در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال 80، نارضایتی در بخشهایی از بدنه فعال جریان اصلاحات (به ویژه در میان دانشجویان) به اندازهای رسیده بود که حتی زمزمه انصراف خاتمی از حضور در دور دوم ریاستجمهوری به گوش میرسید. بسیاری گمان میکردند این نارضایتیها دستکم با کاهش محبوبیت او در انتخابات خودش را نشان دهد، اما نتیجه انتخابات، افزایش چشمگیر درصد آرای خاتمی، در عین کاهش مجموع آرای انتخابات بود. آن هم در شرایطی که حکومت برای سرشکن کردن آرا پروژه تعدد نامزدها را پیاده کرده بود.
چهار سال بعد، بخشی از بدنه جریان اصلاحات به این نتیجه رسیده بود که پس از خاتمی، اصلاحات باید «یک گام به پیش» بگذارد. تحلیل این جناح از جریان اصلاحات این بود که «مردم» دیگر بیشتر از این تحمل مدارا به حکومت سلطانی را ندارند، پس اصلاحطلبان باید در ادامه راه هدف خود را مقابله با «حکم حکومتی» قرار دهند.* همان زمان گروههای دیگری به همین مقدار هم بسنده نکرند و از اساس مشارکت در انتخابات را مردود دانستند. دو جریان شاخص این گروه، نخست تشکلهای دانشجویی (نظیر دفترتحکیم وحدت و سازمان ادوار) بودند که با شعار «رفراندوم» انتخابات را تحریم کردند. گروه دیگر، مجموعهای بودند که با عنوان «فعالین حقوق زنان» گرد هم جمع شدند تا در رویای کسب ایدهآلهای برابریخواهانه زنان را به تحریم انتخابات دعوت کنند. این گروه در آستانه انتخابات فراخوان تجمع «22 خرداد 84» را صادر کرد.
خلاصه ماجرا اینکه، در فضای رسانهای منتقدان حاکمیت، دعوا بر سر این بود که تداوم مسیر اصلاحات انکار حکم حکومتی با ابزار انتخابات است یا یکسره کردن تکلیف حکومت با شعار تحریم و رفراندوم. نتیجه کار اما اقبال شهروندان به فردی بود که فقط یک عبارت ساده را تکرار میکرد: «مشکل مردم ما اقتصاد است. ما باید مسئله اقتصاد را حل کنیم».
* * *
تعداد تحلیلهای تاریخی از فرآیند انقلاب سال 57 از شمار بیرون است. هرکسی از جنبهای آن را نقد و بازخوانی کرده، اما تمام این تحلیلها اگر بی حب و بغض ارایه شوند در نهایت به یک نتیجه میرسند: «نتیجه آن انقلاب، در نهایت روی کار آمدن همان حکومتی بود که دیدیم. تمام آنان که گمان میکردند خیزش انقلابی مردم، در راستای اهداف «دموکراتیک»، یا «سوسیالیستی» یا «ملیگرایانه» آنان پیش خواهد رفت دچار اشتباه محاسباتی بودند». این شیوه از بازخوانی تاریخ، میتواند در مورد هر یک از دیگر بزنگاههای سیاسی کشور مورد استفاده قرار گیرد. یعنی ما امروز هم میتوانیم با مراجعه به یک سری آمارهای اقتصادی-اجتماعی دریابیم که چرا در سال 76، علیرغم تصور غالب حکومت و حتی منتقدان، توده مردم به صورتی خیره کننده به جریان اصلاحات اقبال نشان دادند. همانطور که میتوانیم تحلیل کنیم با توجه به سطح رشدیافتگی اجتماعی و شکاف عمیق طبقاتی در کشور، نتیجه انقلاب 57 طبیعتا همانی بود که شد. مشکل کار از زمانی آغاز میشود که تمام این تحلیلها، صرفا پس از وقوع حادثه و ای بسا با گذشت چند سال پس از آن ارایه میشود و البته هیچ کدام از تحلیلگرانی که در زمان وقوع، تحلیلهای اشتباهی ارایه داده بودند، پس از اثبات اشتباهشان آن را نمیپذیرند. اینجا ما معمولا با «توجیه» به جای «پذیرش» مواجه هستیم.
برای مثال، فعالین حقوق زنان، نه تنها پس از گذشت هشت سال نمیپذیرند که طرح آن مطالبات و رادیکال کردن فضا در راستای تحریم انتخابات و برگزاری آن تجمعات پر سر و صدا یک اشتباه تاریخی بود، بلکه با یک فرار به جلوی آشکار، بزرگترین نقطه شکست جریان رفع تبعیض علیه زنان طی سه دهه گذشته را به عنوان «نقطه عطف تاریخی» برای «اتحاد و ائتلاف» زنان معرفی میکنند. قطعا ناظر تاریخی با یک مقایسه سرانگشتی میان وضعیت زنان در دوران هشت ساله اصلاحات، با وضعیت زنان در دوران هشت ساله پس از آن «نقطه عطف تاریخی» قضاوت خواهد کرد که واقعیت ماجرا از چه قرار بود. به همین ترتیب، جریانات دانشجویی هم باید پاسخگو باشند که از حرکت شتابان به سمت شعار «تحریم و رفراندوم» چه دستاوردی برای فضای دانشگاهها به ارمغان آوردند و چه ویرانهای از نهادهای دانشجویی و انجمنهای مستقل بر جای گذاشتند؟ حتی جریانات اصلاحطلب هم باید پاسخ بدهند که با چه تصوری از جامعه گمان میکردند مطالبه اکثریت مردم ایران در سال 84، تداوم جدال بر سر «حکم حکومتی» است؟
* * *
به باور من، شگفتیها از زمانی آغاز میشوند که «تحلیلهای رسانهای» با واقعیتهای اجتماعی از اساس در دو سوی کاملا متضاد به حرکت میافتند. نخستین دلیل این رویداد را من در سیطره «تحلیلگران رسانهای» میدانم. «تحلیلگر رسانهای» یعنی کسی که صرفا اخبار رسانههای مجازی را به هم پیوند میدهد و چکیده و خلاصه این اخبار را با برچسب «تحلیل» روانه بازار میکند. ویژگی «تحلیل رسانهای» این است که در آن هیچ اثری از فاکتورهای اصلی قضاوت در مورد جامعه نیست، بلکه همه چیز بر پایه برچسبهای کلیشهای است که به جامعه نسبت داده میشود. برای تحلیلگر رسانهای ابدا مسئلهای به نام «نرخ رشد اقتصادی کشور» اهمیتی ندارد، در حالی که تمامی شهروندان جامعه، در زندگی روزمره خود تبعات افزایش یا کاهش این نرخ را لمس کرده و درک میکنند. برای تحلیلگر رسانهای نرخ بودجه عمرانی در یک دولت اهمیتی ندارد، در حالی که تمامی کارگران و کارفرمایان کشور (که در مجموع بیش از نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند) کوچکترین تغییرات در این بودجه را درک کرده و با تمامی زندگی خود را در پیوند با کاهش یا افزایش آن مشاهده میکنند.
اگر چنین روندی ادامه یابد، یعنی تحلیلگران اجتماعی-سیاسی جای خودشان را به «تحلیلگران رسانهای» بدهند، نتیجه آن میشود که شکاف میان شعارها و مطالبات مطرح شده در میان اقلیت دارای رسانه، با مطلوبات و عکسالعملهای اکثریت جامعه یک فاصله بعید پیدا میکند که یا تمامی طرفین درگیر را شگفتزده میکند و یا صرفا زمینه را برای استفاده یک نیروی اندک اما دارای شم سیاسی-اجتماعی خوب فراهم میکند که با پرکردن این شکاف یک شبه ره صد ساله را طی کند.
* * *
برای اینکه من بتوانم از دیدهها و شنیدههای خودم از فضای جامعه و فاصله حیرتآور آنها با برخی از جهتگیریهای رسانهای در فضای مجازی صحبت کنم، نیازمند ارایه نمونههای قابل اعتنایی هستم که فعلا در دسترس نیست. اما اگر بخواهیم فضا را به همین شبکههای مجازی محدود کنیم، به سادگی میتوان دریافت که میان فضای ذهنی آنانی که مثلا از خاتمی میخواهند که «فداکاری کرده» و «آبروی خود را قربانی منافع ملی کند»(+ و +) و وارد انتخابات شود، با فضای ذهنی آنانی که گمان میکنند در جایگاهی هستند که باید برای خاتمی خط و نشان بکشند یا شرط و شروط تعیین کنند، چه شکاف عمیقی وجود دارد. در خوشبینانهترین حالت، (یعنی اگر هر دوی این جماعت از مرحله پرت نباشند) باید گفت که دستکم یکی از این دو گروه هیچ ارتباطی با توده جامعه خودش ندارد و به زودی با یک شگفتی بزرگ مواجه خواهد شد. تا آن زمان من فقط میتوانم به جدول آمار اشتغال خیره شوم و به این فکر کنم که این ارقام ساده چه پیامدهای گستردهای در میان میلیونها شهروند و خانوار ایرانی داشته است و برای هزارمین بار به گوش خودم بخوانم: «آن چیزی که ممکن است برای امثال بنده یک سری عدد باشد که تا دیروز نمیدانستهایم و امروز فهمیدهایم، برای توده شهروندان حقیقتی است که هر روز با آن سر و کار دارند و بدون هیچ نمودار و آماری هم به خوبی آن را لمس کرده و در موردش قضاوت میکنند».
پینوشت:
* من خودم به همین جناح از جریان اصلاحات وابسته بودم و تا جایی که یادم میآید، به تعداد دفعاتی که ذکر آن روزها رفته ابراز پشیمانی و پوزش کردهام. یک بار دیگر هم اینجا به اندازه خودم از آن همه اشتباه و توهم پوزش میخواهم!
شما به درستی به این نتیجه رسیده اید که فعالان و صاحبنظران سیاسی ما قدرت تشخیص مسائل را ندارند و تقریبأ تمام رفتار و افکارشان در گذشته اشتباه بوده است.
پاسخحذفشما یک قدم به حقیت نزدیک شده اید چیزی که در جامعه ما کم نظیر است اما هنوز تا حقیقت یک گام دیگر فاصله دارید و آن اینکه قبول کنید، مردم هم مانند صاحبنظران و فعالان سیاسی قادر به تشخیص مسائل نیستند و تمام رفتارهای صحیح آنها اتفاقی بوده است.
. . .
بطور کلی علت رفتارهای سیاسی مردم و علت وقایع گذشته، معمایی ست که تاکنون افراد زیادی سعی کرده اند آنرا حل کنند، اما همچنان لاینحل باقی مانده است.
تمام پاسخهایی که تاکنون ارائه شده، هر یک در جایی به تناقض می رسد و نمی تواند تمام وقایع را توجیه کند.
. . .
علت تمام رفتار و افکار ما این است که :
" ما بدنبال چیزی می گردیم که آنرا نمی شناسیم "
فرض کنید شما بدنبال خانه ای می گردید که نه آدرس آنرا دارید و نه آنرا می شناسید، آیا جستجوی شما نتیجه ای خواهد داشت!؟ آیا این جستجو بلاخره به پایان خواهد رسید!؟ غیر از این است که شما تمام خانه ها را نفی می کنید!؟ ممکن است بارها از جلوی همان خانه رد شوید!!
. . .
بعبارت دیگر مردم ما نمی دانند بهترین دولت یا حکومت چگونه است، اگر رئیس جمهوری بیاید که ده برابر ماهاتیرمحمد توانا و موفق باشد باز کسی متوجه توانایی او نمی شود!! چون معیاری برای ارزیابی وجود ندارد، تعریف دولت موفق مشخص نیست. ما نمی دانیم دولت خوب چه آثار و علائمی دارد.
به همین سبب است که ما همه را نفی می کنیم، به هیچکس وفادار نمی مانیم و همیشه بدنبال فرد جدید و شرایط جدید هستیم و به ناشناخته ها دل می بندیم.
. . .
به دیگر سخن اینکه
انتظارات ما مانند امتحان سختی است که در آن ضعیف و قوی هر دو مردود می شوند.
فرض کنید تواناترین و دلسوزترین فرد رئیس جمهور شود، دوسال بعد جامعه ما به شکلی در خواهد آمد؟
پاسخحذفتورم چقدر کاهش خواهد یافت؟ اشتغال چقدر افزایش، مطبوعات ... چگونه خواهد بود؟
. . .
مشکل ما در سیاست همین یک کلمه است.
یعنی نمی دانیم بهترین دولت چه آثار و نشانه هایی دارد.
نه تنها مردم عادی بلکه پرفسورهای دانشگاه هم نمی دانند.
. . .
البته این سوال ساده ای نیست دانشمندان غربی با آن همه علم و تجربه ای که دارند، باز هم تاکنون نتوانسته اند به این سوال پاسخ دهند.
آنها نتوانستند بهترین دولت و حکومت را تعریف کنند، لذا از روی ناچاری نشانه هایی را مشخص کردند.
گفتند:
حکومت یا دولتی خوب است که با رای مردم روی کار آمده باشد و آزادی ها را محدود نکرده باشد.
درواقع این هم تعریف دولت خوب نیست.
ایرانی ها با شروع عصر جدید، خیلی جدی تصمیم گرفتند که دارای بهترین حکومت شوند.
پاسخحذفخیلی تلاش و فداکاری کردند، تغییراتی زیادی هم بوجود آوردند.
اما وقتی ما بهترین حکومت را نمی شناسیم، ممکن است بارها به بهترین حکومت برسیم اما متوقف نشویم. باز هم جستجو را ادامه دهیم، باز هم مبارزه را ادامه دهیم.
رژیم گذشته با همه ایراداتش، یکی از بهترین سلسه های تاریخ بشر بود.
دولتهای سازندگی و اصلاحات از بهترین های منطقه چیزی کم نداشتند.
اینکه ما تعریف بهترین دولت را نمی دانیم موضوع خیلی مهمی است. ( البته روشنفکران مانند غربی ها فکر می کنند )
ما بی جهت همه را نفی می کنیم.
. . .
گذشته ها گذشته، افسوس که با این شرایط امیدی به آینده هم نیست.
نمیدانم چه تقدیری وجود دارد که غربیها هسته اتم را شکافتند، کهکشانها را کشف کردند، از اعماق زمین مطلع شدند اما در معرفی بهترین حکومت دچار اشتباه شدند.
پاسخحذفهمانقدر که اختراع الکتریسیته برای بشرمفید بوده، حذف این اشتباه هم همانقدر مفید خواهد بود.
. . .
تعریف بهترین دولت یا حکومت چیست؟
بهترین حکومت یا دولت، حکومتی است که امنیت و رشد اقتصادی ایجاد کند، فقط همین.
دیگر مهم نیست اگر با کودتا سرکار آمده باشد.
مهم نیست اگر روزنامه و انتخابات اصلأ نداشته باشد.
مهم نیست اگر حقوق بشر را رعایت نکند.
مهم نیست اگر اعدام زیاد باشد.
مهم نیست اگر در آن کشور فقر زیاد باشد.
مهم نیست اگر اختلاف طبقاتی زیاد باشد.
مهم نیست اگر دهها کاخ بسازد.
. . .
اگر ملتی دارای امنیت و رشد اقتصادی باشد بلاخره به همه چیز خواهد رسید.
مقداراین رشد اقتصادی در هر منطقه از جهان و با توجه به منابع آن کشور فرق می کند.
آقای یوسفی
پاسخحذفاگر مردم ایران دنبال چیزی هستند که نمیشناسند شما هم دنبال چیزی هستی که عملی نیست.
دولتی که با کودتا سر کار بیاد، دولتی که حقوق بشر را رعایت نکند، دولتی که در آن فقر و اعدام زیاد باشد...
نمیتواند امنیت و رشد اقتصادی ایجاد کند.
اینکه شما دنبالش هستی فقط در خیال شما پیدا میشه.
سعیدی
دنباله
پاسخحذفهمه ایرادهایی که به مردم ایان میگرید ممکنه درست باشه ولی مردم ایران یک واقعیتی هستند که نه میشه براحتی عوضشون کرد ونه میشه نادیده گرفتشون. پس راه حل باید با واقعیت منطبق باشه. در غیر اینصورت با راه حلهای چپ روانه هیچ تفاوتی نداره وبقول آرمان شما هم بعد از هر تحلیلت باید منتظر شگفتی باشی.
سعیدی
جناب سعیدی
پاسخحذفچیزی که من بدنبالش هستم در خیال نیست بلکه نمونه آن خیلی به ما نزدیک است!!
با یک ساعت پرواز می توانید ببینید!!
بله امارات، قطر،...