هی رفیق؛ اینجا رینگ بوكس نیست
همزمان با برگزاری مناظره، اظهار نظرهای فراوانی در شبكههای اجتماعی به اشتراك گذاشته میشد. نكته عجیبی كه به نظر من رسید این بود كه برخی نظرات متناسب با هر اظهار نظری تغییر میكرد. گویی شاهد مسابقه بوكسی هستیم كه با هر لحظه تهاجم یكی از ورزشكاران، هواداران گزینه مطلوب خود را تغییر میدادند و یا از یك گزینه دیگر كینه به دل میگرفتند. البته طبیعی است كه مناظره برای سنجش نظرات نامزدها برگزار میشود و دست آخر مخاطب باید از میان گزینهها یكی را انتخاب كند. اما مساله شیوه مواجهه با این گزینهها است.
به یاد بیاورید آن عبارت معروف محمود احمدینژاد در جریان انتخابات سال 84 را كه «آیا مشكل مملكت ما موی سر جوانان ما است؟ دولت باید برود اقتصاد را درست كند»؟ من با خودم فكر میكنم دوستانی كه اینقدر بر روی اظهار نظرهای جزیی نامزدها مانور میدهند، اگر با چنین گزارهای مواجه میشدند چه میكردند؟ آیا عجیب بود كه با این منطق مشاهدهای او را انتخاب اول خود قرار دهند؟ مشكل این شیوه از انتخاب كجاست؟
بازخوانی جبههبندی انتخابات
در برخورد و بررسی مناظرههایی اینچنین، آنچه بیش از همه باید مورد تاكید و توجه قرار گیرد، نه خود شخص نامزد و یا كلام مستقیم او، بلكه خواستگاه و ریشه و بنیان فكری و جناحی او است. یعنی مخاطب باید از كلیدواژههای هر نامزد (و البته با سوابق و اطلاعات دیگری كه موجود است) خاستگاه قدرت او را تخمین بزند و صحنه جدال را به چشم صحنه تنازع میان منابع متفاوت قدرت بازآرایی كند. با این روش و پس از آخرین مناظره هشت نفره من میتوانم صحنه جدال را به این شیوه بازتعریف كنم:
۱- چهرههای مستقلی كه نماد هیچ جریان و قدرتی نیستند: غرضی، رضایی، حداد و البته عارف. (همانطور كه حداد علیرغم اینكه از جناح اصولگرا برخاسته نماینده هیچ كدام از طیفهای این جریان نیست، عارف هم علیرغم اینكه از دل اصلاحطلبان برآمده هیچ وقت نتوانست همراهی هیچ یك از جریانات اصلاحطلب را با خود جلب كند)
۲- راست رادیكال (جریان فاشیستی) به نمایندگی جلیلی كه بر خلاف احمدینژاد ابدا علاقهای به كتمان خاستگاه خود ندارد.
۳- راست سنتی و میانه بدون گرایش نظامی كه ریشهای عمیق و تاریخی دارد: ولایتی.
۴- بخشی از جناح راست میانه كه بر خلاف راست سنتی با نیروهای سپاهی پیوند برقرار كرده: قالیباف.
۵- راست معتدل و تکنوکراتی كه به صورت مستقل وارد شده و امیدوار به جذب حمایت اصلاحطلبان است: روحانی.
اول تصمیمات را بگیر بعدا نگاه كن
وقتی چند اظهار نظر میتواند نظر یك مخاطب را تغییر دهد، (مثلا اینكه «رضایی برنامه دارد»، یا «عارف اسم موسوی را آورد») كاملا مشخص است كه این ناظر هیچ تصوری از وضعیت انتخابات و شرایط قبل و بعد آن ندارد. نتیجه اینكه نتوانسته اهداف و انتظارات خودش از این صحنه را جمعبندی كند. صرفا وارد تماشاخانه شده تا ای بسا در جریان صحبتها نكتهای به نظرش جالب توجه باشد و یا اینكه اصلا در نهایت تصمیم به رای ندادن بگیرد. این شیوه انتخاب، شاید با عنوان «آرای خاكستری» شناخته شود و اگر تجربه داشته باشید كه ساعتی را پای صندوقهای رای بگذرانید بسیاری از افراد مشابه را میبینید كه پس از ورود به حوزه رایگیری تازه میروند سراغ فهرست نامزدها تا تصمیمشان را بگیرند. طبیعتا چنین آرایی همیشه وجود داشته و باز هم خواهد داشت. اما اگر بخواهیم از این شیوه (كه ای بسا ناخودآگاه اسیر آن شدهایم) فاصله بگیریم چه فرمولی را باید لحاظ كنیم؟
بازخوانی توازن نیروهای حاضر در انتخابات میتواند سقف و كف مطالبات ما را مشخص كرده و چهارچوب قابل بحثی برای آن فراهم كند. در این انتخابات جنبش سبز هیچ نمایندهای ندارد. یعنی هیچ كس نیست كه بگوید «رویداد سال 88 یك كودتا و یا تقلب گسترده بود». حتی جریان اصلی اصلاحات هم حاضر نیست چرا كه پس از رد صلاحیت هاشمی هیچ گزینهای نمیتواند توافق حداكثری اصلاحطلبان را جذب كند. (وقتی از توافق حداكثری حرف میزنیم صرفا منظور حمایت شخص خاتمی یا هاشمی نیست. به یاد بیاورید كه توافق حداكثری حتی تا زندانها هم پیش رفت و نامه پشت نامه از زندانها خارج شد. در حالی كه این روزها اسرای جنبش در سكوتی معنیدار فرو رفتهاند!) اما كف این انتخابات میتواند اتفاق خطرناكی باشد. روی كار آمدن جلیلی و تداوم سلطه راست افراطی كه این بار با حذف راست سنتی همراه خواهد بود پیامدهای هولناكی برای كشور به دنبال دارد.
از اینجا به بعد دیگر هیچ اهمیتی ندارد كه چه كسی بر سر جزییاتی همچون «موی جوانان ما» چه وعدهای میدهد. شما میتوانید بدترین و بهترین اتفاق را برای خود انتخاب كرده و شانس هر كدام را تخمین بزنید.
انتخابات را یك رویداد مجرد در نظر نگیرید
هیاهوی انتخاباتی بالاخره همه ما را مجذوب خود خواهد كرد. این حقیقتی است كه دستكم پس از مناظره سوم میتوانیم بار دیگر به آن اعتراف كنیم اما باید به خود هشدار دهیم و حركت كشور را در یك جریان بزرگتر بازبینی كنیم. حركتی كه از كودتای خزنده سال 82 و اشغال فرودگاه امام آغاز شد و با كودتای سال 88 نقاب از چهره انداخت. حركت به سمت حذف جمهوریت نظام و تغییر ماهیت به یك هویت جدید فاشیستی است. دیگر نظامی به معنای قبل باقی نمانده كه در چهارچوب آن اصلاحاتی معنا داشته باشد. یك گروه از راه رسیده و دارد كل زمین بازی را جمع میكند. دیگر رویاپردازی در این زمین معنای خود را از دست داده. امروز حفظ خود زمین است كه میتواند تنها دستاورد مورد توافق ما باشد.
فراموش نكردهایم كه حماسه دوم خرداد در تقابل خاتمی با ناطقنوری شكل گرفت. چهرهای كه نماد تضاد با جریان اصلاحات بود و نامزد حاكمیت محسوب میشد و علیهاش بیش از 20 میلیون رای متحد شد. امروز 16 سال از آن روزها گذشته است و كار به جایی رسیده است كه خاتمی دست در دست ناطق نوری دارد برای نجات كشور هشدار میدهد. زمانی هاشمی رفسنجانی مركز حملات افراطی اصلاحطلبان بود اما امروز گزینه توافق حداكثری اصلاحطلبان است كه رد صلاحیت میشود تا خیزش میلیونی مردم شكل نگیرد. باید از خود بپرسید كه این كدام روند است كه همه این چهرهها و جریانات سابقا متخاصم را در كنار یكدیگر قرار داده است؟
«جبهه ضد فاشیسم» برازندهترین توصیفی است كه من میتوانم در توصیف اولویت امروز جریانات سیاسی كشور به كار ببرم. جبهه ضد فاشیسم یعنی مقاومت در برابر پیچیده شدن طومار انتخابات و جمهوریت نظام از جانب یك جریان مافیایی تازه از راه رسیده كه هیچ ریشه و پایگاه مشخصی ندارد و حتی پیگیری رد پایش هم دشوار است. امروز سنگرهای اصلاحطلبان متلاشی شده و حلقه جریان فاشیستی آنقدر تنگ شده است كه كار به سنگر آخر رسیده. جایی كه راست سنتی در آستانه حذف قرار گرفته است. شكاف عمیق میان راست سنتی و راست رادیكال تا به آن حد جدی شده است كه شدیدترین حملات مستقیم را علیاكبر ولایتی به جلیلی انجام میدهد. به نظر میرسد جریان محافظهكار بیش از این نمیتواند اختلافات خود را در پشت پرده پنهان كند. كار به مرحله نهایی رسیده و حالا محافظهكاران هم ناچار شدهاند برای نخستین بار به صورتی شفاف و رادیكال جدالشان را پیگیری كنند. برای من هیچ دستاوردی بالاتر از موفقیت جریان محافظهكار در حذف جریان فاشیستی از این انتخابات قابل تصور نیست. ظرفیت این انتخابات همین مقدار است كه دست بر قضا دستاورد كمی هم نیست. جبهه متحد ضد فاشیست را امروز میتوان با تقویت راست میانه و سنتی تقویت كرد.
پاسخحذفﺻﺎﺩﻕ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻼﻡ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﻠﯽﺍﮐﺒﺮ ﻭﻻﯾﺘﯽ ﺷﺪ. ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺩﻣﮕﺮﺍﯾﺎﻧﻪ، ﺍﺻﻼﺡﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﯾﺎ
ﺩﺍﺩﻥ ﻭﻋﺪﻩﻫﺎﯼ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﯿﮏ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﯼ ﻭ ﺑﻨﯿﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮ ﻭﻻﯾﺘﯽ
ﻫﯿﭻﮐﺪﺍﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﯾﺎ ﻧﮑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺴﻮﻭﻻﻥ ﻭ ﺩﻭﻟﺘﻤﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ
ﻧﺪﺭﺕ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ . ﺍﻭ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩ.
ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﻻﯾﺘﯽ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺩﻭﻟﺖ ﻫﺎﺷﻤﯽ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ
ﻣﺼﺎﻟﺢ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺟﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ
ﺩﮐﺘﺮ ﺳﻌﯿﺪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﻫﺴﺘﻪﯾﯽ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﺁﻭﺭﺩ، ﺑﺎﺯ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﮐﻨﺪ .
ﺑﻪﺭﻏﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺪﺍﺩﻋﺎﺩﻝ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺳﻌﯿﺪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﻣﺘﺮﺻﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ
ﺩﻭﻟﺖﻫﺎﯼ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﻭ ﻫﺎﺷﻤﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻭﻻﯾﺘﯽ ﯾﮏ ﺩﺭﺟﻪﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻭ ﻣﺮﻭﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﮐﺮﺩﻩ: ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﻬﺮﻩﻫﺎ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎﯼ
ﺍﺻﻮﻟﮕﺮﺍ ﯾﮏ ﺳﺮﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺗﺠﻠﯿﻞ، ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻄﻖ ﻭ ﺛﻨﺎﯼ ﺳﻌﯿﺪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻞ
ﺍﺻﻠﯽ ﺟﺮﯾﺎﻧﺎﺕ ﺭﺍﺩﯾﮑﺎﻝ ﻭ ﺗﻨﺪﺭﻭﯼ ﺍﺻﻮﻟﮕﺮﺍ ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﻌﯿﺪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺯﻋﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺟﺴﺎﺭﺕ،
ﮐﯿﺎﺳﺖ، ﺗﺪﺑﯿﺮ، ﺗﻌﻘﻞ ﻭ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻣﺴﻮﻭﻝ ﺍﺻﻠﯽ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ۱ + ۵ ﺑﻮﺩﻩ . ﺍﻣﺎ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﻠﯽﺍﮐﺒﺮ ﻭﻻﯾﺘﯽ
ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺁﻥ ﺷﻨﻞ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦﺑﺎﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪﻩﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻌﯿﺪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﺩ
آخرش به جليلي نرسيم خوبه
پاسخحذفتقریبا دیگر شکی نیست که رقابت اصلی انتخابات بین ولایتی جلیلی و قالیباف است. (و به احتمال بسیار کمی هم روحانی)
پاسخحذفسوال من ایناست : اگر قرار است رای مردم را بین این سه نفر تقسیم کنند و یا حتا بیشرمانهتر، رای مردم را نشمارند و خودشان بین خودشان با ابزارها و اهرمهایشان رئیس جمهور را مشخص کنند، چه لزومی دارد وقتی جلیلی چندان پایگاه مردمی ندارد ما به کسی که در مقابل او قرار دارد رای بدهیم؟
یعنی در مجمع دیوانگان حاکمیت که قرار است رئیس جمهور مشخص شود جبههی جلیلی چه اهرم فشاری دارد که بتواند در مقابل راست سنتیها پیروز شود؟ (با این پیشفرض که رای جلیلی از ولایتی و قالیباف (و حتی روحانی)کمتر خواهد بود)
این مقالات ده سال قبل از جنگ جهانی دوم رو به خاطرم میاره، زمانی که فاشیسم در آلمان قدرت رو به دست گرفت. ولی بدبختی اینجاست که شعور و کلاس فاشیسم ما به اندازه آنها هم نخواهد بود.
پاسخحذف