یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند. این مطالب «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
جان اسمیت - در این مدت مطالب بسیاری درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات خواندهایم. در اینجا سعی کردهام بهطور خلاصه از دلایل تصمیم خود مبنی بر شرکت در انتخابات بگویم.
با تحریم و کنارهگیری موافق نیستم
1- کنارهگیری در صورتی میتواند به برخی اهداف مشخص دست یابد که از سوی جریانهای اصلی مخالف و رهبران آنها رسمیت یابد. به نظر من تحریم انتخابات در صورت مطرح شدن بهعنوان گزینه اجماعی میتوانست قابل بررسی و حاوی نتایج واقعی و درخور باشد. اما اینک که تنها چند روز قبل از برگزاری انتخابات چنین اجماعی وجود ندارد، بدون پشتوانه سران و گروهها نمیتوان به سودمندی آن خوشبین بود.
2- کنارهگیری حرکتی انفعالی غیرخنثی و بهنفع جریان حاکم است تا خصوصاً با اجماع بر سر نامزدهای افراطی، کشور را بهسمت قهقرا ببرند. در همه این سالها حامیان کنارهگیری از یک سوی میدان بودهاند و طرفداران گروه مقابل همواره به پای صندوقهای رأی رفتهاند. انفعال و کنارهگیری از انتخابات به جریان حاکم این امکان را میدهد که بر روی گزینههای کمتر محبوب ولی از نظر خود مطلوب، برنامهریزی و اجماع نمایند. روی کار آمدن جلیلی (و حتی ولایتی و قالیباف) پیامدهای نامطلوب فراگیری برای کشور و مردم دارد که احساس خطر ناشی از روی کار آمدن آنها مانع از تحریم و گوشهنشینی میشود. از این منظر هدف اصلی کمک به رأیآوری کسی است که کمتر از دیگران سر در ابرها دارد و پایش به زمین نزدیکتر است.
3- کنارهگیری در شرایط حاضر رفتن به استقبال یک دوره پرآشوب و درگیری و ایبسا جنگ است؛ دورهای که هم به سبب استمرار دولتهایی مشابه اینک محتمل است، هم به سبب شکلگیری رویکردهای رادیکال در بین مخالفین. تحریم رفتن به سمت حذف ساختار (به سبب جنگ یا انقلاب) است و من این شرایط را حداقل تا زمانیکه از نتیجه ساختاریاش مطمئن نباشم برنمیگزینم. امروز ایران در شرایط تعادل ناپایدار است. خطراتی چون افزایش تحریمهای بینالمللی و نابودی اقتصاد و آسیبپذیری بیشتر طبقات فرودست و متوسط، حمله نظامی محدود و پس از آن فراگیر، تجزیه یا حداقل درگیریهای داخلی شدید به سبب نارضایتی قومیتها و اقلیتها در اثر بیتوجهی و کمتوجهی اصولی به آنها در نبود جایگزینی مقبول میان اکثریت جامعه برای شکل حکومت پس از این، چشمانداز قابل دفاعی برای کنارهگیری و به نظاره نشستن ترسیم نمیکند.
4- اهداف کنارهگیری نامشخص و دستاوردهایش بهتجربه ناچیز است. از دلایل و علل کنارهگیری که بگذریم، به نظر میرسد از منظر موافقان تحریم اهداف مشخص مورد نظر از این قرار باشد: تضعیف مشروعیت نظام یا عدم تأیید آن، بازی نخوردن از طریق حذف صورت مسئله، پشت نکردن به آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات. هر چند برخی از این اهداف نسبت به شرکت در انتخابات علیالسویه هستند و همچنین تحقق برخی دیگر از آنها، به تجربه گذشته، چندان محتمل بهنظر نمیرسند، رسیدن به این اهداف خود بهنظر دستاورد ناچیزی است در مقام مقایسه با حضور در صحنه و شرکت در انتخابات و نتایج احتمالی آن که در بخش بعد توضیح آن میآید.
با مشارکت و مداخله فعال موافقم
1- در عمل نتیجه انتخابات مهم است. اصولاً انتخابات، عرصه «انتخاب» بین گزینههای موجود است؛ آنچه در شرایط موجود به انتخاب بین بد و بدتر تقلیل یافته است. اما نکته مهم این است که اجازه ندهیم ناگواری محدود شدن انتخاب بین بد و بدتر و تلخکامی ناشی از آن، موجب شود از تفاوتهای تبعات ناشی از روی کار آمدن هر یک از گزینههای موجود غافل بمانیم. در یک نگاه واقعبینانه میتوان تمایزات مشخصی درباره آینده کشور در صورت بر کرسی نشستن هر کدام از این افراد تشخیص داد. نگاه مسئولانه و واقعبینانه به آینده مردم و کشور میطلبد این تمایزات را ببینیم و با کنترل احساسات و آرمانطلبی خود، ناخواسته کشور و مردم را در شرایط بدتر فرو نبریم. قطعاً انتخاب هیچیک از این افراد ما را به اهداف عالیمان نمیرساند، اما دور نشدن از هدف و تقویت و تثبیت دستاوردها، بهیقین زمینهساز حرکتهای بعدی میشود.
2- هدف از شرکت در انتخابات روی کار آمدن دولتی حداقلی است. مسئله اصلی این است که در مقابل اهداف نامشخص یا ناچیز تحریم، آیا میتوان اهداف روشن، واقعگرایانه و صدالبته درخوری برای مشارکت تصور کرد؟ بهنظر میرسد چنین اهدافی قابل شناسایی میباشند: سامان دادن به بخشی از مشکلات (داخلی و خارجی، سوءمدیریتهای شدید، آشفتگی و بیثباتی)، بازگشت تعادل و اعتدال در سطح دولت و افزایش ثبات مدیریتی مبتنی بر شایستهسالاری نه تعلق سیاسی یا خوشآمد و بدآمدهای لحظهای، بهبود سطح فرهنگ جامعه و البته بخشی از حکومت، حرکت در جهت تثبیت هر چه بیشتر حقوق مختلف مردم (اعم از حقوق کلی، اقلیتها و قومیتها، ...). با این حال، تحقق این اهداف نسبی است و موفقیت یا شکست در دستیابی به آنها در مقام مقایسه با وضعیت کنونی معنا پیدا میکند؛ آنچه تحقق نسبیاش به دید منصفانه دور از ذهن نیست.
3- همچنان شکست یا مهندسیشدن گزینه محتملی است، با این حال منافع شرکت کردن بر مضراتش میچربد. در صورت موفقیت که موقعیت بهطور چشمگیر تغییر خواهد کرد و میبایست وارد فاز مطالبه شویم. در صورت شکست به نظر آنچه میتوانیم بهدست آوریم به مراتب بیشتر از آن است که ممکن است از بابتش متضرر شویم. برای مثال، مقبول مینماید که شکست با حداقل 13-14 میلیون رأی در انتخابات قدرت اثرگذاری و چانهزنی بیشتری به معترضان میدهد تا شکست با چهار-پنج میلیون رأی یا کمتر. همچنین عدم شرکت و خالی کردن عرصه، تعبیر بر ریزش مخالفان گروه حاکم و موجب جریتر و مصممتر شدن آنها میشود تا مشاهده عدد قابل توجهی مخالف داخلی در برابر خود. این نکات، بهگواه آنچه در سال 88 رخ داد و اعلام رغم 15 میلیونی رأیدهندگان به موسوی و کروبی، حتی در صورت مهندسی آرا نیز صادق است و بر درصد و میزان جابجاییها اثر خواهد گذاشت. بهنظر حضور در دور دوم انتخابات و شکست در آنجا نیز بهتر از عدم شرکت و کنارهگیری و خالی کرن پشت نمایندگان هرچند نصفه و نیمه خودمان و حذف شدن در مرحله اول میباشد. حتی رای دادن به شخصی به غیر از جلیلی نیز جهت کاهش خطرات متوجه مردم و کشور در شرایطی قابل حمایت است.
4- نتیجه انتخابات همهچیز نیست؛ مهم حضور فعالانه و مداخلهگرانه در امور است. آنچه با جنبش 88 بخشی از آن حاصل شد، اما بهدلیل تمرکز بر آرمانهای اصلی و اولیه که شاید تحققشان زمان بیشتری میطلبد و فراموشی دستاوردهای واقعی اما نهچندان برجسته، باعث یاس و ناامیدی فراگیر در میانمان شد. همین انتخابات نیمبند تا همینجا فرصتهای هرچند اندک اما واقعی برای اعلام اعتراض، دخالت و ورود مجدد اماحداقلی مخالفان بهصحنه را فراهم کرده است. آیا احتمال شکلگیری حرکتهای اعتراضی از دل همین انتخابات و مشارکت فعال در صحنه بیشتر است یا کنارهگیری از صحنه و نظارهگری منفعلانه بازی؟ و آیا شکلگیری دولتی کمتر از این نامطلوب نمیتواند فرصتهای بیشتری در عرصه رسانهها و حتی اعتراضات خیابانی قانونی را فراهم کند؟ اینها هر چند دستاوردهای بزرگی محسوب نمیگردند، اما گامهای عملی و واقعی رو به جلو هستند که مسیر حرکت را مشخص و جهت آنرا مطلوب میسازند.
5- اینکه معنای رفتار ما چیست را خودمان تعیین میکنیم. شرکت در انتخابات بهمعنی تأیید وضعیت نیست، هر چند این چیزی است که حاکمان ادعا میکنند و بهنظرم از این طریق مخالفان را تحریک به عدم شرکت مینمایند. شرکت در انتخابات همچنان میتواند بهمعنی «نه به وضع موجود» باشد، حتی اگر با احتمال کمتر نسبت به دوره قبل، آرا بهگونهای دیگر اعلام شود.
6- شرکت در انتخابات رد رویکرد انقلابی و تأیید این مسئله است که مسیر طولانی و مطمئن را بر مسیر سریع اما پرخطر ترجیح میدهیم. تاریخ ایران سرگذشت حکومتهای فراوانی را بهتصویر میکشد. مردمانی که حول رهبر یا رهبرانی بر علیه حاکمی ظالم یا اوضاعی نابسامان حاصل از نبود حاکمی مقتدر شوریدهاند، کشور را در دست گرفتهاند و نظم و امنیت نسبی ایجاد کردهاند. اما پس از دورهای یا خود حاکمی ستمگر شدهاند که بر مردم ظلم روا داشته یا با بیکفایتی سبب افزایش تهدیدات به امنیت، نظم و آرامش و یکپارچگی کشور گشتهاند و مقدمه جنگ و آشوب داخلی و خارجی را فراهم آوردهاند. در همه این دورهها عدم حضور آرام و پیوسته مردم در صحنه، عدم حضور پایدار گروهها و نیروهای متعادلکننده قدرت شخص حاکم و البته عدم وجود حاکمی معتدل که خود به سمت تعدیل قدرت و توازن قوا اقداماتی قابل اعتنا انجام دهد موجب تکرار چرخهای معیوب شده است که با نارضایتی از حکومت موجود آغاز میشود و به نارضایتی از حکومت جانشین میانجامد. در چنین شرایطی رد نظریات انقلابی و پناه بردن به تغییرات تدریجی و پیوسته هر چند دستاوردهای برقآسایی مانند حرکتهای انقلابی ندارد، اما با اطمینان بیشتری میتوان به ریشهدواندن و پایداری نتایج حاصل از آن دل بست؛ نتایجی که میتوانند چرخه معیوب نارضایتی، شورش، نارضایتی و گذر از یک نارضایتی به نارضایتی دیگر را بشکنند.
جمعبندی
من در انتخابات شرکت میکنم، زیرا با تحریم در این شرایط مخالف و با مشارکت فعال موافقم. تحریم فردی و بدون پشتوانه رسمی را بیاثر میدانم؛ کنارهگیری را حرکتی انفعالی، غیرخنثی و به نفع جریان حاکم ارزیابی میکنم؛ معتقدم تحریم رفتن به استقبال خطرات جدی برای مردم و کشور است؛ و اهداف عدممشارکت را نامشخص و احتمال دستیابی به آنها را پایین و دستاوردهایش را ناچیز میدانم. رأی میدهم، زیرا تمایزات میان بر سر کار آمدن هر یک از این افراد را واقعی و بهنسبت چشمگیر میدانم؛ هدفم روی کار آمدن دولتی حداقلی است که تحقق نسبی اهدافش را دور از ذهن نمیبینم؛ معتقدم فواید مشارکت بیش از مضرات آن و منافع تحریم میباشد؛ بیش از نتیجه انتخابات، به حضور فعال و واقعگرایانه امیدوارم؛ و رد حرکات انقلابی و شرکت در سازوکارهای انتخاباتی را کلید شکستن چرخه معیوب «نارضایتی، انقلاب، نارضایتی» میدانم.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
مقاله ی بسیار جالب و مفیدی بود. از نقطه نظراتتون استفاده کردم. اما به نظر میرسد دلایل شما برای حضور در انتخابات بر این اساس هست که رایهای ما خوانده و شمرده خواهد شد. سوال من این هست که چه تضمینی هست این طور بشود؟ اگر من تصمیم به شرکت در انتخابات داشته باشم، مایل هستم به من این قول داده شود که حق رای من دزدیده نمیشود.
پاسخحذفبا فعال بودن در صحنه ی سیاسی و اجتماعی من کاملا موافقم، اما راههای بهتر و مفیدتری برای فعال بودن هست.
دوست عزیز
حذفخوشحالم که نوشتهام برای شما نکاتی داشت. متأسفانه همانطور که در مورد سوم بخش دوم گفتم چنین تضمینی وجود ندارد، اما معتدقم با این وجود همچنان رأی دادن پرثمرتر از رأی ندادن است. حتی اگر آرا خوانده نشود (که تصور نمیکنم عدم امکان آنرا پیشفرض گرفته باشم)، حضور در انتخابات نتایجش بیش از خالی کردن عرصه است. با فرض مهندسی، در غیاب مردم، مهندسی آرا سادهتر و ایبسا غیرضروری میباشد. امکان تمرکز بر روی آقای جلیلی بیشتر میشود، چنانکه تا همینک صداوسیما و بخشهایی از حوزه و نزدیکان حکومت بهرروشنی به او تمایل دارند و در صورت خالی بودن عرصه چانهزنی و اجماع بر سر او را بیش از این پیش میبردند. در شرایط حاضر کشیدهشدن انتخابات به مرحله دوم گزینه محتملی است و در چنین شرایطی که رقبا اکثراً از یک سو هستند و شخص جلیلی در بدنه اصولگراها مخالفان کمی ندارد، مهندسی تک مرحلهای بعید است صورت پذیرد. در صورت مهندسی در مرحله دوم در حضور روحانی، تعداد آرای روحانی وضعیت مخالفان را بهعنوان رأیدهندگان منتخب دوم تثبیت میکند. در صورت عدم حضور روحانی (که بهنظرم به حضور ما نیز بستگی دارد)، میتوان با کمک به رقیب جلیلی هزینههای مهندسی را بالا برد. یادآوری میشود هر چند رقبای دیگر چندان چنگی به دل نمیزنند، اما در عرصه عمل، پیروزی هر کدام بر پیروزی جلیلی رجحان دارد؛ رجحانی که به سبب تبعات بعضاً متفاوت اما واقعی پیروز شدن این افراد اعتبار پیدا میکند.
در مقام مقایسه، به نظر شما آیا در انتخابات شورای شهر تهران و مجلس هفتم، بهعنوان دو نمونه از تحریمهای چشمگیر که باعث روی کار آمدن احمدینژاد در شهرداری تهران و شکلگیری مجلس اصولگرای هفتم شدند، احتمال و نیاز به مهندسی بیشتر بود یا انتخابات سال 88؟ در مقابل، دستاوردهای جنبش 88 بیشتر بود، یا تحریمهای آن سالها؟ درست است که هیچیک ما را به مقصود نهایی نرساند، اما تفاوت نتایج روشن است.
نکته دیگر اینکه از این زاویه، به هر حال حضور مردم احتمال تقلب را افزایش میدهد (!)، اما در صورت نیامدن، حتی نیازی به آن نخواهد بود. مهندسی برای مجری هزینه دارد و ترجیح اول او عدم استفاده از آن است.
انتظارات از این انتخابات حداقلی است: در بهترین حالت، دولتی حداقلی (!) و در بدترین حالت، به زحمت انداخت مجریان مهندسی و مجبور کردن آنها به هزینه دادن. هزینههایی چون افزایش شکاف بین نیروهای خودی(بهدلیل مهندسی بهنفع یکی از گروهها)، افزایش نارضایتی عمومی، احتمال اعتراض نامزدها، خطر خطاهای مهندسی، ...
به این قرار هر چند متأسفانه تضمینی نیست و احتمال مهندسی نیز میرود، اما حضور در انتخابات نتایج هر چند نهچندان بزرگ، ولی واقعی و معنادار در پی دارد.
درباره راههای دیگر، از شنیدن نظرات شما خوشحال میشوم و امیدوارم در آن زمینهها با هم همراه باشیم.
جان اسمیت