یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند و «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
عین. کاف: فلاسفه یک عادت اعصاب خرد کن دارند که به جای جواب دادن به یک سوال شروع میکنند به تجزیه و تحلیل آن تا بدین وسیله مطمئن شوند که سوالی که پیش روی آنهاست سوال درست است. ما همراهان جنبش سبز هم نیاز داریم همین رویه را در مورد انتخابات اخیر دنبال، و سوالات درست را از سوالات نادرست جدا کنیم. یا حداقل به این نتیجه برسیم که پرسیدن کدام سوال از اولویت بالاتری برخوردار است:
«علی علیزاده» در برنامه «پرگار» بی.بی.سی گفته است این انتخابات یک دوم خرداد سزارین شده است. (+) اگر منظور ایشان از این استعاره این باشد که حاکمیت قصد داشته با ساختن یک دوم خرداد مصنوعی خود را از فشار برهاند، سخن درستی فرمودهاند. اما همراهان جنبش سبز باید به این نکته توجه کنند که در همان بی.بی.سی فارسی، مصاحبهای هست در برنامه «به عبارت دیگر» با فرج سرکوهی که در سال ۱۳۷۳ توسط وزارت اطلاعات ربوده شد. سرکوهی در این مصاحبه نکته بسیار مهمی را از زبان سعید امامی نقل می کند. امامی به او گفته: «ما چارهای جز باز کردن فضا نداریم. اما زمانی که فضا باز شد اجازه نخواهیم داد کسانی که در میان مردم نفوذ دارند از آن فضا استفاده کنند. پس باید هر از چند گاهی یکی از این را انتخاب کنیم و طوری به قتل برسانیم که دیگران تا مدتی آرام باشند و با خطوط قرمز ما بازی نکنند». (+) و ما خود بهتر میدانیم که همین کار را هم کردند.
آن مصاحبه باید مورد توجه سبزها قرار گیرد. فراموش نکنیم دولت اصلاحات در بسیاری از موارد بر ضد منویات جریان حاکم حرکت کرد و تا حد زیادی گفتمان دموکراسی خواهی را در ایران نهادینه کرد. بدون خاتمی و یارانش ما هیچوقت جنبش سبزی با این عرض و طول نمیداشتیم. اما بحث اصلی این است که باید شک کرد در اینکه دوم خرداد حامل یک شوک انتخاباتی برای حاکمیت بود.
حال ما خود بهتر میدانیم که تکلیف انتخابات ۹۲ از دوم خرداد بسیار مشخصتر است. سوال مهم این است که به چه دلیل حاکمیتی که هزینه رد صلاحیت هاشمی را به جان خریده، به کسی اجازه رییس جمهور شدن بدهد که نزدیکترین روابط را با هاشمی دارد؟ اگر ما توانستیم جواب این سوال را بدهیم تقریبا معمای ۹۲ را حل کردهایم. احتمال دارد دو سناریو اتفاق افتاده باشد:
۱- حاکمیت روحانی را از همان اول انتخابات برای ریاست جمهوری انتخاب کرده بود. حتی اگر موج ۴۸ ساعت آخر شکل نمیگرفت، و آرای قالیباف بالاتر میبود، به وزارت کشور دستور داده میشد که روحانی را برنده اعلام کنند. یعنی در واقع حکمت چرتکه انداخته و دیده فشار غیر قبل تحمل است و فضا باید باز شود. پس روحانی کاندیدای خامنهای بوده، نه جلیلی.
۲- کاندیدای مورد نظر حاکمیت کسی غیر از روحانی بوده اما به دلیل حرکت بسیار زیرکانه عارف، به این جمع بندی رسیدهاند که تقلب در انتخابات جنبش سبز را دوباره از خانه و فضای مجازی به خیابان خواهد کشاند. و این بار دولتهای خارجی آماده حمایت همه جانبه از آن هستند و مردم نیز اینبار خود رژیم را نشانه میگیرند. به علاوه اینکه اصولگرایان هم دچار تشتط بسیار شدید بودند. پس تصمیم بر این شده که از تقلب جلوگیری کنند.
هر کدام از این سناریو ها که اتفاق افتاده باشد در جهت گیری آینده ما زیاد تغییری ایجاد نخواهد کرد.
با این اوصاف جنبش سبز باید چه کند؟
سوال اصلی این نیست که آیا باید خوشحال باشیم یا نه. خوشحال یا ناراحت بودن در حوزه احساسات قرار میگیرند. حوزه عمل سیاسی، محل تدبیر و عقلانیت است. ما رایمان را در انتخابات ۹۲ با بغض فروخورده و با تجسم چشمان ندا و سربند سهراب به صندوق انداختیم. اما حرکتمان عقلانی و محاسبه شده بود. به شما این بشارت را میدهم که این کار به عنوان نقطه عطفی در تاریخ جنبش سبز ثبت خواهد شد. رای دادن ما یک تاکتیک در پیشبرد اهداف جنبش و ادامه راه شهدای جنبش بود. به هیچ وجه نباید تصور کنیم که این کار خیانت به شهدا و زندانیان سیاسی بود. بلکه کاملا برعکس، ما ثابت کردیم که پس از چهار سال تحمل داغ و درفش، همچنان بر مواضع خود استواریم و فعالانه راه ندا و سهراب را ادامه میدهیم. نه تنها ما میدانیم، بلکه خود حاکمیت و غربیها نیز میدانند که این رای به هیچ وجه نماد تایید نظام و مشروعیت بخشی به آن نیست. کار این نظام خیلی وقت است از این حرفها گذشته.
سوال اصلی این نیست که آیا این انتخابات یک صحنهآرایی خطرناک بود یا نه. حتی اگر بدبینانه قبول کنیم که حماسه دوم خرداد نیز یک صحنه آرایی بوده، باید اذعان کنیم که از دل آن فضای باز، رشد اقتصادی ۸درصد، کاهش قابل ملاحظه تورم از ۵۰ درصد به ۱۰ درصد، باز شدن فضای نشر، موجی از کتابها و روزنامهها، بازگشایی سفارتهای خارجی، مقابله با هستههای ترور در وزارت اطلاعات و از همه مهمتر ۱۸تیر و تحصنهای مجلس ششم بیرون آمد. یعنی به عبارتی ما میرفتیم که حاکمیت را در بازی خودش مغلوب کنیم و حاکمیت برای جلوگیری از پیشروی ما مجبور به پرداخت هزینه سنگین ۸۸ شد. پس فهمیدن این که در دفتر آقای خامنهای چه گذشته دردی از ما دوا نمیکند.
سوال اصلی این است: چطور روحانی را نیز مانند میر حسین، مهدی کروبی و محمد خاتمی سبزکنیم.
یادمان باشد که میرحسین نیز مانند روحانی در تبلیغات انتخاباتی، خود را پیشرو ایجاد دولت وحدت ملی و کاندیدای فراجناحی معرفی میکرد. اگر تقلب ۸۸ اتفاق نمیافتاد دولت موسوی، دولتی میبود متشکل از اصلاحطلبان و محافظهکاران که اولویتش حل بحران اقتصادی بود. پس به نظر میرسد. ما همان پروژه را باید در مورد روحانی نیز اجرا کنیم و سعی کنیم با جذب روحانی به سمت طیف اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان و رو به اهرمی برای پیشبرد دموکراسی تبدیل کنیم.
ما هم شادمانیم، هم امیدواریم، هم بدبینم، اما پیشنهاد من به عنوان یک قطره کوچک از این موج بزرگ این است که باید خلاق هم بود. باید دولت را به سمت خود بکشیم. اگر فعال سیاسی داخل ایران هستیم باید به دولت نفوذ کنیم. اگر خارج از ایران هستیم باید خواستههای دموکراتیک جنبش سبز را با زبانی معقول مطرح کنیم. باید جامعه مدنی --روزنامهها، NGO ها، مجلات، و محافل روشنفکری، اتحادیههای کارگری، اصناف هنرمندان، خانه احزاب و ... را مثل دوران خاتمی دوباره بازسازی کنیم. هر کار که میکنیم آن حرف مهدی خلجی در برنامه پرگار آویزه گوشمان باشد: «بدون سازماندهی هیچ تغییری نمیتوان ایجاد کرد».
حرف آخر:
عماد بهاور آدم باهوشی است. در نامهاش از زندان اوین به ما گفت: «روحانی دموکراسیخواه نیست، بلکه حامل دموکراسی است». این جمله عماد برای ما بسیار آموزنده است. باید به این جمله فکر کنیم. اگر بخواهم این جمله عماد را از زبان مولانا جلال الدین بلخی بگویم، میشود:
از تبریز شمس دین میرسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن، سوی چراغدان مکن
روحانی چراغدان است، آنچه با خود میآورد اما، چراغ است برای ما ...
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر