یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند. این مطالب «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
فایزه: سال 88 علیرضا رجایی برای سخنرانی اینجا (ارومیه) آمده بود. مابین حرفهایش چیزی گفت که هر روز بیشتر و بیشتر عمق آن را حس میکنم. گفت کسانی در سال 84 میگفتند انتخاب شدن احمدینژاد خیلی خوب است چون همه چیز خراب میشود و نظام ساقط میشود. اما همه دیدیم که این طور نشد چون خرابی ته ندارد. چون همیشه بدتر از بد وجود دارد. همیشه بالاتر از سیاهی رنگی هست.
دکتر راست میگفت. همیشه شرایط بدتری هم وجود دارد. حتی میتوانید اینطور فرض کنید شرایط در این مملکت خود به خود به سمت بدتر شدن میرود اگر جلویش نایستیم. اما این شرایط بدتر معنی واقعی و مستقیمش بدتر زیستن ماست. از دست رفتن فرصتهای زندگی ماست. تحلیل رفتن توان ما برای خواستن زندگی بهتر است. شرایط بدتر به این زودیها و سادگیها و بدون کنشهای دیگر منجر به سقوط حکومتها که هیچ، منجر به تغییر حکومتها هم نمیشود، و واقعیت این است که در شرایط بدتر امکان انجام کنشهای دیگر بسیار بسیار کاهش مییابند. (هرم مازلو را به خاطر بیاورید)
- دوستی به حق نوشت «خیلی ها فکر میکنند با یک رای دادن به عارف یا روحانی یا قالیباف کلی به دموکراتیزه کردن کشور کمک کردهاند و این کافی است»؛ من در جوابش نوشتم «درد اصلی ما این است که بقیه هم فکر میکنند با شرکت نکردن در انتخابات کلی به دموکراتیزه کردن کشور کمک کردهاند و این کافی است».
گاهی ما آدمهای دموکراسیخواه که مشکلات حاد اقتصادی هم نداریم، صورت مساله را اشتباه متوجه میشویم. اکثر مردمی که این دوره رای میدهند به دنبال دموکراسی نیستند، به دنبال این هستند که کارخانهها و کارگاهها تعطیل نشوند، تورم کم شود، کار پیدا کنند. هر روز لااقل یکی دو نفر از دوستان و فامیل تماس میگیرند که چه کار بکنیم حالا. استیصال توی صدایشان، صدایمان موج میزند. بین هشت نفری که هیچکدام شان نماینده ما نیستند کدام را انتخاب کنیم که وضع بهتر شود؟
وقتی از گزینه هاشمی دفاع میکردیم مطابق معمول بازار مسخره کردنها به راه بود. حتی بعد از رد صلاحیت هاشمی مطالبی نوشتند که خب حالا دیگر دوستان پی به اشتباه شان بردهاند حتما! حالا میبینم بعضی از همین آدمها اعتراف میکنند که هاشمی چقدر بین همه اقشار رای داشت. اینکه یک عده حرف از گذشته سیاسی هاشمی بزنند یا کسان دیگری باز بر طبل مفسد بودنش بکوبند کمترین اثری در مردم عادی کوچه و خیابان نداشت چون به دنبال امید میگشتند. به نظر میرسد برای عامه مردم گذشته افراد چندان مهم نیست. خیلیها کلا نمیدانند این آدمها در گذشته چه کردهاند و اگر هم بدانند برایشان مهم نیست. مهم حال فعلی افراد است.
کلیشهها را بریزیم دور بهتر نیست؟ ادبیات حکومت را ول کنیم، رای یک وسیله است، رای دادن یک حق است. رای دادن یک امر مقدس نیست. رای ندادن ما چیزی از مشروعیت نظامی که مشروعیت ندارد کم نمیکند. روی دولتهای خارجی هم بی اثر است. تنها مساله مهم برای دنیا انرژی اتمی است و لاغیر. سر این مساله به توافق برسند کاری به باقی چیزها ندارند. مگر الان کاری به کار عربستان دارند مثلا!؟ سایتها و خبرگزاریهای حکومتی از همین حالا پیش بینی شرکت 60 و 70 درصدی در انتخابات را کردهاند. شما که فکر نمیکنید فردای 24 خرداد بیایند بگویند ای وای مردم در انتخابات شرکت نکردند؟
جلیلی از نظر من بدترین گزینه حاضر در عرصه است، حدادعادل هم وحشتناک است اما گویا نظرکرده نیست. هرچه باشد فارس اعلام کرده جلیلی و قالیباف به دور دوم میروند! اکثر نظرسنجیهایی که تا به حال دیدهام میگویند جلیلی و حداد رای ندارند و با این حساب شاید رای ندادن در این شرایط چندان فرقی به حال ما نکند، اما همین فارس آدم را میترساند. احتمال یک درصدی وقوع بدترین حالت هم خودش خیلی خیلی زیاد است. جلیلی از نظر من یعنی گرفته شدن کوچکترین فضای تنفس به خصوص برای من که زنم. یعنی بدتر از بد. نمیتوانم صبر کنم تا بدترین اتفاق بیافتد و بعد منتظر بنشینم که چه شود یا نشود. کوچکترین کاری که از دستم بربیاید برای جلوگیری از این وضعیت انجام میدهم و این یعنی دادن یک رای به سهم خودم.
شاید ما زنها بیشتر از مردها درک میکنیم قدم به قدم جلو رفتن یعنی چه، همیشه جنگیدن یعنی چه، چون همه موقعیتهای زندگیمان را همین طور خلق کردهایم و همین طور نگه داشتهایم. به گمانم این شعار مردم برمه هم مخلوق ذهن یک زن است: «تنها مبارزهای را میبازیم که رهایش میکنیم».
بعدش؟ حق با شماست، برای بعدش هم باید حرف داشت. من دارم. من کلی پروژه اجتماعی دارم که اگر شرایط بدتر نشود در آستانه اجرا هستند. امیدوارم همه به فکر باشند برای بعدش. این مردم خسته باید دوباره سرپا بایستند. پروژههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی تعریف کنیم. جامعه مدنی را زنده کنیم. فرصتهای جدید خلق میشوند، شک نکنید. مردمی که بیکار و محتاج نیستند بهتر میتوانند به دنبال این فرصتها بروند، همین.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
مرسی از مقالتون. متوجه دیدگاهتون هستم. اما، یکی از بزرگترین گرههای اقتصادی ایران مساله ی اتمی هست. وقتی که فرمان ماشین هستهای و حتی قلاده ی این "نامزد"های انتخاباتی دست رهبر هست، چطور میشه اعتمادی داشت که هیچ کدوم از این هشت نفر بتونن به روند مذاکرت صلح، و در نتیجه به رشد دوباره ی اقتصاد، کمکی بکنند؟ مایل هستم نظرت رو بدونم، فائزه.
پاسخحذف