گویا لغتنامه دهخدا «پوفیوز» یا «پوفیوس» را به «انسان رذل و پست فطرت» معنا کرده است. من روایتی دیگر هم در ذهن دارم که تعبیر عامیانه و قدیمی این واژه توصیفی بوده است برای آنانی که در مراسم نوشیدن باده و شراب و عرق حاضر میشدهاند اما به جای عرقخوری، فقط مزه میخوردهاند. اهل فن میدانند که «مزهخوری» چه عمل آزارندهای است و حق میدهند که جماعت اهل دل برای توصیف چنین اشخاص آزاردهندهای دست به ابداع یک واژه تخصصی زده باشند. حال من گمان میکنم به مرور فضای سیاسی کشور نیز همچون مجالس عرقخوری نیازمند تولید یک واژه جدید است که شاید همچون همتای خود چیزی شبیه «پوفیوزی سیاسی» نام بگیرد!
* * *
من دقیقا هیچ وقت متوجه نشدم که در سال 84 چه چیز سبب شد که حزب مشارکت به گزینه «دکتر معین» برسد، اما به خاطر دارم که پس از آن بازی رد صلاحیت و صدور حکم حکومتی، یک جلسه هماندیشی در ساختمان وزارت کار برگزار شد. تا جایی که به یاد دارم موضع خود دکتر معین کنارهگیری بود و صادقانه میگفت به مردم قول داده است که حکم حکومتی را نپذیرد و درست نیست در همین اول راه قولش را زیر پا بگذارد، اما اکثر سخنرانان آن جلسه که ابدا شباهتی به نظرسنجی نداشت و بیشتر به یک نمایش از پیش هماهنگ شده میمانست بر لزوم حمایت از ایشان تاکید داشتند. کمتر از یک ماه بعد، وقتی خبر شکست دکتر معین در دور اول انتخابات به گوش رسید، علیرغم آنکه شائبههای بسیاری در مورد سلامت آن انتخابات وجود داشت و با وجود اینکه تنها جابجایی 500 هزار رای میتوانست سرنوشت انتخابات را عوض کند، حامیان معین ایشان را رها کرده و بدون نظرسنجی خاصی دست به حمایت از هاشمی زدند. امروز میتوان گفت که حمایت از هاشمی قطعا کار درستی بوده است، همانطور که از ابتدا انتخاب معین و حمایت از او اشتباه بود. با این حال من هرچه فکر میکنم به خودم میگویم: اینکه معین بیچاره را جلو انداختند و علیرغم میل باطنیاش مجبورش کردند حکم حکومتی را بپذیرد و سپس یک شبه ولش کردند و رفتند سراغ هاشمی، بیتعارف هیچ توصیف دیگری نمیتواند داشته باشد بجز «پوفیوزی سیاسی».
* * *
یک جماعتی بودند که پیش از انتخابات 88 با پلاکارد انتخاباتی مهندس موسوی برای خودشان بساطی راه انداخته بودند و طبیعتا ما را هم راه نمیدادند. (گویی به نظرشان رسیده بود یک سفرهای گیرشان آمده که نیازی به شریک ندارد) ورق که برگشت و فضای بگیر بگیر راه افتاد، دوستان تا یک مدتی که کاملا مفقودالاثر بودند. بعدش هم برگشتند و گفتند «شماها افراطی و غیرمنطقی هستید. ما با توجه به اینکه افرادی عملگرا و منطقی هستیم، با بسیج دانشگاه هماهنگ کردهایم که یک نشریه مشترک منتشر کنیم». این البته آن زمانی بود که توی خیابان بسیجیها اگر دستشان میرسید تیر مستقیم شلیک میکردند و اگر نه به همان چماق و موتور اکتفا میکردند. یک مدت دیگری هم گذشت، دوستان سر از شهرداری و تیم «عملگرای» قالیباف درآوردند. هنوز یک پایشان توی شهرداری بود که ستاد انتخاباتی دکتر عارف را تاسیس کردند اما زمزمه حضور هاشمی که بلند شد تصویر دیدار خود با هاشمی را منتشر کردند. حالا هم که هاشمی رد شده باید منتظر دو چیز بمانیم: اول اینکه ببینیم: دوستان در وضعیت جدید شانس عارف را بیشتر مییابند یا پیشنهادات قالیباف را. دوم اینکه ببینیم بالاخره کسی توصیف بهتری از «پوفیوزی سیاسی» به ذهنش میرسد یا نه؟!
* * *
حدود یکی دو ماه پیش بود یکی از همکاران آمد سراغم و با خنده و شادی گفت که «فردا قرار است برویم ملاقات رحیم مشایی». چهار تا فارغالتحصیل دانشگاه شریف جمع شده بودند دور هم و اسم خودشان را گذاشته بودند «انجمن نخبگان». گفتم «به سلامتی». بعد خنده کنان ادامه داد «نگران نباش، آخر هفته هم قرار است برویم پیش خاتمی»! نگو حضرات قرار است با تمام نامزدهای انتخاباتی دیدار کنند که انشاءالله هرکسی که سر کار آمد به اندازه یک لفت و لیسی هم برای ایشان عایدی داشته باشد. البته این بیچارهها ابدا خودشان را سیاسی نمیدانستند و اینکه چند هفته بعد از ستاد هاشمی با من تماس گرفتند و دعوت به همکاری کردند هم احتمالا فقط یک اتفاق بود. با این حال فقر ادب فارسی در این مورد خاص من را در توصیف عملکرد این عزیزان به همان «پوفیوزی سیاسی» محدود میکند.
* * *
یک سری از دوستان عزیز من پس از آنکه روزنامه شرق دچار یک توقیف چند ماهه شد، از این روزنامه جدا شدند و به «بهار» پیوستند. الحق و الانصاف هم بچههای خوبی هستند و هم در کار خودشان احتمالا بهترینهای حال حاضر ایران. حرفشان برای من آنقدر حجت بود که وقتی دیروز در یک تماس تلفنی به من گفتند که «از داخل وزارت کشور خبر قطعی گرفتهایم که هاشمی تایید است» من دربست حرفشان را پذیرفتم و در یک شبکه اجتماعی این خبر را منتشر کردم. آن موقع دوستان داشتند روزنامه را بر اساس همین خبر «تایید هاشمی» میبستند. اما خبر رد صلاحیت که قطعی شد، امروز صبح دیدم «بهار» در صفحه اول خود عارف را «تنها گزینه اصلاحطلب» معرفی کرده است. بحث اینکه خبرنگار حرفهای باید موضع سیاسی داشته باشد یا اینکه صرفا باید مواضع کارفرمای خود را پیگیری کند برای من بحثی باز است که هنوز به نتیجه قطعی نرسیده. اما اینکه روزنامهای به ظاهر مستقل، فضای عمومی یاس و سرخوردگی جامعه خودش را نادیده بگیرد و در یک دهنکجی آشکار به مخاطبان خود، اسم «اصلاحات» را پیش پای گزینهای همچون «عارف» قربانی کند، از نظر من بی هیچ اغماض و تعارفی «پوفیوزی سیاسی» است.
* * *
میگویند مهندس بازرگان زمانی در جزوهای که با نامی مستعار منتشر کرده بود یکی از علل عقبافتادگی ایرانیان را «پوفیوزی» خوانده بود با این توجیه که: ملتی که پس از حمله اسکندر برایش اسکندرنامه مینویسد و پس از حمله مغول «تاریخ جهانگشای جوینی»، قطعا ملت پوفیوزی است. ناگفته پیداست که چنین تعابیر و قضاوتهایی هیچ پایه و ریشه علمی یا تحقیقی ندارند و غالبا از خشمی گذرا ناشی میشوند. قطعا نمیتوان یک ملت بزرگ و یک سرزمین پهناور را به سادگی در چنین ویژگیها و خصایلی خلاصه کرد. با این حال شواهد تاریخی این اشارات هم نباید نادیده گرفته شود. تفسیر من این است که در بزنگاههای تاریخی ما، گاهی لحظاتی فرا میرسد که جامعه به نوعی دچار یاس و درماندگی میشود. مثلا زورش به مهاجم یونانی، یا عرب یا مغول نمیرسد. خشمگین و مستاصل است. باید لختی زمان بگذرد که این جامعه بتواند خودش را با شرایط جدید وفق دهد و یا تدبیر جدیدی بیندیشد. اما در این زمانهای درنگ، یک عدهای هم هستند که تلاش میکنند از فرصت سوء استفاده کنند و به قول معروف از آب گل آلود ماهی بگیرند. عملکرد این عده، هرچند محدود و انگشت شمارند، اما با توجه به سکوت فراگیر اجتماعی، مثل فریادی که در یک بیابان بپیچد بازتاب گستردهای مییابد و ای بسا که به پای یک نسل یا یک ملت گذاشته میشود.
وضعیت کنونی جامعه ما، با بهت و استیصالی که از پس رد صلاحیت آقای هاشمی ایجاد شده است یکی از آن مواردی است که جامعه را درمانده و ساکت میکند. حتی از نخبگان و متفکران و سیاستمداران هم صدای خاصی به گوش نمیرسد. گویی هیچ کس ایده خاصی ندارد. به نظر من این مساله طبیعی است و جای نگرانی ندارد. اشکالی ندارد که ما گاهی بپذیریم و اعتراف کنیم که «شکست خوردیم» و یا اینکه «زورمان به این مغولها نمیرسد». حتی اشکالی ندارد که برای یک مدت اصلا چیزی نگوییم. ملتی که تجربه «دو قرن سکوت» را دارد، چرا باید از «دو دهه سکوت» بترسد؟ (به نظر شما این رهبری قرار است بیش از دو دهه دیگر زنده بماند؟) آنچه که اهمیت دارد این است که تن به «پوفیوزی سیاسی» ندهیم و اجازه ندهیم چنین صداهایی به صدای غالب و نماینده نسل ما و وضعیت ما بدل شود. قطعا به زودی این فضای رخوت جای خودش را به ایدههای جدید و راهکارهای جدید و امیدهای جدید خواهد داد.
لذت بردم. احسنت
پاسخحذفبه مصادیق سر در آوردن عده هم از روزنامه ایران پس از 88 را اضافه کن.
پاسخحذفسیاه و سفید بود
پاسخحذفبا سلام آخه چرا هیچ کس از این شورای نگهبان نمی پرسه تو که هر چی انتخاب کردی و گذاشتی
پاسخحذفجلوی مردم و گفتی آش کشکه خاله ست به خوری پاته نخوری هم پاته همه شون تو زرد از آب در
آمدند.پس در نهایت ای شورا خودش مشکل داره.خدا به داد ما برسه با این نگهبانهای این مملکت.
موفق باششید
بسیار عالی نوشتید.
پاسخحذفاگر بخوام نوشته شما رو تکمیل کنم. رفتار شما و امثال شما و تمام اصلاح طلبها که تا دیروز پشت هاشمی جمع شدند مصداق همین پوفیوزی سیاسی میشه. همین شما و امثال شما از هاشمی به حق یا ناحق یک غول ساختید و حالا ازش حمایت کردید. بعد هم برای توجیه خودتون تو بوق و کرنا کردید که هاشمی لازمه تا وضعیت اقتصادی سامان پیدا کنه! سیاست خارجی سامان پیدا کنه! ولی هیچ کدوم فکر نکردید که احمدی نژاد بر گرده شعارهای ضد هاشمی رای آورد چرا که مردم او دوران رو فراموش نکردند. خوبه یک نگاه تنها به بلاهایی که سر نهضت آزادیها در اون دوران افتاد بندازی تا مرور بشه براتون.
پاسخحذفاتفاقا اگر کمی عمیق تر فکر کنید عارف چه برای سیاست خارجی که معاون اول دولت اصلاحات بوده و درس خونده یکی از بهترین دانشگاه های آمریکاس به مراتب گزینه بهتری است تا کسی که محکومیت بین المللی داره. در باب اقتصادی هم فکر کنم عارف تجربه لازم رو داشته باشه و هم وثوق اقتصاددان های کشور رو.
به نظر میرسه دوستانتون فرقشون با شما اینه که کمی بیشتر فکر میکنند.
به این سادگی نیست دوست عزیز من.
حذفشما نمیتونید با علم کردن آقای عارف در حضور آقا هاشمی ، ۸۴ رو مجددا رقم بزنید.
بحث نوشته اونجاست که شما بدون هیچگونه تفکر ایئولوژیک از این شاخه به اون شاخه میپرید و سعی میکنید از همه سمتی بخورید.
بسیار جالب توجه بود و از زبان ما گویی انگار!!!
پاسخحذفیکی از همین پوفییوزان سیاسی چند سال است برای اتخابات نامزد میشود و هر بار هم تایید شده و کمترین رای را میاورد ولی باز نامزد میشود- حتا وقتی پسرش را هم کشتند باز هم دست بر دار نبود-
نکته بعدی این بود که اگر هاشمی هم تایید میشد و انتخآب باز هم حرف مهندس بازرگان برای ما ایرانیان مصداق همین صحبت شماست
و آخرین چیزی که می شود گفت در این مورد از رسانه های ایرانی خارجی مثل B B C که همیشه در جهت منافع زد ایرانی قدم بر داشته و حتا کارمندان شبکهای رژیم در خارج را استخدم میکند
سلام کاملا درسته
پاسخحذفمن از رفتار این آقا دفاع نمیکنم . مسلما بی جنبه بازی در آورده . اما من مسئله رو از زاویه دیگه نگاه میکنم . من تو کار این اصلاح طلبها موندم . انتخابات مجلس ششم هاشمی رو به شدت تخریب و تحقیرش کردند در حالی که بهش مدیون بودند و حالا هم این پیرمرد 80 ساله رو علم کردند و ادعا میکنند که یگانه منجی ملت ایرانه و بس . ملتی که اینقدر قحط الرجال داره بمیره بهتره . به اردوی اصول گراها نگاه کنید سرشار از اعتماد به نفس هستند . جلیلی فقط چند بار با اشتون دیدار کرده و حالا اومده کاندید شده و حق هم داره در حالی که این طرف معاون اول دولت اصلاحات رو تحقیر میکنند که اصلا چرا به خودش اجازه داده بیاد کاندید بشه . خاک بر سر این طرز تفکر که نهایتش بد بختی و تو سری خوریه . رجال سیاسی که از اول سیاستمدار به دنیا نمیان بلکه باید بهشون فرصت داد تا تربیت بشن . به نظر من بعد از حذف هاشمی تازه رقابت برابر شده و اگه از عارف یا روحانی حمایت بشه 50-60 درصد شانس پیروزی دارند . اما آخرش هم نمیشه و این دوتا با یکی دومیلیون رای تحقیر میشن
پاسخحذفبه نظر بنده خیلی وفته انتخابات از فضای سنجش آرای مردم خارج شده ، یعنی دیگه بحث این نیست که تو حامی عارف باشی و من حامی روحانی و حالا به نظر جمعی گذاشته بشه و رییس جمهور بره پاستور
حذفبازی عوض شده و امروز انتخابات صرف تعیین رییس جمهور نیست که اهمیت داره بلکه جریان حامیش و بسیج عمومی ای که می تونه ایجاد کنه مهمه
به این تحلیل ، من عارف رو اصلآ گزینه جدی ای نمی دونم
ببین دوست عزیز مثلا در آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری اگه بزرگترین رجال مملکتت هم که باشی از 58 درصد بیشتر رای نمیاری و اگه ضعیفترین رجال هم باشی از 42 درصد کمتر رای نمیاری . چرا ؟ چون ساختار تبلیغات حذبی و کاملا منظم وجود داره و در ثانی اونها روش ساختن و پرورش رجال سیاسی رو بلدند . حرف من اینه که چرا اگه هاشمی کاندید بشه مثلا حوالی 60 درصد رای میاره اما اگه کس دیگه ای کاندید بشه و همون احزاب ازش حمایت کنند بیشتر از 20-30 درصد رای نمیاره . کجای کار ما اشکال داره ؟
حذفیک حرف خوب در این وادی سراب
پاسخحذفبه نظر می رسد قبل از آنکه بدانیم چه گزینه ای هایی داریم و به چه کسی رای بدهیم، باید ببینیم چه چیزی باید اصلاح شود؟ و اینکه کاندیدای ما آیا توان اجرای پیشبرد چنین اصلاحی را دارد. آنگاه تلاش کنیم که موانع بسیار را از سر راه انتخابات برداریم تا او در این سمت قرار گیرد... ایا تغییر در سیاست خارجی را می توان از او انتظار داشت؟ آیا بدون تغییر در سیاست خارجی تحولی اقتصادی ممکن است؟ این ها سئوال های بدی نیست...
پاسخحذفFuck you
پاسخحذفاین حرفی که میزنم سختمه ولی باز انتشار دادنشو ترجیح میدم تا اینکه بعدا حسرتشو بخورم حداقل نظرات شما شاید نظر منم تغییر بده
پاسخحذفتو این وضعیتی که هاشمی رد شد ( که گزینه اصلی واسه رای دادن برای خیلیها بود)، اولین فکری که به ذهن هر کدوممون میرسه تحریم انتخاباته، ولی مطمئنا حکومت فکر اینجاها رو کرده که اینکارو کرده، یعنی حکومت حدسش رو هم نمیزنه که چقدر این کار روی مشارکت مردم تاثیر میذاره؟!!
مطمئنا برخلاف دوره های قبل این بار حکومت از مشارکت کم مردم سود بیشتری نسبت به خود مردم میبره چون کاندیدای مورد نظرش رو راحت تر و با تکیه به آرای اصولگراها به راحتی انتخاب میکنه
وضعیتی که حکومت انتخاب کرده هنوز هم برای اصلاح طلبها جای امیدواری گذاشته ولی احتمالا تصورش اینه که گزینه ای مثل عارف رای خیلی کمی میاره (به خاطر عدم مشارکت اصلاح طلبها و تحریم انتخابات، همون کاری که باعث روی کار اومدن احمدی نژاد هم شد) ولی با توجه به اینکه تعداد نامزدهایی که رای رو برای اصولگراها میشکنن زیاده ( جلیلی، ولایتی، رضایی، قالیباف، حداد)، میشه رو کسی مثل عارف کار کرد، یه کم در مورد این مسئله هم فکر کنیم، مطمئنا بهتر از گزینه هایی مثل جلیلیه که احتمال پیروزیش بالاست و اگه انتخاب بشه شک نکنید خیلی بدتر از احمدی نژاد خواهد بود، فقط به عملکردش در مذاکرات دقت کنید 8 سال آینده قابل پیش بینیه با تحریمهای بیشتر، به نظرم عارف اگر خودش هم چندان آدم شجاعی نباشه تقریبا کابینه قابل قبولی خواهد داشت و روزنه ای در این خفقانه.
به جای نه گفتن به انتخابات به کاندیدای مورد حمایت حکومت نه بگیم. خواهش میکنم در موردش فکر کنید و اگر موافق بودید تلاش خودتونو بکنید. قرار نیست به همین راحتی بازی رو ببازیم.
در مورد یک چیز با شما مخالفم که : معین طفلکی رو به زور انداختند جلو و بعد پشتش رو خالی کردند.
پاسخحذفمن ماجرا رو کاملا بر عکس میبینم و معتقدم معین با آمدنش خیانت کرد به جنبش ۲ خرداد.خیانت کرد به اصلاحطلبی.به مردم و به خواست مردم.و باعث روی کار آمدن احمدینژاد رو هم من در حضور معین و تا حدی محسن مهر علیزاده میبینم.
جایی که با ۵۰۰ هزار تا رای میشد که آقای هاشمی برنده بشه،وجود معین واقعا مایهی درد و مایهی اعصاب خوردی بودو
مثل کسی که به زور میخواد خودش رو قالب کنه به مردم و حضور بزرگتر از خودش رو هم نمیخواد ببینه.
من که یک نفرت خاصی از آقای معین تو دلمه.
زنده باد آزادی
اگر درست باشه که در انتخابات 88 هشت میلیون رای رو جابجا کردن(و اگر پخش این شایعه برای کوچک کردن ابعاد تقلب نبوده باشه) اصولا انتخاباتی وجود نداره که شماها دارید در موردش دعوا می کنید. واقعا فکر می کنید خاتمی با ترس و لرز اومد حرفشو زد و گفت حد رای های آدم رو اونا تعیین می کنن. چرا بعضی ها نمی تونن درک کنن که زمانه نسبت به دو دهه پیش و حتی نسبت به سال 84 عوض شده؟ استقرار کامل دیکتاتوری. دو راه میمونه: سکوت تا زمان نامعلوم یا قیام مسلحانه. راهی برای چس چس اصلاح طلبانه نذاشتن
پاسخحذفبه نظرم متن احساسی بود. این پیش ذهنیت رو داره که اگر مردم رای ندهند اتفاق خاصی میفته. و کسانی که منافع خودشون رو ترجیح میدن "پوفیوز" ند و در تاریخ پوفیوز بوده اند. خوب فکر به نویسنده توصیه میکنم غیر از نوشتن گاهی هم تاریخ بقیه ملل رو بخونه.
پاسخحذفقطعا به زودی این فضای رخوت جای خودش را به ایدههای جدید و راهکارهای جدید و امیدهای جدید خواهد داد.
پاسخحذفجقدر حس خوبی دادی با این جمله آخرت
با شما هم نظرم در این باب که هیچ ضرورتی ندارد همواره راه حل داشت؛ مگر مشابه همین تجربه را بعد در سال ۱۳۴۲ و سقوط دولت امینی نداشتیم؟ سران جبهه ی ملی دوم سیاست صبر و انتظار در پیش گرفتند و بازرگان هم در دادگاه اش ان جمله ی معروف را خطاب به شاه گفت که ما آخرین کسانی هستیم که با زبان قانون با شما سخن می گوییم. یعنی در اصلاح طلبی تا اطلاع ثانوی بسته و باش تا صبح درلت ات بدمد که دمید. گرچه رادیکالیسم چریکی دهه ی پنجاه از نوع و جنس و جنم دیگری بود و امکان تکرار آن (باید بگویم خوشبختانه) دیگر وجود ندارد اما وقتی در سیاست ورزی اصلاح طلبانه بسته شود راه افراط در هر دو سو باز می شود و باز بار دیگر احتمال این که با تحولی رادیکال مواجه شویم بسیار خواهد بود. اما از سوی دیگر به نظرم می رسد اکنون جامعه ی ایران (به معنای بسیار گسترده ی کلمه) بسیار قوی تر از دولت و هیئت حاکمه ی هر دم کاهنده ی آن است بنا بر این راه مقاومت مدنی همچنان گشوده است. تنها توجیه افراطیون حاکم حاد بودن وضع منطقه و خطر حمله ی نظامی است (بگذریم از پارانویای ذاتی و توطئه انگاری همه چیز. بنا براین با آنکه موافق به هیچ رو ی نباید تن به «پفیوزی» داد بی گمان راه مقاومت مدنی را هم نباید بسته پنداشت. حاکمیت جمهوری اسلامی تاکنون تا به لین حد نحیف و نزار نبوده و اپوزیسیونی به این وسعت و قدرتمندی در برابر خود نداشته. باید به هر وسیله ای که می توانیم به تشکل و بسیج برای مقاومت مدنی مسالمت امیز رو آوریم.
پاسخحذفالبته تعابیر ملموس تری هم از پفیوزی وجود داره، آرمان مطمئنم که این کامنت رو حذف می کنی منم فقط برای خودت می نویسم وگرنه همون روزی که افاضاتت داغ بود و بازدید کننده داشت می تونستم بنویسم.
پاسخحذفپفیوزی: یکی از دوستان من که روزنامه نگار با سابقه ایه 5 سال پیش در بدترین شرایط روحی، جسمی و اقتصادی بود. اون روزا توی یه روزنامه کوچیک کار می کرد که اتفاقا مدیر مسئولش خیلی پفیوزه، اینو گفتم که بفهمی کار دندون گیری نبود. دوست من که دبیر بین الملل اون روزنامه بود پسر خاله اش رو که بی کار بود و اصلا هم سابقه روزنامه نگاری نداشت، برده بود پیش خودش تو روزنامه و مثل یه برادر کمکش می کرد. بعد از یک ماه دوست من به خاطر مشکل قلبی توی بیمارستان بستری شد و وقتی برگشت سر کار دید اخراج شده و پسر خاله عزیزش کارش رو تو روزنامه گرفته.
قطعا زندگی فراز و نشیب زیاد داره اما مهم اینه که وقتی خودت جزو پفیوزایی و یه آدم پر مدعا که دانش سیاسی هم نداره بیانیه صادر نکن.
با درود؛دوستان چرا با ساده انگاری و ساده اندیشی از کنار مسائلی با چنین درجه از اهمییت عبور...!هر چیزی را باید در زمان،شرایط و مکان خاص خود مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و اصولا انتخابات به اصطلاح پرشور اوایل انقلاب را با انتصابات88 و کماکان انتخابات این دوره قیاسی نیست جز قیاس مع الفارغ که...!شما در مورد رأی و رأی گیری در حکومتی صحبت می کنید که برای انتصاباتش تجاوزها،بزن و بگیرها و خون ریزی ها به راه انداخت و...!از یک طرف برایم خنده دار می نماید که مردم از شرکت در انتخابات صحبت می کنند و از طرف دیگر نیز،می بینم که باز هم بر ندانسته ها و ساده لوحی های خود پافشاری میکنند!واقعیت در انتخابات 88 این بود که نه تنها حکومت دست به تغلبی گسترده و...زد اما نادانان و جاهلانی نیز بودند که سنگی را با طرفداری از احمدی بدذات به چاه انداختند که من و امثال من و حتی...تاوانش را دادیم!حال حداقل تقایی که از عاقل و نادان شما مردمان دارم این است که خواهشاً اگر تصمیم به شرکت در...هم دارید حداقل...!حداقل ببینید که کیستند و...؟!حداد عادل پدر خانم پسر خامنه ای یا سعید جلیلی نوکر مقدس نمای بی خاصیت؟!محسن سپاهی جیره خوار و...یا علی اکبر ولایتی؟!محمد باقر قالیباف سرکوبگر دورو که از حمله به کوی دانشگاه و سرکوبگری اعتراضات 88 و هزاران سابقه اینچنینی داره یا محمد غرضی که اگه فرمانده زمان جنگ بوده حداقل بعدش در کسوت وزیر پست و تلگراف،نفت و...خوش درخشیده که اینترنت و فکس و کابل نوری...و سوابق خوب دیگه ای تا قبل از کناره گیری از سیاست و...داره،که البته اینبار با اینکه برنامش خوبه اما..!؟!حالا برسیم به حسن روحانی که پروندش خیلی سیاه نیست اما چیز قابل توجه ای هم نداره...مثلا با نزدیکی به خامنه ای و نشان دادن تعلق و اوامرپذیری به عنوان معاونت جانشین فرمانده کل قوا،معاونت فرماندهی جنگ،عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام وعضو مجلس خبرگان رهبری...هست که واسه ارباباش بیشتر از مردم سود داره...!؟و اما آخرین کاندیدا در جمع بدان عالم حداقل وجه ای درست و حسابی،و تحصیلات عالیه در دانشگاه تهران و آمریکا دارد و از نوابغ ایرانی در جهان خصوصا در علم ریاضیات و مخابرات...به شمار می رود؛معاون اولی دولت خاتمی(اصلاحات)،ریاست سازمان مدیریت و بودجه،وزیر پست و تلگراف،رئیس انجمن رمز ایران،عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی،عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام،رییس انجمن علمی شبکههای هوشمند انرژی ایران،ریاست موفق دانشگاه تهران،مؤلف و استاد دانشگاه و...را در کارنامه کاری خود دارد که در تمام این مشاغل خوش درخشیده و از بین تمام کاسه لیسان نظام متمایز تر و اصلح تر می باشد.در پایان نیز خواهشمندم که در این انتصاباتی که ما را تنها برای نمایش و بزک بزمشان نیاز دارند شرکت نکنید!!!ولی اگر هم خدایی ناکرده عزمتان را برای چنین اشتباهی جزم کرده اید،حداقل به شخص با صلاحیتی چون دکتر عارف رای بدهید تا...!
پاسخحذفتا درودی دیگر بدرود!
نویسنده ی ملقب به بی امید