی بیاورد و رییس جمهور هم بشود و حصر را هم بردارد و زندانیان را هم آزاد کند و اوضاع اقتصادی را هم به سامان برساند و جلوی سپاه هم بایستد و تحریم‌های جهانی را هم بر طرف کند. خلاصه بگویم: «به دنبال حماسه‌ هستند، پس تردید نکنید که نتیجه‌ای جز یک سقوط وحشتناک و کوبیده شدن دوباره سرها به دیوار سخت واقعیت به دست نخواهند آورد.

من از این به بعد ایتالیایی بازی می‌کنم
اما من پیشنهاد دیگری دارم. حالا که در دوران ضعف به سر می‌بریم، حالا که شاخص‌ترین بازیکنان ما از دور خارج شده‌اند و حالا که مجبور هستیم در زمین حریف قدرتمند بازی کنیم، باید فلسفه اصلی مسابقه را بر روی پرهیز از یک «شکست سنگین» متمرکز کنیم. اگر با این دست و پای بسته بتوانیم در زمین حریف از سنگین‌ترین شکست ممکن پرهیز کنیم، در واقع یک پیروزی به دست آورده‌ایم. البته نه با نگاه «برزیلی»، بلکه از دید یک «ایتالیایی»!

«سعید جلیلی» گزینه خطرناکی است، آن هم با رانت حمایت‌های حکومتی. ساده بگویم: «از نگاه من رییس جمهور شدن سعید جلیلی، همان افتضاح‌ترین شکستی است که ما ممکن است در زمین حریف متحمل شویم». بسیاری گمان می‌کنند تنها پیروزی ما در مقابل این شکست می‌تواند مثلا ریاست جمهوری «حسن روحانی» باشد. (عارف را حتی نام هم نمی‌برم، چون آنقدر با بی‌اخلاقی‌های خودش و تیم هوادارن و تبلیغات‌چی‌هایش آشنا هستم که حتی با او به بهشت هم نمی‌روم!) اما من می‌گویم در این شرایط پرهیز از فاجعه خودش یک پیروزی است.

به یاد بیاورید مرور کنید که در دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد و سیطره کامل سپاه بر تمام ارکان کشوری هستیم. چیزی نزدیک به «سیاه مطلق» که فقط ریاست‌جمهوری سعید جلیلی می‌تواند به آن تداوم ببخشد. در نقطه مقابل، «هر یک» از دیگر نامزدهای انتخابات که رییس دولت شوند، وضعیت قطعا از اینی که هست بهتر می‌شود. از خود بپرسید که بجز جلیلی، کدام کاندید است که از احمدی‌نژاد هم بدتر باشد؟ پس چرا به این صورت به قضیه نگاه نکنیم که «پیروزی هر نامزدی بجز جلیلی، به مثابه یک گام به جلو خواهد بود؟»

اصل حرف را یادتان هست؟
می‌خواهم به بند نخست این نوشته باز گردم. اصل حرف این است که جریان اصلاحات و جنبش سبز به اندازه کافی هزینه داده‌اند. آبروی هیچ کدام را نمی‌شود بیش از این هزینه چهره‌های درجه چندم کرد. اینکه باز هم اصلاحات نام و اعتبار خود را وارد یک بازی جدید کند و بار دیگر شکست بخورد، معلوم نیست که از توان تحمل‌ش خارج نباشد. از نگاه من گزینه «اجماع اصلاح‌طلبان» قطعا باید به یک پیام ختم شود: «مردم ایران؛ اصلاح‌طلبان در این انتخابات هیچ گزینه‌ای ندارند. حاکمیت جلوی ورود ما را به انتخابات گرفته است».

اما آیا این به معنای تحریم انتخابات و رای ندادن است؟ قطعا خیر. ارجاع می‌دهم به یادداشت «در باب «مشروعیت» و روی‌کرد نادرست رسانه‌ای به آن». اینکه ما اسم و آبروی اصلاحات را جلو نیاوریم، به این معنا نیست که روی رای دادن به کسی توافق نکنیم. اتفاقا کاملا برعکس. در عین حال که سیاست اصلاحات را بر روی اجماع در بیرون از ساختار قدرت حفظ می‌کنیم، به عنوان یک تاکتیک گذرا طی ۲۰ روی آینده می‌توانیم انتخابات را رصد کنیم و به «محتمل‌ترین» گزینه برای شکست جلیلی رای بدهیم. تا زمانی که منطق قدیمی و تهاجمی را از ذهن بیرون نکنیم، برای شناخت این «محتمل‌ترین گزینه» فقط در دوگانه «عارف – روحانی» به جست و جو می‌پردازیم. اما من می‌خواهم «ایتالیایی» بازی کنم.

من برای پرهیز از یک شکست سنگین به سراغ کسی می‌روم که اسم اصلاحات را یدک نکشد و خبط و خطایش گریبان اصلاحات را نگیرد؛ چرا من باید هزینه اعمال کسی را بدهم که خودم هم قبول‌ش ندارم؟ چرا باید اصلاحات را با یک گزینه درجه چندم از موضع طلب‌کار به موضع پاسخگویی بکشانم؟ پس:


۱- برای برداشتن یک گام به جلو فقط به گزینه‌ای فکر می‌کنم که جلوی پیروزی جلیلی را بگیرد.
۲- برای پند گرفتن از سیاست‌ورزی اصول‌گرایان طی دوازده سال گذشته هیچ موضوعی را حیثیتی نمی‌کنم و آمادگی دارم که نامزد رقیب‌ام را به نامزد خودم تبدیل کنم.
۳- برای پرهیز از تمام کلیشه‌های رایج سیاسی، سعی می‌کنم به سراغ گزینه‌ای بروم که به واقع در اعماق جامعه گمان نسبی بر این است که می‌تواند کشور را اداره کند. (یعنی دوباره بین مواضع خودم با خواست احتمالی مردم شکاف ایجاد نمی‌کنم)

با همه این اوصاف من با تاکید بر عدم حضور جریان اصلاحات در انتخابات و نامشروع بودن حکومت برآمده از حذف نمایندگان واقعی مردم، «احتمالا» به «قالیباف» رای خواهم داد.

پی‌نوشت:
این حرف آنقدر جای سوءتفاهم دارد که فعلا ۲۵۰۰ کلمه در موردش نوشتم و باز هم مجبورم در یادداشت‌های بیشتر و بیشتری دلایل و جزییات آن را بیشتر تشریح کنم.

۱۴ نظر:

  1. ناشناس۷/۳/۹۲

    این آسمون و ریسمون بافتنن واسه اینه که پفیوزی سیاسی تون رو زیر کلمات مخفی کنید؟ با کدام منطق و کدام دلیل و کدام سند میگویید که هر گزینه ای بهتر از جلیلی است؟ دقیق و واضح بفرمایید. در ضمن مشخص کنید که دقیقا با کدام مکانیزیم و به چه شکلی اصلاحات میتواند از قالیباف سهم خواهی کند؟
    حتما متوجه هستید که جلوگیری از برنده شدن جلیلی یک چیز است، تبدیل کردن نامزد رقیب به نامزد مطلوب خودتان چیز دیگری است. شما هم که دم از «فلسفه» میزنید گویا فلسفه بازی خود را قاطی کرده اید. شما میخواهید یواشکی زیر پوشش بازی ایتالیایی، برزیلی بازی کنید؟
    در ضمن چرا فکر میکنید که «به واقع در اعماق جامعه گمان نسبی بر این است که قالیباف می‌تواند کشور را اداره کند.»؟ این واقع و این اعماق جامعه از کجا آمده؟ به جز مردم تهران (آن هم فقط قشر متوسط و بالا دست) کدام اعماق جامعه حتی ذره ای از این گمان نسبی که از آن حرف میزنید را قبول دارند؟ حتی اگر اداره شهر تهران در این مدت را ملاک قرار دهیم، سیستم نیمچه تکنوکراسی قالیباف که کپی دسته چندمی از سیستم کرباسچی بود، نشان میدهد که این فرد حتی ذره ای باور به عدالت ندارد (چیزی که اعماق جامعه تشنه آن است) و اتفاقا در تیم کاری خود از اصلاح طلبان استقبال نمیکند. پس رویای تبدیل نامزد رقیب به نامزد مطلوب و اداره عقلانی تر جامعه که مورد قبول و پذیرش «اعماق جامعه» باشد را چندان جدی نگیرید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس۷/۳/۹۲

      بابا این بنده خدا نویسنده متن داره دری وری می گه.
      فکر می کنه انتخاباتی هست. فکر می کنه رایش اثری داره. از اون جالب تر فکر می کنه طرف اصولگرا ها فلسفه ئ تاکتیک هست.
      شما برو قربون به قالیباف رای بده.
      راستی از همین الان به فکر مقاله ات باش واسه بعد انتخابات و توجیه اینکه چرا قالیباف رای نیاورد!

      حذف
    2. ناشناس۸/۳/۹۲

      ""واقعیت این است که اصول‌گرایان، بخش عمده‌ای از پیروزی‌های خود را مدیون زیرکی خود بودند""

      دوست عزیز رفتارهای ماکیاولیستی ، جلوگیری از رسیدن اخبار صحیح به مردم، دروغگویی و تهمت زدن در رسانه ها و جلوگیری از پاسخگویی ، جلوگیری از ورود کاندیداهای مورد اقبال مردم ، تهدید و سرکوب اندیشمندان و افراد مورد وثوق مردم اسمش هر چه هست زیرکی نیست .

      ""با همه این اوصاف من با تاکید بر عدم حضور جریان اصلاحات در انتخابات و نامشروع بودن حکومت برآمده از حذف نمایندگان واقعی مردم، «احتمالا» به «قالیباف» رای خواهم داد..""

      رای دادن به کسی که افشای دروغگویی او از شمار طرفدارانش هم کاسته است. جز پر کردن سبد آرای کاندیدای مطلوب بحشی از سپاه و امثال سردار سلیمانی ها که تفاوت آنچنانی هم با همان سعید جلیلی ندارد نفعی برای من و شما نخواهد داشت . بیشتر فکر کنید

      حذف
    3. محسن۱۰/۳/۹۲

      جناب اَنانیموس. بنده توصیه ای دارم خدمت شما و اون اینکه اگر واقعا توصیه و تحلیلی سازنده دارید، لطفا با درج اسمتون، مسئولیت توصیه ها و تحلیل ها و انتقاداتتون رو برای فردای انتخابات پذیرا باشید. مطمئنا بخشی از انتقاداتتون وارده ولی از این حرفهایی که شما میزنید، بنده به اندازه یک کتاب و به صورت اَنانیموس میتونم ردیف کنم. و یه سوال هم دارم که چه چیزی برای من و شما نفع خواهد داشت؟ فکر میکنم جواب دادن مسئولانه به این سوال، خواهان فکر کردن بیشتری باشه تا صرفا انتقادات کلیشه ای به نوشته کسانی که اقلا سعی کردن برای این سوال جوابی و راهکاری ارائه بدن.

      حذف
  2. در صورتی که قالیباف به صورت گسترده توسط مردم حمایت بشه دو حالت ممکنه به وجود بیاد یکی اینکه انتخاب بشه که خوب از جلیلی بهتره دوم اینکه تقلب بشه و یک شبه کودتایی به وجود بیاد که این گزینه محتمل تره. اون وقت قالیباف و طرفداراش هم مثل رفسنجانی و طرفدارای سنتیش به دایره اصلاح طلبی و مخالف وضع موجود می پیوندن که این نوعی پیروزی برای مردم به حساب میاد.

    پاسخحذف
  3. ناشناس۸/۳/۹۲

    به به !به این همه صغرا کبرا ! قالیباف از جلیلی بهتره ؟ احتمالا منظورت اینه که بهتر چوب میزنه کف خیابون .

    پاسخحذف
  4. سرانجام در انتخابات شورای دوم با عناوین جدیدی همچون «رایحه خوش خدمت» ...
    شورای دوم آبادگران بود نه رایحه خوش خدمت

    پاسخحذف
  5. ناشناس۸/۳/۹۲

    نظر من نه قالیباف بلکه گزینه سوم لیست نظرسنجیه ..تقریبا مطمئنم جلیلی در دور دوم با تقلب گسترده و یا با افشاگری گسترده کاندیدای رقیبشو از دور خارج می کنه ..امام صادقی ها رو دست کم نگیر ..پس دو راه داریم
    1-زور زدن برای اینکه قالیباف در دور اول رییس جمهور شه و خلاص ..که البته با زور ما بعیده
    2- گزینه دوم فرستادن نفر سوم لیست به دور دوم که با خیال راحت دور دوم رو تماشا کنیم بی ترس از صدای پای فاشیسم ...

    پاسخحذف
  6. مرتضی۸/۳/۹۲

    قالیباف به فرض رسیدن به ریاست جمهوری با رای بالا هم به نظر نمیرسه این توان را داشته باشه(بر فرض محال خواسته خودش) که در مقابل سپاه کوچکترین مقاومتی بکند به نظرت به دور از عقلانیت نیست که ما فکر کنیم بدون موافقت نظامیان قالیباف توانسته در این چند سال این همه برای خود تبلیغات کنه

    پاسخحذف
  7. مرتضی۸/۳/۹۲

    ایا قرار با رای دادن به قالیباف رییس دولتی داشته باشیم به مثابه‌ی آنچه اصولگرایان در دوران خاتمی داشتند؟

    پاسخحذف
  8. من این صحبت ایتالیایی بازی کردن در مقابل برزیلی بازی کردن رو قبول می کنم. اما یه مشکلی توی بحث شما هست. اصولگرایان به این دلیل می تونن به این راحتی رنگ عوض کنن چون چیزی براشون مهم نیست. اونها فقط و فقط به کسب قدرت فکر می کنن نه رنج مردم. اینه که در هر حالتی میتونن به حیات سیاسی ادامه بدن. اصلاح طلب ها افتخارشون اینه که منادی بازگشت اخلاق به سیاست هستن. اصلاح طلب ها حاضر نیستن به هر قیمتی قدرت بگیرن. هدف وسیله رو توجیه نمی کنه. اینجاست که کل بحث شما میره زیر سوال. اما به هر حال با اون قسمت ایتالیایی بازی کردن موافقم.

    پاسخحذف
  9. مرتضی۸/۳/۹۲

    و در اخر اگر متهم به قائل بودن به تئوری توهم نشم فکر نمیکنید حاکمیت خواسته با ورود جلیلی به عنوان نماینده خویش و دادن شعارهای رادیکال توسط جلیلی و در نهایت انتخاب قالیبافی که در واقع نیز مردم به او رای بیشتری خواهند در شرایط قدرت خویش نیز ایتالیایی بازی کند و هم کاری کند که عنلکرد قالیباف را مثل عملکرد این دوره به پای حاکمیت ننویسند و هم ادعا کند که راه حل در شعارهای رادیکال است و ما نیز قرار است با چنین رویکردی در انتخابات رای دهیم تا از حریف کمتر گل بخوریم آیا اکنون زمان آن نیست تا کاملا از این بازی کثیف دست بکشیم و در مقابل انتخابات کاملا بی تفاوت باشیم بی تفاوتی که نه به معنای تحریم است و نه رای دادن بی تفاوتی که بیانگر بازی بودن این دوره از انتخابات است حتی اگر یک رای را هم جابهجا نکنند

    پاسخحذف
  10. ناشناس۸/۳/۹۲

    کاملا مخالفم. تنهاضریه ای که جریان اصلاحات میتونه بزنه اینه که در انتخابات شرکت نکنه . چه معنی میده ما دوباره بریم تو چاه اینا. اول به رفسنجانی رای ندادیم که احمدی آورد بعد به میرحسنین رای دادیم که که دوباره احمدی از توش در اومد. حالا میخوای بری رای بدی که نشون بدی که قبول داری این انتخابات رو؟ شما نفهمیدی اون جوونا که چهار سال پیش تو خیابون مردن که بگن این انتخاباتو قبول ندارن.

    پاسخحذف
  11. ناشناس۹/۳/۹۲

    فراموش نکنید که انتخابات میتواند مرحله‌ی دوم هم داشته باشد. اگر واقعاً این دغدغه‌ی شماست، ابتدا باید کاری کنید که جلیلی در دور اول رای نیاره. این کار با رای دادن به عارف یا روحانی است که احتمال بیشتری پیدا میکند، نه قالیباف. آنگاه در دور دوم، به هر کسی که جلوی جلیلی قرار گرفت رای دهید؛ کسی که احتمالاً قالیباف است.
    اول شانس رای آوری جلیلی در دور اول را با افزایش آرای ماخوذه و از طریق حمایت از روحانی یا عارف کم کنید، بعد به فکر مرحله دوم و شکست جلیلی باشید.

    پاسخحذف