ستاربهشتی، در بخشی از شکواییهای که از داخل زندان نوشت آورده بود: «... بنده عواقب هر اتفاقی که برایم پیش آید مقصر پلیس فتا میدانم و همینطور اگر اعترافی از بنده گرفته شود تحت شکنجه بوده ... در نهایت گزارش خود را تقدیم به شما می کنم و خواستار پیگیری این امر هستم». (+)
پس از حادثه ناگوار قتل ستار، زمانی که افکار عمومی میخواست در راستای اجرای عدالت حرکتی انجام دهد، سادهترین و اصلیترین موضوع که در نامه خود ستار مورد تاکید قرار گرفته بود مورد غفلت واقع شد: «شکایت از پلیس فتا». من پیش از این هم اشاره کردم که نهادهای بسیاری از جمله احزاب و گروههای سیاسی نسبت به این واقعه واکنش نشان دادند اما هیچ کدام به صورت مشخص خواسته ستار را مطرح نکردند: «شکایت از پلیس فتا» و تبلور ساده و ابتدایی آن «برکناری رییس پلیس فتا و محاکمه بازجویان».
خوشبختانه، بدون اینکه نهادهای اجتماعی این مطالبه مشخص را مطرح کنند و احتمالا صرفا بر پایه همان موج خبری ایجاد شده، مطالبه نخست تحقق پیدا کرد و رییس پلیس فتا برکنار شد. مطالبه دوم هم گویا در مجاری قوه قضائیه پیگیری میشود و اگر افکار عمومی حساسیت خود را در مورد آن از دست ندهند قطعا به آن رسیدگی خواهد شد. (اینجا بحثی بر سر جزییات یک دعوی قضایی و یا مسئلهای انتزاعی به نام «عدالت واقعی» نداریم) با این حال تجربه شهادت ستار بهشتی برای من یک درس مشخص داشت: «نخبگان سیاسی و اجتماعی ما یا اصلا به کارکردهای خود واقف نیستند و یا دچار کرختی و رخوت و ناامیدی شدهاند»!
این مسئله صرفا در بحث قتل ستار بهشتی خلاصه نمیشود. مطالبات بسیار دیگری که اتفاقا اجتماعی و فراگیر هستند را نیز میتوان نام برد که آشکارا در دل جامعه ظرفیت طرح و پیگیری دارند اما نخبگان اجتماعی برای ابراز آن پیشقدم نمیشوند. برای مثال من صرفا به دو مورد ساده اما آشنا در فضای مجازی اشاره میکنم:
1- برخوردهای ناشایست پلیس زیر پوشش «گشت ارشاد». پس از موسوی و کروبی که در شعارهای انتخاباتی خود وعده توقف این عملکرد خشن پلیس را دادند، هیچ گاه دیگر نخبگان اجتماعی واکنش مشخصی به این پدیده شایع نشان ندادند و هیچ کس از دل جامعه خواستار توقف و یا پیگیری حقوقی این برخوردها نشد.
2- تبعیضهای مذهبی! از برخورد با خانقاه دراویش گنابادی گرفته تا محرومیت هموطنان اهل سنت از داشتن یک مسجد جامع در شهر تهران و یا تحت فشار قرار دادن نوکیشان. اخبار این برخوردها به صورت روزانه منتشر میشود و به اطلاع همه ما میرسد اما هیچ کس حرکتی را آغاز نمیکند که دیگران بخواهند از آن حمایت کنند.
پیش از ارایه راهکار، باید مرور کنیم که چرا این مطالبات، علیرغم ظرفیت بالای اجتماعی به صورت موثر پیگیری نمیشوند.
از پرونده ستار چه درسهایی میتوان گرفت؟
(برای پیگیری بحث کاملتر این بخش مراجعه کنید به یادداشت «برای پرهیز از تکرار سرنوشت ستار بهشتی میتوان بسیج عمومی تشکیلداد»)
به گمان من از بازخوانی چندین تجربه موفق و البته ناموفق در پیگیری موارد قانون شکنی حکومت، میتوان به سه عامل اصلی رسید که وجود آنها در کنار یکدیگر امکان موفقیت در پیگیری مطالبه را تا حد خوبی افزایش میدهد و در عین حال نبود هر یک از آنها به ابتر ماندن طرح مطالبه منجر خواهد شد. این سه عامل عبارتاند از:
- ایجاد حساسیت عمومی و همگانی در توده جامعه
- ایجاد حساسیت سیاسی
- پیگیری گسترده و مداوم
در مورد دو عامل نخست به همان یادداشت پیشین مراجعه کنید اما در مورد عامل سوم میخواهم دوباره بر روی این مسئله تاکید کنم که یک پیگیری گسترده و مداوم تنها در صورتی امکانپذیر است که مطالبه، به صورتی کاملا صریح و شفاف مطرح شده و البته در مجاری قانونی طرح شود. اگر صرفا بگوییم «به قتل ستار بهشتی رسیدگی شود» اصلا محوریتی برای پیگیری مطالبه خود نداریم. چه زمانی رسیدگی شده؟ در چه مرحلهای این رسیدگی تکمیل شده؟ دفعه بعد که خواستیم بیانیه بدهیم چه بگوییم؟
خوشبختانه در پرونده حاضر، برخی نمایندگان مجلس مطالبه صریح «برکناری رییس پلیس فتا» را مطرح کردند که محقق شد. اما در موارد بعدی، این نخبگان و یا احزاب سیاسی و گروههای اجتماعی هستند که مشخصا باید مطالبه را تعیین و مطرح سازند. در مرحله بعدی نیز تا زمانی که بحث به مجاری حقوقی کشیده نشود قابلیت پیگیری ندارد. یعنی نه ما میدانیم که این مطالبه چطور باید تحقق یابد و نه حتی حاکمیت دقیقا متوجه خواهد شد که ما چه میگوییم و چطور باید آن را بپذیرد! دقت داشته باشید که ممکن است در مواردی حاکمیت حاضر به پذیرش یک مطالبه باشد اما صرفا به دلیل شفاف نبودن خواستهها حاکمیت دچار این تردید شود که اگر یک قدم عقب برود مخالفان باز هم راضی نخواهند شد و جلوتر میآیند. اما وقتی صریح گفته شود که مثلا «محاکمه علنی بازجوهای ستار را میخواهیم» آن وقت خیال همه راحت میشود و امکان موفقیت وجود دارد.
حالا چه کسی باید این مطالبات را مطرح کند؟ قطعا مراجعی که رسمیت کافی داشته باشند. این رسمیت لزوما حقوقی نیست، افکار عمومی است که یک مرجع را به رسمیت میشناسد یا نمیشناسد. اما وقتی هیچ یک از نهادها و یا چهرههای مورد وثوق جامعه پیشقدم نمیشوند، و یا میشوند اما حرف بیربط میزنند، آنگاه چه باید کرد؟ این دقیقا همان مسئلهای است که به عنوان «انگیزش از پایین» میخواهم مطرح کنم.
«چرخ کوچک - چرخ بزرگ»*
خیلی ساده نام میبرم تا مسئله شفاف باشد. من به شخصه انتظار دارم سیدمحمد خاتمی برخی مطالبات اجتماعی را که خودش هم میداند در جامعه وجود دارد مطرح کرده و پیگیری کند. مثلا وقتی همه دارند برای سلامتی نسرین ستوده ابراز نگرانی میکنند ایشان یک اقدام عملی انجام دهند. در این مورد، خاتمی آن نهاد مورد رسمیت میشود. (یک زمانی نگاهها به سوی شورای هماهنگی راه سبز امید بود که متاسفانه آنقدر فرصتسوزی کرد که مشروعیت خود را از دست داد) اما میبینیم که معمولا دو اتفاق میافتد: یا اینکه این شخص و یا نهاد اصلا واکنشی نشان نمیدهد و یا اینکه واکنش نامربوط نشان میدهد. مثلا یک بیانیهای میدهد و از وضعیت زندانیان سیاسی ابراز نگرانی میکند. و یا در لفافه میگوید که «حاکمان هوشیار باشند که بنابر وعده الاهی ظلم پابرجا نخواهد ماند». خب آشکار است که از چنین تعابیری دستاوردی کسب نخواهد شد. (به قول معروف آبی گرم نمیشود)
در چنین مواردی فضای مجازی معمولا خودش دست به کار میشود. در شبکههای مختلف کمپین تشکیل میشود و یا طوفان تویتری به راه میاندازند و طومار مجازی جمع میکنند. باز هم میدانیم که این حرکات جای خالی یک مطالبه مشخص حقوقی را پر نخواهند کرد چرا که حاکمیت این حسابهای کاربری مجازی را به رسمیت نمیشناسد. (حق هم دارد؛ چرا که فضای عمومی جامعه هم نه از این توفانهای مجازی اطلاع دارد و نه آنها را به رسمیت میشناسد)
پس چاره کار در چیست؟ من میگویم در «انگیزش از پایین» یا «انتخاب واسطههای انتقال مطالبه». یعنی طومار مجازی شانسی ندارد که بتواند دستگاه قضایی را برای محاکمه یک بازجوی خاطی متقاعد کند، اما احتمالا برای اینکه یک سری از چهرههای مرجع را متقاعد کند که مطالبه مردم را بیان کنند شانس بالایی خواهد داشت! مثلا انبوهی از ای-میلها که به یک چهره سیاسی ارسال میشود و یا طومارهای بلند بالایی که امضا میشود و از او میخواهد که فلان مطالبه مردمی را مطرح کند. من به این حالت میگویم «انتخاب واسطه انتقال مطالبه» با کمک «انگیزش از پایین».
حالا هر گروهی میتواند متناسب با گرایش خود چهره و یا مرجع مورد تاییدش را خودش انتخاب کند. مثلا من شاید برای خاتمی، یا عبدالله نوری، یا حتی تعدادی از نمایندگان مجلس نامه بنویسم. فرد دیگری ممکن است برای گروه و یا شخصیت دیگری نامه جمع کند. در هر صورت، من احساس میکنم که نخبگان ما نیاز دارند که گروهی آنان را از کرختی کنونی خارج کنند. این گروه میتوانند یک جمع محدود در فضای مجازی باشند. اما اگر این اتفاق بیفتد و این نخبگان اجتماعی دست به کار شوند، آنگاه بازتاب آن در کل جامعه مشاهده خواهد شد و رخوت و رکود اجتماعی نیز برطرف خواهد شد.
پینوشت:
* چریکهای فدایی پیش از انقلاب یک نظریهای داشتند با عنوان چرخ کوچک و چرخ بزرگ که برای توجیه لزوم مبارزه مسلحانه به کار میرفت. خلاصه آن طرح البته در شکل و شمایل خشونتپرهیز همین میشود که عرض شد: «یک گروه کوچک مجازی نخبگان را تحریک میکنند. نخبگان که به راه افتادند جامعه را به راه میاندازند».
آفرین .بسیار متین و مستدل می نویسی. به نظرم ما بیشتر به چنین تحلیل و تعقل نیازمندیم تا شعارهایی از سر احساس. اگر جسارت نباشد ، ادامه بده.
پاسخحذفدر ضمن تا آن جا که من می دانم ،آن تئوری مربوط به موتور بزرگ و کوچک است نه چرخ .
این مطلب مربوط به پست قبلی است ( مجوز انتشار.... )
پاسخحذفتمام ملل مدیون اروپائیان هستند، چون تقریبأ تمام داشته های بشر را آنها بوجود آورده اند، بخصوص مللی مانند ما که حتی لباس زیرمان ابتکار خودمان نیست.
در حوزه اندیشه نیز چنین است، باورها و عقایدی که داریم هیچکدام ابتکار خودمان نیست.
این بنده های خدا ( غربیها ) در یک جا اشتباه کردند و اگر این یک اشتباه نبود موفقیت آنها در ساختن جهانی بهتر، خیلی بیشتر از امروز می بود.
آنها فکر کردند و می کنند که آزادی و دمکراسی در هر جامعه ای قابل اجرا و مفید است، حتی در قبیله ای دور افتاده!!
نمی دانید که این تصور اشتباه چه دردسرهایی برای جهان بوجود آورد، چه جوانانی را بزیر خاک برد، چه حکومتهای موفقی را سرنگون کرد، چه کشورهایی را دچار بی ثباتی کرد، چه فقر و فلاکتی بوجود آورد،... بدون آنکه هیچ نتیجه ای داشته باشد!!
. . .
روشنفکران ما هم به تقلید از غرب فکر می کنند که آزادی بیان شرایط نمی خواهد، اگر دقت کنید در تمام تحلیل ها وقتی خواهان آزادی بیان می شوند هیچ اشاره ای به وجود ظرفیت لازم در بین نویسندگان نمی کنند.
بله ما درست مانند غربیها فکر می کنیم نوشته بد وجود ندارد به همین خاطر است که در طول تاریخ معاصر هیچوقت کسی نگفت که فلان نوشته مغرضانه یا توهین آمیز بود یا لازم نبود یا ستیزه جویانه یا گمراه کننده بود یا آثار بدی داشت یا بهتر بود که نوشته نمی شد!! هیچکس نگفت که عالیجناب سرخپوش نتیجه خوبی نداشت ،گویا نوشته بد اصلأ وجود ندارد گویا همه نوشته ها خوب هستند .
این درست عقیده اروپائیان است آنها هم می گویند نوشته بد وجود ندارد حتی اگر فحش باشد!! ما این را از غرب آموخته ایم اما به این نکته توجه نمی کنیم که در غرب، اگر ده نفر فحش میدهند صد نفر هم با ادب هستند، اگر ده نفر ستیزه جویند صد نفر هم مسالمت جو هستند، اگر ده نفر اشتباه می کنند صد نفر هم به راه درست می روند به همین خاطر است که آزادی اجتماعات و آزادی بیان در انجا مشکلی بوجود نمی آورد.
واقعیت این است که بین جوامع رشدیافته و رشدنیافته تفاوتهای زیادی وجود دارد و انکار این تفاوتها به زیان ماست نه به نفع ما.
چرا ما در طول تاریخ حتی یک نوشته را محکوم نکردیم نگفتیم بد است، یعنی در صدسال گذشته یک نوشته اشتباه وجود نداشته؟ واقعیت این است که ما درست مانند غربیها اعتقاد داریم که نوشته بد وجود ندارد همانطور که مانند غربیها، قاشق و چنگال بدست می گیریم. بله در هر قبیله دور افتاده ای می توان از قاشق و چنگال استفاده کرد و مفید نیز هست اما فضای باز سیاسی اینگونه نیست.
. . .
این واقعأ ایراد بزرگی ست که ما در طول تاریخ هیچ رفتار و نوشته ای را زیر سوال نبرده ایم بلکه همیشه از نیروهای مقابل نظام جانبداری محض کرده ایم، حتی یک نفر نگفت که حمایت از دکتر معین اشتباه بود یک نفر نگفت که نوشتن عالی جناب سرخپوش هیچ نفعی برای جامعه نداشت.
این رفتار ما نه تنها اشتباه است نه تنها زشت است بلکه وحشتناک است ما در طول تاریخ معاصر هیچ حرفی و سیاستی را نگفتیم اشتباه است حتی سخن یک جوان 22 ساله!!
بدیهی است که چنین حالتی، نتیجه وحشتناک و تاسف باری بدنبال خواهد داشت و همان بس که پس از صد سال سرجای اولمان هستیم!!
واقعیت خیلی روشن است، مردم رشدنیافته چون به سن مسالمت نرسیده اند نمی توانند در نوشتن و یا اجتماعات، آزاد باشند. والسلام .
متاسفانه این طرز برخورد کلی به همه مسائل تحت تاثیر تفکر اصلاح ناپذیر بودن حکومت بوجود آمده و صرفا هدفش اینه که با یک اعلامیه یک خشت دیگه از زیر پای حکومت بکشه. این طرز تفکر آنقدر قوی هست که روی افکار کسانیکه خود را حتی برای بد ترین شرایطی اصلاحطلب معرفی میکنند سایه انداخته. در صورتیکه اصولا اینگونه مطالبات نباید تحت تاثیر موضع گیری سیاسی باشه و صرفا هدف کمک به بر طرف شدن مشکلات روزمره مردم رو داشته باشه. این رویکرد هست که جاش در بین موضعگیریهای سیاست مداران ما خالیه و برای همین نمیتونند ارتباط محکمی با مردم برقرار کنند. حتما هم نباید اتفاق خاصی بیفته تا کسی براش اقدامی انجام بده. هزاران مشکل روزمره مردم هست که میتونه دستمایه قرار بگیره و خواسته مشخصی برای پیگیری باشه. مثل مشکلات کارگرانی که حقوقشون عقب افتاده یا اخراج شده اند. یا معلمهای پیمانی و از این قبیل مشکلات که فراوان هستند.
پاسخحذفما از یکطرف دوست داریم کوچکترین اتفاقات رو - درست یا غلط - به پای شخص اول مملکت بنویسیم و از طرف دیگه انتظار داریم حاکمیت هم فرش قرمز برامون پهن کنه. بنظر من این یک تناقض اساسی هست که باید حل بشه.
سعیدی
آقا یوسفی
پاسخحذفدر اینکه جامعه ما با جوامع غربی تفاوت زیادی داره با شما کاملا موافقم ولی از نظر من یک فرق اساسی اینه که قدرت حاکم بجای اینکه خودشو از نظر فکری تقویت کنه و ایدئولوگهای خودشو بوجود بیاره که بتونه بر فضای فکری جامعه حاکم بشه راه آسونتر یعنی زور رو انتخاب میکنه. و چون زور گفتن هم هنوز در فرهنگ ما منفور نیست بلکه پذیرفته شده، حتی افراد متفکری مثل شما هم آنرا توجیه میکنند.
در جوامع غربی قدرت حاکمه راههای مقابله نرم افزاری با مخالفان فکری خودشو پیدا کرده و یا به گفته چامسکی آنقدر بر فضای انتشاراتی تسلط داره که بدون زور هر چیزی رو که بخواد سانسور میکنه.
سعیدی