۳/۰۵/۱۳۹۲

یادداشت وارده: «زنده باد آزادی»


یادآوری: «یادداشت‌های وارده»، نظرات و نوشته‌های خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شده‌اند. این مطالب «لزوما» هم‌راستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.

میم.آزادی - نمی‌دانم شما نظرگاه سیاسی‌تان چیست. نمی‌دانم چپ‌اید؟ راست‌اید؟ نمی‌دانم کجا ایستاده‌اید و نگاهتان به آینده‌ مملکت چیست؟ حتا نمی‌دانم اهمیتی قایل هستید یا نه؛ که صد البته اگر هم قایل نباشید از نگاه من گناهی به گردنتان نیست.

از قضا گناه به گردن آن‌هایی‌ است که به عمد این حس را در شما زنده کرده‌اند. در من زنده کرده‌اند. در دیگران زنده کرده‌اند. حسی که می‌گوید «اصلا گور پدر مملکت هم کرده. مگر نظر من هم برای‌شان مهم است. مگر کسی حرف مردم را هم می‌خرد»؟

امروز فضای سیاسی مملکت به قدری سرد و ساکت است که می‌شود به درستی ادعا کرد:«سرها در گریبان است». حسابی هم در گریبان است. عجیب نیست اگر شما که دارید این صحبت‌ها را می‌خوانید هیچ امیدی به آینده‌ این مملکت نداشته باشید. عجیب نیست اگر نخواهید در هیچ کار حکومتی شرکت کنید. چه انتخابات و چه غیر انتخابات. عجیب نیست اگر بغض فروخورده‌ سال‌ها خفقان استبدادی بیخ گلویتان نشسته باشد و هر آن برود که بترکد. عجیب نیست چون خواسته‌اند که ما این‌طور باشیم. خواسته‌اند که کنار بکشیم. از حقوق‌مان بگذریم. از ادعاهایمان عقب بنشینیم. این‌طور خواسته‌اند و این‌طور خواهند خواست.

جمهوری اسلامی، یا شاید به‌تر باشد حالا بگویم شخص آقای خامنه‌ای، سال‌هاست که یاران و اطرافیان خودش را کنار می‌زند. سال‌هاست. آن موقع که انقلاب روی دوش جبهه‌ ملی‌ها و توده‌ای‌ها و مجاهدین و فداییان و چپی‌ها و لیبرال‌ها و جمهوری‌خواهان و غیره و غیره بود کسی فکر نمی‌کرد آینده‌ سیاسی این مملکت خالی از همه این احزاب و تفکرات و منش‌های سیاسی باشد.حتی حزب «جمهوری اسلامی» هم حالا دیگر جزو همان گروه‌های پس‌زده‌شده است. حتی خط امامی‌ها. همه و همه؛ هر کسی به جز «آقا»! کسانی که روزی انقلاب را رقم زدند و آقای خمینی را روی دوششان آوردند توی مملکت که آزادی را به بار بنشانند حالا یکی یکی از صحنه کنار زده شده‌اند.

حالا هم نوبت به انقلاب‌چی قدیمی، یار و یاور آقای خمینی، هاشمی رسیده. نوبت به مغز متفکر و سیاست‌مدار انقلاب رسیده که پس زده شود. کسی که خودش از بانیان این کنار زدن‌ها و پس زدن‌ها بوده و حالا خودش به دستِ دیگری کنار می‌رود. دیگری، که اثباتا می‌توان ادعا کرد اگر همراهی و همیاری خود هاشمی نمی‌بود نه می‌توانست رهبری مملکت را بگیرد و نه می‌توانست رهبری بکند. اما امان از آدم‌های خودخواه جاه‌طلب. امان از حکومت‌های تمامیت‌خواه.

لابد این لغت توتالیتر و تمامیت‌خواه را این روز‌ها و این سال ها زیاد شنیده‌اید. تمامیت‌خواه یعنی هیچ کس به جز من نباید باشد. درست را من می‌دانم و من می‌گویم و من اعمال می‌کنم. دستورات و خط مشی‌ها را من اعلام می‌کنم و من دستور می‌دهم. کسی به جز من درست نیست و هر چه هر کس علیه من بگوید از راه راست خارج است. این یعنی توتالیتر. این یعنی یک شخص تمامیت‌خواه.

غصه‌ای نیست...
ایرادی ندارد...
قلب ما آکنده از غم روزگارانی‌ست که بر این مرز و بوم گذشته. دل ما پر است از نامروتی‌ها و ناعدالتی‌ها و بی‌تدبیری‌ها و دروغ‌ها و قتل‌ها و زندان‌ها...
غمی نیست...

نگذارید شما را پس بزنند. نگذارید آن‌چنان که می‌خواهند، کنار بروید. صحنه را خالی نکنید که انقلاب مردم سال‌هاست به راه کج رفته. نمی‌گویم در انتخابات شرکت کنید. نمی‌گویم نکنید. می‌گویم کنار نروید. ناامید نباشید. احساسی بر خورد نکنید و برنامه بریزید. با هم‌فکرانتان جمع شوید و راهی را پیش بگیرید. آگاهی دادن وظیفه‌ همه ماست. هر کس به قدر خودش.

اگر مثل من ریفورمیست آزادی‌خواه جوانی هستید، حواستان به دهان بزرگ‌تر‌ها باشد. آقای سبز پوشمان نیست اما دیگرانی هستند که می‌توانیم به‌شان تکیه کنیم. هرچند که بزگ‌ترین تکیه‌گاه خومان و خشم فروخورده‌مان است. شاید خیر در کنار رفتن از انتخابات باشد. شاید صلاح بر شرکت و پشتیبانی از آقای عارف یا آقای روحانی باشد. نمی‌دانم. اما می‌دانم که اگر همه با هم باشیم، آینده روشن است.

زنده باد جنبش مردمی سبز ایران.
زنده باد آزادی
زنده باد آزادی
زنده باد آزادی

پی‌نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر