ظهر روزی گرم و تابستانی است که به ظاهر قرار است در آن تکلیف چهار سال آینده کشور، دستکم در سطح اداره دولت مشخص شود. من، بیحال از این گرمای طاقتفرسا دراز به دراز افتادهام و میخواهم سرم را به خواندن گرم کنم تا ذهنم برای ساعتی از هجوم پرسشها آرام بگیرد. بیفایده است. لا به لای سطور کتاب پرسشهای خودم را میبینم و ذهنم مدام پرواز میکند. شاید تنها درمانش همین باشد که بنویسم. پرسشهایم را بنویسم و امیدوار باشم که همینجا، به میخ کلمات مصلوب شوند تا شاید برای مدتی دست از سرم بردارند. خودم را تسلی میدهم که «فردا بر میگردم و به این پرسشها دوباره فکر میکنم»:
۱- نخستین پرسش فردای من این خواهد بود: «موضوع اصلی انتخابات ۹۲ چه بود»؟ نمیدانم چرا هیچ وقت در این مدت تلاش نشد که مساله از این جنبه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. من تا این لحظه فقط دو گزینه به ذهنم میرسد: نخست «حل و فصل مساله هستهای، بدون تظاهر به نوشیدن جام زهر» و دوم «حذف جریان راست سنتی و یا در نقطه مقابل خلاص شدن از شر جریان فاشیستی». فردا به این فکر میکنم که با روشن شدن نتیجه انتخابات چه گزینههای دیگری اضافه خواهد شد و البته به این فکر میکنم که این پاسخها در کدام برنامهریزی حامیان مشارکت اصلاحات در انتخابات قرار داشت؟
۲- مساله اساسی انتخابات یک چیز است، مساله اساسی مردم قطعا چیز دیگری است. به طرز عجیبی دریافتهام که به صورت معمول «مساله اساسی مردم» موضوعی است که پس از بروز تاثیراتش مورد توجه تحلیلگران قرار میگیرد. مثل سال ۸۴ که پس از پیروزی احمدینژاد تازه همه به این فکر افتادند که مساله اصلی مردم «نان و عدالت» است و نه «حکم حکومتی». بعد با خودم فکر میکنم چند نفر در جریان اصلاحات تلاش کردند تا این مساله اساسی مردم را حدس بزنند و آن را در تصمیمگیری نهایی خود دخیل کنند؟ آیا اینها موفق بودند؟ یا شکست خوردند؟
۳- پرسش دیگر، بازخوانی آخرین وضعیت توازن قوا و آرایش نیروهای حکومتی است. ما برای سنجش میزان توان هسته قدرت و ضعفها و قوتهایش ابزار سنجش مناسبی نداریم. صرفا میتوانیم به نشانههایی که گاه و بیگاه بروز پیدا میکند اکتفا کنیم. نتیجه این انتخابات نشانه خوبی از وضعیت هسته قدرت به دست میدهد که برای ادامه راه میتواند مورد استفاده قرار بگیرد.
۴- فردا از خودم خواهم پرسید که چه کسانی و با چه تحلیلی اصلاحطلبان را به صحنه انتخابات کشاندند؟ نتیجه این تصمیم چه بود؟ یک پیروزی غیرمنتظره یا یک شکست سنگین دیگر؟ اگر پیروزی در کار باشد، از خودم میپرسم چطور این پیروزی از دید اکثریت قاطع صاحبنظران و تحلیلگران به دور مانده بود و فقط در شبکههای مجازی بر آن تاکید میشد؟ اما اگر شکستی دیگر از راه رسید، از خود میپرسم جریان اصلاحات چرا اینقدر ضعیف شده که حتی نمیتواند جلوی پیاده نظام فضای مجازی خودش را هم بگیرد؟
اینها پرسشهای اساسی است که پاسخ به آنها دستاوردی فراتر از وقت تلف کردن با دستمایه سیاست خواهد داشت. گمان میکنم این پرسشها میتوانند دردرجه نخست به آسیبشناسی یک حرکت کمک کنند و در درجه دوم به سنگ بنایی برای حرکات آینده بدل شوند. اما پرسشهای شیطنتآمیزی هم در این میان به ذهنم خطور میکند که البته وابسته به نتیجه انتخابات خواهند بود. یعنی اگر فردا بشنوم که انتخابات در همان مرحله اول تمام شده و یا اینکه دوگانه دیگری به دور دوم صعود کردهاند، از خودم خواهم پرسید: چرا حاکمیت دوگانه «قالیباف – رضایی» را به دور دوم نفرستاد؟ از این دوگانه بیدردسرتر و در عین حال پرمنفعتتر چه چیزی میتوانست تصور کند؟
یک دلیل قابل فهم برای بالا پايین کردنِ آراء (که در حد دو سه ميليون هزينهی چندانی هم برای حکومت نداره) ترس از مايوس شدنِ اقليتِ اندک اما پرقدرتِ طرفدارِ جليلی هست. به علاوه جليلی به عنوانِ مذاکرهکنندهی ارشد هستهای الان به نوعی نمادِ سياستِ حکومت در مقولهی انرژی هستهای و استکبارستيزی هست و طبعاً حضرات نمیخوان که نظرِ مخالفِ اکثريتِ ملّت (در صورتِ وجود) علنی بشه. خلاصه از اين ديد نگاه کنی حکومت به اندازهی کافی انگيزه داره که جليلی رو حداقل چند ميليون رای دوپينگ کنه.
پاسخحذفسوالهای مهمی هستند
پاسخحذفدر مورد سوال دوم و کشف خود شما باید بگم این به جامعه ایران محدود نمیشه و هم اینکه در همه زمینه های اجتماعی این مشکل وجود داره که تحلیل گرها از جامعه عقب هستند.
اگر به درسهای پیش رو ترین دانشگاههای دنیا توجه کنیم میبینیم همه دست آوردهای جدیدی که تدریس میشه در واقع به نوعی در یک قسمت از جامعه مورد بحث خودش حرکتی در زمینه خاص انجام شده و تو درسنامه اونو تحلیل میکنند و جنبه های نو ترش رو بر جسته میکنند. معمولا متدها و راه حلهایی که تو دانشگاهها طراحی میشند در عمل خیلی کم تو جامعه مربوط به خودش برد پیدا میکنه و معمولا هم از بخش پیشرو اون جامعه عقب تره. حتی متد هایی که از دل تحلیل حرکتهای اجتماعی بیرون میاد تا بین جامعه گسترش پیدا کنه بخش پیشرو جامعه روشهای جدیدتری ابداء کرده.
در زمینه حرکتهای اجتمای تند مثل انقلابها بخصوص این حالت خیلی بارزه و درک همین نکته هست که به رهبرها کمک میکنه مسیر خودشونو تصحیح کنند. اگر کسی بدون توجه به این نکته که باید منتظر بمونه تا جامعه تصمیمشو برای حرکت بعدی بگیره بخواد برای جامعه تکلیف تعیین کنه با سر میخوره زمین.
بنا بر این حواست باشه تو این دام نیوفتی که بخوای پیشبینی کنی.
سعیدی