هیچ نیازی نبود که سیلی از توهین و تهمت روانه وزیر فرهنگ دولت اصلاحات شود تا نظر من را به جلسه سخنرانی مشترک او با «فرخ نگهدار» جلب کند. (گزارشی نسبتا کامل از ماجرای جلسه را از اینجا بخوانید) سخنان آقای مهاجرانی همیشه ارزش شنیدن دارند؛ چه رسد به زمانی که در کنار «فرخ نگهدار» قرار گیرد. من جلسه مشترک نقد و بررسی ویرایش دوم منشور جنبش سبز را یکی از آموزنده ترین جلسات گفت و گوی سبزها میدانم که تکرار و تداوم آنها میتواند تحلیلهای خام و ناپخته ما را تغییر دهد؛ پس به صورت مفصل به محتوای این جلسه خواهم پرداخت، با این حال موضوع این یادداشت من چیز دیگری است.
از شواهد پیداست که از این جلسه سخنرانی تنها یک عبارت کوتاه از جانب آقای مهاجرانی مورد توجه قرار گرفته است. آنجا که ایشان تاکید میکند به دلیل شناختی که از آقای خامنهای دارد به سلامت اقتصادی او شهادت خواهد داد: «خود من که از آغاز انقلاب در مجلس و دولت بودم؛ آیهاللهخامنهای را میشناسم و به عنوان منتقد وی اقرار میکنم که یک نقطه خاکستری نه تاریک در زندگی اقتصادی وی پیدا نمیشود».
نخستین برداشت من از این عبارات یادآوری اخلاق سبزی بود که زمانی مدعی اش بودیم و به پشتوانه همان مخالفین خود را مورد عتاب قرار میدادیم. ما مدعی بودیم که هیچ کس حق ندارد بدون سند و مدرک به دیگران اتهامی وارد سازد. ما مدعی بودیم اظهارات احمدی نژاد در مناظره جنجالی خلاف اخلاق و خلاف قانون بود، چرا که هیچ کدام از اتهاماتی که او بر زبان راند به اثبات نرسیده بودند. ما مدعی بودیم احمد جنتی بیاخلاق و دروغگوست به این دلیل که از نماز جمعه برای طرح اتهام بیپایه و مدرک رشوه گرفتن سران جنبش از آمریکا استفاده کرد. اما با این همه ادعا، من تاکنون از فعالان سبز نشانهای برای اثبات همخوانی ادعا و عملشان ندیده بودم. (البته بجز رهبران جنبش که خوشبختانه در همه زمینهها سرآمد و الگو بودند) بسیاری از آنانی که خود را سبز مینامند عادت کردهاند که به صورت متقابل اتهامات اثبات نشدهای را به مسوولین حکومتی وارد سازند. گویا اصل ادبیات و منش حاکمیت مورد تایید است، تنها مشکل ما جهت دهی به این اتهامات و توهینهاست!
من با این شیوه مخالفم. من از آقای مهاجرای سپاسگزارم که در عمل نشان داد حساب مخالفت و حتی دشمنی، با حساب دروغ گویی و ادعای بیپایه و سند متفاوت است. من در مورد بسیاری از مسوولان حکومتی آنقدر سند و مدرک و ادله و شواهد دیدهام که نسبت به فساد اقتصادی آنها تردیدی نداشته باشم. نمونهاش جناب رحیمی معاون احمدینژاد. نمونهاش جناب کردان که یک عمر دروغ گفته بود و با مدرک جعلی حقوق گرفته بود. حتی خود محمود احمدینژاد هم دست کم نسبت به میلیاردها دلاری که مجلس مدام از گم شدن آنها خبر میدهد باید جوابگو باشد. (بماند که پرونده فساد مالی او در استانداری اردبیل همچنان مفتوح است و دادگاه هنوز به آن رسیدگی نکرده است) با این حال حتی در افشاگریهایی نظیر آنچه عباس پالیزدار انجام داد هم من تا کنون به رد پایی از شخص سیدعلی خامنهای برخورد نکردهام؛ پس در این زمینه هیچ گاه ادعایی مطرح نخواهم کرد. اما عطاءالله مهاجرانی گمان میکند که نزدیکی بیشتری با آقای خامنهای داشته و اطلاع بیشتری از وضعیت ایشان دارد، پس یک گام به پیش میگذارد و نسبت به سلامت اقتصادی ایشان شهادت میدهد. من به این سطح از حفظ اخلاق در ضمن مخالفت و مبارزه احترام میگذارم.
ناگفته پیداست که نه گفتههای آقای مهاجرانی به معنی تبریه و تطهیر رهبر نظام است و نه اساسا ایشان چنین هدفی دارند. فراموش نکنیم در همین گفت و گو جناب مهاجرانی شخص رهبر کشور را مسوول کشته شدن تمامی شهدای جنبش میداند: «این به مصلحت کشور بود اگر آیتالله خامنهای میپذیرفت که مجلس خبرگان وی را احضار کنند و ایشان بیایند پشت تریبون بایستند و از او سوال کنند که در فلان روز چه کسی دستور تیر داده و عدهای از جوانان کشته شدند؟ وی فرمانده کل قوا در کشور است و مامور انتظامی و نظامی نمیتواند بدون دستور تیر از مافوق خودش اقدام کند».
من همیشه اعتقاد داشتهام تا زمانی که نشریه کیهان، با مدیریت شریعتمداری به این سبک از دروغپردازیها و لجنپراکنیهای خود ادامه دهد، در راس نظام هیچ کس نمیتواند مدعی اخلاقمداری شود؛ چرا که شریعتمداری نماینده رهبری در موسسه کیهان است و اگر خلاف نظر آقایان حرفی میزند باید برکنار شود. در نقطه مقابل باور دارم که جنبش سبز هم مصون از این خطرات نیست. اگر فعالان این جنبش میخواهند همچنان مدعی اخلاق مداری باشند باید صراحتا تکلیف خود را با گروهی که به شایست یا ناشایست پلاکارد سبز در دست گرفتهاند اما از هیچ گونه هتاکی و پرده دری ابایی ندارند پرهیز کنند. حاکمیت امروز گروهی امثال هتاکان و فحاشان به فایزه هاشمی را در درون خود پرورده و همچنان تحمل میکند. اگر جنبش سبز هم بخواهد گروه مشابهی را در داخل خود تحمل کند، به شخصه نه تنها هیچ گونه برتری و مزیتی به این جنبش نمیدهم، بلکه ترجیح میدهم از آن فاصله بگیرم که دستکم نام آزادیخواهی به چنین لکههایی آلوده نشود. (خدا را شکر که امثال نیک آهنگ کوثر و سایت «خودنویس» ادعای سبز بودن ندارند. اما یک سری به سایت بالاترین بزنید تا دقیقا متوجه شوید از چه جماعتی حرف میزنم)
پینوشت:
قصد داشتم تا در این یادداشت به محتوای اصلی سخنان آقایان مهاجرانی و نگهدار بپردازم، اما حجم بالای متن اجازه این کار را نداد. در یادداشتهای بعدی به صورت مفصل به محتوای جلسه خواهم پرداخت.
عالی عالی. نمونه اخلاق نقد سبز
پاسخحذفبرو بابا مدارکش تو بانکهای خارجی چرا اجازه بازرسی از اموال خامنهای حذف شد
پاسخحذفبا سلام و درود به رهپويان حقيقي جنبش سبز
پاسخحذفآقا خدا خيرت بده
لپ مطلب همينه كه شما گفتي!
از صبح تاحالا موندم كه چرا ما داريم به نام جنبش سبز همون كاري رو انجام ميديم كه آنها انجام ميدهند!!
موفق و پيورز باشيد.
فراموش نکنیم که اسیضاح مهاجرانی در مجلس خودش یک انقلاب بود مجلسی که با تمام قوا آمد تا او را کنار بزند اما محصور اوشد
پاسخحذفقبول داریم سخته طول میکشه تا مشخص شه این آقا چه کرده ولی یاد بگیرم که حتی عفدهامونو قانونی خالی کنیم اگه غیر از این بریم جلو چند سال دیگه دوباره به همین جا خواهیم رسید
پاسخحذفسلام خسته نباشید ما همه عضوی از جنبش سبزیم نباید تا یک بد اخلاقی دیدیم بگیم این اون چیزی که ما می خواستیم نیست پس خداحافظ ماباید تا اخر بجنگیم وعیب های جنبش را به حداقل برسونیم
پاسخحذفماریا
حق مطلب رو ادا کردی امیرخان!
پاسخحذفکاش دوستان سبز بدونند که یکی از اعتراض های جدی ما به بد اخلاقی های حاکمان و ادبیاترسانه های رسمی آنان است
آقای مهاجرانی به وضوح اظهار نظر نمیکنند، بلکه سعی میکنند باور دیگران را در جنبش پس بزنند:
پاسخحذف«در واقع سرخ ها جنبش سبز را فرصتی دیده اند که بر این موج بنشینند و به مقصدی که می پسندند، راه یابند. شعار جمهوری ایرانی در حقیقت شعار این گروه می تواند تلقی شود. می خواهند در آینده دیگر نام و نشانی از اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باقی نماند»
منبع:
http://mohajerani.maktuob.net/archives/2009/10/29/1273.php
متاسفانه سیاست ایشان بنظرم نهتنها سبز نیست بلکه حذف است. جملهی بالا از ایشان چیزی جز حذف نیست، یعنی مردمی که در خیابان صدای جمهوری ایرانی از دهانشان درآمد، قسمتی از جنبش نیستند؟! این انگ زدن، انگ سرخ زدن برای شما آرمان عزیز نادیدهست؟!
در این سخنرانی اخیرشان در بحث نقاط سیاه و خاکستری بنظرم ایشان هم مدرکی جز خاطراتشان اراته نکردند نگفتند نمیدانم، با تاکید گفتند نیست! ظاهراً مخالفان این نظر دلایل مستدلتری ارائه میکنند.
روش استفاده از شیطان بزرگ هم بود، ظاهراً ایشان تصور ندارند مردمی که معترضاند مردم فرهیخته هستند و به استقلال کشورشان اهمیت میدهند.روش استفاده از اسم یک کشور بعنوان دشمن برای جهت دادن به مردم در راستای خواست شخصی روشی است که برای مردمی تودهیی بکار برده میشودو سالها بکار رفته!
گزافهگویی دیگر ایشان در مورد صدای آمریکا بود، خب معلوم است صدای آمریکا تلویزیون دولتی آمریکاست و حافظ منافع آن مملکت و در عجبام چطور بیبیسی میتواند ارگانِ دولتی و حافظ منافع انگلیس نباشد؟! چطور میشود یکی از پرده برون افتاده و دیگری پنهان.
متاسفانه در نوع حرف زدن ایشان نوعی بیاطلاعی از سطح درک و برداشت و سواد مخاطبانشان در جنبش مردمی بود. گویا ایشان هنوز همان نگاهِ تودهی بیشکل را به مردم دارند.
آقای مهاجرانی همین چند روز پیش از شورای سبز امید اظهار بیاطلاعی کردند و عجیب بود که محور اولیه با تفسیرشان روی منشور تصحیح شدهی این شورا بود.
دلایل زیادی برای تعصب و تغییر جهتهای ایشان هست اما برایم جالب بود زمانی که آقای گنجی ایشان را به بحث در مورد قرآن محمدی دعوت کرد، ایشان کاری جز توهین نکردند. اینکه کسی توانایی بحث ندارد و از روش توهین استفاده میکند، به فکر همان تعصب و روش سیاست حذف است.
بسیاری از موارد هست که در خود وبلاگ ایشان که به نظر من خبر از تعصب و انگ زدن دارد.اگر لازم است هرکدام را بیرون بیاورم که بیمدرک نباشد ولی فکر میکنم همان جملهی اول که نقل مردم در مورد «جمهوری ایرانی» کافی باشد.
من هم جمهوری ایرانی میخواهم و برعکس ایشان انقلاب را هم تماماً اسلامی نمیدانم و البته رنگی هم ندارم پس با تعبیر ایشان من باید حذف شوم، چون ایشان رنگ سرخ به من میپاشند شاید هم اگر نشد رنگ شیطان بزرگ!
انشاءالله وقتي به قدرت رسيديم با سند و مدرك واقعي همه ظالمين و فاسدين را محاكمه خواهيم كرد و تا جرمشان اثبات نشده از تهمت زدن به آنها خودداري خواهيم كرد.
پاسخحذفو در ضمن به هيچ كسي كه به آنها منسوب است و به خود آنها هم هتاكي و توهين نخواهيم كرد.
ببین دوست عزیز من کاملاً با حرف های شما در این متن موافقم اما آخه آدم قاتلی که هر روز داره اینهمه آدم میکشه و جنایت میکنه و کشور رو به گند کشیده در این اوضاع مملکت گیریم که هیچ فساد مالی هم نداشته باشه چه دلیلی واسه مطرح کردنش تو این شرایط وجود داره؟!!! بعضیا تو این دنیا تشنه ثروتند و بعضی دیگر نظیر جناب آقای خامنه ای تشنه قدرت
پاسخحذفالبته من به هیچ وجه با هتاکی هایی که در بالاترین به آقای مهاجرانی شد موافق نیستم اما به نظرم صحبت های ایشون هم نمکی بر دلهای مردم داغدار ایران پاشید
ماریا جان
پاسخحذفتردید نکنید که من هم چنین قصدی ندارم. در برابر حاکمیت کودتایش کوتاه نیامدیم؛ این ناملایمات که چیزی نیست.
آگالیلیان عزیز
من با آنچه شما نوشتید کاملا موافقم. اینجا بحث من دفاع از مواضع سیاسی آقای مهاجرانی نیست. اتفاقا حرف من این است که اگر ما به ایشان انتقاد می کنیم که با چه حقی می خواهند گروهی را از دایره سبزها اخراج کنند، دیگر چرا خودمان باید همین عمل را به صورت متقابل انجام دهیم؟ می فرمایید روش آقای مهاجرانی حذف است؟ دست کم در برخی موارد از کلام ایشان چنین چیزی بر می آید. اما شیوه متقابل ما برای برخورد با یک روش حذفی چیست؟ حذف متقابل؟
آقای مهاجرانی دیدگاه خاص خودشان را به آمریکا و کلا کشورهای جهان دارند. من شبیه ایشان فکر نمی کنم اما اتفاقا از این دیدگاه افراطی تر و بدبینانه تر هم کم ندیده ام. مگر می شود به خاطر نگاه یک نفر به آمریکا او را از جنبش اخراج کنیم.
همه ما می دانیم که منشور جنبش سبز با نظارت مستقیم شخص میرحسین تدوین شده است. مهاجرانی دست کم در کلام مدعی است که به این منشور پایبندی خواهد داشت. همین کلام ایشان برای من کافی است. ضمن اینکه کلا بحث ایشان در مورد منشور بحث خوبی بود اگر با دقت به آن بپردازیم. باقی ماجرا اختلافاتی است که همه ما با هم داشته و داریم.
روح سبز عزیز
به واقع که شما روح کلام سبز را بر زبان آوردید. حتی اگر کسی جنایت هم کرد و جنایت او اثبات شد، باز هم دلیلی برای هتاکی و توهین وجود ندارد. مطابق قانون مجازات خواهد شد.
دوست عزیز !
پاسخحذفجدای اخلاق گرایی آقای مهاجرانی، ایشان ادعا هایی رو مطرح کردند که ثابت کردن و یا نکردن آن در حالی که هیچ مکانیزم نظارتی بر اموال و اعمال رهبر وجود ندارد امکان پذیر نیست و دلایل پامنبری جناب مهاجرانی هم نمی تونه ابشون را که سپاه با اینهمه قدرت اقتصادی زیر نظرشونه رو تطهیر کنه
ان الله یحب الماله.
پاسخحذفبمالید و بمالید تا ببینید به کجا می رسید.
آرمان عزیز
پاسخحذفبنظرم همپذیری و نقدگرایی لازم و ملزوم هماند. یعنی نمیشود همپذیری داشت بدون اینکه نگاهِ نقاد را همراه داشت چون این خصوصیتِ جنبشیست که هویت انسانی برایش مهم است و آدمهای درونش به بلوغ فکری خود متکیاند و نقد میکنند و بیم نقد شدن ندارند چون میدانند این پایهی درک متقابل است و میتوانند هویت انسانِ دیگر را بهرسمیت بشناسند . و برعکس نمیشود تنها نقاد بود و همپذیری کرد چرا که آنکه تنها نقاد است و تلاشی برای درک دیگری نمیکند طبعاً به کسی غیر از خودش نمیاندیشد و درنتیجه توانِ همراهی ندارد و صورتِ متعصبش میشود همین اخلاق و روش حذف.
کاملاً با حرف شما موافقم سیاست حذف یکیست، هرطرف که باشد تفاوت نمیکند. انسان متکی به عقل و هویتِ خود نیازی به سیاستِ حذف ندارد حتا اگر نظر مقابلش برایش غیرقابلقبول یا نامعقول باشد، میتواند عاقلانه نقد کند و عاقلانه به نقد گوش کند. تنها سخنم اینست که بهخاطر عدهیی که سیاستشان هنوز حذف است و بهقول شما اخلاقِ سبز ندارند، درِ نقدِ درونِ جنبش را نبندیم. همپذیری و نقدگرایی دو پاییست که بدون هرکدام جنبش لنگ میشود.
خب آیا بهتر نبود با کمی عصبیت کمتر و کمی مستدل تر همین موضوع رو مطرح می کردید و همه ی نقدهایی رو که بر سخن مهاجرانی شده یک کاسه نمی کردید. مثلاً نقد دلقک ایرانی که از قضاخیلی مستدل و آرام روی نقطه ی درست دست گذاشته بود. حال که به نظرم حرف درستی زدن ملت. ما نمی تونیم تمام مدارک ریز و درشت درز کرده از فساد مالی آقای خامنه ای رو نادیده بگیریم و تنها لکه ی سیاه ایشون رو محدود کنیم به جریانات بعد انتخابات. و البته وابستگی و استقلال تنها در ارتباط با آمریکا نیست. ما نمی تونیم روابط عظیم مالی ایران با چین و قردادهای کلانی که با چین بسته شده و دامنه اش حتی تا تجهیزات فیلترینگ هم می رسه و خب در این مورد سکوت ایران درباره ی قضیه اویغور بسیار جالب توجه بود. از قضا ایران در این مورد خاص حکومتی به هیچ عنوان مستقل نیست و البته بر خلاف ادعای شما فساد مالی آقای خامنه ای چندان بی سند هم نیست. این بر خلاف ادعای خیلی از اصلاح طلبان حتی در مورد هاشمی و حتی خود آقای کروبی( بنده خودم به ایشون رای دادم و هنوز هم طرفدار ایشونم برای جلوگیری از هر گونه سوء تفاهمی این رو گفتم و لازم به ذکره که حتی با دونستن این ماجرا به ایشون رای دادم) صادقه. این که بخوایم قضاوت شخصیمون در مورد آدم ها رو جایگزین سیاست ورزی اخلاق مدارانه کنیم فرق داره.
پاسخحذفخب شما از اخلاق سبز دم می زنید ولی اخلاق سبز تنها در برخورد با حاکمیت و دادن تنها چند تا شعار اخلاقی نیست. اخلاقی بودن یعنی پذیرفتن همه ی تفکرات موجود حتی به قول شما تفکر خودنویسی. من با فحش دادن موافق نیستم اما افرادی که معتقدن حتی با مخالفی که مردم را در خیابان به گلوله می بندند باید با مخالفینی که طرفدار براندازین و حتی ممکن هم هست خود رو طرفدار جنبش سبز هم ندونن و از قضا بخش قابل اعتنایی از جنبش سبز هم هستن باید با مدارا رفتار بشه نه این که با کوچکترین انتقاد وفحشی یه فضای مراسم نفرت اورولی تو وب راه بیفته که من از اینا ابراز یرائت می کنن و اینا باید از جنبش سبز گم شن بیرون. این اون وقت با خودی و غیرخودی تقسیم کردن که حاکمیت می کنه چه تفاوتی داره؟ بنده از شما این سوال رو می پرسمچرا فضای جنبش هر دم رادیکال تر شده؟ من موضوع رو فقط مربوط به حاکمیت نمی دونم. از قضا عدم انعطاف اصلاح طلبان در برابر هم پیمانانشان و گاهی بی اعتنایی آشکار به خواسته های خیلی از نیروهای اجتماعی این جا موثرتره. حالا هی داد و فریاد کنید که چرا با گرفتن موسوی ایران قیامت نشد چون عملاً با برنامه ریزی غلط امکان هر گونه کنش اجتماعی خودانگیخته از تظاهر کننده ها گرفته شد. چرا جنبش سبز در حمایت از روز کارگر و بازاری ها حتی بیانیه ای هم صادر نکرد. یا همین طور در 18 تیر پارسال. و البته واکنش مشابه در 18 تیر 78 رو به یاد بیارید. این بی توجهی تا آن جا به پیش رفت که در سال 84 مردم اصلاح طلبان رو توی انتخابات بایکوت کردند نه هاشمی. حالا این ادبیات تحقیر آمیز و بی اعتنایی به خواسته های عمومی تا کی می خواد ادامه پیدا کنه بنده نمی دونم. به یاد آر که سال پیش دبیر حزب کومله در مصاحبه با روز از جنبش سبز اعلام حمایت کرده بود ولی امسال تو مصاحبه ش با آسوسا حمایت خودش رو پس گرفت. یکی از دلایلش به غیر از همین بی اعتنایی، در نظر نگرفتن حقوق کردها بود.
چیزی که از قضا در مورد مقاله ی پیشینتون صادقه. بگذریم از این که مهمترین تظاهرات بعد از انقلاب تظاهرات هشتصد هزار نفری 17 اسفند در دفاع از آزادی حق پوشش و مخالفت با حجاب اجباری بود. ممکن است خیلی از زن ها ندونن 8 مارس چه روزیه اما این روز در درجه ی اول یه نماده. همون طور که خیلی از ما نمی دونستیم 10 اسفند تولد میرحسینه. خیلی از زنان نمی دونن 17 اسفند چه روزیه ولی حقوق تضییع شده ی آن ها و خواستشون برای رفع تبعیض ها که از بین نرفت. و البته یک بار گفتم و بار دیگه تکرار می کنم میزان توانایی جنبش در لشکرکشیش در هنگام روز رن یا هر روز دیگه نیست بلکه در توانایی اجتماعیش و فشاریه که وارد میاره از قضا در این یک مورد جنبش زنان بسیار موفق بوده. این که می گین زنان همراه با مردان در جنبش سبز به خیابان اومدن چرا در زمان انقلاب نقش به این پر رنگی نداشتن. این که با این لحن بی ادبانه از عبارت چماق رسانه ای استفاده کنین و نمی دونم با لحن قلدرانه بگید اینا هم بهتره بیان پشت اصلاحات. اگه من یه فعال حقوق زنان بودم به جد ناراحت می شدم. من نوشته های شما رو دوست دارم و حدود یک ساله وبلاگ شما رو فالو می کنم اما این شیوه ی برقراری گفتمان نیست.
و فقط با این که مصدق قهرمان منه الان بهتر می فهمم چرا 28 مرداد هیچ کس به خیابان نیامد.
آرمان جان اینجا پاسخ دادم http://zaminegerd.blogspot.com/2011/03/blog-post.html
پاسخحذفتوضیح تکمیلی مهاجرانی: خامنه ای مستبد، ظالم و قاتل است هر چند پاکدست باشد
پاسخحذفhttp://www.balatarin.com/permlink/2011/3/7/2402948
حق باشماست. عده ای می خواهند مقابل هر نقد و نظر را در بین جنبش بگیرند و با دادن امار و حسابهای بانکی غلط، از منظری نادرست مخالفان ود را خراب کنند. برای اینها متاسفانه هدف وسیله را توجیه می کند. اینها گرچه در ظاهر مخالف کودتایند ام در باطن منش آنها را دارند
پاسخحذفشما که نمی تونی مدارکی رو مخلباف درباره ی فساد مالی آقای خامنه ای به نقل از رییس دفتر بیت فراریش که از قضا از بی بی سی هم پخش شد و خب البته از این دست اخبار کم نیست
پاسخحذفاما این جا آقای مهاجرانی نقد شدند( البته قبول دارم که فحاشی نباید صورت می گرفت) این که چه کسی دارد جلوی نقد و نظر را می گیرد بماند برای قضاوت آیندگان.
الان بنده معتقدم حرف آقای مهاجرانی در آن شرایط غلط بوده همان طور که بیانیه ی جبهه ی مشارکت قبل از 25 بهمن غلط بود. این حرف منطقی است که هر کنش سیاسی می باید اخلاقی باشد ولی هر کنش اخلاقی در درجه ی اول باید سیاسی باشد.
در ضمن این که ایشان می فرمایند رهبری در اصل دموکراتیک است چون نهاد خبرگان یک نهاد دموکراتیک است یک مسئله ی عمده دارد. در نهاد سیاسی مدرن تنها انتخاب شدن توسط مردم نیست که اهمیت دارد بلکه نکته ی مهم جلوگیری از تمرکز قدرت در یک نفر برای مدت طولانیست به طوری که بتواند با استفاده از امکانات حکومتی باقی ماندنش را در قدرت تضمین کند مثل ریاست جمهوری های مادام العمر و کاری که چاوز در ونزوئلا دارد انجام می دهد. حتی در صورت انجام گرفتن مذاکرات هم و پیروزی مخالفین هیچ دلیلی وجود نداره که نتونه ساختار خودش رو بازسازی کنه. امینی رو به یاد بیارید که شاه چه جوری کیک اوتش کرد یا زیمبابوه که بعد از نخست وزیر شدن رهبر اپوزیسیون حالا اقای موگابه بی سر و صدا در حال زیر آب کردن سر فعالین سیاسیه و البته زیاد برا کسی هم مهم نیست. اگر اصلاحی هم می خواد صورت بگیره یا باید اختیارات سیاسی رهبر ازش گرفته شه یا بازگشت به پیش نویس قانون اساسیه که از قضا فکر کنم بتونه رضایت دو طرف رو تامین کنه. یادتون نره چرا مشروطه ی ایرانی شکست خورد؟
و البته خودنویس رسانه ای شدیداً پوپولیسته ولی از قضا زیاد تندرو نیست اما تا زمانی که بالاترین و خودنویس به عنوان فحش به کار می ره یا افراد مخالف دید شما به عنوان مشتی لجن پراکن( عین عبارت خودتون آقای امیری) استفاده می کنید اعتمادسازی و گفتگو محال خواهد بود. بر خلاف آقای امیر اردشیر ارجمند و آقای مجتبی واحدی دارند با هوشمندی تمام سعی برای ایجادش می کنند. با اقداماتی خیلی ساده مثل حرفی که ارجمند زد درباره ی این که آقای موسوی بالاترین هم می خونند یا شما مصاحبه ی آقای موسوی خویینی ها با پارازیت رو در نظر بگیرید هم مواضعش رو گفت و هم از اخلاقیات عدول نکرد هیچ کس هم به ایشون ایرادی نگرفت. منتها یک کنش سیاسی و یک موضع گیری اشتباه آقای مهاجرانی به شدت داره هر چی اعتماد متقابله پنبه می کنه. خب تلنبار شدن این موارد در دراز مدت تنها منجر به بی اعتمادی به شورای سبز امید می شه و خب فکر نمی کنید این کارای نسنجیده بیشتر به ضرر جنبشه و بی اعتمادی عمومی نسبت به جنبش رو گسترش می ده.
يک تصوير اين آقايان در خيابان، يک پستر، يک ... کافی است تا نمايش دهد فساد مالی اين آقايان رو. سخنان آقای واحدی به وضوح پاسخ می دهد به اين شائبه که فساد مالی به حساب بانکی يا کاخ نياز ندارد. فساد مالی سکوت است در مقابل فساد فراوان در خود حکومت.
پاسخحذفبا سلام، (مطالب زیر برای نقل قول و اطلاع رسانی و هر گونه الهام گیری های بهتر آزاد است پس زود اطلاع رسانی کنید.)
پاسخحذفدر خصوص برنامه جنبش سبز یک راه کار خوب به ذهن من رسیده است. بهتر آن است با توجه به اینکه تمامی اکثریت برو بچه های جنبش سبز از لحاظ وضعیت مالی در حالت مطلوبی قرار دارند (اگر وضعیت مالی هم خوب نباشد می توان با پس انداز برای این جنبش کاری کرد) بیایند و کار اطلاع رسانی را به سطحی برسانند که غیر قابل آسیب دیدن از ناحیه گروه فشار و حکومت و حتی نیروی انتظامی و حتی وزارت اطلاعات، حتی خود خامنه ای قرار بگیرد. به این نحو که بیایید از امکانات اداره پست استفاده کنیم. کارمندان اداره پست می شوند پرسنل نامه بر ما. هر سرباز جنبش سبز در هر توانی که می تواند پاکت نامه تهیه کند. کار بعدی نوشتن یک سری آدرس های فرستنده دروغین بر روی این پاکت نامه ها است. برای نوشتن آدرس گیرنده می توانید به یکی از محله های دیگر از شهر یک مسافرت کوتاه کرده و اسم و آدرس یک کوچه یا چند کوچه را یادداشت کنید. کافی است که به پلاک های پستی آن کوچه نامه بفرستیم. نامه حس بسیار خوبی می دهد. چرا تا زمان های طولانی تری از یک مثلا تماس تلفنی باقی می ماند. تازه فرد می تواند نامه رسیده را به سایرین هم نشان بدهد. مضمون نامه ها می تواند هر چیزی باشد. بحث های مظالم ( یعنی شرح ستم ها )، عکس هایی از صحنه های کتک زدن مردم. بحث های انتقادی، و هر چه که به عنوان یک سرباز جنبش سبز با فکرتان به نظر می رسد که به همشهری و دوستتان برسد باعث خواهد شد او را به هشیاری رسانده و در دل او امید ایجاد و عدم ترس و اطمینان ایجاد کند ( تا به ما بپیوندد ) را می تواند شامل شود. حتی بعضی ها می توانند در این نامه ها اعلام زمان و مسیر تظاهرات بعدی را اشاعه بدهند. می شود کاریکاتورها و نقد های تصویری و عکس های معنا دار را که به وفور دراینترنت است را با این طریق به اطلاع عموم مردم رساند.
آن قدیم ترها برای انقلاب کردن از دستگاه های استنسیل و پلی کپی و پخش شبنامه به روش های آن زمانی تبلیغی صورت می گرفت ولی الان می توان با پست کردن نامه (هزینه و ریسک پخش شبنامه را به دوش اداره پست انداخت ) و رساندن آن به سراسر کشور اطلاع رسانی را که هم اکنون فقط در لایه کامپیوتر داران کشور قرار دارد به لایه های عمیق تر کشور یعنی همه مردم رساند. اگر چاپخانه در اختیار دارید یا دستگاه کپی، از آنها استفاده کنید و تیراژ کارتان را به هزاران نسخه برسانید. بدانید اگر پاکت نامه ها هیچ نشانه رویی برای تفکیک نداشته باشند توسط اداره پست به سهولت به مقصد می رسند بدون هیچ ریسکی از سوی شما. فقط کافی است در هر صندوق پست 10 الی 20 پاکت نامه را بریزید. هیچ وقت همه پاکت ها را یک صندوق پستی نریزید. از محله ها مختلف پستی برای شناسایی نشدن استفاده کنید. در تمام مراحل تهیه پاکت نامه ها از دستکش استفاده کنید. در هنگام ریختن آنها در صندوقها مراقب باشید کسی در حال پاییدن شما نباشد. فقط آن تعدادی که قرار است مستقیم در صندوق بریزید را همراه خود ببرید تا کسی نتواند چیزی را از خود شما به دست بیاورد. در هنگام ریختن نامه ها هیچ رد و اثری از نامه ها در منزل باقی نگذارید. اگر در حین پست نامه ها دستگیر شدید همه چیز را انکار کنید. یادتان باشد از لحاظ حقوقی هیچ کس حق ندارد مطالب داخل نامه های شما را بازدید و جستجو کند. درهر حال اگر تغییر در سطح کشور می خواهید تا زمانیکه از جیب هزینه نکنید و مفاهیم عمیق صلح و دوستی جنبش سبز را به همه مردم توضیح ندهید هیچ تغییری رخ نخواهد داد. برای ارسال نامه ها حتی می توانید به شهرستان ها نامه بفرستید. بدانید که: همه مردم ایران، همه مردم ایران هستند. فقط در این صورت قادر خواهید بود تعداد افراد حاضر در تظاهرات های خیابانی را زیاد تر کنید. همین کار حکومت را به زانو در خواهد آورد. به امید موفقیت. فراموش نکنید که ما بیشماریم.
تصاویری بسیار زیبا از سید ، مولاو آقایمان و فرزندانش
پاسخحذفhttp://salehat.ir/index.php?option=com_joomgallery&func=viewcategory&catid=2&startpage=5#category
فرزاد جان،
پاسخحذفنظر نخست شما سه بخش دارد. بخش نخست اینکه بهتر بود من همه نقدها را یکی نمی کردم. به هیچ وجه چنین قصدی نداشته و ندارم. خودم هم به سخنان آقای مهاجرانی نقد داشته ام که یک نمونه اش الآن منتشر شده است. من هیچ کجا ننوشتم که هر کسی مهاجرانی را نقد کند کار بدی کرده. حرف من توهین بود. خطاب من تنها به آن گروه معدودی است که به جای نقد کار را در یک توهین و چند اتهام خلاصه کردند. ضمن اینکه در این نوشته من به هیچ وجه به دیگر ادعاهای آقای مهاجرانی اشاره ای نداشتم. فقط در همین یک موردی که به آقای خامنه ای مربوط می شد سخن گفتم. بحث چین و روسیه و استقلال مملکت جداست.
در بخش دوم از اخلاقی بودن جنبش و لزوم پذیرش همه تفکرات موجود سخن گفتید. کاملا با شما موافقم اما دو نکته را یادآوری می کنم. نخست اینکه من تفکری پشت فحاشی و توهین نمی بینم. اگر کسی بیاید و بگوید با این منطق و دلیل بنده خودم را سبز می دانم اما حتی با میرحسین موسوی هم موافق نیستم من می پذیرم. اما توهین کردن که تفکر نیست. به یاد بیاوریم که سبز بودن به نماد و گفتار نیست. شما نمی توانید بگویید من سبز هستم، اما مجموعه ای از بی اخلاقی ها را از خود بروز دهید. دست کم جنبش سبزی که من می شناسم جنبشی اخلاقی است، هرچند در سیاست متکثر باشد. نکته دوم اینکه نیک آهنگ کوثر و تفکر خودنویسی را من از جنبش سبز بیرون نکرده ام. خود این آقا مدام فریاد می زند که سبز نیست. شما که نمی توانید به زور دستش را بکشید و بیاوریدش داخل جنبش. خود دلش نمی خواهد. اصلا قرار است که سبز نباشد. کارش چیز دیگری است. من که نمی توانم به زور مزاحم کارش شوم.
اما در بخش سوم به نظرم کمی بی انصافی کردید. نخست «چماق رسانه» را عبارتی «بی ادبانه» قلمداد کردید که من قبول ندارم. پرهیز از توهین یک ماجراست و نان به هم قرض دادن ماجرای دیگر. من که نمی توانم به هنگام نقد مخالف فقط قربان صدقه دیگران بروم. دوم اینکه ماجرای راهپیمایی زنانی که شما به آن اشاره کردید مربوط به سال 58 است. چه ارتباطی به امروز دارد؟ از آن گروه امروز سرشناس ترین چهره ای که باقی مانده خانم مهرانگیز کار است که اتفاقا من همه جوره به ایشان ارادت دارم و منش ایشان را کاملا متفاوت با دیگر مدعیان رسانه ای حقوق زنان می دانم. در واقع من در برابر موضع گیری های خانم کار، به جای اینکه دید انتقادی بگیرم تلاش می کنم یاد بگیرم. در نهایت اینکه من دلم نمی خواهد کسی را ناراحت کنم. اما تلخی واقعیت را به شهد و شکر توهم ترجیح می دهم.
در مورد کامنت دومی که با نام فرزاد منتشر شده حرفی ندارم.
بنده عذرخواهی می کنم اگر جایی تند رفتم حقیقت در مورد مطلب 8 مارس شما کمی عصبی بودم و کمی شتابزده جواب نوکامنت رو نوشتم و خب از قضا بنده حرف شما را آن جا به اشتباه فهمیدم و الان اذعان می کنم تندخویی بنده بی مورد بوده است حقیقت تیتر شما من رو به اشتباه انداخت و البته خودم بهتر می دونم نمی شه همین جوری بی دقتیم رو ماست مالی کنم.
پاسخحذفمن این حرف رو قبول دارم که فحاشی با منطق سر و کار نداره اما هر فحاشی بلاخره برخاسته از منطق خودشه. به طور مثال عرض می کنم بنده به خوبی می دان که نیکاهنگ در خودنویس مشی کاملاً پوپولیستی دارد و اساساً خط مشی جالبی هم دنبال نمی کندو خب سوال هایی که مثلاً از خانم رهنورد در مصاحبه شون می پرسن از نظر هر نوع مقیاس ژورنالیستی یک فاجعه است. منتها باید در نظر گرفت خط مشی این افراد هم نماینده ی بخشی از جامعه ی ایرانیست. فردی تا احساس تهدید جدی نسبت به منافع خودش نکند دست به فحاشی نمی زند. من نمی گم با توهین این افراد نباید برخورد شه. حتماً با هر توهین کردنی باید برخورد شه. اما مسئله اینه که ریشه ای تر هم باید به قضایا نگاه شه. از قضا من معتقدم ک خیلی از دوستان به این سمت رونده شدن که مثل شما از هم دیگه اعلام برائت کنن و خب حتی طرف مقابل به فحاشی رو بیاره. این روند برا جنبش بسیار خطرناکه. از قضا باید خیلی جدی با این مدوستان وارد گفتمان شد و اون ها رو مجاب کرد یا حداقل کمی خیالشون رو راحت کرد. از قضا باید پرسید چرا این واکنش شدید در مورد آقای مهاجرانی برانگیخته شد و فحاشی ها بیشتر متوجه چه چیز بودند. ریشه های ترس جمعی این دسته رو از اصلاح طلبان( چرا راه دور بریم، من هم خودم می ترسم در آخر اصلاح طلبان( منظوره بنده دوم خردادی هاست) به یک راه حل محافظه کارانه تن بدن بدون این که واقعاً دغدغه های مدنی بعضی از ما مطرح بشه)اگر این ترس بریزه به نظر من در مورد یک حرف عادی این واکنش شدید صورت نخواهد گرفت.( از قضا حالا که نوبت جوالدوز زدن به خود آدمه مواردی که در شماره ی یک و سه در کامنت بنده و کل کامنت دومی نشات گرفته از واکنش عصبی به همین موضوع بود)
با تشکر
اولا زمان طرح این موضوع نامناسب بود دوماآقای مهاجرانی باید می گفتند هر چند هواداران آقای خامته ای بر پاکدستی ایشان تاکید دارند و آن را به عنوان نقطه قوت رهبر تعیین میکنند و ما هم مدرکو مستندی برای رد این ادعا نداریم ولی مواضع دو سال اخیر ایشان و حمایت اشکاراز قاتلین جوانان و افراد ناپاک و فاسد(از نظر اقتصادی) و ظالم و مستبد ملاک قضاوت ما می باشد.
پاسخحذف