چند هفته مانده به نوروز ۹۲، سایت خبری انتخاب با انتشار خبری جنجالی، از تلاش اصلاحطلبان برای اعلام نامزدی «میرمحمود موسوی» خبر داد. (+) خبری که خیلی زود در تمامی سایتهای خبری داخلی بازتاب پیدا کرد و واکنشهای فراوانی را هم به همراه داشت. سایت انتخاب ادعا کرده بود که در جلسات اصلاحطلبان در حضور سیدمحمد خاتمی، میرمحمود موسوی همواره حضور دارد و دستکم دو گروه از اصلاحطلبان هم به شدت از نامزدی او حمایت میکنند. پس از گسترده شدن این شایعه در فضای خبری، میرمحمود موسوی در یک تماس تلفنی با روزنامه «جمهوری اسلامی» خبر را تکذیب کرد و گفت قصد کاندیداتوری در انتخابات پیش رو را ندارد. (+) با این حال من فکر میکنم کار میتواند به اینجا ختم نشود.
میرمحمود موسوی کیست؟
همانگونه که از نام او میتوان حدس زد، میرمحمود، برادر کوچکتر «میرحسین موسوی» است. در مجموع سایتهای خبری اطلاع چندانی از او به چشم نمیخورد. آنچه مشخص است او از نسل اول دیپلماتهای ایرانی در نظام جمهوری اسلامی بوده که در کارنامه سیاسی خود سابقه ماموریت در هند و پاکستان به عنوان سفیر جمهوری اسلامی را دارد. او مدتی سمت «مدیر کل آسیای غربی» در وزارت خارجه را بر عهده داشته و در حال حاضر نیز در معاونت پژوهشی وزارت خارجه مشغول پژوهش است. میرمحمود، بنابر گفته خودش، نخستین فردی در وزارت خارجه بوده است که برای یک کشور خارجی (ترکیه) یک دکترین تدوین کرده است.
یک برگ جدید برای بازی با دستهای خالی
در شرایطی که حکومت تمامی ابزارهای سیاستورزی را از دستان اصلاحطلبان خارج کرده، رسانههایشان را از آنها گرفته، جلسههایشان را در سطح دیدارهای خانوادگی محدود کرده و حتی به احزاب رسمی هم اجازه برگزاری نشست و تبادل نظر نمیدهد، به نظر میرسد دستان اصلاحطلبان برای سیاستورزی، آن هم در شرایط پیچیده انتخابات پیش رو بسیار بسته است. هرقدر که تیم دولت فرصت دارد با مخفیکاری و تکیه بر پول بادآورده مردم و قدرت مانور خود برای خودش شانس بخرد، و هر قدر که نهادهای شبهه نظامی-امنیتی فرصت و امکان دارند که برای «مهندسی معقول انتخابات» برنامهریزیهای «چند لایه و پیچیده» انجام دهند، اصلاحطلبان تا این لحظه تنها و تنها ناچار بودهاند بر روی آمدن یا نیامدن خاتمی به گمانهزنی و تبادل آرا بپردازند. آن هم به صورتی کاملا علنی و عمومی. (اگر هم بخواهند خصوصی صحبت کنند خودشان بهتر میدانند که تا فیها خالدون اماکن و مراکزشان توسط نهادهای امنیتی شنود میشود)
در چنین شرایطی، طرح گزینهای دیگر، برای خروج از وضعیت تکنامزدی اصلاحطلبان، دستکم میتواند این مزیت را داشته باشد که تمرکز رقبا را برای خنثی کردن نامزد قطعی اصلاحطلبان از بین ببرد. درست به مانند چهار سال پیش که هیچ کس تا روزهای پس از نوروز دقیقا نمیدانست که نامزد نهایی خاتمی خواهد بود یا موسوی. از سوی دیگر، ورود میرمحمود موسوی میتواند موج جدیدی از اقبال به سیاستورزی انتخاباتی را در میان منتقدان وضع موجود ایجاد کند. گروه بسیاری که تمایلی به حمایت از خاتمی ندارند اما از شنیدن نام «موسوی» نوعی اطمینان خاطر به دست خواهند آورد میتوانند حول گزینه میرمحمود به توافق برسند.
فراتر از همه این موارد، صرف طرح نام «میرمحمود موسوی» به عنوان یک نامزد انتخاباتی، آن هم دست در دست و دوش به دوش خاتمی، بهترین راهکار برای بازگرداندن نام و خاطره رهبران در حصر جنبش سبز به اذهان ایرانیان است. دقت کنید این بار، یادآوری نام رهبران در حصر و زندانیان سیاسی از طریقی سلبی و همراه با «روضه خوانی سیاسی» و «سوگواری» همراه نخواهد بود که در گوش مردم ناخوشایند آمده و نوعی واکنش منفی را به همراه داشته باشد. بلکه این یادآوری، همراه با نوعی نوید آینده و طرح یک روزنه امید است که قطعا میتواند اثرات مثبتی به همراه داشته باشد و مورد اقبال عمومی هم قرار گیرد. (مراجعه کنید به یادداشت: «به بهانه یک فیلم، جنبش نه به ناامیدی، نه به کودتا»)
آیا میرمحمود شانسی برای عبور از سد شورای نگهبان دارد؟
در حال حاضر پاسخ به چنین پرسشی ابدا برای من اهمیت ندارد و اساسا این پرسش را کاملا انحرافی و دستمایهای برای به حاشیه راندن بحث اصلی میدانم. با این حال، چنین پرسشی بیتردید طرح خواهد شد و اذهان بسیاری را مشغول خواهد ساخت. پس من هم از نگاه خودم به آن پاسخ میدهم. به باور من، از نظر قانونی اگر بخواهیم نگاه کنیم، میرمحمود موسوی تمامی شرایط نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را دارد. او مدتها سفیر جمهوری اسلامی و یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه بوده و چنین فردی قطعا «رجل سیاسی» محسوب میشود. همچنین هیچ نشانه و یا ادعایی مبنی بر فساد شخصی، مالی و یا سیاسی او تا کنون منتشر نشده است. در نهایت اینکه، میرمحمود، حتی طی چهارسال گذشته هم خودش را از اظهارنظرهای جنجالی پیرامون وقایع پس از کودتا دور نگه داشته و از این بابت هیچ اتهامی نمیتوان به او وارد کرد. (حتی میشود گفت در این رابطه از خاتمی هم اوضاع بهتری دارد)
با این حال، همانطور که گفتم بحث اصلی ابدا تایید رارد صلاحیت میرمحمود نیست. مساله اصلی یافتن یک برگ جدید، برای گسترش زمین بازی «سیاستورزی انتخاباتی» است. یعنی گزینهای دیگر که اصلاحطلبان بتوانند به کمک او نیروهای خود را بسیج کرده و جامعه را از رکود و رخوت خارج کنند. قطعا اگر اصلاحطلبان بتوانند با دوگانه «میرمحمود – خاتمی» نیروهای منتقد وضعیت موجود را بسیج کرده و در توده جامعه هم شور و هیجانی ایجاد کنند موفقیتی به دست آوردهاند که دستکمی از پیروزی در انتخابات ندارد. در واقع این بازی، بیش از آنکه صندوق رای را هدف قرار بدهد، کسب آرای عمومی در سطح جامعه و در اذهان شهروندان را هدف قرار داده و به دنبال ایجاد حس همدلی و اتحاد برای ایجاد تغییر در کشور است. حال اگر با ایجاد شدن این موج گسترده، امکان حضور انتخاباتی یکی از این دو نفر هم فراهم شود که چه بهتر. اما اگر هم فراهم نشد باز هم اصلاحطلبان میتوانند دستاورد قابل توجهی از بزنگاه انتخابات کسب کنند.
پینوشت:
برای آشنایی بیشتر با اندیشههای میرمحمود موسوی میتوانید به دو یادداشت وی در حوزه بینالملل مراجعه کنید:
فرموده اید:
پاسخحذف" در شرایطی که حکومت تمامی ابزارهای سیاستورزی را از دستان اصلاحطلبان خارج کرده،..."
. . .
این نشان میدهد که اصلاح طلبان درگذشته ابزارهایی داشته اند که امروز ندارند.
براستی چرا فضای دمکراتیک در جامعه ما پایدار و فزاینده نیست؟ چرا همیشه رو به زوال و نابودی می رود؟
در دهه بیست ما شرایطی داشتیم که چیزی از انگلستان کم نداشت. همچنین سالهای بعد از 57 و 76
. . .
از کوزه همان تراود که در اوست.
اگر ما کسی را دوست نداشته باشیم هر چقدر که مواظب رفتار و گفتارمان باشیم باز هم آن طرف احساس خواهد کرد.
ما ایرانی ها به اقتضای سن سیاسی مان، به اقتضای شرایط فرهنگی و ژنتیکی مان همیشه سرنگون طلبیم و از روی ناچاری و بطور موقت به مشارکت دمکراتیک تن میدهیم. به همین سبب است که فضای دمکراتیک رشد نمی کند.
بدیهی است چنین مشارکتی به دل حکومت نمی نشیند. فضا و شرایطی مانند اروپا ایجاد نمی کند.
الان اصلاح طلبان خواهان یک مشارکت دمکراتیک در اداره کشور هستند.
اما هدف شان از این مشارکت ساختن پالایشگاه و پتروشیمی نیست، به تنها چیزی که فکر می کنند فرصتی برای ایجاد تغییر است.
. . .
شاید در پاسخ چنین گفته شود که نود درصد اصلاح طلبان سرنگون طلب نیستند.
نکته ظریف همین جاست.
" " تغییرات زیاد هم چیزی کمتر از سرنگون طلبی نیست." "
آرزوهای بزرگ هم چیزی کمتر از سرنگون طلبی نیست.
ما ایرانیها قومی آرزوباز هستیم، قومی خیالباف و خیال پرداز.
اگر چنین نیست شما یک آرزوی متوسط را فقط نام ببرید!! ببینید می توانید؟!!
. . .
تاحالا شنیده کسی یا گروهی بگوید:
ما فقط بازگشت کشور به شرایط سالهای 80 تا 84 را خواهانیم!! به این می گویند آرزوی متوسط
فضای دمکراتیک زمانی پایدار و فزاینده می شود که خواسته های ما قابل اجرا و در دسترس باشد.
. . .
بعنوان مثال در پایان نوشته اید:
" ایجاد حس همدلی و اتحاد برای ایجاد تغییر در کشور است. "
این تغییر دیگر یک تغییر کوچک نیست زیرا تغییرات کوچک نیازی به " اتحاد " ندارد.
. . .
و در پایان
حساب مدیران اجرایی اصلاح طلب و در راس آنها خاتمی از بخش سیاسی اصلاح طلب جداست.
گناهی بزرگتر از این نیست که جامعه را از مدیران اصلاح طلب محروم کنیم.
بعبارت دیگر می توان گفت:
جامعه ما بجز مدیران اصلاح طلب مدیر دیگری ندارد.
دولت نهم و دهم با بی انصافی و بی رحمی تمام، سرنوشت مردم را بدست کسانی سپرد که در واقع افراد معمولی بودند.