یک مقام پلیس فضای مجازی ایران (فتا) ادعا کرده است که «فیسبوک» عامل یک سوم از طلاقهای کشور است. (+) خبرهای دیگری نیز از افزایش روزافزون نرخ طلاق در کشور حکایت دارند که میتواند تایید کند گسترش نفوذ اینترنت یا شبکههای اجتماعی و خبری جدید «میتواند» به یک عامل جدید طلاق در کشور ما بدل شده باشند. اما پرسش من این است، این اتفاق لزوما در همین جنبه منفی که مسوولین انتظامی بر روی آن تاکید دارند خلاصه میشود یا اینکه میتوان از منظری دیگر آن را به فال نیک گرفت؟ برای پاسخ به این پرسش، میتوان به دو روایت قابل تصور از ادعای مقام پلیس فتا استناد کرد.
روایت نخست: شناخت نادرست ناشی از رابطه بیمار
احتمالا باید برقراری و گسترش «ارتباط» را اصلیترین کارکرد شبکههای اجتماعی، از جمله شبکههای مجازی قلمداد کرد. در جامعهای همچون کشور ما که عرصه عمومی توسعه قابل توجهی نیافته و شبکههای اجتماعی در فضای حقیقی شکل نگرفتهاند، تمام بار این ارتباطها بر دوش شبکههای مجازی افتاده است. یعنی وقتی شما به ندرت میتوانید در محل سکونت خود عضو یک مجموعه شهری باشید که در آن با افراد جدید آشنا شوید، مکان مناسبی برای گردهمآیی منظم داشته باشید و مثلا یک فعالیت مشترک با هم انجام دهید، ناخودآگاه تمامی این نیازها را در شبکههای مجازی پیگیری میکنید. جایی که در برابر این مزایایی که برای شما فراهم میکند، معایت خاص خودش را هم دارد.
برای مثال میتوان حدس زد ارتباطی که در یک شبکه اجتماعی غیراینترنتی، مثلا یک «مردم نهاد» (N.G.O) مدنی شکل میگیرد بسیار شفافتر و آگاهانهتر از ارتباطی است که در پس شبکههای اجتماعی مجازی شکل میگیرد. حتی در سطح ملزوماتی ساده مثل تصاویر افراد هم این تفاوتها را میتوان درک کرد. (به قول معروف هیچ کس به خوشگلی تصاویرش در فیسبوک نیست!) به هر حال، در یک ارتباط مداوم رو در رو، شناختی که میتوان نسبت به افراد دیگر کسب کرد قطعا عمیقتر از شناختی است که در شبکههای مجازی ایجاد میشود. از این منظر، شاید بتوان روابطی را که صرفا در شبکههای مجازی شکل میگیرند «روابط بیمار» قلمداد کرد. یعنی این روابط، ملزومات طبیعی یک رابطه سالم را ندارد. افراد از نزدیک یکدیگر را لمس نکردهاند و رابطه از ابتدا ناقص شکل گرفته است. (چند فاکتور برای یک رابطه کامل وجود دارد؟ من دقیقا نمیدانم. یک سری نکات ریز وجود دارد که دشوار بتوان آنها را طبقهبندی کرد اما در عمل نقشی حیاتی دارند. مثلا تن صدای افراد. شیوه بیان آنها. نوع حرکت چشمان و نگاه کردنشان. شیوه پوشش، راه رفتن، سلام کردن و حتی بوی بدنشان و ...)
تا بدینجای امر، اگر فرض کنیم ادعای مسوول پلیس فتا بدین معنی بوده که «بسیاری از ازدواجهای جدید، بر پایه آشنایی از طریق شبکههای مجازی شکل گرفته و در نتیجه به شکست انجامیده است» میتوان پذیرفت که کارکرد این شبکهها چندان مثبت نبوده. در عین حال نباید فراموش کرد که ریشه اصلی این کارکرد، در نبود عرصه عمومی قابل اتکا برای برقراری ارتباطات انسانی میان شهروندان جامعه است. وقتی سیاستهای حکومتی فضای عمومی جامعه را تقریبا نابود کرده است، عجیب نیست که مطالبه و نیاز به برقراری ارتباط به سمت جایگزینهای مجازی آن سوق پیدا کند.
روایت دوم: دریچهای جدید برای گسترش دنیاهای محدود
اما اجازه بدهید روایت مسوول پلیس فتا را به شکل دیگری بازخوانی کنیم. در این روایت، افراد به صورت اینترنتی با هم آشنا نشده و ازدواج نکردهاند. اما دستکم یکی از طرفین پس از ازدواج توانسته از طریق شبکههای مجازی (اینجا فیسبوک) به دلایلی دست پیدا کند که از ادامه زندگی قبلی خود منصرف شده و تصمیم به طلاق بگیرد. در چنین حالتی باید گفت «شبکههای مجازی، پنجرههای جدیدی هستند که جهان محدود ما را به جهانهایی گستردهتر پیوند میدهند».
باز هم حکایت، همان داستان ضعف عرصه عمومی در جامعه ایرانی است. بسیاری از شهروندان ایرانی، به ویژه جوانان و باز هم به ویژه زنان و دختران، به صورت معمول فرصت چندانی برای برقراری ارتباط با دیگران ندارند. مدارس کشور ما از ابتدا تا انتها مشمول قانون «تفکیک جنسیتی» شدهاند. بدین ترتیب، آموزش و پرورش رسمی ایرانیان ابدا برنامه مشخصی برای آشنا کردن کودکان ایرانی با جنس مخالف خود ندارد. معدود مواردی هم که گاه در خلال دروس دینی و مذهبی گنجانده میشود صرفا انواع و اقسام پرهیز و هشدار نسبت به «گناه» است که جز یک عذاب وجدان و دنیایی از علامت سوال برای مخاطب خود دستاوردی به همراه ندارد. پس از آن هم باز شهروندان ایرانی فرصت قابل توجهی برای برقراری ارتباط با دیگران ندارند. اگر خوشاقبال باشند یک تجربه محدود در دوره دانشجویی و یا در سنین بالاتر، محیط کاری و جامعه «همکاران» به فهرست «خانواده و همسایهها» اضافه خواهد شد. در مجموع، تمامی این شبکههای کوچک آنقدر محدود هستند که ما به صورت عادی در یک جهان کوچک محصور میشویم. طبیعی است که اندوختههای ما، سلایق ما، انتظارات و مطلوبات ما، در سطح همین دنیاهای کوچک شکل گرفته و رشد مییابد. تا اینکه به ناگهان پای شبکههای اجتماعی به میان میرسد.*
اگر افراد، تا پیش از دستیابی به شبکههای اجتماعی و صرفا در محدوده همان جهان کوچک خود دست به انتخابی همچون ازدواج بزنند، ابدا جای تعجب نیست که پس از آشنایی با ابزاری همچون «فیسبوک» از انتخاب پیشین خود پشیمان شوند. این دریچههای مجازی دنیای ما را به جهان بزرگتری پیوند میزند. دغدغههای جدیدی برای ما به همراه میآورد. ناشناختههایی را به ما نشان میدهد که تا پیش از آن حتی تصوری از وجودشان نداشتیم و در یک کلام: «متناسب با تغییر جهان پیرامونمان، تمامی باورها و دلخواستهای ما را هم تغییر میدهند». پس طبیعتا درصدی از افراد هم پیدا میشوند که با تجربه این تغییرات تصمیم بگیرند که انتخابهای قبلی خود را باطل کرده و دست به انتخابهای جدید بزنند. حالا پرسش من این است که این یک اتفاق بد است یا خوب؟
به گمان من هرکس که از صمیم قلب به لزوم «آزادی و آگاهی» در انتخاب باور و اعتماد داشته باشد، ناگزیر باید از این تجدید نظرها استقبال کند. اگر افراد در شرایطی دیگر و با گزینهها و دانستههایی محدودتر تصمیمی گرفتهاند، چرا باید پس از تغییر شرایط و افزایش آگاهی و اطلاعشان همچنان در بند همان انتخابهای قبلی محبوس بمانند؟ چرا باید با تقدس بخشی به امری همچون ازدواج و یا تابو سازی از مساله طلاق سعی کنیم آزادی انتخاب افراد (از جمله «انتخاب طلاق») را محدود کنیم؟ من به شخصه گمان میکنم اگر فیسبوک و یا هر شبکه اجتماعی دیگری توانسته باشد ذهنیات افراد را گسترش داده و چشمان آنها را به جهان بزرگتری باز کند، قطعا خدمتی به «انسان»ها انجام داده است که قابل تقدیر و ستایش خواهد بود. طبیعتا این بزرگتر شدن دنیاهای ما در عصر جدید (که تعبیر دیگر آن میشود کوچکتر شدن فاصلهها) تغییراتی را هم در پی خواهد داشت و نظم پیشین را بر هم خواهد زد. اما صرفا در چهارچوب همان نظم قدیمی است که این تغییرات میتواند نکوهیده محسوب شود. شاید بهتر باشد که ملاک سنجش ما نیز متناسب با این تغییرات به روز شده و با نظم جدید سازگارتر شود.
پینوشت:
در روزگار قدیم که هنوز پای رسانههای مدرن به میان نیامده بود، تنها دریچههای خارقالعادهای که انسانها را از محیط محدود پیرامون خود دور میکرد مطالعه کتاب بود که تصویر این یادداشت هم طرحی بر پایه همین ایده است. با این حال، متاسفانه در جامعه ما که آمار مطالعه بسیار پایین است کتاب نتوانسته بار تمامی ضعفهای اجتماعی را به دوش بکشد و از روزگار قدیم هم افراد کتابخوان به نوعی وصلههای ناجور نزدیکان خود محسوب میشدند که گویی در جهان دیگری به سر میبرند. حالا شبکههای جدید، تعداد این افرادی که «گویا در جهان دیگری به سر میبرند» را آنقدر بالا برده که دارند به «اکثریت» بدل میشوند و از این پس عرف موجود را هم تغییر خواهند داد.
با سلام خدمت مدیر وبلاگ. ببخشید یه انتقاد ازتون دارم: سایز فونت بکار رفته در پستها به قدری کوچیک هست که برای منی که از طریق فید اینجا رو دنبال میکنم، بسیار سخت و دوشواره که بتونم تا انتهای مطالب طاقت بیارم و سریع از مطالبتون میگذرم. لطف کنید سایز نوشتههاتون رو بیشتر کنید.
پاسخحذفبرای هر وبلاگنویسی مهمتر از هر چیزی، دیدهشدن نوشتههاش هست. ممنون از مطالب مفیدتون و تشکر.
از طرف یکی از دهها خوانندۀ خاموش مجمع!
ممنون رفیق ناشناس از تذکر شما
پاسخحذففکر میکنم شما یا یکی دیگر از دوستان همین چند روزه یک بار دیگر هم تذکر داده بود. من امروز هم فونت را عوض کردم و هم اندازهاش را. الآن به چشم خودم بهتر شده.
میتوانم بپرسم شما از چه براوزری استفاده میکنید؟ این احتمال دارد که مشکل از تنظیمات براوزر شما باشد. به هر حال اگر از «کروم» استفاده میکنید و همچنان مشکل دارید شاید ترکیب کلیدهای Ctrl و + مشکل شما را بهبود ببخشد.