۹/۱۲/۱۳۹۱

قوه چهارم، جایی که سرنوشت دموکراسی را تعیین می‌کند

 

اصل «تفکیک قوا»، از ارکان چهارگانه دموکراسی است. دستاوردی بشری که در نظام‌های سنتی به چشم نمی‌خورد. بر پایه همین اصل، حاکمیت کشور ما نیز به سه قوه «مجریه، قضاییه و مقننه» تقسیم شده است. یعنی ما نیز این رکن از ارکان چهارگانه دموکراسی را در قوانین خود لحاظ کرده‌ایم. با این حال، در بازخوانی پرونده نظام‌هایی که اسیر توتالیتاریسم و یا فاشیسم شدند، به قوه چهارمی برخورد می‌کنیم که قدرت حقیقی آن بر قوای سه‌گانه حقوقی سایه می‌افکند و از دل دموکراسی، پلیدترین نظام‌هایی را پدید می‌آورد که در استبدادهای سنتی حتی تصور هم نمی‌شدند.

 

در واقع روایت نسبتا درستی است که اشاره می‌کند موسولینی در ایتالیا و هیتلر در آلمان هر دو به دنبال پیروزی در انتخابات به روی کار آمدند، اما این روایت زمانی دقیق‌تر می‌شود که اشاره کند آنان برای پیروزی در انتخابات گروه‌های اراذل و اوباشی تشکیل داده بودند که در خیابان‌ها عربده‌کشی به راه می‌انداختند، به دفاتر احزاب رقیب حمله می‌کردند و از قتل و ترور و جنایت هیچ ابایی نداشتند. بعدها و در زمان قدرت‌گیری احزاب فاشیست در ایتالیا و نازی در آلمان نیز این بازوهای اجرایی و غیررسمی نقش پررنگی در حذف رقبا ایفا می‌کردند. پیراهن‌سیاه‌ها با چماق‌ها و چاقوهای همیشه آماده و دهان‌هایی که برای عربده‌کشی همواره باز بودند از این سوی شهر به سوی دیگر گسیل می‌شدند تا نفس از نفس‌کش ببرند!

 

* * *

 

در اولین بیانیه‌ای که نیروهای انصار حزب‌الله به عنوان «اولتیماتوم» برای توقف اکران فیلم «من مادر هستم» صادر کردند آمده بود: «۱۹ مهرماه سال جاری انصار حزب‌الله ایران از سوی هزارن عضو خود در سراسر کشور، با استناد به ماده ۶۳۹ قانون مجازات اسلامی از جواد شمقدری رییس سازمان سینمایی وزارت ارشاد اسلامی به عنوان مسوول ارایه مجوز به ۴ فیلم "برف روی کاج‌ها"، "پل چوبی"، "من مادر هستم" و"من همسرش هستم" و نمایش عمومی آن در سینماهای کشور به دادستان تهران شکایت نمود و در مقابل سازمان سینمایی نیز در یک عقب نشینی آشکار توقف نمایش عمومی آن را اعلام کرد. اما با گذشت یک ماه از اعلام وصول شکایت امت حزب‌الله هنوز هیچ نشانه‌ای از رسیدگی به این شکایت مشاهده نمی‌گردد». (از اینجا+ بخوانید)

 

از متن حاضر دو حقیقت را می‌توان دریافت. نخست اینکه وزارت ارشاد، به نمایندگی از قوه مجریه به این فیلم‌ها مجوز داده و با تولید آن‌ها موافقت کرده است. دوم اینکه قوه قضائیه نیز به شکایت انصار حزب‌الله واکنشی نشان نداده، یعنی قوه قضائیه نیز احتمالا این شکایت را بلاموضوع دانسته است. در نتیجه از سه قوه رسمی حکومت، یک قوه به صورت مستقیم و دیگری به صورت غیرمستقیم اکران فیلم‌ها را بلااشکال دانسته‌اند. قوه سوم که مسوول قانون‌گزاری است و در این زمینه وارد نشده. پس روی کاغذ اگر حساب کنیم، این فیلم‌ها بدون هیچ مشکلی اکران خواهند شد. اما در عمل چیز دیگری می‌بینیم! چرا؟ من می‌گویم به دلیل وجود «قوه چهارم»! قوه‌ای که همواره در سایه حضور دارد و سرنوشت نهایی هر نظامی را رقم خواهد زد.

 

* * *

 

کوین پاسمور، در بررسی ظهور و سقوط فاشیسم در کشورهای مختلف اروپایی، فرانسه را به چندین دلیل بیش از ایتالیا واجد شرایط تسخیر از جانب احزاب فاشیستی می‌داند، اما در نهایت می‌دانیم که این اتفاق رخ نداد. پاسمور دلیل موفقیت فرانسوی‌ها در مقابله با فاشیسم را خیلی ساده می‌داند: «چپ فرانسه از آلمان درس عبرت گرفت زیرا در آلمان سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها همان‌قدر که از نازی‌ها نفرت داشتند از یکدیگر نیز متنفر بودند. چپ‌ فرانسه علیه فاشیسم متحد شد و قابلیت خود را در نبرد خیابانی به اثبات رساند! ... قدرت جنبش ضد فاشیسم بسیاری ازمحافظه‌کاران را متقاعد ساخت که حمایت از فاشیسم کاری خطیر است» (فاشیسم – کوین پاسمور – علی معظمی – ص111)

 

راه حل چپ فرانسوی نه قانون‌شکنی بود و نه زورگویی. کافی بود راست افرادی را ناچار کند که به جای عربده‌کشی در خیابان به دفاتر احزاب‌ش بازگردد و حرف‌اش را از رسانه‌ها و تریبون‌های معمول‌اش مطرح کند. بدین ترتیب فاشیست‌ها در حمله به تجمعات، راهپیمایی‌ها و دفاتر احزاب چپ‌گرا ناکام‌ ماندند. چماق‌داران سیاه‌پوش هر بار به چپ‌های فرانسوی حمله کردند با چماق‌های متقابل مواجه شده و نسیبی جز دست و پای شکسته نبردند. فضای ارعابی که در ایتالیا و آلمان ایجاد شده بود در فرانسه فراگیر نشد و سیاست در فرآیند معقول و کانال‌های منطقی‌اش پی‌گیری شد.

 

قوه چهارم، «قدرت حقیقی» است. نمونه عریان‌شده و بی‌پیرایه‌اش همان زور بازو است. جماعت چماق به دست، بزن‌بهادرهای خیابانی، نیروهای فشار، لباس‌شخصی‌ها و یا هر اسم و شیوه بروز دیگری که دارد. قطعا منابع اصلی قدرت حقیقی در جای دیگری نهفته است اما این منابع معمولا در نهایت ناچار هستند خودشان را به همین شیوه بروز بدهند. برای مثال مافیای واردات از این عربده‌جوهای حرفه‌ای می‌خواهد با اتهام تولید کالای صهیونیستی به فلان کارخانه داخلی حمله کنند! یا مافیای دولتی همین ارذل و اوباش را بسیج می‌کند تا به نمایندگانی که می‌خواهند دانشگاه آزاد را از گزند دولت حفظ کنند فحاشی کنند و یا در جای دیگر، مافیای قدرت همین اراذل را بسیج می‌کنند تا به خانه و مسجد و بیت فلان مرجع تقلید مخالف حمله کنند.

 

* * *

 

روز گذشته در حدود 200 نفر عربده‌کش حرفه‌ای به مقابل ساختمان وزارت ارشاد اعزام شدند. (+) شعارها همان‌هایی است که همیشه باید باشد: «شهدا شرمنده‌ایم»! یا «فساد در نظام اسلامی را تحمل نمی‌کنیم» و یا هر حرف کلان و نامفهومی که به هیچ چیز و هیچ کس ربط خاصی ندارد. عمل‌کرد هم همانی بود که همیشه بود. اول عربده کشی و شعار. بعد بلندگو و بیانیه. بعد یک نمایش نماز و البته قسمت آخر که فقط در موارد خاص به کار می‌آید این بار اجرا نشد: «سنگ پراکنی و آتش افروزی». تنها تفاوت ماجرا این‌بار یک میهمان ناخوانده بود! یک جمعیت کوچک از سینماگران و اهالی و دوست‌‌داران سینما که در برابر این عربده‌کش‌های حرفه‌ای برای دفاع از بازمانده صنعت سینمای کشور سینه سپر کرده بودند! 

 

من می‌گویم از خلال اخبار جنجالی یک هفته کشور، دو خبر بود که ارزش و تاثیری فراتر از جدال‌های رسانه‌ای و یا کلیشه‌هایی که به عنوان مبارزه و یا مقاومت مطرح می‌شوند داشت. نخست برکناری رییس پلیس «فتا» بود، برگرفته از موجی از واکنش‌های عمومی و فشارهای اجتماعی که بالاخره دیدیم اگر به درستی پی‌گیری شود به سرانجام می‌رسد. دومی فراخوان سینماگران بود برای دفاع از سینما که از نظر من نخستین جرقه است از بلوغ مقاومت‌های مدنی در طبقه متوسط شهری ما. ای کاش این فراخوان گسترده‌تر صادر می‌شد. ای کاش چهره‌های شناخته‌شده‌تری از آن حمایت می‌کردند تا مخاطبان بیشتری را جلب می‌کرد. ای کاش فرصت بیشتری در اختیار بود تا بهتر بتوان روی آن کار کرد و صد ای کاش دیگر. اما همه این افسوس‌ها ابدا نمی‌تواند شیرینی چنین روی‌دادی را تلخ کند. به باور من این تجربه می‌تواند آغاز یک راه بزرگ باشد برای جامعه مدنی ایرانی که بتواند به صورت مستقل وارد عرصه مبارزه مدنی، به معنای واقعی آن (و نه در قالب کلیشه‌های سیاست‌زده‌اش) شود. اگر از فردا، در برابر هر عربده‌جویی که می‌خواهد سینما آتش بزند یک صف از مدافعان سینما سپر شود، تردید نکنید که ابرهای تیره اختناق و سرکوب به زودی از فضای سینمای کشور و ای بسا در آینده از کلیت فضای هنر عقب رانده می‌شوند.


پی‌نوشت:

عکس متعلق به ایسنا است که من آن را از این گزارش+ سایت الف برداشتم.

۶ نظر:

  1. غلامعلی یوسفی۱۲/۹/۹۱

    این توصیه شما بطور کامل در مصر انجام می شود و نتیجه آنرا در چند سال آینده خواهید دید.
    در مصر برای هر موضوعی موافق و مخالف واکنش نشان داده و به میدان تحریر می آیند.
    در آینده خواهید دید که در مصر هیچ اتفاق مثبتی نخواهد افتاد و این جامعه روز به روز بسمت انحطاط بیشتر حرکت خواهد کرد.
    مشکل هیچ جامعه ای از زورآزمایی خیابانی حل نمی شود.
    مانند شما به تاریخ آگاه نیستم اما نخوانده میدانم که از خیابانها خوشبختی بدست نمی آید. بلکه این بدبختی ست که از خیابانها شروع می شود.
    شما در آینده خواهید دید که ملت مصر هیچ بدست نخواهد آورد.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۱۲/۹/۹۱

    جناب يوسفي برداشت من از نوشته مهندس اميري اين هست كه ايشون در اين نوشته به مقاومت مدني به دور از سياست‌زدگي و در سطوح خرد و همچنين با مظالبات مشخص و موضعي اشاره دارن اما شما مصر رو مثال زديد كه مصداقي براي اونچه مهندس اميري بر اون تأكيد دارن نيست. از اين جهت كه در مصر در حال حاضر دو قطب در سطح سياسي كلان در حال زورآزمايي هستن و اين با مقاومت مدني با مختصاتي كه مهندس اميري ذكر كردن پر توفير داره.

    در مورد مصر من هم موافقم كه تداوم بي‌ثباتي سياسي شرايط خوبي رو براي اين كشور نمي‌تونه پديد بياره اما در صورت غلبه و تسلط اسلام‌گرايان هم به احتمال فراوون مصر آينده درخشاني نخواهد داشت.

    ف.ش

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۳/۹/۹۱

    جالب بود
    سپاس

    پاسخحذف
  4. محسن۱۳/۹/۹۱

    تحلیل تازه ای است و جای تأمل دارد
    با سپاس

    پاسخحذف
  5. طاها۱۳/۹/۹۱

    احسنت

    پاسخحذف
  6. راهی برای مبارزه با اوباش خیابانی به ذهنم نمیرسد، ولی بعید میدانم که جنگ خیابانی متقابل چاره کار باشد. مثال دعوا با خوک به ذهنم متبادر شد، که هم از زورآزمایی لذت میبرد و هم در انتها پیروز میشود، چون تبحر و تمرین دارد.
    ضمن اینکه در اوایل انقلاب یک شمه کوچک از این جنگ نابرابر خیابانی رخ داد. خرداد 60 فکر نمیکنم از حافظه ایرانیها به راحتی پاک شود.

    پاسخحذف