اشاره: «صادق نوابی»، فارغ التحصیل مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف و دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد در دانشگاه شهید بهشتی است. یادداشتهای اقتصادی مجمع دیوانگان معمولا با مشاوره و راهنماییهای ایشان منتشر میشوند. رفیق نوابی در این نامه وارده اینجانب را بیش از حد ظرفیتم مورد لطف قرار داده و شرمگین کرده است. با این حال «مجمع دیوانگان» همچنان در انتشار یادداشتهای وارده امانتدار میماند:)
چند سال است که آرمان امیری را میشناسم. از سالهای تحصیل در دانشگاه شریف و فعالیت در انجمن دانشجویان. قبل از انجمن هم دورادور میشناختمش: آرمان هم مثل من جزو اولین دوره دانشجویانی بود که در روزنامه تازه تاسیس شریف مینوشتند (سال 1380). آرمان بعدها روزنامه نگاری را ادامه داد و در خبرگزاری آفتاب و برخی روزنامههای سراسری هم مینوشت. هر دو وبلاگ مینوشتیم و مشترکات پر شمار دیگری نیز داشتیم که موجب شد از همان سالها رفاقتی بینمان شکل بگیرد که تا امروز مستدام است. از آن سالها خیلی چیزها عوض شده است:
فضای سیاسی کشور عوض شده، روندی که افتان و خیزان به سوی اصلاحات آغاز شده بود با کودتاهای پیاپی منقطع شد، انجمن دانشجویان شریف که ما در آن پرورش یافته بودیم تعطیل شد، دوره دانشجویی ما در شریف به پایان رسید، سنمان بیشتر شد و خیلی چیزهای دیگر.
و خیلی چیزها هم عوض نشده است:
رفاقتمان هنوز پابرجاست، هنوز ادبیات، تیاتر و سینما پناهگاه ما در برابر واقعیت دشوار بیرونی است، هنوز خیابان آزادی بوی دانشگاه میدهد و خیابان انقلاب بوی کتاب، و هنوز آرمان امیری وبلاگ مینویسد.
در نزدیک به دو سال گذشته بر راهبرد «هر شهروند، یک رسانه» زیاد تاکید شده است. آرمان امیری یک نفر بود، یک وبلاگ داشت، بیست و چهار ساعتش هم بیشتر از بیست و چهار ساعت ما نبود، اما نمیتوانم قبول کنم که آرمان تنها «یک» رسانه بود. او در ماههای دسامبر 2010، ژانویه و فوریه 2011 به ترتیب شست و هفت، شست و نه و چل و چهار مطلب در وبلاگش منتشر کرد. مجموعا 180 مطلب و به طور متوسط روزی 2 یادداشت. مطالبی که هیچکدام دم دستی نیستند، روی هیچکدام کم فکر نشده، هیچکدام سطحی نیستند و هیچکدام را نمیشود نخوانده گذاشت. آرمان امیری چیزی بیشتر از یک رسانه است. شاید حق داشت وبلاگ نویسی که در وصف او نوشت: این بولدوزر به تنهایی یک جنبش است.
بارها شده که دوستانی که آرمان را نمیشناختند و از رفاقت من و آرمان اطلاع نداشتند توصیه کردهاند «مجمع دیوانگان» را بخوانم. وبلاگی که از راهپیمایی فردا سخن میگوید، وبلاگی که از ازدحام خیابانها، از دغدغههای عابران، از هنر خیابانی، از کاتارسیس در یک تیاتر تازه اجرا شده، از یک کتاب ارزشمند، از یک بحث داغ، از یک دغدغه عام، از التهاب درد در رهگذران همدرد مینویسد.
این روزها وبلاگ «مجمع دیوانگان» و نویسندهاش آرمان امیری از کاندیداهای بخش نهایی مسابقه انتخاب بهترین وبلاگ فارسی دویچه وله هستند.
دوست دارم در این روزهایی که فرصت رای دادن برای انتخاب بهترین وبلاگ فارسی هست به وبلاگ او رای بدهم و برایش تبلیغ کنم. نه برای آنکه آرمان رفیقام است. نه برای اینکه آرمان انتخاب شود و رفیقم خوشحال شود، چرا که میدانم در همه این سالها و از جمله از بهار 1388 تا کنون بیهیچ چشمداشتی نوشته است. در تمام روزها و شب هایی که من دغدغهء «من» داشتم، او از «ما» نوشته است ... دوست دارم به آرمان رای بدهم و برایش تبلیغ کنم، تا ادای احترام کرده باشم به مردی از جمله آنان که با قلم، تباهی درد را به چشم جهانیان پدیدار میکنند.
پینوشت:
برای شرکت در رای گیری جشنواره دویچه وله به اینجا مراجعه کنید و در صورت نیاز راهنمای رای دادن را از اینجا بخوانید.
به این میگن یک رپرتاژ آگهی خوب !!!ولی من که معتقدم بلاگستان فارسی باید به مجمع دیوانگان افتخار کنه!!!!
پاسخحذف