سخنرانی عطاءالله مهاجرانی در کتابخانه کنزیگتون لندن آنقدر حرف و حدیث داشت که اگر حواشی آن هم به اتمام برسد، بحث بر سر محتوای کلام تا مدتها ادامه داشته باشد. این یادداشت را به بهانه جوابیه آقای مهاجرانی به برخی انتقادات نسبت به سخنانشان مینویسم. (از اینجا بخوانید) این دست انتقادات به بخشی از سخنان وزیر فرهنگ دولت اصلاحات وارد شده بود که نظام جمهوری اسلامی را بر خلاف نظام حکومتی حسنی مبارک در مصر، مستقل و غیروابسته خوانده بود. من به دیگر انتقاداتی که به این سخن وارد شده است گریز نمیزنم. تنها میخواهم جوابیه آقای مهاجرانی را دستمایه قرار دهم تا نشان دهم ایشان علی رغم ادعایی که مطرح میکنند، نه تنها با درکی یکپارچه و دقیق از مفهوم «استقلال» سخن نمیگویند، بلکه اتفاقا از شیوه منطقی که خود ایشان به کار میبرد میتوان ادعای اولیه مبنی بر استقلال جمهوری اسلامی را رد کرد.
خلاصه کلام آقای مهاجرانی، چه در کتابخانه کنزیگتون و چه در یادداشت اخیر این است: «جمهوری اسلامی حاکمیتی مستقل است، بدین معنا که ارادهای از جانب کشورها و یا سیاستمداران بیگانه در روند تصمیم گیریهای حاکمیت تاثیر ندارد. در نقطه مقابل ایشان اعتقاد دارند که کشور مصر دست کم تا پیش از خیزش اخیر مردمی، از استقلالی مشابه آنچه در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد بیبهره بوده است». من با این ادعا مخالفم و استدلال خود را دقیقا از همان مسیری پی میگیرم که جناب مهاجرانی برای تایید ادعای خود طی کردهاند.
آقای مهاجرانی استدلال خود را با ارایه مثالهایی برای اثبات وابستگی مصر آغاز میکنند. پس خیلی سریع به سراغ ماجرای کمپ دیوید میروند و از خاطرات هنری کسینجر نقل میکنند: «پیش نویس صلح را به سادات دادم. نگاهی کرد و گفت با این پیشنویس موافق است. در حالی که کمترین تبسمی بر لبم نبود، در درونم میخندیدم. چون آن نوشته به خط اسحاق رابین بود که به سادات نشان دادم». جناب مهاجرانی از این خاطره نتیجه میگیرند که مصر وابسته به دولت آمریکا بوده است. من تنها میتوانم بگویم جای تاسف است که کل ماجرای صلح کمپ دیوید را در یک کلام خلاصه کنیم که «انور سادات در برابر خواست آمریکاییها تنها یک بلی قربان گو بود». یعنی درست ادعایی که آقای مهاجرانی مطرح میکنند و میافزایند: «تنها موردی که مصر در برابر آمریکا مقاومت کرد، هنگامی بود که آمریکا به ویژه پس از اشغال عراق، وانمود میکرد که از روند دموکراسی در منطقه حمایت میکند و به مصر و دیگر کشورهای منطقه توصیه میکرد، توجه به دموکراسی را جدی بگیرند».
به باورم کشاندن پای بحث در مورد تاریخچه مسئله مصر و اسراییل بدینجا بی سرانجام است. فقط به استناد همین کلامی که آقای مهاجرانی نقل کردهاند از ایشان میپرسم که «اولا از چه زمانی خاطرات هنری کسینجر برای ایشان سند قطعی شد؟ چند مورد خاطره مشابه دیگر ایشان نیاز دارند که من از چهرههای سرشناس آمریکایی نقل کنم که چون به سود دوستان نبوده آن را از اساس بیپایه خوانده و بازیچه دستگاههای اطلاعاتی آمریکا قلمداد کرده اند؟* چطور نوبت به سادات که رسید خاطرات کسینجر سند تاریخی شد؟ از این گذشته، از کجای متن این خاطره وابستگی سادات و یا مصر به آمریکا استخراج میشود؟ اولا که سادات از نوشته شدن پیش نویس به دست رابین بیاطلاع بوده است. در ثانی، بر فرض هم که مطلع بوده، خوب به هر حال این متن پیش نویس مذاکرات صلح بوده و مورد توافق سادات قرار گرفته؛ کجای این مسئله اثبات گر وابستگی دولت مصر است؟ بدترین اتهامی که شاید بتوان از قبل این سند نه چندان معتبر به سادات وارد ساخت میتواند بیتدبیری باشد.
در نمونهای مشابه آقای مهاجرانی یادآوری میکنند که وجود مبارک برای اسراییلیها به عنوان یک «گنج استراتژیک» شناخته میشد. باز هم من از مثالی که ایشان ارایه کردهاند چیزی نمییابم که دال بر وابستگی مصر به کشوری بیگانه باشد. وجود مبارک به سود اسراییلیها بوده است؟ خوب بلی؛ بوده است؛ این حقیقت چه چیز را ثابت میکند؟ وابستگی مصر را؟ پس تمامی حکومتهای جهان که روابط حسنهای با اسراییل دارند وابسته هستند؟ و تمام آنان که دشمن اسراییل هستند «استقلال» دارند؟ متاسفانه من گمان میکنم در نگاه آقای مهاجرانی اسراییل مرکزیتی شیطانی در جهان دارد که کل عالم سیاست باید گرد این محوریت تفسیر و تاویل شود؟** درست همان توهمی که افراطیترین بنیادگرایان حاضر در حاکمیت کنونی ایران دچار آن شدهاند و حتی در برنامههای تلویزیونی خودشان هم به دنبال رد پای نفوذ صهیونیسم میگردند. جالب اینجاست که اگر بخواهیم همین شیوه تفسیر آقای مهاجرانی را در مورد نظام جمهوری اسلامی به کار ببریم به نتایج عجیبی خواهیم رسید:
آقای مهاجرانی در اثبات وابستگی مبارک به اسراییل به «یدعوت آهارنوت» متوسل میشود که اشاره کرده «مصر گاز را به قیمت ده درصد ارزانتر به اسراییل میفروخته است». از جناب مهاجرانی میپرسم چند کشور در جهان وجود دارند که منابع نفت و گاز ایران را به مراتب زیر قیمت واقعی خریداری میکنند؟ آیا سوریه سالهای سال، به ویژه در دوران جنگ هشت ساله نفت ایران را زیر قیمت جهانی دریافت نمیکرد؟ آیا نظام جمهوری اسلامی که برای حفظ یک متحد عرب آن همه نفت رایگان و یا با بهای اندک در اختیار سوریه قرار داد وابسته به سوریه نبود؟ طبیعی است که از دیدگاه حاکمیت فعلی سوریه، حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی یک «گنج استراتژیک» محسوب میشود. چرا آقای مهاجرانی این حقیقت را به معنای وابستگی جمهوری اسلامی تلقی نمیکنند؟
ماجرای خط لوله صلح و صادرات گاز ارزان قیمت ایران به هند و پاکستان خبری نیست که به گوش آقای مهاجرانی نرسیده باشد. آیا این چوب حراج زدن جمهوری اسلامی به ثروتهای ملی جزو امور خیریه محسوب میشود و هیچ ارتباطی به استقلال کشور ندارد، اما ده درصد تخفیف مصر به اسراییل استقلال آن کشور را از اساس ملغی کرده است؟ به نظر آقای مهاجرانی، اگر نیروهای حزب الله لبنان نیازمند نفت باشند، جمهوری اسلامی سرمایه ملی کشور را با چه قیمتی در اختیار آنها قرار خواهد داد؟ با نرخ روزانه سبد خلیج فارس؟!
آقای مهاجرانی در نمونهای دیگر از برشمردن حکومتهای وابسته در جهان به سراغ «ملک حسن، ولیعهد اردن» میروند و مینویسند: «دولت آمریکا در همان روزهایی که ملک حسین زندگی نباتی خود را در آمریکا میگذرانید و شیمی درمانیهای سنگین او را کاملا از توان فیزیکی و ذهنی انداخته بود. درست چند روز پیش از مرگش ولیعهد عوض شد! کدام عاقلی باور میکند که این تصمیم ملک حسین بود؟». قبل از هرچیز از وزیر ادیبی همچون جناب مهاجرانی تعجب میکنم که جملاتشان اینگونه بیسر و ته شدهاند. گمان میکنم ایشان جمله را با نام «دولت آمریکا» شروع کردهاند تا مدعی شوند دولت آمریکا جانشین پادشاه اردن را اعلام کرده است، اما در نیمه راه پشیمان شدهاند و جمله از جایی شروع شده و به جای دیگر ختم شده است!
اما اگر این گمانه زنی را هم فراموش کنیم، در پاسخ به آقای مهاجرانی عرض میکنم که «بنده! بنده مدعی عقلانیت هستم و اگر شما افتخار بدهید، حتی اگر نتوانم باور کنم که تصمیم تغییر پادشاه اردن با موافقت شخص شاه صورت گرفته است، اما میتوانم باور کنم که به هر حال این تصمیم از داخل اردن گرفته شده و لزوما به دستور بیگانگان انجام نشده است». شاید این شیوه پاسخگویی چندان علمی نباشد، اما بدون تردید بسیار منصفانهتر و اخلاقیتر از شیوه نمایش معادلات بین المللی از جانب آقای مهاجرانی است. ایشان یا نمیدانند و یا ترجیح میدهند که خود را به ندانستن بزنند که در هیچ کشوری از جهان تغییرات در راس حکومت بدون مشورتهای بین المللی صورت نمیپذیرد و این لزوما به معنای نقض استقلال کشور نیست. در تازهترین مورد انتشار اسناد ویکی لیکس نشان میداد که در جریان انتخابات سال گذشته انگلستان، برخی از مشاوران احزاب این کشور تلاش میکردهاند تا نظر مساعد آمریکا را جلب کنند. با این شیوه استدلال آقای مهاجرانی احتمالا انگلستان از کشورهای غیرمستقل جهان و از وابستگان به آمریکا است!
از این هم گذشته، با همین شیوه نگاه، آیا آقای مهاجرانی فراموش کردهاند که در همین کشور خودمان هم تمامی نامزدهای ریاست جمهوری همواره تلاش میکردهاند تا علاوه بر تبلیغات داخلی، نظر مساعد کشورهای خارجی را هم جلب کنند؟ من تردیدی ندارم که اطلاعات آقای مهاجرانی در این زمینه از من بیشتر است. شاید تنها باید اشاره هایی جهت یادآوری خدمت ایشان عرض کنم. مثلا در مورد مذاکرات محمدرضا خاتمی با کشورهای اروپایی در زمانی که دکتر معین نامزد حزب مشارکت بود. یا مذاکرات آقای هاشمی رفسنجانی با کشورهای عربی و یا حتی پیامهای پنهان و آشکار محمود احمدی نژاد برای کاخ سفید در آستانه انتخابات سال 88. چرا این همه موارد نمیتواند هیچ خدشهای بر استقلال جمهوری اسلامی وارد سازد؟
مضحکترین مثال آقای مهاجرانی در مورد وابستگی کشورها، تماس تلفنی جورج بوش دوم به پرویز مشرف بوده است. گویا پس از حوادث 11 سپتامبر آقای بوش برای جلب نظر مساعد جناب مشرف «تنها یک دقیقه» به او وقت داده اند. البته من نمیخواهم از استقلال پرویز مشرف سخن بگویم؛ اما برای آقای مهاجرانی یادآوری میکنم که اگر بوش ناچار بود برای جلب رضایت پرویز مشرف با او تماس بگیرد و یک دقیقه هم به او فرصت بدهد، برای دریافت تعظیمات نظام فخیمه جمهوری اسلامی حتی به یک تماس تلفنی هم نیازمند نبود. بدون هیچ گونه ارتباطی و به محض اینکه کشورهای شرق و غرب ما سقوط کردند، مقامات نظام مستقل جمهوری اسلامی صمیمانهترین وعدههای خود را برای کاخ سفید ارسال کردند که ماجرایش را سالها بر سر هر کوی و برزن جار میزدند. از نگاه آقای مهاجرانی عملکرد مشرف نشان وابستگی او بوده و عملکرد جمهوری اسلامی نشان استقلال اش. از نگاه من، هر دو عملکرد ناگزیر بوده است. شرایط جهانی آنچنان ملتهب بود که هیچ راه دیگری پیش پای دولتهای ایران و پاکستان وجود نداشت. با این حال امثال آقای مهاجرانی این بدیهیات تاریخی را ندیده میگیرند تا از مثالهایی نامربوط تاییدی بر ادعای خود استخراج کنند.
در بخش دیگر یادداشت، آقای مهاجرانی تاکید بسیاری بر تمایل آمریکا و اسراییل برای تغییر حکومت در ایران شده است: «از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز موضوع تغییر نظام در ایران در دستور دولتهای مختلف امریکا بوده است. اسراییل هم در این باره اشتراک نظر داشته است». پیش کشیده شدن این بحث در میان یادداشتی که به بررسی «استقلال» یک کشور مربوط میشود تنها و تنها یک موضوع را به ذهن من متبادر میکند: «از نگاه آقای مهاجرانی کشورهای دنیا به دو دسته تقسیم میشوند، آنها که به آمریکا و اسراییل وابسته هستند و آنها که کشور مستقل محسوب میشوند»! یا این گمانه من حقیقت دارد که واویلا! جای حرف و حدیثی وجود ندارد. یا واقعیت ندارد که من همچنان در حیرت این تاکیدهای بیدلیل باقی میمانم.
اما اگر از تمام یادداشت آقای مهاجرانی در دفاع از استقلال جمهوری اسلامی و وابستگی کشورهای منطقه بگذریم، به نگرش عجیب ایشان به تاریخ معاصر کشور برخورد میکنیم. به نمونههای زیر دقت کنید:
- «نظام پهلوی مشروعیت خود را از دو کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ اخذ کرد. چنین رژیمی بسیار متفاوت است از حکومتی که مشروعیت خویش را از انقلاب ۱۳۵۷ اخذ کرده است».
بدون تردید عطاءالله مهاجرانی امروزه تنها کسی است که میتواند مدعی شود «نظام پهلوی مشروعیت خود را از کودتای 1332 کسب کرد» . گویی ایشان نه تعریف «مشروعیت» را میدانند و نه «قدرت» را و «اقتدار» را.
- «چنان که میدانید رضا شاه به دستور انگلستان و شوروی و آمریکا از ایران گریخت و محمد رضاشاه به دستور هایزر ایران را ترک کرد» .
به نظرم حکایت تاریخ نویسی این مملکت شبیه همان حکایت ملا نصرالدین است که آنقدر به دیگران دروغ گفت که کم کم خودش هم باورش شد. جمهوری اسلامی 30 سال تمام کتابهای تاریخ آموزش و پرورش را دستکاری کرد و به دروغ در ذهن کودکان این سرزمین افسانهای از وابستگی رضاشاه پرداخت که نه برای تاریخ دانان کشور، که حتی برای هر تاریخ خوانده سادهای مضحک و ای بسا تاسفآور است. با این حال گویا جناب وزیر خودشان هم این دست افسانهسازیها را باور کردهاند و اشغال نظامی کشور در زمان جنگ جهانی و سقوط دولت مرکزی را با «دستور انگلیس و شوروی و آمریکا» اشتباه گرفتهاند.
- «اینها نشانههای وابستگی است. هم بر سر کار امدن و هم ماندن و هم برکناری، همگی با اشاره سرانگشت دولتهای خارجی انجام شد».
این یکی دیگر چندان محل تعجب نیست. وقتی کسی اشغال آشکار نظامی کشور را ببیند و آن را نشان وابستگی پادشاه بداند، طبیعی است که در مورد روی کارآمدن رضاشاه اطلاعی جز همان افسانههای عامیانه که او را عامل دست انگلیسها میخواند نداشته باشد. در این مورد به واقع باید پذیرفت که نتایجی که برای کارشناسان تاریخی بدیهی محسوب میشود راه چندانی به تصورات عامه نبرده و با روند موجود همچنان هم نخواهد برد.
در پایان میخواهم یادآور شوم که من یکی از حامیان جنجالیترین بخش اظهارات آقای مهاجرانی در کتابخانه کنزیگتون بودم. آنجا که ایشان مدعی شدند نقطه تاریکی در پرونده اقتصادی رهبر جمهوری اسلامی وجود ندارد. تایید من برپایه دانستهها و یا شواهد و مدارک موجود نبود. بلکه حرف من این بود که اخلاقی که ما سبزها مدعی آن هستیم به ما اجازه نمیدهد بدون داشتن اسناد و شواهد کافی به کسی اتهام فساد اقتصادی بزنیم.*** درست با همین شیوه استدلال من به آقای مهاجرانی انتقاد دارم که چرا این شیوه اخلاقی را تنها در برخورد با حاکمیت کنونی کشور به کار میبرند؟ چرا در برخورد با ماجرای تغییر پادشاه اردن تنها بر استنباط شخصی خود تکیه میکنند و حکم قطعی صادر میکنند؟ چرا در برابر مسئله وابستگی دیکتاتور مصر ابتدا حکم صادر میکنند و سپس میافزایند اسناد احتمالی آینده ادعایشان را ثابت خواهد کرد؟ حتی در مورد رضاشاه که همه چیز مشخص است و اسناد و مدارک به اندازه کافی در دسترس عموم قرار دارد ایشان قضاوت منصفانه را با اتهام زنی غیرکارشناسانه جایگزین میکنند؟ آیا اخلاقی که آقای مهاجرانی بدان پایبند هستند تنها شامل حال حاکمان فعلی کشور میشود؟ آیا این یک بام و دو هوای رفتاری ایشان اساس موضعگیریهایشان را زیر سوال نمیبرد؟
پانویس:
* جدیدترین نمونهاش ماجرای خاطرات دونالد رامسفلد بود که در آن مدعی پرداخت پول به آیت الله سیستانی شده بود. (تکذیبیه خبر را از اینجا بخوانید)
خلاصه کلام آقای مهاجرانی، چه در کتابخانه کنزیگتون و چه در یادداشت اخیر این است: «جمهوری اسلامی حاکمیتی مستقل است، بدین معنا که ارادهای از جانب کشورها و یا سیاستمداران بیگانه در روند تصمیم گیریهای حاکمیت تاثیر ندارد. در نقطه مقابل ایشان اعتقاد دارند که کشور مصر دست کم تا پیش از خیزش اخیر مردمی، از استقلالی مشابه آنچه در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد بیبهره بوده است». من با این ادعا مخالفم و استدلال خود را دقیقا از همان مسیری پی میگیرم که جناب مهاجرانی برای تایید ادعای خود طی کردهاند.
آقای مهاجرانی استدلال خود را با ارایه مثالهایی برای اثبات وابستگی مصر آغاز میکنند. پس خیلی سریع به سراغ ماجرای کمپ دیوید میروند و از خاطرات هنری کسینجر نقل میکنند: «پیش نویس صلح را به سادات دادم. نگاهی کرد و گفت با این پیشنویس موافق است. در حالی که کمترین تبسمی بر لبم نبود، در درونم میخندیدم. چون آن نوشته به خط اسحاق رابین بود که به سادات نشان دادم». جناب مهاجرانی از این خاطره نتیجه میگیرند که مصر وابسته به دولت آمریکا بوده است. من تنها میتوانم بگویم جای تاسف است که کل ماجرای صلح کمپ دیوید را در یک کلام خلاصه کنیم که «انور سادات در برابر خواست آمریکاییها تنها یک بلی قربان گو بود». یعنی درست ادعایی که آقای مهاجرانی مطرح میکنند و میافزایند: «تنها موردی که مصر در برابر آمریکا مقاومت کرد، هنگامی بود که آمریکا به ویژه پس از اشغال عراق، وانمود میکرد که از روند دموکراسی در منطقه حمایت میکند و به مصر و دیگر کشورهای منطقه توصیه میکرد، توجه به دموکراسی را جدی بگیرند».
به باورم کشاندن پای بحث در مورد تاریخچه مسئله مصر و اسراییل بدینجا بی سرانجام است. فقط به استناد همین کلامی که آقای مهاجرانی نقل کردهاند از ایشان میپرسم که «اولا از چه زمانی خاطرات هنری کسینجر برای ایشان سند قطعی شد؟ چند مورد خاطره مشابه دیگر ایشان نیاز دارند که من از چهرههای سرشناس آمریکایی نقل کنم که چون به سود دوستان نبوده آن را از اساس بیپایه خوانده و بازیچه دستگاههای اطلاعاتی آمریکا قلمداد کرده اند؟* چطور نوبت به سادات که رسید خاطرات کسینجر سند تاریخی شد؟ از این گذشته، از کجای متن این خاطره وابستگی سادات و یا مصر به آمریکا استخراج میشود؟ اولا که سادات از نوشته شدن پیش نویس به دست رابین بیاطلاع بوده است. در ثانی، بر فرض هم که مطلع بوده، خوب به هر حال این متن پیش نویس مذاکرات صلح بوده و مورد توافق سادات قرار گرفته؛ کجای این مسئله اثبات گر وابستگی دولت مصر است؟ بدترین اتهامی که شاید بتوان از قبل این سند نه چندان معتبر به سادات وارد ساخت میتواند بیتدبیری باشد.
در نمونهای مشابه آقای مهاجرانی یادآوری میکنند که وجود مبارک برای اسراییلیها به عنوان یک «گنج استراتژیک» شناخته میشد. باز هم من از مثالی که ایشان ارایه کردهاند چیزی نمییابم که دال بر وابستگی مصر به کشوری بیگانه باشد. وجود مبارک به سود اسراییلیها بوده است؟ خوب بلی؛ بوده است؛ این حقیقت چه چیز را ثابت میکند؟ وابستگی مصر را؟ پس تمامی حکومتهای جهان که روابط حسنهای با اسراییل دارند وابسته هستند؟ و تمام آنان که دشمن اسراییل هستند «استقلال» دارند؟ متاسفانه من گمان میکنم در نگاه آقای مهاجرانی اسراییل مرکزیتی شیطانی در جهان دارد که کل عالم سیاست باید گرد این محوریت تفسیر و تاویل شود؟** درست همان توهمی که افراطیترین بنیادگرایان حاضر در حاکمیت کنونی ایران دچار آن شدهاند و حتی در برنامههای تلویزیونی خودشان هم به دنبال رد پای نفوذ صهیونیسم میگردند. جالب اینجاست که اگر بخواهیم همین شیوه تفسیر آقای مهاجرانی را در مورد نظام جمهوری اسلامی به کار ببریم به نتایج عجیبی خواهیم رسید:
آقای مهاجرانی در اثبات وابستگی مبارک به اسراییل به «یدعوت آهارنوت» متوسل میشود که اشاره کرده «مصر گاز را به قیمت ده درصد ارزانتر به اسراییل میفروخته است». از جناب مهاجرانی میپرسم چند کشور در جهان وجود دارند که منابع نفت و گاز ایران را به مراتب زیر قیمت واقعی خریداری میکنند؟ آیا سوریه سالهای سال، به ویژه در دوران جنگ هشت ساله نفت ایران را زیر قیمت جهانی دریافت نمیکرد؟ آیا نظام جمهوری اسلامی که برای حفظ یک متحد عرب آن همه نفت رایگان و یا با بهای اندک در اختیار سوریه قرار داد وابسته به سوریه نبود؟ طبیعی است که از دیدگاه حاکمیت فعلی سوریه، حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی یک «گنج استراتژیک» محسوب میشود. چرا آقای مهاجرانی این حقیقت را به معنای وابستگی جمهوری اسلامی تلقی نمیکنند؟
ماجرای خط لوله صلح و صادرات گاز ارزان قیمت ایران به هند و پاکستان خبری نیست که به گوش آقای مهاجرانی نرسیده باشد. آیا این چوب حراج زدن جمهوری اسلامی به ثروتهای ملی جزو امور خیریه محسوب میشود و هیچ ارتباطی به استقلال کشور ندارد، اما ده درصد تخفیف مصر به اسراییل استقلال آن کشور را از اساس ملغی کرده است؟ به نظر آقای مهاجرانی، اگر نیروهای حزب الله لبنان نیازمند نفت باشند، جمهوری اسلامی سرمایه ملی کشور را با چه قیمتی در اختیار آنها قرار خواهد داد؟ با نرخ روزانه سبد خلیج فارس؟!
آقای مهاجرانی در نمونهای دیگر از برشمردن حکومتهای وابسته در جهان به سراغ «ملک حسن، ولیعهد اردن» میروند و مینویسند: «دولت آمریکا در همان روزهایی که ملک حسین زندگی نباتی خود را در آمریکا میگذرانید و شیمی درمانیهای سنگین او را کاملا از توان فیزیکی و ذهنی انداخته بود. درست چند روز پیش از مرگش ولیعهد عوض شد! کدام عاقلی باور میکند که این تصمیم ملک حسین بود؟». قبل از هرچیز از وزیر ادیبی همچون جناب مهاجرانی تعجب میکنم که جملاتشان اینگونه بیسر و ته شدهاند. گمان میکنم ایشان جمله را با نام «دولت آمریکا» شروع کردهاند تا مدعی شوند دولت آمریکا جانشین پادشاه اردن را اعلام کرده است، اما در نیمه راه پشیمان شدهاند و جمله از جایی شروع شده و به جای دیگر ختم شده است!
اما اگر این گمانه زنی را هم فراموش کنیم، در پاسخ به آقای مهاجرانی عرض میکنم که «بنده! بنده مدعی عقلانیت هستم و اگر شما افتخار بدهید، حتی اگر نتوانم باور کنم که تصمیم تغییر پادشاه اردن با موافقت شخص شاه صورت گرفته است، اما میتوانم باور کنم که به هر حال این تصمیم از داخل اردن گرفته شده و لزوما به دستور بیگانگان انجام نشده است». شاید این شیوه پاسخگویی چندان علمی نباشد، اما بدون تردید بسیار منصفانهتر و اخلاقیتر از شیوه نمایش معادلات بین المللی از جانب آقای مهاجرانی است. ایشان یا نمیدانند و یا ترجیح میدهند که خود را به ندانستن بزنند که در هیچ کشوری از جهان تغییرات در راس حکومت بدون مشورتهای بین المللی صورت نمیپذیرد و این لزوما به معنای نقض استقلال کشور نیست. در تازهترین مورد انتشار اسناد ویکی لیکس نشان میداد که در جریان انتخابات سال گذشته انگلستان، برخی از مشاوران احزاب این کشور تلاش میکردهاند تا نظر مساعد آمریکا را جلب کنند. با این شیوه استدلال آقای مهاجرانی احتمالا انگلستان از کشورهای غیرمستقل جهان و از وابستگان به آمریکا است!
از این هم گذشته، با همین شیوه نگاه، آیا آقای مهاجرانی فراموش کردهاند که در همین کشور خودمان هم تمامی نامزدهای ریاست جمهوری همواره تلاش میکردهاند تا علاوه بر تبلیغات داخلی، نظر مساعد کشورهای خارجی را هم جلب کنند؟ من تردیدی ندارم که اطلاعات آقای مهاجرانی در این زمینه از من بیشتر است. شاید تنها باید اشاره هایی جهت یادآوری خدمت ایشان عرض کنم. مثلا در مورد مذاکرات محمدرضا خاتمی با کشورهای اروپایی در زمانی که دکتر معین نامزد حزب مشارکت بود. یا مذاکرات آقای هاشمی رفسنجانی با کشورهای عربی و یا حتی پیامهای پنهان و آشکار محمود احمدی نژاد برای کاخ سفید در آستانه انتخابات سال 88. چرا این همه موارد نمیتواند هیچ خدشهای بر استقلال جمهوری اسلامی وارد سازد؟
مضحکترین مثال آقای مهاجرانی در مورد وابستگی کشورها، تماس تلفنی جورج بوش دوم به پرویز مشرف بوده است. گویا پس از حوادث 11 سپتامبر آقای بوش برای جلب نظر مساعد جناب مشرف «تنها یک دقیقه» به او وقت داده اند. البته من نمیخواهم از استقلال پرویز مشرف سخن بگویم؛ اما برای آقای مهاجرانی یادآوری میکنم که اگر بوش ناچار بود برای جلب رضایت پرویز مشرف با او تماس بگیرد و یک دقیقه هم به او فرصت بدهد، برای دریافت تعظیمات نظام فخیمه جمهوری اسلامی حتی به یک تماس تلفنی هم نیازمند نبود. بدون هیچ گونه ارتباطی و به محض اینکه کشورهای شرق و غرب ما سقوط کردند، مقامات نظام مستقل جمهوری اسلامی صمیمانهترین وعدههای خود را برای کاخ سفید ارسال کردند که ماجرایش را سالها بر سر هر کوی و برزن جار میزدند. از نگاه آقای مهاجرانی عملکرد مشرف نشان وابستگی او بوده و عملکرد جمهوری اسلامی نشان استقلال اش. از نگاه من، هر دو عملکرد ناگزیر بوده است. شرایط جهانی آنچنان ملتهب بود که هیچ راه دیگری پیش پای دولتهای ایران و پاکستان وجود نداشت. با این حال امثال آقای مهاجرانی این بدیهیات تاریخی را ندیده میگیرند تا از مثالهایی نامربوط تاییدی بر ادعای خود استخراج کنند.
در بخش دیگر یادداشت، آقای مهاجرانی تاکید بسیاری بر تمایل آمریکا و اسراییل برای تغییر حکومت در ایران شده است: «از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز موضوع تغییر نظام در ایران در دستور دولتهای مختلف امریکا بوده است. اسراییل هم در این باره اشتراک نظر داشته است». پیش کشیده شدن این بحث در میان یادداشتی که به بررسی «استقلال» یک کشور مربوط میشود تنها و تنها یک موضوع را به ذهن من متبادر میکند: «از نگاه آقای مهاجرانی کشورهای دنیا به دو دسته تقسیم میشوند، آنها که به آمریکا و اسراییل وابسته هستند و آنها که کشور مستقل محسوب میشوند»! یا این گمانه من حقیقت دارد که واویلا! جای حرف و حدیثی وجود ندارد. یا واقعیت ندارد که من همچنان در حیرت این تاکیدهای بیدلیل باقی میمانم.
اما اگر از تمام یادداشت آقای مهاجرانی در دفاع از استقلال جمهوری اسلامی و وابستگی کشورهای منطقه بگذریم، به نگرش عجیب ایشان به تاریخ معاصر کشور برخورد میکنیم. به نمونههای زیر دقت کنید:
- «نظام پهلوی مشروعیت خود را از دو کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ اخذ کرد. چنین رژیمی بسیار متفاوت است از حکومتی که مشروعیت خویش را از انقلاب ۱۳۵۷ اخذ کرده است».
بدون تردید عطاءالله مهاجرانی امروزه تنها کسی است که میتواند مدعی شود «نظام پهلوی مشروعیت خود را از کودتای 1332 کسب کرد» . گویی ایشان نه تعریف «مشروعیت» را میدانند و نه «قدرت» را و «اقتدار» را.
- «چنان که میدانید رضا شاه به دستور انگلستان و شوروی و آمریکا از ایران گریخت و محمد رضاشاه به دستور هایزر ایران را ترک کرد» .
به نظرم حکایت تاریخ نویسی این مملکت شبیه همان حکایت ملا نصرالدین است که آنقدر به دیگران دروغ گفت که کم کم خودش هم باورش شد. جمهوری اسلامی 30 سال تمام کتابهای تاریخ آموزش و پرورش را دستکاری کرد و به دروغ در ذهن کودکان این سرزمین افسانهای از وابستگی رضاشاه پرداخت که نه برای تاریخ دانان کشور، که حتی برای هر تاریخ خوانده سادهای مضحک و ای بسا تاسفآور است. با این حال گویا جناب وزیر خودشان هم این دست افسانهسازیها را باور کردهاند و اشغال نظامی کشور در زمان جنگ جهانی و سقوط دولت مرکزی را با «دستور انگلیس و شوروی و آمریکا» اشتباه گرفتهاند.
- «اینها نشانههای وابستگی است. هم بر سر کار امدن و هم ماندن و هم برکناری، همگی با اشاره سرانگشت دولتهای خارجی انجام شد».
این یکی دیگر چندان محل تعجب نیست. وقتی کسی اشغال آشکار نظامی کشور را ببیند و آن را نشان وابستگی پادشاه بداند، طبیعی است که در مورد روی کارآمدن رضاشاه اطلاعی جز همان افسانههای عامیانه که او را عامل دست انگلیسها میخواند نداشته باشد. در این مورد به واقع باید پذیرفت که نتایجی که برای کارشناسان تاریخی بدیهی محسوب میشود راه چندانی به تصورات عامه نبرده و با روند موجود همچنان هم نخواهد برد.
در پایان میخواهم یادآور شوم که من یکی از حامیان جنجالیترین بخش اظهارات آقای مهاجرانی در کتابخانه کنزیگتون بودم. آنجا که ایشان مدعی شدند نقطه تاریکی در پرونده اقتصادی رهبر جمهوری اسلامی وجود ندارد. تایید من برپایه دانستهها و یا شواهد و مدارک موجود نبود. بلکه حرف من این بود که اخلاقی که ما سبزها مدعی آن هستیم به ما اجازه نمیدهد بدون داشتن اسناد و شواهد کافی به کسی اتهام فساد اقتصادی بزنیم.*** درست با همین شیوه استدلال من به آقای مهاجرانی انتقاد دارم که چرا این شیوه اخلاقی را تنها در برخورد با حاکمیت کنونی کشور به کار میبرند؟ چرا در برخورد با ماجرای تغییر پادشاه اردن تنها بر استنباط شخصی خود تکیه میکنند و حکم قطعی صادر میکنند؟ چرا در برابر مسئله وابستگی دیکتاتور مصر ابتدا حکم صادر میکنند و سپس میافزایند اسناد احتمالی آینده ادعایشان را ثابت خواهد کرد؟ حتی در مورد رضاشاه که همه چیز مشخص است و اسناد و مدارک به اندازه کافی در دسترس عموم قرار دارد ایشان قضاوت منصفانه را با اتهام زنی غیرکارشناسانه جایگزین میکنند؟ آیا اخلاقی که آقای مهاجرانی بدان پایبند هستند تنها شامل حال حاکمان فعلی کشور میشود؟ آیا این یک بام و دو هوای رفتاری ایشان اساس موضعگیریهایشان را زیر سوال نمیبرد؟
پانویس:
* جدیدترین نمونهاش ماجرای خاطرات دونالد رامسفلد بود که در آن مدعی پرداخت پول به آیت الله سیستانی شده بود. (تکذیبیه خبر را از اینجا بخوانید)
** این گمان از مدتها پیش در ذهن من باقی مانده بود. یعنی زمانی که یک نظر انتقادی پای یکی از مطالب وبلاگ آقای مهاجرانی نوشتم و ایشان حاضر به انتشار آن نشدند. شرح ماجرا را در یادداشت «برای وزیری که زمانی اهل سانسور نبود» بخوانید.
سلام خوب نوشته بودید فقط دو تا مطلب به ذهنم رسید:
پاسخحذف1- به گمانم مظور جناب مهاجرانی این است که برای مثال مبارک ناچار بوده قرارداد گاز با اسرائیل راامضا کنه چون به او دستور داده شده بوده ولی دولت ولایی به تصمصیم خودش و برای دور زدن انزوای بین المللی گاز را به رایگان به هند می فروشد و سوریه هم چون متحد استراتژیک است اساسا موضوع آن متفاوت است.
2- به نظرم بهترین گواه برای رد استدلال بی مایه جناب مهاجرانی موضوع سهم ایران در دریای خزر است که به دلیل سرسپردگی به روسیه ایران توانایی احقاق حق خود را ندارد. همینطور کشتار جدایی طلبان چچنی توسط روس ها و نیز قتل عام ایگورهای چین از همین دست اند.
لطفا موضوع دریای خزر را برجسته کنید.
موفق باشید
بسيار عالي.
پاسخحذفخب بنده پوزش دوباره مي طلبم بابت کامنتم زير مطلب اخلاق سبز. استناد اصلي بنده روي مدارک منتشره توسط مخملباف بود که گفته مي شد از يکي از اعضاي بيت رهبري نقل شده منتها گويا بر کل ماجرا تشکيک هاي جدي وارد شده و بررسي اسناد و مدارک رو مي شه به بعد موکول کرد که موضوع روشن تر شد و خب حداقل من در اين چند روز اخير به اين نتيجه رسيدم که حداقل در زمان حاضر نبايد درباره ي بعضي چيزها اظهار نظر کرد چون اوضاعي که درونش هستيمد مه آلودتر و غامض تر از درک همه ي ما در زمان حاضره. اين چيزها رو مي شه به زمان مقايسه کرد.
فقط يک نکته ضمن تاييد حرف شما اضافه کنم که اگر اين ها ملاک وابستگي باشه جمهوري اسلامي از قضا خيلي بيشتر از نظر ژئوپليتيک منافع آمريکا و اسرائيل رو تامين کرده. از وعده هايي که آقاي خميني به سفارتخونه ي آمريکا داد تا ادامه دادن بيهوده ي جنگ با عراق که بزرگترين دشمن اسرائيل در اون زمان بود و عملاً جلوي يه خطر عمده از اسرائيل رو گرفت تا ماجراهاي مک فارلين و ايران گيت و فروش اسلحه به ايران و همين طور قلع و قمع کمونيست ها و کل ماجراي گروگان گيري تا انهدام مشکوک گروه کماندوي آمريکايي و به تبعش بمباران اون نقطه توسط نيروي هوايي و از بين بردن همه ي مدارک موجود در باب چگونگي منهدم شدن اونا در صحراي طبس و خيلي تشکيک هاي جدي مي توان وارد اورد. منتها بايد زمان بگذره تا ماجرا کمي روشن تر بشه.
آرمان عزیز اگه امکان داره در مورد این بخش از نوشته ات رفرنس و منبع ارائه بده
پاسخحذف"ذاکرات محمدرضا خاتمی با کشورهای اروپایی در زمانی که دکتر معین نامزد حزب مشارکت بود. یا مذاکرات آقای هاشمی رفسنجانی با کشورهای عربی و یا حتی پیامهای پنهان و آشکار محمود احمدی نژاد برای کاخ سفید در آستانه انتخابات سال 88."
سپاس فراوان
سال نو رو بهت تبریک میگم
پایدار و موفق باشی.
دوست ناشناس عزیز
پاسخحذفبا شما موافقم که منظور آقای مهاجرانی چه بوده؛ اما حرف من این است که اشاره ایشان تنها یک ادعا بر پایه ظاهر امر است. یعنی ایشان ظاهر قضیه را روایت کرده و سپس نتیجه گیری قطعی گرفته است. کجا استدلالی کرده که مخاطب قانع شود مبارک از سر وابستگی تخفیف می داد و جمهوری اسلامی از سر مصلحت؟
فرزاد جان:
در مورد جنبه های دیگر وابستگی جمهوری اسلامی و یا دست کم نقض استقلال کشور از جانب این حاکمیت می توان یک یادداشت دیگر نوشت. من فقط اینجا تلاش کردم از همان شیون استدلال و مسیری که آقای مهاجرانی رفته اند استفاده کنم.
سروش جان:
البته هیچ کدام از این مواردی که من ذکر کردم مخفی نبودند. اما برای سند دستم کمی خالی است. در مورد مذاکرات محمدرضا خاتمی با آلمانی ها و دیگر سفارت خانه ها ابتدا زمزمه هایی منتشر شد اما بعدها خود آقای خاتمی در یک فیلم مستند در این مورد سخن گفتند. من خودم آن فیلم را دیدم اما الآن لینکی ندارم که ارایه کنم. در این مورد خودم صحت خبر را تضمین می کنم. در مورد مذاکرات آقای هاشمی با کشورهای عربی و البته پیام های احمدی نژاد به آمریکا اطلاعات من بیشتر از شایعات رسانه ای نیست. صحت این اخبار را نمی توانم تضمین کنم.
من هم سال نو را به شما و دیگر خوانندگان این دیوانه سرا تبریک می گویم. شاید شایسته بود برای این منظور یک یادداشت جداگانه منتشر کنم که متاسفانه مسافرت نوروزی این امکان را گرفت و همه برنامه هایم را خراب کرد.
آرمان جان قصد انتشار بنده از کامنت کلاً عذر خواهي بود من باب کامنت دفعه ي قبل و از قضا تاييد حرف شما. منتها من کلاً ذهن پريشاني دارم و خب از يک موضوع که شروع مي کنم مي زنم به صحراي کربلا و خب در واقعيت امر چندان ماجرا دست خودم نيست.
پاسخحذفراستي شرمنده من الان حرف ديگه اي رو مطرح مي کنم خب درسته که همون طور که آقاي ارجمند گفتن اسامي داخل شورا رو نمي شه اعلام کرد ولي ايشون اعلام کردن اين شورا شامل همه ي گرايش ها مي شه. خب اگر اسامي رو نمي شه پرسيد مي شه پرسيد که اين همه ي گرايش ها دقيقاً شامل چه گرايش هايي مي شه( البته اين طبيعيه که انتظار مثلاً مجاهدين خلق رو نبايد در شورا داشت اما اين ضروريه که احزاب سياسي مهمي مثل نهضت آزادي يا جبهه ي ملي يا تشکيلاتي مثل تحکيم وحدت حتماً نماينده داخل شورا داشته باشن) و خب به نظرم اين سوال مهميه که در جهت شفاف سازي بايد پرسيده شه و خب از لحاظ امنيتي هم فک نکنم مانعي ايجاد کنه.
اينو اين جا مطرح کردم چون از قضا خودت اول از همه خواستار مطرح سازي اعضاي شورا بودي.
ایران اشغالی
پاسخحذفایران اشغالی
ایران اشغالی
حق با شماست فرزاد جان.
پاسخحذفمن هم همچنان امیدوار به شفاف سازی در داخل شورای هماهنگی هستم. اما تصور من این است که دلیل فاش نشدن نام اعضای شورا تنها خطرات احتمالی نظیر خطر جانی نیست. نظر من بیشتر بر روی ترور شخصیت است. مثلا همین آقای مهاجرانی عزیز را تصور کنید. ایشان به واقع شایستگی عضویت در این شورا را دارند. البته نه به عنوان نماینده طیفی که من خودم را بخشی از آن می دانم. اما به هر حال مهاجرانی فردی با سابقه و شناسه مشخص است که می تواند گروهی با خط فکری خودش را نمایندگی کند. حال تصور کنید عضویت ایشان رسما اعلام شود. بلافاصله دستگاه حکومت برای تخریب این چهره فعال می شود و شروع به انتشار اخبار و یا حتی فیلم هایی ساختگی در مورد ایشان می شود. از سوی دیگر در داخل خود اپوزوسیون هم این دست تخریب چهره ها کاملا رایج است. حال اگر این افراد عضو شورای هماهنگی باشند دود تمام این جدال های شخصی و گروهی به چشم جنبش می رود.
البته راه حل من این نیست که از شفاف سازی فاصله بگیریم. اما اعتراف می کنم که راه حل بهتری به ذهنم نمی رسد.
سپاس بسیار از توجه و توضیحت
پاسخحذفبسیار عالی بود البته از لاریجانی که با پول دزدی از این مملکت و بر اساس شغل های این رژیم در لندن جا خوش کرده انتظاری بیش از این نیست. جواب ها کاملاقانع کننده بودع
پاسخحذفمثل هميشه بسيار مستدل و معقول، مرسي.
پاسخحذفاما اين قسمتش از همه عاليتر بود «در پایان میخواهم یادآور شوم که من یکی از حامیان جنجالیترین بخش اظهارات آقای مهاجرانی در کتابخانه کنزیگتون بودم. آنجا که ایشان مدعی شدند نقطه تاریکی در پرونده اقتصادی رهبر جمهوری اسلامی وجود ندارد. تایید من برپایه دانستهها و یا شواهد و مدارک موجود نبود. بلکه حرف من این بود که اخلاقی که ما سبزها مدعی آن هستیم به ما اجازه نمیدهد بدون داشتن اسناد و شواهد کافی به کسی اتهام فساد اقتصادی بزنیم».