ویکیپدیا در توضیح واژه «کلیشه» میگوید: «کلیشه یا تفکر قالبی به یک نظر از پیش تشکیلشده در ذهن جمعی گروههایی از جامعه اشاره دارد، که مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران شده و ویژگیهای خاصی را به تمام اعضای یک گروه دیگر یا مجموعهای متفاوت نسبت میدهد».(+) به باور من، «16آذر» و «جنبش دانشجویی» از رایجترین کلیشههای فضای سیاسی جامعه ما هستند. به نمونههای زیر دقت کنید:
نخست: نامه «مجید درّی» از زندان:
«مجید درّی» در بخشی از نامه اخیر خود به مناسبت روز دانشجو آورده است: «دانشگاه را همچنان نماد اعتراض و مقابله با استبداد میدانم و معتقدم هر حرکتی از دانشگاه آغاز میشود و علت خفه کردن شدید دانشگاه هم این است، چرا که دانشجو تن به ذلت نمیدهد». (+) از نگاه من، این بخش از سخنان مجید درّی عزیز، دستکم بر پایه سه «کلیشه» بناشده است:
1- کلیشه «دانشگاه نماد اعتراض»:
من به درستی نمیدانم این مفهوم تکراری و دستمالی شده «نماد اعتراض» در ذهن شنوندگان چه تصویری ایجاد میکند. صرفا میتوانم برای این تصویر گمانهزنی کنم. مثلا «ارنستو چهگوارا» برای سالهای سال در میان بخش عمدهای از مردم جهان نوعی «نماد مبارزه» بود. در نمونهای وطنی میتوان گفت «دکتر محمد مصدق» به نوعی «نماد ملیگرایی» بدل شده است. اما اینکه «دانشگاه نماد اعتراض است» یعنی چه؟ من فکر میکنم نخستین تصویری که شنیدن نام «دانشگاه» در اذهان بسیاری از ایرانیان ایجاد میکند «مدرک تحصیلی» است! تقریبا تمامی خانوادههای ایرانی آرزو دارند فرزندانشان وارد بهترین دانشگاهها شوند. دانشآموزان نیز دستکم از سالهای پایانی دبیرستان تمام دغدغهشان معطوف کنکور و دانشگاه میشود. بسیاری هم به دانشگاه راه پیدا نمیکنند و افسوساش را تا پایان عمر یدک میکشند. خلاصه اینکه دانشگاه در فرهنگ ایرانی یعنی یک پل ارتباطی به سوی خوشبختی، به ویژه برای اقشار پایین دست که مثلا با اتکا به سرمایههای مالی خود چنین امکانی را ندارند و امیدوار هستند با مدرک دانشگاهیشان فرصت ارتقای زندگی پیدا کنند. همین تصویر را در بین دانشجویان هم کاملا میتوانید مشاهده کنید. جایی که رویاهای دانشجویی، متناسب با مراتب تحصیلی کاملا ردهبندی شده است: «گروه اول رویای مهاجرت به دانشگاههای خارج را دارند؛ گروه بعدی رویای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و گروه بعدی رویای کسب موقعیت شغلی مناسب». خلاصه اینکه من گمان میکنم اگر یک نظرسنجی میدانی انجام شود، همانطور که احتمالا از هر ده ایرانی، 9 نفر دکتر مصدق را با «ملیگرایی» یا «ملی شدن صنعت نفت» توصیف خواهند کرد و یا نام «چهگوارا» آنها را به یاد اعتراض و مبارزه خواهد انداخت، با شنیدن نام دانشگاه به یاد «موقعیت بهبود وضعیت زندگی» و یا چیزی شبیه این خواهند افتاد و نه «اعتراض»!
2- کلیشه «هر حرکتی از دانشگاه آغاز میشود»:
این یکی، در ظاهر یک ادعای بدون سند و در اصل برگرفته از یک کلیشه قدیمی است. کلیشهای که شاید ریشه در همان ماجرای 16آذر سال 32 داشته باشد، با این حال هیچ مطابقتی با وضعیت ده سال گذشته کشور ما ندارد. برای مثال روی کار آمدن محمود احمدینژاد در سال 84 قطعا رویدادی مهم در تاریخ کشور ما بود که اتفاقا هیچ ارتباطی به دانشگاه نداشت و این اقشار پایین و ای بسا عامی (به معنای کم سواد) جامعه بودند که یک فصل از تاریخ سیاسی کشور ما را رقم زدند. (برخلاف خاتمی که حرکت خود در سال 75 را از دانشگاه شروع کرد) پس از آن، احتمالا شکلگیری جنبش سبز، بزرگترین رویداد مردمی-سیاسی یک دهه گذشته کشور بوده است. حرکتی که باز هم به هیچ وجه محصول رویدادهای داخل دانشگاه نبود و دانشجویان در بهترین حالت یک سری از اعضای ساده جنبش بودند، همانطور که کارگران و یا حتی بیکاران بودند. گمان میکنم حتی یک آمارگیری ساده از تعداد شهدا و حتی اسرای جنبش نیز نشان خواهد داد که دانشجویان هیچ برتری خاصی به دیگر اقشار جامعه ندارند. در نهایت اینکه هرچند لزومی ندارد که حتما یک جایی را پیدا کنیم و بگوییم «هر حرکتی از اینجا آغاز میشود»، اما برفرض هم که چنین اجباری داشته باشیم به نظر من خیلی برازندهتر و دستکم به صورت آماری واقعبینانهتر است که مثلا بگوییم «هر حرکتی از فضای مجازی شروع میشود»!
3- کلیشه «دانشجو تن به ذلت نمیدهد»:
این یکی را حتی به زحمت میتوان یک «کلیشه» قلمداد کرد. احتمالا بیشتر یک تعارف خودمانی از جنس نوشابه باز کردنهای ما ایرانیان برای همدیگر است. نیاز به تحقیقات خاصی هم ندارد. کافی است در روزهای امتحانات یک سری به دفاتر اساتید در دانشگاهها بزنید و ببینید که دانشجویان گرامی، نه برای آزادی و یا دموکراسی و یا میهنپرستی، بلکه برای دو نمره پایین و بالا چه گردنی پیش اساتید خم میکنند! از سوی دیگر، اتفاقا طی سه سال گذشته، هر حرکتی که به اسم دانشجویان رقم خورده بجز بسیج یک سری اوباش مزدبگیر چیز دیگری نبوده است. آن هم اوباشی که اتفاقا از داخل دانشگاهها انتخاب و بسیج شدهاند و در هرصورت «دانشجو» بودن آنها، مسئلهای نیست که بخواهیم انکارش کنیم.
فارغ از مصادیق و شواهد کاملا عینی در این مورد، به صورت نظری نیز میتوان پرسید که چه عاملی ممکن است سبب شده باشد تا یکی از اقشار جامعه ایرانی «تن به ذلت ندهند»؟ «تن ندادن به ذلت» از جانب یک قشر اجتماعی قطعا یک ویژگی فرهنگی است که باید پشتوانه و زیربنایی نظری نیز داشته باشد. پرسش من این است، در جامعهای که «غرور» از اساس صفتی ناپسند قلمداد میشود و «افتادگی» در فرهنگ و ادب و هنر و برداشتهای عامیانه مورد تحسین و تقدیر مداوم است، اساسا چگونه امکان دارد جماعتی با ویژگی «تن به ذلت نمیدهند» شکل بگیرد؟
توضیح اینکه «تن به ذلت دادن» لزوما یک تعبیر کلان سیاسی نیست (که اگر بود هم سالهای سال است که تن به ذلت دادهایم!). ما در زندگی و برخوردهای روزمره خود نیز به سادگی تن به ذلت میدهیم. از سر خم کردن دانشجو پیش استاد گرفته تا تملقگویی کارمند در برابر رییس و سکوت مشتری در برابر گرانفروشی بقال، همه و همه مورادی هستند از «ذلت پذیری» ایرانیان، تحت سایه فرهنگی که «تساهل» را در معنای «بیتعهدی، مسوولیت ناپذیری، تنبلی، بیعاری و فرار از هرگونه قاطعیت و پیگیری» ترویج میکند. به قول شاعر گرانقدر:
گفت آسانگیر کارها کز روی طبعسخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
دوم: بیانیه دفتر تحکیم وحدت
شاید کلیشهایترین عبارت در بیاینه دفتر تحکیم وحدت جایی باشد که میگوید: «با وجود تمام این فشارها، جنبش دانشجویی به راه خود ادامه خواهد داد». (+) من دقیقا نمیدانم تعبیر دوستان ما از «جنبش دانشجویی» چیست؟ اما مدتها است که عمیقا باور دارم گذاردن نام «جنبش» به وضعیت تحرکات دانشجویی کشور ما بجز سخیف کردن واژه «جنبش» هیچ نتیجهای ندارد. به گمان من «جنبش دانشجویی» دقیقا از آن تعابیری است که مفهوم «کلیشه» را عینیت میبخشد. یعنی «یک نظر از پیش تشکیلشده در ذهن جمعی که مانع قضاوت و شناخت منطقی میشود». متاسفانه، تکرار طوطیوار ترکیب «جنبش دانشجویی» بسیاری از دوستان ما را آنچنان در یک توهم و رویای شیرین فرو برده است که ابدا فرصت نمیکنند چشمان خود را به روی حقیقت موجود در دانشگاهها بگشایند تا رکود، بیتفاوتی و حتی بیعلاقگی و سیاستگریزی عمیق توده دانشجویان را به مسایل روز تشخیص دهد.
با این حال من گمان میکنم کلیشه اصلی این متن اساسا چیز دیگری است. یعنی ترکیبی که نه در متن این بیانیه، بلکه در عنوان و هویت نگارندگان آن به چشم میخورد: «دفتر تحکیموحدت»! من نمیتوانم باور کنم که هنوز گروهی از دوستان ما به خودشان این مشروعیت اخلاقی را میدهند که به عنوان «دفتر تحکیم وحدت» و به نمایندگی از دانشجویان بیانیه صادر کرده و حتی برای آنان تعیین تکلیف کنند؟ پرسش من این است که نگارندگان این متن چه کسانی هستند و بر پایه کدام ساز و کار به نمایندگی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدهاند؟ عنوان دفتر تحکیم وحدت تا آن زمان برازنده و قابل افتخار بود که انجمنهای اسلامی دانشجویان میتوانستند در انتخاباتی آزاد خود را نمایندگان دانشجویان بدانند و از مجموع خود دفتر تحکیم وحدت را به عنوان نماینده کل دانشگاههای کشور انتخاب کنند. وقتی که دیگر نه انجمنی باقی مانده و نه انتخاباتی در کار است، این دوستان با چه پشتوانه اخلاقی همچنان به خود اجازه میدهند منصوبان مادامالعمر و لایتغیری باشند با برچسب «نمایندگان جنبش دانشجویی»؟
تهنوشت:
دانشگاه صنعتی شریف، هیچ وقت یک پارکینگ رسمی برای خودرو دانشجویانش نداشته است. از قدیم بسیاری از کارمندان و اساتید و برخی دانشجویان ماشینهایشان را در داخل دانشگاه پارک میکردند. باقی هم در کوچههای اطراف دانشگاه جا میشدند. اما این چند سال اخیر، علیرغم اینکه فضاهای بسیار بیشتری در اطراف دانشگاه برای پارک ماشین دانشجویان ایجاد شده، تا چند خیابان آنطرفتر هم جای پارک نیست. گرداگرد دانشگاه را انبوهی از خودروهای گرانقیمت و آخرین مدل پر کرده که نوجوانان 18 تا 20 سال با آن به دانشگاه میآیند. اگر کسی به واقع میخواهد از وضعیت دانشجویان در دوره اخیر اطلاع پیدا کند، بد نیست اندکی به خودش زحمت بدهد و با این نسل جدید «شاسی بلند سوار» ارتباطی برقرار کند تا بفهمد کلیشههای رایج فضای سیاسی با واقعیت موجود دانشگاهها چه فاصله بعیدی دارند.
حتمأ شنیده اید که بسیاری از افراد معروف و غیر معروف در نوشته هایشان می نویسند:
پاسخحذفرژیم نفس های آخرش را می کشد!!
این سوال برایم مطرح شد که اینها چگونه متوجه شده اند؟ چه دلیل و نشانه ای برای این ادعا دارند؟
تا بلاخره به این نتیجه رسیدم که این جزو اصول جنگ است که شما مدام بگویید کار دشمن تمام است تا باعث دلگرمی نیروهای خودی بشوید. ( اگر به خاطر داشته باشید در زمان جنگ ما هم همین نظر را در مورد عراق داشتیم )
. . .
این عبارتهای (دانشگاه نماد اعتراض است، هر حرکتی از دانشگاه آغاز میشود، دانشجو تن به ذلت نمیدهد!! ) نیز از همین نوع است و باعث روحیه دادن به افراد خودی می شود.
واقعیت مطلق این است که ما از نظر تکاملی در مرحله ستیزه جویی قرار داریم و به چیزی جز درگیری، حذف و نابودی فکر نمی کنیم.