۳/۲۳/۱۳۹۲

یادداشت وارده: «پیش‌فرض‌های نادرست سیاست‌ورزی بخشی از اپوزیسیون»!


 یادآوری: «یادداشت‌های وارده»، نظرات و نوشته‌های خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شده‌اند. این مطالب «لزوما» هم‌راستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.

نویسنده محفوظ - جدا از آنکه رای دهیم یا ندهیم بهتر می‌نماید که در دام چند پیش فرض نادرست کمابیش فراگیر گرفتار نشویم. پیش فرض‌ها یا باورهای نادرستی که گاهی حتی دانش آموختگانمان نیز بر آنها پا می‌فشارند و کنش‌های سیاسی خود را بر پایه آن‌ها انجام می‌دهند! پیش فرض‌هایی که با گستراندن آن‌ها ناخواسته  به حکومت یاری می‌رسانیم. پیش فرض‌هایی که نادرستی‌شان آشکار می‌نماید اما در میان ایرانیان رایج‌اند! این پیش انگاشته‌ها از چنان قدرتی برخوردارند که در گفتگو با بیشتر ایرانیان --حتی گاه سیاست پیشگان ضد رژیم نیز-- خودنمایی می‌کنند و چه بسا از دهان اینان به مغز مردم معمولی راه یافته‌اند.

برای برساخت شرایطی که ایرانیان بتوانند به گونه‌ای کارا در کنش‌های سیاسی درگیر شوند بد نیست پرگه سیاست کشورمان را از این بت‌های ذهنی درباب سیاست بزداییم. یا به گفته دیگر، جدا از آنکه به هر دلیل رای دهیم یا ندهیم بهتر است که در دام چند پیش فرض نادرست گرفتار نشویم. پیش فرض‌هایی که گاهی دست پخت مشترک حکومت، برخی از افراد اپوزیسیون --بیشتر برون از کشور-- و برخی مردم کم دانش درباب سیاست است:

پیش فرض نخست: «رای دادن به مشروعیت حکومت می‌انجامد». حکومت و برخی نیروهای اپوزیسیون به یکسان بر این باور نادرست پا می‌فشارند!  این پیش انگاشت نادرست تا آنجا رخنه کرده که تکیه کلام بسیاری از کنشگران اپوزیسیون و خوابیدگان مردم عادی است! اما این باور رایج ایرانی از دید بسیاری از اندیشمندان فلسفه سیاسی نادرست است چراکه رای در بهترین ایستار تنها یکی از پایه‌های مشروعیت است. حکومت برای مشروع بودن نیازمند شرط‌های اساسی‌تری است که یکی از مهم ترین آنها عادلانه بودن حکومت است. اگر، برای نمونه،  همه مردم نیز به حکومت هیتلر رای دهند مشروع نمی‌شود چراکه حکومتی عادلانه نیست. حکومت ولایت مطلقه فقیه نیز خواه مردم در رای گیری ریاست جمهوری شرکت کنند خواه نکنند مشروع نمی‌شود چون بر پایه شیوه‌های گوناگون تبعیض و حق کشی برساخته شده است. حتی اگر همانند رای گیری 12 فروردین سال 58  رای گیری برای برساخت خود حکومت و یا ادامه آن در شرایط امروز بود و مردم نیز بدان رای می‌دادند چون این حکومت بر پایه تبعیض‌های ناموجه و ضد حقوق بشر برساخته شده است رای مردم آن را مشروع نمی‌ساخت!

صرف رای دادن کنشی مشروعیت بخش نیست چراکه باید شرایط رای گیری آزاد و منصفانه فراهم باشد و پیامد رای نیز گونه‌ای از حکومت عادلانه باشد وگرنه در حکومت صدام نیز همگان به صدام و حزب بعث رای می دادند! بنابراین، از آنجا که صرف رای مردم حکومتی  را مشروع نمی‌سازد پس بکارگیری این باور نادرست در روزهای انتصخابات (انتصابات + انتخابات) چندان خردورزانه نمی‌نماید به ویژه که حکومت در این زمینه دست بالا را دارد و می‌تواند همواره گروهی را با شیوه های گوناگون به پای صندوق بکشاند. بنابراین، منطقی می‌نماید که اپوزیسیون به جای بازگویی داوی خامنه ای که هر رای رای به نظام است بر این پافشارند که چنین نیست و روشن کنند که حکومت ولایت فقیه نامشروع است خواه رای داشته باشد خواه نداشته باشد. خواه مردم به هر دلیلی در انتصخابات رای دهند خواه ندهند. برای درک موشکافانه آنچه آمد خواننده علاقه‌مند می‌تواند به نوشتار چارلز لارمور بنام بنیادهای اخلاقی لیبرالیسم سیاسی نگاهی اندازد.

پیش فرض دوم: «چون انتخابات آزاد نیست پس نباید رای داد». این داوی کمابیش همواره بر زبان همیشه-تحریم گران جاری است. به هر روی، این داوی نیز سخنی نادرست است. باید و نبایدهای  اخلاقی-تاکتیکی شرکت در انتخابات و رای دهی در ایران امروز بسته به عامل های فراوان دیگری است! اگر رای دادن به فراهم شدن زمینه‌های مردم‌سالاری – آزادی – عدالت - وحدت ارضی و ... کمک کند، یا به نگهداشت آنها یاری رساند و یا به پیشرفت اخلاقی – دانشیک - اقتصادی و ... کشور بینجامد کنشی سودمند و اخلاقی است. از سوی دیگر،  اگر رای ندادن چنین کمکی کند نباید رای داد. بسته به شرایط باید تصمیم گرفت. برای درک اینکه در هر شرایطی چه کنشی اخلاقی‌تر است نمی‌توان تنها بر نظریه‌های اخلاقی بدون نگاه به زمینه و هدف کنش نظر داد.

پیش فرض سوم: «رای دادن گزینش میان بد و بدتر و کاری ضد اخلاقی است». این گزاره زمینه کنش را کج و معوج می‌کند. نخست آنکه پیش فرض می‌گیرد که رای ندادن خوب است چون اگر آن نیز بد باشد آنگاه دلیل این گروه از اساس نابود است! این گروه باید بتوانند نخست ثابت کنند که رای ندادن خوب - یا دست کم خنثی - است نه آنکه آن را از پیش درست و خوب انگارند.

اما زمینه درست و راست – به جای انتخاب میان بد و بدتر — آن است که همانند ایستار دوم بپرسیم که رای دادن به مردم سالاری و ... کمک می‌کند یا رای ندادن. پس از پاسخ بدین پرسش می‌توان تصمیم گرفت که رای داد یا نداد. برای پاسخ بدین پرسش نیازمند درک بهتر از فرایند گذار به مردم سالاری و یافتن راهبرد کارا برای ایران هستیم. این راهبرد بدون بررسی موشکافانه جامعه شناختی، بکار گیری نظریه‌های سیاسی دوران گذار و ... به دست نمی‌آید. این گونه بررسی‌های باریک بینانه چیزی است که کمتر در سخنان اپوزیسیون همیشه تحریم گر دیده می‌شود. برای چنین پژوهش‌هایی نیازمند دانش سنجیده درباب شرایط درون کشور و ... هستیم و این آن زمینه‌ای است که اپوزیسبون کمتر بدان می‌پردازد!

پیش فرض  چهارم: «حکومت از رای دادن ما سو استفاده می کند پس رای ندهیم! حکومت شمار رای‌ها برایش از همه چیز مهم تر است و ...» در پاسخ باید گفت خب اگر رای ندهیم باز هم حکومت می‌تواند شمار رای دهنده‌ها را در نبود حساسیت و دیده‌بانی ما در ضریبی ضرب کرده اعلام کند. پس صرف سو استفاده حکومت چیزی را نمی‌پایوراند! امروز حکومت بیش از رای به آرامش پادگانی و گمارش یک اصولگرا بر جایگاه ریاست جمهوری نیاز دارد و برای همین نیز کسی چون هاشمی را رد کرد. پس این پیش فرض نیز چندان بنیادی ندارد!

پیش فرض پنجم: «اگر رای ندهیم مشروعیت این حکومت از میان می‌رود و حکومت نابود می‌شود پس رای نمی‌دهیم!» چنین نیست چراکه صرف رای ندادن حکومتی را نابود نکرده است مگر آنکه با کنش‌های دیگری همراه شود. اگر رای ندادن با کنش‌هایی چون اعتصاب دراز دامنه و دراز مدت همراه شود شاید به نابودی رژیم بینجامد اما  صرف رای ندادن چنین توانی ندارد.

در همین راستا برخی رای ندادن را پیش درامد اعتصاب و ... دانسته‌اند اما آشکار نیست که بر پایه کدام بررسی جامعه شناختی چنین نتیجه‌ای گرفته‌اند! اعتصاب سراسری در نبود شرایط کارساز بسیار دشوارتر از تحریم عمومی انتخابات است. بگذریم که رژیم هنوز  ابزارهای لازم برای کشاندن بسیاری بر سر صندوق و نیز ضرب کردن ضریبی در شمار رای‌ها –در نبود دیده بانی و حسیاست—ما را دارد.

پیش فرض  ششم: «اگر حکومت نابود شود خوب است». چنین نیست! بسته به جایگزینش است. اگر به مردم سالاری برسیم یا دست کم حکومتی اندک بهتر نابودیش خوب است وگرنه اگر به جایش به نابودی ایران همراه با جنگ داخلی درازدامنه و ... برسیم نابودی حکومت خوب نیست.

پیش فرض هفتم: «برای مخالفت با ولایت فقیه و ریزش مشروعیت این نظریه –و نیز ریزش مشروعیت مصداق آن که خامنه ای است-- بهترین کنش رای ندادن است». چنین نیست. گاهی رای دادن به کسی که سیاست‌هایش از سیاست‌ها و رهیافت رهبری متفاوت است بیشتر اثرگذار است. اگر چنین نبود هاشمی کنار زده نمی‌شد یا به خاتمی پروانه نامزدی می‌دادند. بسته به شرایط می‌توان گفت کدام کنش در جهان بیرون از  ذهن کنشگر مخالفت کاراتر و بیشتری با رهبر است.

پیش فرض هشتم: «همه نامزدها یکی هستند». چنین نیست که اگر بود حکومت گزینش هر یک را برابر می دانست و نیروهای خود را گهگاه برای مهندسی انتصخابات بسیج نمی کرد و نمی کوشید رای نیروهایش را جهت دهی کند. در عمل دیده ایم که حکومت و بیت خامنه ای همواره یکی را بر دیگران ترجیح داده‌اند یا یکی را بدتر دانسته اند. بد نیست گاهی نیز از چشم حکومت به میدان بنگریم.

پیش فرض نهم: «رای ندادن همواره بیش از رای دادن زمینه های مردم سالاری و پیش نیاز آن - یعنی نابودی حکومت- را فراهم می‌کند». چنین نیست. اگر از چشم حکومت بنگریم نادرستی این باور آشکار است. اگر این باور درست بود هم اکنون خاتمی نامزد انتصخابات بود یا دست کم هاشمی. حکومت چون می‌داند برساخت زمینه‌های مردم سالاری - مانند گسترش جامعه مدنی و ... - اثرگذار است جلوی نامزدی خاتمی - هاشمی را بست. درک حکومت از این نکته ژرفتر از درک برخی مخالفان است! البته از آنچه گفته شد در نمی‌آید که همواره باید رای داد یا در انتصخابات (انتصابات-+انتخابات) شرکت کرد. بسته به شرایط است. خردورزانه می‌نماید که در هر انتصخاباتی بسنجیم چه کنشی بیشتر به برساخت زمینه‌های مردم سالاری، پیشرفت اخلاقی – دانشیک - اقتصادی و ... کشور کمک می‌کند. هر سال و هر انتصخاباتی شرایط ویژه یخود را دارد.

پیش فرض دهم: «بگذارید کسی چون احمدی نژاد بیاید یا بگذارید روش های احمدی نژادی به دست نفر بعدی و خامنه‌ای ادامه یابد تا حکومت نابود شود و به دموکراسی برسیم». پیش انگاشت نادرستی است چراکه با ادامه روند خامنه‌ای- احمدی‌نژادی اگرچه روز به روز از هوادران حکومت کاسته می‌شود اما از سوی دیگر جامعه مدنی و طبقه متوسط نیز ناتوان‌تر و مردم اتمیده‌تر می‌شوند. مردم اتمیده تنها به سود آنی خودخواهانه خود می‌اندیشند و در بهترین ایستار تنها توان شورش کور را دارند. اما کنش به سوی مردم سالاری چیز جدای از  شورش کور است. تازه شاید با روش‌های خامنه‌ای – احمدی‌نژادی در پایان حتی به شورش کور نیز نرسیم بلکه به کره شمالی برسم. پس نمی توان تنها با سنجه کاسته شدن از هواداران حکومت تصمیم گرفت که رای داد یا نداد یا به چه کسی رای داد. البته این کاهش مقبولیت حکومت عامل مهمی است اما به تنهایی نمی تواند سنجه تصمیم ما باشد.

دلیل یاد شده در این بند در پیوند با تحریم اقتصادی و ... نیز درست است. برخی گمان برده‌اند که تحریم اقتصادی به نارضایتی مردم و نابودی حکومت می‌انجامد. پس از آن نیز دموکراسی داریم و پیشرفت همه سویه کشور! اگرچه گمان نخست درست می‌نماید اما دو تای بعدی بسته به شرایط جای چون و چرا دارد!

پیش فرض یازدهم: «اصلاح طلبان خواهان حفظ نظامند یا در عمل چنین می کنند!» نخست آنکه باید میان بدنه اصلاح طلبی با سران آن تفاوت هایی را بازشناخت. حتی اگر بزرگان اصلاحات نیز در بند حفظ نظام باشند بدنه اینان راه خود را می‌رود. زمانی نیز که زمینه‌های مردم سالاری برساخته شود حتی اگر سران اصلاحات نخواهند باز نتیجه کار به سود مردم سالاری خواهد بود. دوم آنکه شاید بسیاری از سران اصلاحات نیز تنها به گونه ای تاکتیکی از حفظ نظام بگویند نه اینکه به راستی خواهان حفظ چنین نظامی باشند که اگر هم باشند پیامد سیاست ورزی ایشان به حقظ نظام کمکی نمی کند که اگر می کرد خامنه‌ای به جای رد کسانی چون خاتمی – هاشمی - موسوی  دست به دامانشان می‌شد! بد نیست گاهی از چشم حکومت به شرایط نگریست تا دانست چرا حکومت از نامزدی خاتمی و حتی هاشمی جلوگیری کرد.

پیش فرض دوازدهم: «رای مان خوانده نمی‌شود پس رای ندهیم». از این که رای مان خوانده نمی‌شود نمی‌توان نتیجه گرفت که رای ندهیم! درست است که شاید رای مان خوانده نشود اما می‌توان پاسخ داد که گاهی بهتر است همانند سال 88 رای داد و بعد با تظاهرات و ... خواستار بازپس گیری رای شد. بدین شیوه گهگاه - بسته به شرایط - کاراتر  می‌توان نظام و مقبلولیتش را به چالش کشید و حتی آبروی آن را در جهان بر باد. این آن کنش سودمندی است که در سال 88 نیز رخ داد. اگر در آن سال رای نمی‌دادیم در نبود حساسیت و دیدبانی ما می‌توانستند با آسودگی و ضرب ضریبی در شمار رای‌های احمدی نژاد او را رییس جمهور 24 میلیونی جا بزنند اما با رای ما و کنش‌های پس از آن بود که حتی خودشان هم چندان حرفشان را باور ندارند.  البته اگر توان جلوگیری از تقلب نیست و همزمان یارای اعتراض هم نیست آنگاه دیگر نباید رای داد.

بسیاری پیش فرض‌های نادرست دیگر نیز هستند که همواره در کار تاریک کردن فضا می‌باشند که در این نوشته از آنها یاد نشد. آنچه گفته شد درباب تنها برخی از پیش فرض‌های نادرست تحریم گران بود. از سوی دیگر می‌توان درباره پیش فرض‌های نادرست برخی از رای دهندگان نیز نوشت. هواداران رای و اصلاح طلبانی که معمولا رای می‌دهند نیز گاهی پیش فرض‌های نادرستی دارند که جستار این نوشته نبود. برای نمونه، برخی از هواداران رای چنان می‌گویند و می‌نویسند که انگار با انتخاب یک رییس جمهور قرار  است همه سیاست های خانمان سوز حکومت به پایان رسد! اما نکته مهمی که به دید می‌آید آن است که هواداران اصلاح طلبی سال به سال از پیش‌فرض‌های نادرست‌شان کاسته‌اند و این چیزی است که در سوی تحریم‌گران حرفه‌ای (همیشه تحریمیان به ویژه خارج نشین) کمتر دیده می‌شود.

البته همه آنچه گفته شد به معنای آن نبود که باید در این انتصخابات یا دیگر انتصخابات‌ها رای داد یا نداد! آنچه آمد تنها یادآوری چند پیش فرض نادرستی بود که گاهی بر پایه آنها می‌اندیشیم. اینکه رای دهیم یا ندهیم بیش از هر چیز بدان بستگی دارد که رای دادن به سود برساخت زمینه‌های مردم سالاری و پیشرفت اخلاقی-دانشیک-اقتصادی و...کشور باشد یا رای ندادن. در هر انتصخاباتی خردورزانه می نماید که جداگانه شرایط را بسنجیم و تصمیم بگیریم اما برای تصمیم گیری بجا بهتر است از پیش فرض های نادرست رها بود.

پی‌نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر